مقاصد و نيات اسلام آباد و بخصوص رژيم نظامي و دستگاه استخباراتي همسايه جنوبي در مورد افغانستان محلي براي مباحث اضافي ندارد، پاكستان از بدوی ايجاد، بر پایه تفکر عظمت طلبي تشكل يافت و نحوه مناسبات اين پديده جديد نه بر مبناي تئوري حفظ منافع ملي در چهارچوب ديپلوماسي مدرن بلكه بر بنياد ايدئولوژي توسعه كه ارتش در راستاي تحقق آن مأمور شد، پایهگذاری گرديد.
به تأسی از چنین راهبرد، رژیمهای حاكم در پاکستان در تمام مراحل روابط اين کشور با همسايگان و بهویژه افغانستان، از رویکرد خشن و مداخله با بهکارگیری از ابزارهای متنوع به هدف تضعيف حاكميت افغانستان استفاده نموده است، موقف گيري خرابكارانه پاكستان در حمایت از جنگهای داخلي دهه هشتاد كه تحت چتر دروغين اخوت اسلامي و کمک به جهاد در برابر حضور شوري در افغانستان آرايش يافت، در تحولات ميداني و انكشافات اوضاع بعد از سلطه جناحهای جهادي در کابل بهوضوح آفتابي گرديد، كه رژيم نظامي حاكم در پاکستان از جنگ افغانستان فقط به سود اهداف راهبردي و نيات پشت پرده خصمانه بهره جسته است، زيرا اين کشور بعد از تسلط احزاب جهادي در کابل، سياست حمايت از گروههای معيني را كه تعهدات مشخص و وابستگی بيشتري به نهاد جاسوسي اين کشور داشت، تعقيب و در ملتهب نمودن آتش جنگ و تداوم بحران داخلي دهه نود نقش منفي غيرقابل انكاري را از خود متبارز ساخت، زيرا اسلام آباد موفق نگرديد تا به هدف راهبردي و عمق استراتژي خود كه همانا ايجاد يك دولت نام نهاد وابسته به پاكستان باشد، دست يابد.
بعد از وقوع جنگهای خونين ميان گروهي دهه نود، اداره اسلام آباد صفحه جديدي مداخلات را در امور افغانستان به نمايش گذاشت، شكل گيري عنصري جديد جنگي و بازیهای مخرب با پوتنسيل و كركتر نوين.
درين برهه جديد پاكستان با سيماي دوگانه وارد عرصه مداخله در امور داخلي افغانستان شد، يعني سياست همكاري در مبارزه بر ضد دهشت افگني در چهارچوب ائتلاف بینالمللی غرب كه افغانستان را بعد از سرنگوني رژيم طالبان در اختيار داشت و رويكرد مخفيانه تشكل و احياي مجدد طالبان كه بعد از تهاجم مسلحانه ايالات متحده و متحدان در هفتم اكتوبر٢٠٠١ به شدت متشتت و سرکوب گرديده بودند.
پاكستان كه اميدش از جهادگران دهه هشتاد و عاملان جنگهای داخلي دهه نود و نيز از نظام تحت حمايت غرب به يأس مبدل شده بود، بیتردید به مشاركت خويش در امر مداخله در اوضاع پيرامون افغانستان در قالب مساعدتهای مستمر مالي، لوژستیكي، تسليحاتي و اطلاعاتی به طالبان حداقل بعد از سال ٢٠٠٣، آغاز نهاد و با پيروي از پالیسی تهاجمي سنتي از جنبش مسلح طالب عليه دولت وقت و با شعار كمك به مبارزه مردم افغانستان در جهاد علیه قشون اشغالگر چهره گشود و متوقع بود و هست كه با به قدرت رسيدن طالبان در اعماق اهداف خصمانه و بیشرمانه استراتژیک خود غوطهور شده، هند اين دشمن دیرینه خود را از منطقه بيرون رانده، كابل را درکل در اختیار داشته، دستگاه ديپلوماسي افغانستان را كنترول و حصارکشی های ماوراي ديورند را قانونيت خواهند بخشيد، اما تشدید فعاليت طالبان پاكستاني و اتهام حضور گسترده اين گروه در خاک افغانستان و هکذا مقاومت طالبان در برابر تداوم حصاركشي نظاميان پاكستاني در امتداد خط تحميلي ديورند، كه درين روزها در ولايات جنوبي و جنوب شرقي كشور باعث رویارویهای خونين ميان مدافعان سرحدي افغان و نظامیان پاكستان شده است، موجب گرديده تا ذهنيت جديدي يعني شكست راهبردي اسلام آباد و تفکر اقدامات نلافي جويانه وسيعآ در ميان حلقات سياسي و اتاقهای فكري آن كشور در ضدیت با افغانستان شكل گيرد و ایده تجديد نظري راهبردي در قبال کشور ما بيك گفتمان غالب در پاکستان مبدل گردد.
انتباه آگاهان مسايل منطقه درين زمينه گواه برين است كه پاكستان تازمان یکه به اهدافي دست نيابد كه در بیش از پنجاه سال در قبال افغانستان تعقيب نموده است، هرگز از مداخله در امور افغانستان دست نخواهد برداشت، چنانچه حامد (مير) روزنامه نگار پاکستانی در مقاله كه در واشنگتن پست به نشر رسیده است، به نيات واقعي كشورش، منويات راهبردي و عمق استراتژي کشور متبوعش به وضاحت اشاره نموده و از طالبان تلویحاً شكايت داشته است كه با پاکستان همكاري نمیکند، وي از مقاصد راهبردي كشورش چنين پرده بر میدارد:
«نخبگان سياسي در پاکستان به اين باور بودند كه حمايت از گروههای طرفدار پاكستان در آینده براي اين کشور عمق استراتژيك ايجاد مینماید، اما حالا گروههای كه دارائي استراتژيك در کابل بهحساب ميامد، بيك تهديد تازه مبدل شده است، او میافزاید كه عمران خان پيروزي طالبان را جشن گرفت و گفت كه طالبان غول و زنجير بردگي را شكست، اما توهم وي ديري دوام نكرد، طالبان بعد از به قدرت رسيدن دوباره در کابل، طالبان پاكستاني را از زندانها رها كرد، به آنها پناه داد، كمك نمود و خط ديورند را نپذیرفت و اضافه نموده است كه طالبان افغان با پاکستان و امریکا بازي دوگانه را در پيش گرفته است»
به باورم نظر این روزنامه نگار پاکستانی حاوي واقعیتهای انكارناپذيري است كه پاكستان در طی ساليان متمادي، به خاطر رسيدن به مقاصد تذكار يافته فوق، باعث تباهي و خونریزی به عناوين و بهانههای متنوع در افغانستان گرديده است، هکذا رژیم نظامی بهمثابه قدرت اصلی در ساختار سیاسی و مجری پالیسی خارجی پاکستان به موجودیت یک دولت دوست در کابل بسنده نکرده بلکه وجود حاکمیت و اداره ضعیف وبی ثبات در افغانستان در محراق دکتورین سیاست خارجی آن قرار دارد، لذا مبرهن مینماید که اين کشور دست از دامن وطن و مردم ما تا دستيابي و وصول به اهداف مغرضانه برنداشته و راه نجات جزء، بيداري هم ميهنان، همبستگی داخلي و ایجاد دولت قدرتمند ملي چيزي بوده نمیتواند.