کاپیتالیزم بعنوان نظام سرمایه، جان از لیبرالیسم می گیرد. لبیرالیزم از مکاتب غربی است که فرد را به اساس ایده های فرا قیدی آزادی، موجود تام الاختیار در عرصه عمل فردی دانسته و مسائل عقیده، کسب ثروت و نوع رابطه آن با همنوعانش را موضوع خودی می داند. یا فرد اختیار دارد تا هرنوع عقیده را ولو کفری و غیر انسانی را اختیار کرده و از هر راهی در آمد ثروت و کسب پول نماید. لبیرال ها که شعار انسان گرایی را سر می دهند، هیچ اشاره ای به اشرف مخلوقات بودن انسان ندارند و تنها سعادت و رفاه دنیوی را هدف غایی خود وانمود می کنند. واژه Liberal در لغت به معناى مختلفی آزاد مرد در مقابل برده، روشنفكر، سخاوتمند، لاابالى، بىبند و بار و... به کار گرفته می شود و لبیرال ها با استنباط این مسئله، در تلاش اند، تا چنین نظریه های را غالب تفکرات معاصر نشان دهند. لبیرالیزم از خود اصولی دارد از قبيل: ۱- فردگرایی یعنی اصالت منافع فرد بر همه چیز مقدم است.. ۲- ارزش مطلق آزادی یعنی افراد باید به ایده های خود به هر صورت جامه عمل بپوشانند.۳- انسان محورى و همومانيسم، برخلاف اديان الهى و توحيدى كه خدامحور هستند و مقنن اصلى خداوند(ج) را مىدانند.
مهمترين شاخصه جريانات ليبراليستى عبارتنداز:
محافظهكارى و سازشگرى ۲- تأكيد بر ملىگرايى (ناسيوناليسم) ۳- نارضايى از حاكميت خالص ارزشهاى دينى ۴- مخالفت با قدرت اجتماعى دين ۵- مخالفت با حركتهاى انقلابى و اعتقاد به مبارزات رفرميستى و پارلمانتاريستى. از اینکه لیبرالیسم نقش حمایتی کاپیتالیزم یا سرمایه داری را دارد، لازم است تا مبانی فکری لیبرالیسم به صورت مختصر به تحلیل برده شود. اسلام عزیز نقش انسان را به عنوان خلیفه خداوند متعال در گیتی بر جسته ساخته و در پهلوی آن مکلفیت های را در خصوص آبادانی و سعادت خود بشر به انسان وانمود می کند. انسان را اشرف مخلوقات قرار داده وتامین مصالح عمومی را برای سعادت دارین، از مسولیت های انسان می شمارد. لیبرالیسم را بعنوان قانون ناقص وبدون قید شرط آزادی مردود شمرده و آزادی را تاجایی مشروع می پندارد که به منافع دیگران ضرر نرسد. در اسلام فرد و جامعه هردو از ارزش خاصی بر خوردار اند. ولی در صورتیکه منافع فرد منافع جمعی را ضرر برساند، مردود شمرده می شود؛ زیرا منافع عمومی بر عامه مردم تعلق دارد و نفع فرد از روی نفع جامعه تعیین می شود. کاپیتالیزم به استناد از اصول لیبرالیسم، نظام اقتصادی است، که مالکیت خصوصی و انحصار فردی را نصب العین خود قرار می دهد. این مکتب نه تنها مالکیت خصوصی را در اختیار فرد قرار می دهد و آن را حق مسلم آن، جهت بهره برداری شخص قرار می دهد، بل به فرد حق می دهد، تا دیگران را استثمار کند و منافع فردی خود را در آن جستجو کند. این مکتب به فرد آزادی عمل در زمینه کسب ثروت و دارایی می دهد. مهم نیست که فرد از کدام راه و چگونه منفعت خود را حاصل می کند. همچنان، به اساس یافته های من از لابلای مطالعات در خصوص کاپیتالیزم، این نظام اقتصادی بعنوان زاده تفکرات لبیرالیستی و فرد گرایانه دارای مشخصه های
ذیل است:
۱ - مالكيت و كنترل خصوصي وسايل توليد اقتصادي، يعني سرمايه؛
۲ - انجام فعاليت هاي اقتصادي براي تحصيل سود؛
۳- بازاري كه اين فعاليت ها را تنظيم كند؛
۴- تصاحب منافع توسط صاحبان سرمايه (مشروط بر پرداخت ماليات به دولت)؛
۵ - عرضه كار از سوي كارگران به عنوان عناصر آزاد اجتماعيی.
