هگل در فلسفه ایدیالیزم خود مسائله «اصل و یا خرد کل» را در یک سایکل (دایره) تکامل ترسیم مینمود که هر پدیده از نقطه آغاز و بهطرف تکامل و از نقطه اوج دوباره به وفول و پوسیدگی میگراید ولی در کنه خود نو را میزاید.
بیجا نخواهد بود که این وفول را به نسبت وخامت و شدت گرفتن سیاستهای خطر ناک بینالمللی و تهدیدات "بزرگ" نظامی بر علیه صلح و ثبات بینالمللی، در تضعیف و ناکارایی نقش ملل متحد در انجام وظایف اجرائیاش به ترسیم گیریم؛ زیرا این یک واقعیت بدون شک و تردید است که جهان ما بهطرف خطرات جدید نظامی و احتمالات جنگهای فرا منطقوی میرود و صلح و ثبات بینالمللی دارد به یک ایده واهی مبدل میگردد.
ملل متحد که رسماٌ در ۲۴ اکتوبر ۱۹۴۵ به حیث یک سازمان بینالمللی حافظ صلح، ثبات، امنیت و همکاریهای بینالمللی ایجاد شد و امسال ۷۱ ساله میشود، مهمترین هدف آن عبارت بود از جلو گیری آن زمینههای بوده است که جهان را دو جنگ جهانی اول و دوم در عمق جنایات علیه بشریت، کشتار دهها ملیون انسان، قحطی ناشی از جنگ، سلب حاکمیت و استقلال ملی ملتها و سلب حقوق مردمان به خاطر تعین سرنوشت خود به دست خودشان، به کام خود فرو برد. روی همین منظور مهمترین اهداف ملل متحد بر بنیاد مفاهیم عام و کلیدی زیر در منشور آن فورمولبندی گردیدند:
۱- حفظ صلح و امنيت بينالمللی و اقدامات دسته جمعی مؤثر برای جلوگيری از تهديدات عليه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل تجاوز.
۲- حل و فصل اختلافات بينالمللی که منجر به نقض صلح گردد با در نظر داشت احترام به اصل تساوی حقوق و خود مختاری ملل و انجام ساير اقدامات مؤثر برای تحكيم صلح جهانی.
۳- همكاری بينالمللی در حل مسائل بينالمللی و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی بدون تبعیض و تمايز.
۴- انجام صادقانه تعهدات دولتها بر مقاصد که اين منشور بر عهده گرفتهاند.
۵- حل اختلافات بينالمللی با وسايل مسالمتآميز كه صلح و امنيت بينالمللی و عدالت در معرض تهدید قرار نگیرد.
۶- خود داری از تهدید و استفاده از زور عليه تماميت ارضی يا استقلال سياسی كشورها.
۷- سهمگیری و همکاری به هر اقدام احتياطی يا قهری كه سازمان در برابر دولتهای که صلح و امنیت بینالمللی را به خطر و تهدید مواجه میسازند، و همچنان خود داری دولتهای عضو از کمک به كشور كه سازمان ملل متحد عليه آن این اقدام قهری و احتیاطی را رویدست دارد.
اصول فوقالذکر در هر زمانی، بخصوص از شرایط بغرنج و خطر ناک کنونی یکبار دیگر اهمیت جدی را کسب نموده است؛ زیرا ختم دوران جنگ سرد، زمینه ساز بزرگتری جنگهای داخلی و مداخلات گستاخانه بر امور دولتهای که بهصورت نسبی در ثبات و انکشاف قرار داشتند، بوده است و ادامه دارد. کشورهای به فروپاشی و تجزیه جبری و با استفاده از زور و تهدید مواجه گردیدند، کشورهای که با موجودیت کثرت نژادها، ملیتها، قوم و زبانها در یک صلح و باهمی زندهگی میکردند، اکنون در اوج تضادها و دشمنیهای قومی، زبانی و نژادی میسوزند و بر جنایات فاشیستهای هتلری پشت دست گرفته میشود.
