رسیدن دونالد ترامپ چهل و هفتمین رییس جمهور امریکا به قدرت سیاسی و کاخ سفید، نظم امنیتی جهان را دچار دگرگونی جدی و عمیقی خواهد کرد. رویکرد نا متعارف وی در گذشته در عرصه سیاست های امنیتی و خارجی دولت امریکا، نشان میدهد که امریکای تحت رهبری ترامپ مجبور است یکی از دو راه را انتخاب کند تا به عنوان یک قدرت باقی بماند: اول نهاد گرایی و بین الملل گرایی لیبرال با مولفه های دموکراسی و تحمیل ارزش های امریکایی که مستلزم رویکرد به شدت قاطعانه در عرصه تحمیل هژمونی امریکایی است. زیرا شرایط موجود نشان میدهد که امریکا برای برگشت به امریکای قبل، نیازمند هزینه سازی ساختاری و امنیتی است که در قالب آن بتواند به ترمیم جایگاه از دست رفته اش تلاش کند. دوم انزوا گرایی و تمرکز روی مسایل داخلی امریکا در حالیکه جامعه امریکایی از لحاظ تفکر سیاسی و اقتصادی به شدت چند قطبی است و نیازمند طرح یک آرمان به شدت متحد کننده است.
اما در سطح بین الملل که هنوز نمی توان منکر نقش امریکا در تعاملات جهانی شد، آمدن ترامپ به کاخ سفید، پیام های برای نظم امنیت جهانی دارد که که مطمئنا تاثیر شگرفی بر وضعیت جهان خواهد داشت. ترامپ با هرنوع مداخله گرایی سیستماتیک که جز ساختار امنیتی امریکا است و مستلزم هزینه سازی بی پایان برای این کشور بوده، مخالف است. انتقاد از نقش تامین کنندۀ مالی امریکا در ساختار سازمان ناتو، خروج امریکا از پیمان های اقلیمی که بخشی از امنیت زیست محیطی نظام بین الملل را شکل می دهد، ایراد بر جنگ های بی پایانی که امریکا را درگیر کرده تا این کشور نتواند بر مسایل داخلی خود تمرکز کند، انتقاد از جنگ اکراین و اجرای طرح چند پارچه سازی این کشور در نتیجه تفاهمی که قرار است در امریکای تحت رهبری ترامپ با پوتین صورت گیرد، تمرکز روی یک محور و خود داری از اشتراک امریکا در چندین جبهه در برابر رقبایش، ایجاد دیوار محکمی بر روی ایده های غیر امریکایی از طریق جلوگیری از مهاجرت های سیل آسا و کاهش نقش این کشور در سازمان ملل متحد، از جمله تاثیرات مستقیم سیاست خارجی ترامپ خواهد بود که کماکان بر نظم امنیتی جهان، تاثیر خواهد داشت.
اما با تعقیب این سیاست امنیتی از طرف ترامپ، در اروپا زمزمه های فرا اتلانتیکی در بین دول اروپایی منجمله فرانسه و آلمان، شدت خواهد گرفت و این پایان کار اروپا با امریکا در تحت نظریه "یک جهان غربی" خواهد بود. در عوض هم اروپا و امریکا، خواستار ایفای نقش مستقل، تایید کنندۀ پرستیژ ملی این دو قاره و حرکت به سوی خود اتکایی نظامی خواهد شد. جنگ اکراین یک جنگ فرسایشی برای ترامپ است و اروپا الزاما مجبور است برای بقا و امنیت خود، بجنگد و هزینه سازی کند. این مسئله برای ترامپی که خواستار تمرکز روی مسایل داخلی امریکا است و علاقه ی چندانی به مسایل فرا امریکا ندارد، چندان جذاب نیست. اکراین با طرح صلح ترامپ دو راه بیش ندارد: یا اینکه چند پارچه شود و مغلوب بازی های قدرت های بزرگ شود که در نتیجه یک محاسبه اشتباه، دچار چنین وضعیت شده است و یا اینکه برای مدت کوتاهی بجنگد و از صفحه روزگار محو شود. زیرا به نظر نمی رسد که روسیه کوتاه آمدنی باشد. در عوض، با تقویت محور آسیایی پکن- مسکو- تهران و پیونگیانگ، خطر فروپاشی نظم و رژیم امنیتی اروپای شرقی، بسیار محتمل به نظر می رسد. ترامپ به هیچ صورت حاضر نیست، در جنگ تجاری که با چین شروع کرده، درگیر بحران اروپا شود. زیرا یک رقابت نا مریی ای میان اروپا، امریکا و آسیا برای تصاحب رهبری جهانی از سالیان متمادی ادامه داشته است. اروپای دچار بحران های عمیق سیاسی، اقتصادی، امنیتی و مهاجرتی، مجبور است هم با خودش در جبهه درون به علت رشد راست افراطی جنگ طلب، تجزیه طلب، مخالف موجودیت اتحادیه اروپا و به شدت مهاجر ستیز که بنیاد اصلی ماشین تولیدی و اقتصادی این اتحادیه را می سازد، بجنگد و هم در بیرون برای حفظ امنیت اش با روسیه و تحرکات تحریک آمیز چین و ایران، مقابله کند. درحالیکه ترامپ این مسئله را یک امر داخلی برای اروپا تلقی می کند و تصورش این است که خود اروپا باید بر مشکلات امنیتی، سیاسی و اقتصادی اش، فایق آید و در قسمت تامین هزینه های ناتو حتی دو درصد از تولید ناخالص اش را هزینه کند. به نظر می رسد گرایش اروپا برای حرکت در مسیر پویش های امنیتی فرا اتلانتیکی، با آمدن ترامپ در کاخ سفید، سرعت بیشتر یابد. چراکه بحران اکراین به خوبی نشان داد که تا چه اندازه اروپای بیمار، دچار توهم اتحاد و پیوستگی سیاسی، محکوم به جنگیدن در چند جبهه، امنیت شکنند دارد و توانایی آن در مقابله با تهدیدات امنیتی، تاچه اندازه نا چیز است.