سرمایه داری، بدون در نظر گرفتن ارزش های اخلاقی، تحصیل سود را، از مبانی اساسی و فلسفی، نفس این نظام می شمارد. درز های عمیق طبقاتی، نابرابری اجتماعی به اساس مقام سیاسی و سرمایه، ظلم و استبداد از ویژه گی های اصلی و اساسی آن اند. سرمایه داری زاد گاهش را انگلستان و امریکا می داند که مهد استبداد و استعمار حساب می شوند. همچنان این نظام هرنوع دخالت دولت را در امور تولید و عرضه در بازار را مشروط بر پرداخت مالیه به آن رد می کند. تفکیک سرمایه مالی از تولیدی و انحصار آن در دست اندک شماری افراد، نقش اقتصاد دولتی را کمرنگ می سازد و بیشتر دولت و جامعه را متکی بر سکتور خصوصی و دست اندر کاران شخصی می سازد. قدرت تحرک را در عرصه فعالیت و تولید اقتصادی از دولت گرفته و آن را عملا به یک رکن غیر فعال و پاسیف از لحاظ اتکای منابع در آمد اقتصادی می سازد.
نقش سرمایه داری در تکوین امپریالیزم خیلی ها برجسته است، سرمایه داری در جهت کالایی کردن مناسبات حاکم در جامعه است زمانیکه مناسبات در یک جامعه کالایی شد، نیازهای داخلی و مازادهای موجود داخلی کفایت ضرورت های سرمایه داران را نمی کند و چون قدرت دولتی در اختیار سرمایه داران است دولت های خود را مجبور می کنند جهت ایجاد بزارهای خارج از مرزهای ملی، به کشورگشایی و تجاوز میپردازند. نتیجه بحران های فراگیر موجود در جوامع عقب مانده ای مثل افغانستان که زمینه را برای مداخلات مساعد ساخته و اهداف ژیواکونومیکی را در سایه ژیوپلوتیک قدرت مساعد میسازد.
امپریالیزم، گزاره اخلاقی نزد سیاست مداران است که جهت اقناع اذعان عامه در منطق نظامی به تصرف و تشبث برای ایجاد آن تلاش می کنند که عملا نتیجه تضاد های درونی است که با آن دست وپنجه نرم می کند. امپریالیسم اگر به فرض مثال پول و ثروت را در شکل مدرن آن به کشورهای فقیر سرازیر می کند، زمینه بی عدالتی، استبداد، شکاف های طبقاتی و ایجاد دولت های پوشالی را می نماید. رابطه امپریالیزم با کشورهای تحت سلطه آن رابطه سلطه و تابعیت است که اکثریت محروم به واسطه اقلیت خاین مرفه را باهم نزج زده وزمینه حاکمیت این اقلیت خاین را برای تحت کنترول در آوردن مساعد می سازد.
منطق مرکز به پیرامون و شبه پیرامون به وضاحت مبین واقعیت های است که نشان می دهد چگونه این پیرامون وشبه پیرامون به گونه بی رحمانه و غیر انسانی در طول ادوار تاریخی به گونه غیر انسانی استعمار شده است. این منطق به کلی مورد تایید است که بحران های اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی، نظامی ناشی از توسعه طلبی قدرت های امپریالیستی و منطق ضعیف سیاسی امپریالیتسی قدرت های هژمون خواه، زمینه های عینی و گسترده بحران های نارضایتی را در سطوح کلی به میان آورده است و آن زمینه ها هنوز پابرجاست استعمار شونده گان قدم به عرصه عینی مبارزه بردارند و شکل حرکت کولیکتیفی مبارزه را عملا آغاز نمایند.
کشورهای استعماری توجیه مناسبی برای ایجاد اجماع ملی و بین المللی در هنگام حمله بر عراق و افغانستان مبنی بر دفاع پیش گیرانه، دفاع از دموکراسی و حقوق بشر، مبارزه با تروریزم، خلع سلاح کشتار جعی مساعد کردند. تبلیغات رسانه های مشهور دنیا حتی ذهن شکاک ترین افراد را تخریش کرده و موجبات دفاع آن ها را در جهت همسویی با سیاست های امپریالیستی مساعد ساخته است.
