قبل از همه باید یاد آوری گردد که در حال حاضر امپیریالیزم یا کپیتالیزم انحصاری به مثابه آخرین مرحله سرمایه داری در تمام جهان مستقربوده و بیداد مینماید.
امریکا و متحدینش، و نیز چین و روسیه، همه اعضای جامعه ی امپریالستی اند. اما در چپاولگری و در برخورد با قربانی های شان فرق دارند. امریکا همیشه وحشیانه عمل نموده از رژیم چینج، بمباردمان و تروریزم نیابتی استفاده میکند. ولی چین و روسیه از تطمیع پولی، ساخت راه ها، مکتب ها، شفاخانه ها و شهرک ها .....استفاده کرده آنچه را می خواهند بدست می آورند.
همین اکنون جنگ جهانی سوم جهت حل تضاد های درونی امپریالیستی ( تصاحب منابع طبیعی و بازارهای تجارتی ) در جریان است که جنگ در اوکرائین را میتوان مرحله ابتدایی آن دانست.
جنگ اوکرائین تمام و کمال استوار بر مسئله دفاع از روسی زبانهای اوکراینی و نازی زدایی در اوکراین نه بوده، بلکه اساسا جنگ برای منافع اولیگارشی میباشد که در تعریف سرمایه داری امپریالیستی قابل فهم است. دراین جنگ طبقه حاکم ستمگر امپریالیزم روسیه با ناتو یعنی لشکر نیابتی امپریالیزم غرب در خاک اوکرائین می رزمد. در نظام امپریالستی جهانی مردم عام هدف هایی اند که بالای شا ن کار مهندسی هدفمندانه مستمر انجام میشود. یعنی توسط رسانه ها، آموزشگاه ها و سایر ابزار تأثیر روانگردانی؛ شست و شوی مغزی شده به منبع استثمار و نیز گوشت دهن توپ در مخاصمات مبدل میشوند.
شاید اینکه از امپریالیزم روسیه که زمانی سرزمین سوسیالیستی بود گپ می زنیم برای کسانی عجیب باشد. سرنخ این بوالعجبی آنجاست که قشر فاسد بیروکرات حزب کمونیست اتحاد شوروی (با مرکزیت روسیه وقت) بعد از سرقت مبالغ هنگفت پول در یک معامله خاینانه، اتحاد شوروی را فروخته، یک شبه همه خود را به میلیاردرها تبدیل نمودند؛ که تفصیل این امر درین مختصر نمی گنجد. ایشان که بالاخره به اولیگارش ها مبدل شدند؛ با انتقال پولهای سرقت شده به بانکهای امپریالیستی توقع داشتند تا صاحبان سرمایه جهانی ایشان را با خود عقب یک میز بنشانند؛ یعنی سیال بگیرند. ولی حتی با تبدیل کردن روسیه به مستعمره مواد خام برای صنایع غربی، آرزو های این قشر وطن فروش برباد رفت وعطش انحصارات غربی بالا گرفت. مثلا تقاضا به عمل آمد تا پاپلاین گاز شما ل را به امریکا بفروشند و انحصارات غربی را بیشتر شریک منابع طبیعی روسیه سازند.
ازاین جای است که تضادهای درون امپریالیستی از گونه و در مقیاس و جغرافیای دیگر عود میکند و مخاصمه آغاز میشود.
البته داستان عبور چین از سوسیالیزم و کمونیزم به سرمایه داری و امپریالیزم یک شبه نبوده و پروسه تدریجی بغرنجی را طی کرده است. این واقعیت فهم و درک ماهیت امپریالیزم چین را دشوار میسازد اما آنرا نمیتواند رد نماید.
امپریالیزم چین نیزعین دغدغه روسیه را با امریکا دارد. چنانچه قرار اظهارات یکی از پژوهشگران روسی بنام اندری شکولنیکوف * "چین در مبارزه اقتصادی اش با امریکا خواهان 50% از اقتصاد و ثروت جهان توام با یک سهم کنترول شونده است، در حالیکه امریکا میخواهد 25% جمع یک سهم اضافی را برای چین بدهد و سهم کنترول کننده را برای خود نگهدارد. علاوتن می طلبد که چین باید از پلانهای اقتصادی جهانی اش صرف نظر نماید.