در سمت غرب آسیا، مکان تاریخی برای منافع امنیتی، سیاسی و اقتصادی امریکا، نیز تحولات امنیتی با پویایی های جدیدی در راه است. بحران خاورمیانه، جنگ اسراییل در سه جبهه غزه، لبنان و ایران، تلاش برای انجام تحرکات گیچ کننده در سوریه ای که حضور نظامی روسیه، ایران و چین در آن مشهود است، تا کجای تحلیل های امنیتی، می تواند پیش رود؟ قطعا ترامپ استراتیژی ضد ایرانی خود را تا انجام تحرکات دیوانه کننده و مشهود از مولفه های ترامپیسم که همانا اقدامات قاطع و دیپلماتیک، نظامی گری بی پیشینه و رویکرد نا متعارف در عرصه سیر تاریخی دیپلماتیک امریکا است، در دستور کار قرار خواهد داد. این روند می تواند بر حاکمیت فضای امنیتی و تلاش برای محکم سازی رژیم امنیتی در منطقه خاورمیانه بینجامد. ایران با قدرت نیابتی قابل ملاحظه، توان موشکی بالا و قرار گرفتن در حلقه تامیناتی انرژی و تسلیحاتی برای محور قدرت های آسیایی( روسیه و چین)، کماکان از حمایت این دوکشور به گونۀ قابل ملاحظه برخوردار خواهد بود. اگرچه بازی دوطرفه روس ها در قبال برجام، تاکتیک های گیچ کنندۀ چینایی ها در امر دور زدن منافع ایرانی، همواره موجب ایراد و شکایت نظام جمهوری اسلامی بوده، اما رویهمرفته این بازی برای رفع احتیاجات قدرت های آسیایی کماکان در محور منافع جمهوری اسلامی ایران خواهد چرخید.
مشکلات امنیتی خاورمیانه، تا تغییر دیدگاه امریکا در قبال مسئله معضل تاریخی، ایدیولوژیک و مذهبی در این منطقه و یا تغییر رژیم در ایران، کماکان ادامه خواهد داشت. هیچ راه و هیچ مخرجی برای بیرون رفت از شرایط ناگوار کنونی که استراتیژی خون و کشتار در آن قدم به قدم پیاده می شود، وجود ندارد؛ تا قدرت های ذینفع در این خصوص تجدید نظر نکنند. نیابتی های جمهوری اسلامی ایران همانند حزب الله، حماس، حوثی های یمن، حشد الشعبی در عراق و ده ها زیر مجموعه این ساختار متحد امنیتی که در یک حرکت منسجم بر ضد منافع غربی فعالیت دارند، کماکان به عنوان یک ضلع مسلط و غیر قابل تعویض در این بازی امنیتی و خونین باقی خواهند ماند. بنا طرح ترامپ با ایده های امنیتی محور، اگر حمایت از اسراییل و تداوم سیاست قبلی باشد، نمی تواند ایده ی بی دردسری برای امریکا تلقی شود. زیرا قبلا گفتیم که اگر ترامپ رویکرد انزوا گرایی را اختیار کند، به درازمدت تامین تسلیحاتی اسرائیل دشوار به نظر می رسد. با قطع کمک های مالی و تسلیحاتی امریکا به اسراییل، امکان حضور امریکا در خاورمیانه و حمایت از اسرائیل به صفر تقلیل پیدا می کند. پس امریکا دوباره دو راه دارد تا در خاورمیانه منحیث یک کانون امنیتی درد ساز، بعنوان یک بازی گر امنیتی مطرح همانند قبل، حضور داشته باشد: یا اینکه همانند گذشته درگیر این منازعه امنیتی و سیاسی باشد و یا اینکه از حمایت اسراییل دست بکشد. به نظر نمی رسد، امریکای تحت رهبری ترامپ با موجودیت لابی گران یهود در درون دستگاه تصمیم گیری قدرت در این کشور، از اسراییل صرف نظر کند. بنا منازعه امنیتی در خاورمیانه به شدت ادامه خواهد یافت.
