درجریان سالهای پسین شاهد افزایش چشمیگر مهاجرین افغان در اروپا هستیم. امروز رقم افغان های باشنده درکشورهای عضو اتحادیه اروپا بیشتر از نفوس بزرگترین ولایات کشور یعنی بیشتر از شهروندان بلخ (۱.۳ میلیون) ، ننگرهار( ۱.۵ میلیون) و قندهار ( ۱.۲ میلیون ) میباشد.
وقتی در بسا از خیابان های اروپا گشت و گذار می نمایید ، جوانان افغان خیابان گرد و بی سرنوشت ، کوچه ها را پر؛ و رقم جوانان دربسا از شهرهای بزرگ اروپا بیش تراز بسیاری از ولسوالی های افغانستان می باشد.
این رشد چشمگیر و روبه افزایش مهاجران افغان در اروپا ؛ مساله برخورد با این همشهریان دیروز و هموطنان امروز را مهم و برازنده ساخته است .
مسایلی از نوع : حقوق مدنی و سیاسی مهاجران ازجمله مشارکت و فعالیت سیاسی ، حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ، مهاجرت و حقوق همبسته گی ، تلاش در راه راهیافت برابری برای غیرشهروندان و... از شمار مسایل مهم وسرنوشت سازی اند که بایست با آن با دید کارشناسانه و مسولانه پرداخته؛ و این « افراد بی دولت » ،« بیگانه » ، « مهاجر »، و یا هم « غیر شهروند » که درجمع گروه های محروم اجتماعی دراروپا قرار دارند ؛ را درشناسایی زنده گی در محیط تازه فرهنگی ـ اجتماعی و حل انبوهی از وظایف بغرنج کمک کرد.
با آنکه به باور دیوید ویسبوردت ( David Weissbordt)* بربنیاد اندیشه ملیت بیگانه ، ماهیت اجازه اقامت آن ها ، و مدت زمانی که مهاجرین دراین کشورها بودوباش دارند ؛ حقوق شهروندان را به گونه ای متفاوتی تعین می نمایند ، ولی در نتیجه دگرگونی های گسترده ایی که درجریان سالهای پسین دررقم پناه جویان از یکسو ؛ و دگرگونی های بی مانندی که در قوانین اتحادیه اروپا و کشورهای جداگانه عضو آن پدید آمده است ، تلاش های هدفمند و ایثارگرانه سازمان ها و شخصیت های سیاسی ترقی خواه افغان در اروپا در راه حل مشکلات عدیده این هم میهنان بی نهایت مهم و سرنوشت سازمی باشد.
در حالیکه از دیرباز اشکارترین روش به خاطرمحروم ساختن برخی از مهاجران و گروه های قومی از مزایای شهروندی و کاربرد تعصب وضعیت حقوقی پناه جویان می باشد ، در بخش حقوق سیاسی مهاجران که مورد توجه این نوشتار است بادریغ دو برخورد رسمی وجود دارد :
یک : انکار رسمی از حقوق سیاسی ،
دو دیگر : برخورداری رسمی و حقوقی از برخی از حقوق سیاسی و ناتوانی کاربست این حقوق در عمل .
با آن که اقتدار دولت ها به موجب برخی حقوق اعطا شده به اتباع خارجی در حقوق بین المللی محدود شده است ، اما نبود انگیزه برای اجرای این حقوق تا اندازه ای به بی میلی بسیاری از سازمانها و رهبران سیاسی اروپا و بی توجه ایی سازمانهای سیاسی و فعالین سیاسی جامعه مهاجر نیز ارتباط دارد.