به گونه مثال: به راه انداختن جنگ خطر ناک که با کودتای سازمان داده شده ۱۹۸۹ در بوسنیا هرزوگوینا در کشور یوگوسلاویای سابق زمینه ساز یک جنگ داخلی بود که کشور را به تجزیه جبری مواجه ساخت. ملل متحد نتوانست به خاطر یک اقدام دسته جمعی برای ختم جنگ داخلی از راههای مسالمت نایل گردد بلکه خود وسیله تجزیه یک کشور بزرگ گردید. ناتو با سو استفاده از تصامیم نیمه کاره شورای امنیت با سرعت عمل مراکز غیرنظامی کشور را بمباردمان نمود و باعث قتل عام بیش از پنجصد کارمندان ملکی دستگاه رادیو و تلویزیون آن کشور در شهر بلگراد گردید. کشتار مرموز بیش از نه هزار بوسنیایی زیر چتر حمایت ملل متحد تجزیه آن کشور را قطعی ساخت و کلاه آبی پوشآنهالندی مربوط ملل متحد تا به حال جواب واضح را به جامعه بینالمللی نمیدهد و از ادای مسئولیت و جوابدهی شانه خالی میکنند، در حالی که صدها سرباز و افسران این کشور که خود شاهد حوادث و قضایا بودهاند از بیماریهای روانی و افسرده گی رنج برده و حتی تمایلات خود کشی در بین شان وجود دارد.
ما دیگر نمیتوانیم این واقعیت تلخ را کتمان و خاک در چشمان جامعه بینالمللی زنیم که دول حاکم بر تصمیم ملل متحد در پرابلمهای منطقوی و داخلی کشورهای که برای شان اهمیت جیوپولیتیکی و جیواستراتیژیک داشتهاند، گزینه حل معضلات از مجراهای مذاکرات و دیپلماتیک را عمداٍ پشت پا زده و گزینه مداخله، تعرض بر حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و از بین بردن سران دولتها با زور، تهدید و به راه انداختن جنگهای داخلی متوسل گردیدهاند. قتل قذافی، اعدام صدام حسین، در صدد بر اندازی بشار الاسد و همکاری مستقیم در این دولتها بر اندازی حکومت جمهوری دموکراتیک یمن هرکدام مثالهای روش از تهدید صلح و ثبات بینالمللی و منطقوی میباشد.
ما در یک سؤال کوتاه خود به قضاوت میرسیم که آیا در شرایط خطر ناک جنگی در افغانستان که در اصل یک قضیه منطقوی است، نقش سمبولیک و غیرفعال و فرسایشی ملل متحد را در مقابل نقش تعین کننده دول ذیدخل مانند آمریکا و انگلیس را به هم در مقایسه قرار دهیم.
باید بدین نتیجه رسید که دولتهای بزرگ مانند ایلات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه و شرکای ناتو آن در شرایط کنونی بزرگتری عاملان نقض حقوق بشر، تعرض با استفاده از زور بر علیه حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و استقلال ملی دولتهای اند که برای شان اهمیت استراتیژیک دارند. از نظر نویسنده باید اکنون این موضوع روشن باشد که آیا این دولتها واقعاٌ در تعهدات شان بر مقاصد که منشور ملل متحد به عهده گرفته است، صادقانه عمل مینمایند یا نه.
سازمان ملل متحد که در بر بنیاد مفاهیم ارزنده که در بالا تذکر داده شدند، برای صلح، امنیت و ثبات بینالمللی به وجود آمد، وظایف آن متناسب با انکشافات در عرصه بینالمللی وسیعتر گردیدند، تنظیم و سازماندهی آنها در چوکات کنوانسیونها و میثاقهای بینالمللی و ضمایم بعدی آن پیشبینی و مورد تصویب و تطبیق قرار گرفتند. باآنکه در سالهای اول موجودیت این سازمان جهان شمول کنوانسیونهای مهم مبنی بر قوانین جنگ، حقوق بشر، حقوق مدنی و سیاسی و دهها میثاق، پروتوکول ها و ضمایم آنها به وجود آمدند. بدون شک آنها همه عرصههای زندگی ملی و بینالمللی دولتها و مردمان آن را در ابعاد سیاسی، اقتصادی، حقوق بشر، انکشاف کلتور و فرهنگ و عدالت بینالمللی شکل دادند. علاوتاٌ این سازمان در دو سه دهه بعد از ایجاد آن میتوانست تصامیم دسته جمعی را برای صلح و امنیت منطقوی و جهانی اتخاذ و دولتها را ملزم به رعایت آنها نمایند.