در این میان نقش عرب ها با ائتلاف دی فاکتوی که با اسراییل بر قرار کرده اند، خیلی مهم است. اتحاد دی فاکتوی عربی- عبری، هنوز یک تفاهم امریکایی به حساب می آید. یعنی پایه ی اصلی رژیم امنیتی امریکایی در قالب این اتحاد نهفته است. به این حساب، عرب ها همانند گذشته در محور این اتحاد و در حمایت از سیاست های امنیتی امریکا در منطقه، نقش آفرینی خواهند کرد. عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، اردن، مصر و حتی ترکیه در نقش مجریان سیاست های امنیتی امریکا، تا حال در خاورمیانه، در تعاملات و پویایی های امنیتی، حضور داشته اند. حالانکه، تمایل عربستای سعودی، امارات و مصر برای انجام تعاملات سیاسی و امنیتی و هم معادله اقتصادی بریکس، نشان از خود سری این کشور ها در انتخاب مسیر مستقل از امریکا ندارد. اما مسئله ترکیه و تضاد آن با عرب ها، باعث شده تا یک نوع اتحاد میان ترک ها و اسراییلی ها، در اثر تلاش های امریکایی ها بوجود بیاید. این تفاهم باعث شده تا ترک ها در بسیاری مواقع، رویکرد های متضاد و پر از تناقض را در مواجهه با منازعه خاورمیانه در پیش گیرند. به این حساب ترک ها با خرید اس 300 و اس 400 گاهی باعث عصبانیت امریکایی ها در قسمت یک تفاهم راهبردی در منطقه می شوند. اما حالا به نظر می رسد که ترک در تلاش اند تا در گیرودار پویایی های جدید سیاست های امنیتی امریکا در منطقه خود شان و خاورمیانه، دنبال منافع اعظمی خود روند. این کار باعث می شود تا منازعات امنیتی در مناطق پیرامونی این کشور، تشدید شود و حوزه قفقاز درگیر یک نبرد فرسایشی در مواجهه با ایده پان ترکیستی شود. یعنی تلاشی در جهت خط بطلان کشیدن بر استراتیژی های امنیتی در این مناطق و سایر مناطقی که منافع امریکایی در آن به نحوی گره خورده است، خواهد بود.
مواجهه با چین در شرق آسیا، مستلزم حمایت از اتحاد ها و رژیم های امنیتی ای است که امریکا به گونه سنتی، جزوی از آن، بوده است. حمایت تسلیحاتی از تایوان، پابندی بر پیمان اکوس که شامل هند، استرالیا، ژاپن و امریکا می شود، اتحاد امریکا با کره جنوبی و ژاپن و جلوگیری از تلاش ها و تحرکات هژمونی طلبانه چین در این منطقه، به تشدید زدو بند های امنیتی در این منطقه، دامن خواهد زد. هم منطقه و هم امریکا از تلاش های چین برای مبدل شدن به یک هژمون منطقه ای در شرق آسیا، به شدت نگران هستند. به نظر نمی رسد که ترامپ با تز ضد چینایی خود، خواستار ترک این مخاصمه باشد و متحدان خود را در این نبرد نا متقارن با چین، تنها بگذارد. در جنوب آسیا، یک تحول دیگری نیز اتفاق افتیده است. تعویض پاکستان با هند در راهبرد امنیتی امریکا در جنوب آسیا، باعث شده تا هند با وجود همپیمانی با محور آسیایی قدرت، با اعتماد به نفس بیشتر در این منطقه مانور کند. پاکستان رقیب دیرینه هند، با چالش های متعددی سیاسی، اقتصادی و امنیتی مواجه است. نقش امنیت زدای این کشور در افغانستان و منطقه، اتحاد نا پخته ی آن با چین و تلاش برای نا امن سازی منطقه، باعث شده تا امریکا در تلاش تعویض این کشور با هند، کشوری با ظرفیت های بلند اقتصادی، امنیتی و سیاسی باشد. زیرا هند یکی از هژمون های اصلی در این مجموعه امنیت منطقه ای، حساب می شود. این امر باعث شده تا علاقمندی امریکا به هند منحیث یک شریک استراتیژیک بیشتر شود. هنوز طمع امریکا برای بلعیدن منابع در آسیای مرکزی و حوزه قفقاز، سرجایش است. امریکا برای اینکه به این منابع