در شرایط حاضر که هیچ کوششی جدا از اندیشیدن به مفهوم عدالت معنی دار نخواهد بود، مبارزه با ظلم و بی عدالتی جایگاه ویژه خود را پیدا می کند. آیا اتاق های فکری امپریالیسی و سرمایه دار محور، تلاش های مذبوحانه خود را جهت ایجاد شکاف های عمیق طبقاتی در جوامع فقیر و حتی جوامع خودشان، متوقف کرده اند؟ در تحت تیوری لیبرال نو، دولت وسیع و ملی چه مفهومی خواهد داشت؟ نقش یک دولت کوچک از لحاظ حیطه صلاحیت ها در حل منازعه و مدیریت بحران برخاسته چگونه خواهد بود؟ در یک اقتصاد لجام گسیخته بازار که سرمایه دار مطلق حاکم میدان است ودولت تنها در مواردی می تواند نقش داشت که سکتور فردی و خصوصی نفع خود را در تشبث در آن نمی بیند، خود نمونه ای از خامی فکر و عدم پختگی است. در اقتصاد بازار پیشرفته منافع نصیب انسان های می شودکه گرگ وار به دنبال هواهای نفسانی خود رفته و همنوع خود را فراموش می کنند. نظام سرمایه داری در تلاش است تا تشویق و ترغیب به تشبث فردی نماید که این خود به یک معضل جدی در راه تامین عدالت و برابری مبدل می گردد. تامین عدالت در چنین جامعۀ که فرد به عنوان اصلی ترین رکن آن به دشمن قسم خورده ای آن مبدل گشته است کاریست بسیار دشوار و حتی نا ممکن. نظام سرمایه داری تلاش می کند، تا فرد را به بهانه این که باید تلاش فردی نماید، به مقام خلاف استعداد وی از طریق انباشت سرمایه برساند و سرنوشت نامطلوب را برای وی رقم می زند، که کنترول آن در دراز مدت نه تنها از توان دولت بیرون است؛ چون این دولت با نقش محدود از لحاظ حقوقی در تحت نظام سرمایه داری بوده و اجزا و اراکین آن را اشخاص پولدار می سازند، که فقط دولت را ابزاری در جهت برآورده ساختن اهداف شخصی خود می پندارند. قراردادها، تشبثات خصوصی در حوضه کاری و صلاحیت های دولت، ایجاد ارتش های موازی با نیروهای مسلح یک کشور از نمونه های بارز این دست تشبثات هستند.
در نظام سرمایه داری سنجش برآمده از جاطلبی های عقیم از طرف افراد یک جامعه را به میدان بزکشی مبدل می کند و قوی ترین چاپنداز برنده خواهد بود. در یک نظام سرمایه داری در تحت بازار آزاد، سرمایه های باد آورده و هنگفت به وسیله کار و زحمت روزمره به دست نمی آید، بل صاحب یک ویلایی حد اقل شش طبقه باید فرد مهمی در دولت بوده باشد و از دستبرد به بیت المال که حق تمام شهروندان است، صاحب چنین جاه وجلال شده باشد.
در نظام معقول اقتصادی، سکتور خصوصی باید در بازار اجازه فعالیت داشته باشد ولی نقش دولت در آن باید بسیار نیرومند و قابل لمس باشد. در تحت حاکمیت چنین حاکمیتی دولتی است که سکتور خصوصی به یک سکتور پاسخگو و نهادمند قانونی مبدل شده و از ترس کنترول دولت تنها به فکر اصول قانونی کسب درآمد باشد. در غیر آن مافیایی اقتصادی نمی توانند مژده دهندۀ یک طرز فکر اقتصادی با عقلانیت و بصیرت انسان دوستی، در صحنه ظهور کند.
