درك و فهم من از اوضاع حاكم بینالمللی با توجه به چگونگی نحوه اقدامات و اكتهای دولتها بخصوص قدرتهای مؤثر بینالمللی در پیوند به رعایت هنجارهای بینالمللی در عرصههای مختلف روابط بینالمللی این است كه بعد از یکقطبی شدن جهان، اصول، قاعدهها و ضوابط جهانشمول بسود منافع تهاجمی قدرتهای بزرگ رنگ باخته است، یا به عباره دیگر منشور سازمان ملل متحد و کنوانسیونهای بینالمللی بهمثابه منبع و مبنای نظام حقوقی بینالمللی فروپاشیده است، بدین معنی كه توسل به اقدامات زور دیگر بجای اصول حقوقی جهانی معرف منافع دولت است، بنابراین در فضای جدید سیاسی، مفهوم اصل عدم منافع مطلق دولت كه دیروز بسود مناسبات متوازن بینالمللی و امنیت جهانی محدود میشد یا اصل عدم حاكمیت كامل، مطلق و نامحدود دولت به خاطر حفظ منافع جمعی دیگر در وضعیت آشفته جهان مفهوم كلاسیك خود را ازدستداده است، بنابراین میتوان اذعان داشت كه در زمینه شناخت پدیدههای جدید در روابط بینالمللی هیچ قدرتی خود را تابع قواعد كهنه چون اصل امنیت، آزادیهای انسانی و غیره و غیره در نظام جهانی ندانسته بلكه این فقط منافع مطلق دولت است كه چگونگی روابط آینده یک دولت را در برخورد به عناصر برسیمت شناسی دولت جدید تعریف مینماید، لذا این نوع رفتار در نوحه عملكرد ایالات متحده در قبال به رسمیت شناختن كابل بهوضوح متبارز است.
امریكا بر بنیاد توافقات دوحه كه مفهوم جزء انتقال بیچون و چرا قدرت به طالبان را نداشت، به خروج نیروهای نظامی خود بعد از دو دهه سلطه بر زمین و فضای افغانستان در اگست ٢٠٢١ دست یازید، تصرف انحصاری قدرت از راه نظامی توسط طالبان، امریكا را در وضعیت دشواری به دلیل اقناع افکار عامه داخلی و بینالمللی كه تغییرات دراماتیك قدرت را در افغانستان محصول سیاست امریكا میدانند، قرارداد، ازین رو بود كه كاخ سفید ناگزیر بود كه به بهانه گویا عدم رعایت حقوق بشر، نبود یک دولت با ابعاد وسیع و حضور گروهای تروریستی رژیم جدید را در کابل كه بیش از دو سال از عمر آن میگذرد، به رسمیت نشناسد و بدین گونه عدم رضایت خود را از شكل گیری اوضاع جدید در افغانستان متبارز ساخته و به حساسیتهای موجود پاسخ دهد، اما همانگونه كه در فوق تذكار یافت، منافع ژئوپولتیكی امریكا میطلبد تا با توجه به نفوذ روبه رشد چین در همسایگی افغانستان و روسیه، موضوع به رسمیت شناختن طالبان را در دستور كار قرار داده تا ازیکطرف روابط موجود میان طالبان و چین و نیز مناسبات مسكو را با كابل محدود و به استحكام نفوذ خود بعد از بحران اوکرایین درین منطقه پرآشوب فایق آید، لذا عمدهترین جوسازی و تمهیدات توسط ایالات متحده مبنی بر به رسمیت شناختن قریبالوقوع دولت طالبان را میتوان به شرح آتی مستند سازی نمود:
١- اظهارات بایدن مبنی بر عدم موجودیت القاعده در افغانستان كه معنای جزء وفاداری طالبان به تعهدات شان ندارد.
٢-اظهارات رزا اتونبایوا نماینده خاص سر منشی ملل متحد در امور افغانستان مبنی بر اینکه در ملاقاتهای وی با سران طالبان، هرگز نشنیده است كه مقامهای طالبان مخالف تحصیل نسوان باشد.
٣- ادعاهای مكرر انتونیو گترش سر منشی ملل متحد مبنی بر گسترش تعامل سازنده با دولت طالبان.
٤- تلاش گسترده دیپلماتیک و استخباراتی غرب مبنی بر دور ساختن نفوذ چین و روسیه از افغانستان با بهکارگیری ابزارهای گوناگون.
به باورم عناصر فوق بیانگر این حقیقت است كه امكان به رسمیت شناختن دولت طالبان توسط غرب در چند قدمی قرار دارد.