بادرد و دریغ که دادخواهان و دموکرات افغان که چند صباح پیش تر به اروپا کوچیده و دارای سازمان ها و ساختارهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود می باشند با واقعیت های موجود برخورد سطحی نموده ؛ بیشتر بر گذشته و دستاورد های مبارزاتی پیشین به گونه نوستالژیک تکیه ؛ و یا چنان مصروف پیگیری رخدادهای روان درافغانستان می باشند ،که در نتیجه آن نتوانسته اند خود را همگام و همنوا با خواست های محیط سیاسی ـ فرهنگی تازه بسازند. آنها با بی تفاوتی از کناررخدادهای پرتنش سیاسی ـ اجتماعی جوامع مهاجرپذیر گذشته و با بی میلی به آنها می نگرند. این بی میلی ها باعث شده است که گروه های از مهاجران سیاسی افغان که دارای سازمان ها و شبکه های گسترده در کشورهای جداگانه اروپایی می باشند نتوانسته اند برنامه های مشخص ، واقعبینانه و مسوولانه ای در برخورد با محیط تازه وخواست های آن از یکسو ؛ و جامعه رشد یابند مهاجر افغان درکشورهای عضو اتحادیه اروپا از سوی دیگررا تدوین نمایند.
درهمین سالها درمیان سازمان های سیاسی افغان دراروپا ،بیشتراین دو طرزدید جان گرفته است که در خور توجه می باشند :
گروهی دراین سازمان ها ( با دریغ گروه اکثریت !) از اعضا و هوادارن سازمان خود انتظار دارند تا فقط و فقط به تشکل شان در داخل کشور چشمداشته ؛ وظیفه و رسالت خود را فقط و فقط در تقویت بنیه مالی و انکشاف سازمان شان در داخل کشور می بینند .
گروه دومی با برخورد مسوولانه ؛ و وسعت دید به این باوراند که چون اعضا و هوادران شان در محیط تازه فرهنگی و مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی دیگری زیست ، کار و مبارزه می نمایند ؛ باید سازمان شان در پیریزی برنامه های کاری و تعین اماج های مبارزه سیاسی شان این واقعیت را در نظر داشته ؛ و مشارکت سیاسی ـ اجتماعی در کشورمیزبان را در دستور کار و اولویت های سازمانگران و اعضای سازمان شان قرار داده ، و در ضمن مساله کمک و یاری به جنبش داد خواهی کشور را نیز از نظر نیندازند.
طرح و جانبداری از خواست های حقوقی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی مهاجران روبه افزایش در اتحادیه اروپا از شمار آن وظایفی اند که آینده جنبش ترقی خواهی وعدالت پسندی در اروپا و افغانستان با آن در ارتباط و پیوند تنگاتنگ میباشد. مساله کار سیاسی ـ فرهنگی منظم و هدفمند دربین جامعه مهاجر افغان ؛ و تشویق آنها به مبارزه متشکل سیاسی و صنفی به نفع پیشرفت ، عدالت و همنوعی در اروپا می باشد. البته با رشد و افزایش صفوف این تشکلات و بلند بردن سطح اگاهی سیاسی هموندان آن می توان به سازمان و جنبش های سیاسی در داخل کشور نیز کمک و یاری رسانید.
نگارنده که هوادار دیدگاه دوم میباشد ، به این باور است که با وجود محدودیت هایی که در مقررات مربوط به مشارکت سیاسی بیگانه گان و مهاجران درکشورهای میزبان وجود دارد ؛ درونمایه میثاق حقوق مدنی و سیاسی (مواد ۱۲ آزادی کوچیدن ، ماده ۲۵ مشارکت سیاسی ) به هیچ گونه به مفهوم سلب حقوق سیاسی ـ مدنی بیگانه گان نیست؛ و سازمان های سیاسی داد خواه افغان امکانات گسترده در زمینه تلاشهای هدفمند و هدف گذار سیاسی دارند. ما شاهد آنیم که امروز در کشورهای اتحادیه اروپا ( با تفاوت های محلی ) مقرراتی وجود دارد که زمینه مشارکت سیاسی و اجتماعی مهاجران را فراهم آورده است. چنانکه در سال های پسین شماری از کشورهای اروپا با پیوستن به « کنوانسیون مشارکت خارجی ها در زنده گی عمومی در سطح محلی » * حق شرکت و رای دهی به مهاجران را مانند اتباع خود داده اند.