در شرایط کنونی که بحران کرونا، کمر نظام سرمایه داری را خم کرده و دامن این طرز فکر غیر انسانی را با بن بست مواجه ساخته، این انگیزه را ایجاد می کند تا در بارۀ مسایل عمدۀ تیوریک، تجدید نظرکرده و خلاهای این تفکر اقتصادی به بن بست رسیده را ارزیابی کرده و مورد نقد نظری قرار دهیم. در نظام سرمایه داری انسان یک مصرف کنندۀ مقتدر است که در جهت ارضاع هوا های خویش می اندیشد. به حلال و حرام بودن منبع درآمد، چندان توجه نکرده و شامل پروسه رقابتی نا سالم تجمل گرایی و مد می شود. کارخانه جات فقط در جهت ارضای هواهای نفسانی این مصرف کنندۀ مقتدر کوشیده و تمام هم و غم شان را تولید اشیای لوکس و مفشن تشکیل می دهد.
نظام سرمایه دار طوری است که نیازهای ثروتمندان را بر آورده ساخته و مردم فقیر چون توان خرید آن اشیای لوکس و مفشن را ندارند به برده های ثروتمندان جهت برآورده ساختن نیازهای شان مبدل می شوند. فروش گرده آن جوان هندی برای خرید آیفون، تا هنوز در ذهن هر انسان زنده است. در نظام سرمایه پول پادشاهی می کند و افراد بی خاصیت، بی علم ودانش با وجود داشتن پول فراوان حتی خرید اسناد تحصیلی تقلبی بر بقیه افراد همین جامعه حکمرانی جابرانه دارند و جالب اینکه اکثریت مردم با وجود اینکه از خاصیت آنها با خبر اند، به تملق و چاپلوسی پرداخته و جایگاه ویژه ای را برای شان قایل می شوند. در تحت لوای چنین نظام دد منشا نه و سلطنت جابرانۀ سرمایه داران، انسان های معمولی و شرافت مند که از لحاظ اقتصادی در سطح پایین تر زندگی می کنند و دم و دستگاه، نوکر و چاکری ندارند، بی ارزش بوده و از نعمات معمولی زندگی مانند خوراک و پوشاک در زندگی شخصی، بی بهره اند؛ و انتظار کوچکترین بهبودی در زندگی شان را هم ندارند. شاید در یک جامعه سرمایه داری متوجه قبرستان ها شده باشید که قبر فقیر از لحاظ ظاهری با ثروتمندان متفاوت است. این ثروتمندان بی وجدان، در واقع نه در یک نظام معتدل و دارای فضیلت و برتری انسانی، بل در یک نظامی که به اساس پول و مقام رسمی اش به این بلندی مقام رسیده باشد، اتکا می کند. انسانی در تحت نظام سرمایه داری برای ارضای خواسته هایش در تلاش است، تا از هر راه ممکن ثروتمند شود. وی بدون آنکه بداند چه راهی را انتخاب کرده است ناخودآگاه در دامن مفسدترین و پلید ترین نوع بشر (سرمایه داران) می افتد. وی بدون آنکه آگاهی یابد که قضاوت ها در نظام های سرمایه داری بر مبنای قضاوت علمی، عقلانی و اکادمیک نیست، در تلاش است تا جز قافلۀ سرمایه داری شود و یا کاری در جهت سهیم شدن در آن انجام دهد. وی نمی داند که تفاوت ها نه به اساس ارزش گذاری واقعی به معنویات، بل بر مبنای دیدگاه های خیال پردازانه ای صورت می گیرد که ظاهر آن لذت را نوید می دهد در حالیکه که عمق آن نشان از خفتگی، جهل، سراسیمه گی، بی عزتی و سراسر زشتی است. اقتصاد بازار در تحت لوای سرمایه داری زمینه را برای تشبث فردی مساعد می سازد و مشابه به یک میدان بزکشی است که هر چاپندازی که توان و قدرت بیشتر دارد برنده میدان خواهد بود. در حالیکه اقتصاد بازار هرج و مرج اقتصادی را به دنبال دارد و جامعه با ثبات و به هم پیوسته را برای کسب اهداف فردی برای رقابت نا سالم اقتصادی و حتی سیاسی و نظامی کشانده و اختلافات جدی را بار می آورد و آن را ریز ریز می کند. اقتصاد دارای کنترول معقول بازار با نهادهای قوی دولتی در تلاش است تا زمینه های تشنج، نزاع وتقابل فردی را کم نموده و با نظارت معقول و منطقی زمینه را برای رشد متوازن مساعد سازد. در اقتصاد بازار انسان های یک جامعه مانند گرگ به جان هم افتیده، برنده و درنده خوترین شان از لحاظ بی رحمی به همنوع دیگر خواهد بود.