هفتم اکتبر مصادف است با پانزدهمین سالروز لشکرکشی ایالات متحده آمریکا در افغانستان. درین روز رسماً عملیات نظامی آمریکا تحت عنوان «عملیات آزادی پایدار» ظاهراً برای سرکوب طالبان و سازمان تروریستی القاعده آغاز شد و تازهترین فازی را در تاریخ بحرانزای افغانستان باز کرد.
هرچند ناوگانهای تبلیغاتی امریکا تلاش نمود تا اهداف اصلی و راهبردی و انگیزههای بنیادین این تجاوز را در راستای اشغال افغانستان، در زیر لایههای دمه و غبار تبلیغاتی در جامهٔ دموکراسی پنهان ساخته و یک سرزمین را برای تحقق خواستههای بلندپروازانه خویش آماج قرار دهد اما خوشبختانه سالهاست که در زیر نوار خورشید حقیقت، انگیزههای اصلی و استراتیژیک این تجاوز قد برافراشته و در صحنهٔ پراکتیک سیاسی بهویژه در کسوت هراس افگنی بهمثابه افزار راهبردی در خط اهداف هژمونی و توسعهطلبانه در جغرافیای افغانستان قد میافرازد.
با خواندن این نبشته، سرنخهای ماجراهای سه دههٔ طوفانی پسین بهویژه دو دههٔ اخیر همراستا با ظهور مجدد طالبان، داعش، و سایر گروههای تروریستی که به مدد دولت خونتای پاکستان برای برافروختن آتشفشانهای افغانستان در ساحات، شرق، غرب، جنوب و گستره جنگ در شمال افغانستان برای ایجاد معبر گاه بهسوی آسیای میانه و سقوط متواتر ولایت کندز تحقق یافت، در روشنایی این استراتیژی به دست میآید.
معمای چتر نامرئی حمایتی دولت برای پوشش طالبان به حیث نیروی جاده صاف کن در شمال، روشنترین گواهیست برای بستر سازی اهداف معین برای ایجاد دهلیزهای عبوری به سمت اهداف استراتیژیک.
اینجاست که میتوان به سهولت دریچه رازها را گشود و دانست که چگونه و چرا این ملت آماجگاه مرگ بودهاند.
در پرتو این داشتههای مستند میتوان به نقش دولت مافیای و اختاپوتی کرزی، غنی -عبدالله به حیث «مجری» برنامههای راهبردی ایالات متحدهٔ امریکا در افغانستان و ماورائی آن به وضاحت پی برد.
بر قول «ویلکر سون» افسر بازنشسته آمریکا، جنگ در افغانستان برای مدت پنجاه سال دیگر برنامه ریزی شده است. بیگمان با توجه به حضور کشورهای قدرتمند چون روسیه، چین، هند و ایران در منطقه و تقابل آن با آمریکا، مردم افغانستان بهای بزرگ و جبران ناپذیری در پایی منافع بیگانه خواهند پرداخت اما به یاد باید داشت که به برکت خود آگاهی مردم، روزی صبر این ملت دردمند به غلیان آمده و با تکرار تاریخ داکتر «برایدن» به داد طراحان این برنامهها و مجریان شان خواهند رسید.
برحسب مقالهٔ ژورنالیست معتبر ایتالیایی (Manlio Dibucci)* که اخیراً در وبگاه نشراتی «گلوبال ریسرچ» انتشار یافته است، میتوان پی برد که در واقع پلان حملات آمریکا در افغانستان قبل از حادثهٔ یازدهم سپتامبر برنامه ریزی شده بود و این «پلان» در بالای میز رییس جمهور بوش قرار داشت.
نویسنده این مقاله خاطر نشان میسازد که اهداف استراتژیک این حملات در «نشریه چهار ساله دفاعی» پنتاگون که به تاریخ ۳۰ سپتامبر یعنی یک هفته قبل از حملات آغاز شد، انتشار یافت که درین «مانیفست»، کلیدیترین اهداف حملات به افغانستان چنین تسجیل یافته است:
«ایالات متحده آمریکا با داشتن منافع مهم ژئوپلیتیک، یک نیرویی جهانی میباشد و بدین لحاظ باید دیگران را از دسترسی به کنترول منابع حیاتی بهویژه در اروپا، شمالشرق آسیا، سواحل شرق آسیا، شرق میانه، و جنوب غرب آسیا بر حذر دارد.