پرابلمهای کنونی مرتبط به صلح و امنیت بینالمللی در دو دهه اخیر یعنی بعد از سقوط اتحاد شوروی و متعاقباٌ انحلال پیمان دفاعی وارسا و سیستم سوسیالیستی در اروپای شرق ابعاد تازه و خطر ناک را به خود گرفته است.
ولی در شرایط موجود بینالمللی انکشافات منفی در این عرصهها نه تنها جامعه بینالمللی را به خطرات جدی (مقطعی و دایمی) قرار میدهد، بلکه در تناقض صریح با اهداف اصلی ملل متحد یعنی صلح، ثبات و امنیت بینالمللی قرار دارند و در موازات اهداف ملل متحد در رقابت، تضاد و نقض تعهدات بینالمللی یک جبهه از کشورهای ناقض شکل گرفته است که ایالات متحده آمریکا، انگلستان و فرانسه حیثیت پیش قراولان این اوضاعاند. این بدین معنی است که تیوری های روابط بینالمللی که میباید به آزادی و استقلال و همکاری بینالمللی بانجامد، مفهوم خود را از دست میدهد؛ یعنی که در موازی با رشد مناسبات بینالمللی که در فوق توضیح گردید، تعداد از دول بزرگ در فورمولبندی سیاست بینالمللیشان یعنی مصئونیت و حفظ منافع مشروع و ملیشان، با وسایل نامشروع و متناقض با اهداف ملل متحد و در تضاد با اصل این تیوری ها، سر خط اهداف خویش را قرار داده و از آن طریق حدود فعالیت خود را در روابط بینالمللی تعین میکنند و اصل مشروعیت را مورد سؤال قرار میدهند.
به مفهوم دیگری این تعداد دولتها تلاش میکنند تا از منافع ملیشان دفاع نمایند و آن منافع را مصئون سازند ولی با بهانه و سوء استفاده از مفاهیم ((منافع ملی، منطقوی و بینالمللی))، ((شرایط موجود)) و ((حتمی نبودن مقاصد صلح آمیز)) در پی مقاصد خودند و سیاستهای خلاف صلح و امنیت بینالمللی خود را موجه و مشروع تلقی مینمایند.
در شرایط وخیم بینالمللی کنونی آسیا و شمال آفریقا به مرکز تهدید یک جنگ فرا منطقوی مبدل گردیده و کشورهای زورمند ذیدخل قضیه در آنجا به زورآزمائیها قسمی مصروفاند که با وسعت دامنه جنگ در شرق میانه و شمال آفریقا (سوریه، عراق و لیبیا و یمن) پیش زمینههای یک جنگ تمام عیار جهانی را به آزمایش میگیرند.
بدون شک نه تنها شورای امنیت سازمان ملل متحد در جلو گیری از وسعت تشنجات ناکام است بلکه دول آزمند از مواد مندرجات شامل فصل مربوط به اصول همزیستی مسالمت آمیز و امنیت بینالمللی منشور ملل متحد و صلاحیتهای شورای امنیت آن سو استفاده نموده مواد مصوب شورای امنیت را (قطعنامهها ) را بر علیه اهداف اصلی ملل متحد بکار میگیرند.
بهعنوان مثال و ارائه فاکت ها کشور سوریه واضحترین مثال برای اثبات ادعای ماست که اکنون چهار کشور بزرگ دارنده سلاحهای مدرن و هستوی در این کشور شاخ در شاخاند و زورآزمائی میکنند. تهدیدات روزانه طرفین یکی در مقابل دیگر خود پیش زمینه برای یک جنگ تمام عیار جهانی است. باآنکه تروریزم بینالمللی که تروریستهای اسلام گرا مانند القاعده و داعش و جبهه النصرهوالشباب و بوکو حرم بخشی بزرگ و سازمان داده شده آناند، با پولهای بیحساب و مرموز انسانهای فاقد وجدان انسانی را میخرند و یا به کرایه میگیرند تا خشنترین جرایم علیه بشریت و جرایم شدید جنگی در برابر خلقهای مظلوم و تحت ستم انجام داده شود.
نویسنده معتقد بر این نظر است که ملل متحد روز تا روز از یک نهاد بزرگ و بااعتبار بینالمللی بهطرف سایکل بیاعتباری و سمبولیک شدن سیر میکند. اینکه چه بدیل دیگر در بطن خود شکل خواهد داد، سیر زمان و شکل گیری سیاسی – نظامی آینده جهان آن را تثبیت خواهد نمود.