سرشار طبیعی جهت بر آورده ساختن نیازهایش برسد، همانند روسیه، چین، هند، ترکیه، ژاپن و سایر کشور های ذینفع، کماکان در تقلای راه اندازی یک بازی خونین امنیتی است. بازی بزرگ جدید، این کشور ها را با اهداف مختلف در یک میدان قرار داده است. افغانستان به همین لحاظ به دهن تروریسم بین المللی قرار داده شده تا تخته ی خیزی باشد برای بی ثبات سازی آسیای مرکزی. آسیای مرکزی و مناطق همجوار آن، هنوز هم جزو دکتورین امنیتی مسکو هستند و در قسمت تامین ثبات و امنیت آنها، بخت یاری کرده که منافع ایران، چین و روسیه باهم گره خورده و از گسترش بی ثباتی و تهدید های تروریسم توسط این سه ضلع قدرت آسیایی، جلوگیری شده است. افغانستان هنوز هم در گرو معادلات قدرت های بزرگ در اقصی نقاط دنیا است. به عبارتی؛ میدانی شده است برای کسب امتیاز و یا وارد ساختن فشار بر یکدیگر که توانسته به حفظ قدرت طالبان در این کشور، کمک کند. اما چنین درامه ی نمی تواند برای دراز مدت، مجال تداوم یابد. به محض ختم جنگ اکراین، خیز بعدی قدرت های آسیایی به سمت افغانستان خواهد بود تا مشکل بنیاد گرایی دینی را در این کشور، حل سازند. تعامل این سه قدرت چین، روسیه و ایران با طالبان، نیز در قالب همین منطق، می گنجد. استراتیژی نفوذ نرم و مهار از درون، در واقع واکنشی است از جانب قدرت های آسیایی در برابر راهبرد بی ثبات سازی امریکا که امریکا را مجبور به باز بینی در این عرصه خواهد کرد. ترامپ با توجه به شخصیت متناقض و چند وجهی، به مسئله افغانستان و مناطقی که می تواند در نبرد جهانی با چین به نفع چین عمل کند، خیلی ها حساس است. به همین ملحوظ امکان ندارد که استراتیژی آسیا و جنوب آن که در یک تفاهم راهبردی با هند طرح شده است، در تغییر وضعیت افغانستان تحت کنترول طالبان، نقشی نداشته باشد.
نتیجه گیری
پیروزی ترامپ فراتر از یک پیروزی ساده انتخاباتی به معنی ورق خوردن صفحه تاریخ سیاسی قرن ۲۱ و چالش جدی بسیاری از نهادهای سیاسی و دکترینهای امنیتی در سطح جهان میباشد؛ از سوی دیگر انتخاب ترامپ زمینه را برای تضعیف روندهای همگرایانه و چندجانبهگرایی در روابط بینالملل بوجود خواهد آورد؛ فرآیندهایی که از دهه ۱۹۹۰ تاکنون کمابیش به حیات خود ادامه دادهاند و حال پس از جنگ اوکراین دچار چالش شدهاند. زیرا ترامپ علاقه ی به در گیر شدن در معادلاتی را ندارد که ربط مستقیم به منافع امریکا نداشته باشند و تنها به کمک نهاد گرایی و بین الملل گرایی لیبرال امریکایی، بشتابد. سیاست اتکای بیش از حد به دکتورین امنیتی و سیاسی امریکا در مناطق مورد نظر امریکا، انزوا گرایی به هدف کاهش هزینه ها در مصارف امنیتی این کشور، ارائه پاسخ قاطع، کوتاه مدت و زود هنگام به چالش های امنیتی در برابر امریکا، تلاش در جهت تقویت روحیه همکاری با روسیه و ختم معضله اکراین، تقابل با چین و ایجاد فشار بر نقاط ضعف آن، تلاش همکاری با هند در امر اجرایی ساختن دکتورین جنوب آسیا، واگذاری مسئولیت ها به اروپایی ها، کاهش اتکای ناتو به امریکا و اروپایی ساختن آن، تلاش برای حمایت تسلیحاتی و مالی از اسرائیل و ارائه تضمین ها در جهت تداوم در مسیر راهبرد خاورمیانه ای بزرگ، از سر گیری و تشدید فشار ها بر جمهوری اسلامی ایران، تلاش برای ختم و یا کاهش قدرت نیابتی ایران در منطقه خاورمیانه و تصمیم های راهبردی یا در جهت تطمیع طالبان و یا حمایت از مخالفان آن ها، در دکتورین جدید امنیتی ترامپ متصور است.