از آنجایی که بخشی از سیاسیون افغان بنا بر دلیل های معین ، در کشورهایی که بود وباش دارند فقط نقش تماشاگر بی عمل را بازی می نمایند ؛ بیش تر آنها در« اجتماعات موازی » و یا دیاسپورای خود زنده گی ؛ و کمتربا حیات سیاسی ـ فرهنگی اروپا خوگرفته و برای همین هم نتوانسته اند دیدگاه ها ، طرح ها و برنامه های مشخصی در باره وضع مهاجران افغان ، شیوه زنده گی ،حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ، راهیافت های برای مشارکت سیاسی ، مهاجرت و حقوق همبسته گی و سایر مسایل را پیشکش بدارند.
نظرگذرا به خبرهایی ازنشست سازمان های سیاسی افغان در اروپا ، برنامه کاری و اهداف آنها نشان می دهد که مسایل اروپا دراین برنامه ها جا و نقشی ندارند. به گونه مثال در بیش تر این گزارشات می خوانیم که: «درجلسه رفیقی درباره انکشافات افغانستان ؛ و یا اوضاع منطقه و جهان صحبت نمود ». درحالیکه درهمین کشوری که این دوستان بودو باش دارند ، مالیه می دهند ، درمناسبات مشخص کاری قراردارند و همه روزه از اثرات سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی آن متاثر می شوند، ده ها رخداد بزرگ در زنده گی و سرنوشت خود آنها ، فرزندان و هموطنان شان موجود است که مهم تر و اثرگذارتر از رخداد های مربوط به پاکستان و ایران و یا ... می باشند.
ازاین شمار درسال روان ترسایی درکشورهای اروپایی انتخابات سرنوشت ساز زیر راه اندازی می شود:
ـ انتخابات پارلمانی درهالند ، ۱۵ مارچ
ـ انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه ، ۲۳ اپریل
ـ انتخابات پارلمان بریتانیای کبیر ، ۸ جون
ـ انتخابات اسامبله ملی فرانسه ، ۱۱ جون
ـ انتخابات بوندس تاگ در المان ، ۱۷ سپتامبر
ـ انتخابات پارلمانی در اتریش ، ۱۵ اکتوبر
ـ انتخابات پارلمانی در ناروی ، ۱۱ نوامبر
و ده های انتخابات فدرال ، ایالتی و محلی دیگر .
بادرد و دریغ درهیچ سازمانی پیرامون اهمیت این انتخابات؛ و اثرات آن در زنده گی جامعه مهاجر از جمله نیروهای ترقی خواه و دادپسند افغان؛ وهموطنان تازه وارد چیزی گفته و نوشته نمی شود. چندی قبل انتخابات پارلمانی در هالند و تازه در فرانسه انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت ، ولی کمترین سازمان سیاسی مهاجر افغان در اروپا در این باره نوشتند ؛ ویا به هموطنان ما در باره احزاب سیاسی این کشورها ، دیدگاه ها ، برنامه های آنها و نفع و زیان سیاست های شان بر مردم ؛ از جمله پناه جویان افغان در این کشورها چیزی نگقتند . یعنی برای این سازمان ها اینکه کدام نیروی سیاسی در بریتانیا ، هالند و یا فرانسه سکان قدرت را به دست می گیرید شاید بی ارزش باشد. امروز انتخابات پارلمانی درفرانسه ، انتخابات پارلمانی در انگلستان ، انتخابات پارلمانی درالمان ، انتخابات پارلمانی در اتریش ..... در پیش روست ؛ ولی سازمان های سیاسی افغانی درحالیکه درشماری از این کشور ها نماینده و سازمان های کشوری دارند ؛ در چهره آرایی برنامه ها و اماج های سیاسی ـ اجتماعی احزاب و شرایط اقتصادی ـ اجتماعی این کشورها با بی تفاوتی و کم مهری برخورد می نمایند. این سکوت و بی تفاوتی و بی برنامه گی نشاندهنده بی ابتکاری بی مسوولیتی بوده؛ زمینه ساز آن می شود تا صد ها افغان مهاجر که تازه از حق رای دهی برخوردار گردیده اند یا از این حق استفاده ننمایند ؛ و یا از سر نا آگاهی آنرا به صندوق های ارتجاعی و خارجی ستیزها بریزند.