بهطور ویژه "آسیا" که از احتمال ظهور رقابتهای نیرومند نظامی با ظرفیتهای عظیم "منابع" برخوردار میباشد، این احتمال وجود دارد که در آنجا رقیب نیرومند نظامی ما با منابع سرشار ظهور یابد.
نیروهای نظامی ما باید قابلیت خویش را برای اعمال اراده آمریکا در برابر دشمنان مان (با هویت دولتی یا غیردولتی) حفظ نموده و برای " تغییر رژیم "دولتهای مخالف آماده بوده و در حوزه بیرون مرزی جاهای را که هنوز اهداف آمریکا در آن مناطق شناخته نشده است به اشغال در آورند.»
دقیقاً در چارچوب این اجندا انگیزههای اصلی تجاوز آمریکا به افغانستان را میتوان به وضاحت ترسیم کرد.
به گفته این نویسنده در آنجا در آسیا سیگنالهای قویتری دیگری در پیشاپیش اشغال افغانستان وجود داشت و آن عبارت از نزدیکی سیاسی میان چین و روسیه بود، او اظهار میدارد: «به تاریخ ۱۷ جولای معاهدهٔ بزرگی تحت عنوان " همسایههای خوب و همکاریهای دوستانه " میان چین و روسیه به امضا رسید و این معاهده به حیث "سنگ تهداب " در مناسبات دوجانبهٔ دو کشور تعریف گردید.
واشنگتن نزدیکی میان چین و روسیه را در یک زمان حیاتی و در هنگام بحران، انگار که آمریکا میخواست خلائ بعد از فروپاشی اتحاد شوروی را در آسیای مرکزی اکمال نماید، چالشی پنداشت در برابر منافع خود در آسیا، البته منطقهٔ بااهمیت اولیه و موقعیت جغرافیایاش با همجواری آن با روسیه و چین و فرازهای دست یابی به ذخایر بزرگ نفت و گاز طبیعی در دریای خزر.»
در تداوم این نگرش نویسنده ادامه داده میافزاید: «افغانستان به خاطر کنترول این مناطق از موقعیت کلیدی برخوردار بوده و این خود دلیل استقرار نیروهای بزرگ آمریکا و ناتو درین سرزمین است.
برحسب آمار داده شده از طریق انستیتیوت آمریکا بنام (Brown University) تا کنون در زیر سایه این استراتیژی بیش از ۱۸۰ هزار نفر جان باخته و بیش از ۱۷۰ هزار نفر شدیداً مجروح گردیدهاند.*
هزینهٔ رسمی این جنگ برای ایالات متحده امریکا حدود (۸۳۰) بلیون دالر آمریکایی (چهار برابر تولید ناخالص ملی افغانستان) با اضافه سایر مصارف که به ثبت نرسیدهاند میباشد. در حالی که هزینه عملیات امریکا در لیبی، عراق و سوریه میان سالهای ۲۰۰۱-۲۰۱۶ رقم (۳۷۰۰) بلیون دالر را احتوا نموده که با سایر مصارف اضافی به (۴۸۰۰) بلیون دالر بالغ میگردد.
* به اعتقاد این قلم، با توجه به سطح تلفات روز افزون انسانی طی یکنیم دهه در افغانستان، آمار قربانیان این جنگ در افغانستان بهمراتب از رقم ۱۷۰ هزار کشته و ۱۸۰ هزار زخمی افزون خواهد بود. این آماری است که ممکن از سوی منابع رسمی دولت فاسد افغانستان برای تحریف حقایق و بازتاب این جنگ خونریز و ویرانگر برای رسانههای جهانی سپرده شده باشد.
همدیار رنجدیدهام، این قلم با اشک خون آلود، دردت را باید نوشت.
لندن- اکتبر ۲۰۱۶