ورود دموکراتیک مهاجران این وظیفه را در برابر نیروهای ترقی خواه قرار می دهد که با شجاعت احزاب دموکرات ، ترقی خواه و دادجو را شناسایی و آنها را با برنامه هایشان به جامعه مهاجر افغان معرفی و از سرمسوولیت در برابر انسان زحمت کش ؛ و عدالت اجتماعی و اقتصادی به جامعه مهاجر گزینش این احزاب را توصیه نمایند. جا دارد تا داد خواهان افغان کمرهمت بسته و با بهره از ابزار دست داشته احزاب و سازمانهای مترقی و مردم دوست این کشورها را به رای دهنده افغان معرفی ؛ و در کمپاین های انتخاباتی آنها فعال و گسترده سهم بگیرند.
گرایش و انکشافات جدید در میان جامعه مهاجر افغان در اروپا نشان می دهد که نسل کهنه سیاسیون افغان در اروپا روبه کاهش بوده، از اثرگزاری آنها کاسته می شود. نسل تازه وارد یا نسل اکثریت درشرایطی تربیت و رشد نموده اند که آماده گی ، سطح اگاهی سیاسی؛ و رو کرد به مبارزه سازمان یافته در بین آنها ضعیف بوده و بی میلی شدید به مسایل سیاسی ـ اجتماعی وجود دارد. درچنین وضعی رسالت تاریخی سازمانگران سیاسی ترقی خواه افغان است تا با تکیه بر ابزار اثرگزار شان چون رسانه ها ، ساختارهای سیاسی ، اتحادیه ها و انجمن های اجتماعی ، فرهنگی و مهاجرتی به فعالیت موثر و برنامه ریزی شده در بین مهاجران پرداخته ؛ و گروه های تازه وارد را به سیاست و مبارزه سیاسی تشویق و رهنمایی کنند.
بربنیاد اسناد و اظهارات مسوولین المان ، امروز دراین کشور بیش از نیم میلیون افغان مهاجر بود و باش دارند؛ یعنی این که نفوس افغان های باشنده در المان بیشتر از ولایت های :
ـ بادغیس ، ۴۹۶ هزار،
ـ بامیان ، ۴۴۷ هزار،
ـ لغمان ، ۴۴۰ هزار
ـ فراه ، قریب۵۰۰ هزار می باشد.
درهمین المان برخی از سازمان های سیاسی افغان دارای اندوخته کار سیاسی ـ سازمانی بیش از ۴۵ ساله می باشد. این اندوخته ها در برگیرنده تشکل درسازمان سیاسی افغانی ، رابطه و پیوند با سازمان های داد خواه و ترقی پسند المان ؛ و شیوه های سهمگیری در فعالیت های روزمره سیاسی ـ صنفی در این کشور می باشد. با تکیه بر این اندوخته های پربار می توان با تدوین برنامه های عملی از جمله برنامه های تبلیغاتی و آموزشی این اندوخته ها به نسل تازه وارد انتقال ، و آگاه ترین آنها را به مبارزه سیاسی سازمان یافته و متشکل کشانید.
امکانات گسترده کارسیاسی ـ سازمانی دراروپا موجود است. لازم است تا با شجاعت ، آینده نگری و ازخودگذری از آن به نفع اندیشه ها و آرمان های انسانی استفاده ؛ وزودتر به میدان عمل گام بگذاریم.