با مقدمه بالا و آنچه درآن تذکر داده شد، سفر آقای شی جین پینگ را به مسکو میتوان چنین ارزیابی کرد:
ملاقات ها، بیانیه ها و پروتوکول ها همه طبق عرف متداول دیپلوماتیک با رایحه فرهنگ شرقی جریان داشت. واضح است، وقتی رهبران دو کشور همسایه و معظم، با هم ملاقات میکنند، بیانات شا ن مملو از خوش آمد گویی ها، شادباشها، قدردانی و تمجید و تحسین از همدیگر بوده و یاد آوری از برادری و دوستی بین مردمان شان میباشد که همه این موارد در بیانات پوتین و شی جین پینگ انعکاس یافته است.
البته طبق معمول معاهده های اقتصادی و تجارتی نیز به امضا رسیده است و نیز پیمان ها و معاهده های نظامی که محرم اند. ولی به نظر من چیز فوق العاده وغیرمعمول که توجه شنونده آگاه دنیای بحرانی و پر تضاد و تخاصم امپریالیستی مشمول شرقی و غربی را به خود جلب نماید، در بیانات رهبران وجود نداشت. یعنی با عطف با اینها و فلان و بهمان تشریفات؛ چیز رهگشایی نمیتوان استنباط کرد و به تنویر و رفع عطش اذهان تشنه حقایق پرداخت.
مثلاً از ورای بیانات آقای شی جین پینگ معلوم میگردد که او در قبا ل اوکرائین، اروپا و امریکا موقف بیطرفی اختیارنموده، نخواست تا روابط تجارتی چین را به مثابه فا بریکه جهانی با مشتریانش خراب سازد. درغیر آن، اگر چین زیاد متحد روسیه میبود، شی جین پینگ و پوتین باید در یک اعلامیه مشترک مداخله ناتو را در اوکرائین، مسلح ساختن اوکرائین توسط امریکا و متحدین غربی اش، ادامه جنگ تا آخرین اوکرائینی، ادعای محکمه هاگ بالای پوتین، دادن اسلحه مجهز به اورانیوم ضعیف شده توسط انگلیسها به اوکرائین ( بدون درنظرداشت عواقب ناگوار صحی و محیطی استعمال اورانیوم ضعیف شده ) را تقبیح میکردند. اما نکردند؛ زیرا پشت و روی امپریالست ها بنابر سرشت و موقعیت های بخصوص شان یکی نیست و اغلب نمیتواند باشد.
از همین زاویه دید؛ در سلسله نگارش ها و نظر پراگنی ها بدین ارتباط در سایت وزین همایون تبصره ی پر تب وتاب و مهیج با عنوان " صد زدن زرگر یک زدن آهنگر" به قلم یکی از مبصرین وطن ما جنا ب ملک ستیز توجه ام را بخود جلب نمود. *
به نظرهمه عنوان کشداری است و نوید یک کشف و پرده بر اندازی بزرگ را میدهد. اما...پس از خواندن آن چنان نوید دستگیرمان نمی شود.
در تبصره، تحت عنصر "زمان" آمده است که ملاقات دو رهبرچین و روسیه وقتی صورت میگیرد که بعضی از بانکهای امپریالستی مصاب ورشکستگی شده اند.
باید یاد اوری نمود که بحران اقتصادی یکی از ویژه گی های معمول هر ده سال نظام امپریالستی میباشد، اما ارزش زمانی این ملاقات در آنست که روسیه را بیشتر به منبع مواد خام صنایع چینی و بازار فروش امتعه بیشتر بی کیفت چین تبدیل میسازد و شی جین پینگ از این موقع استفاده اعظمی خواهد کرد.
نمیدانم چه ضرورت به یادآوری رهبران حالیه و تاریخی ماهیتن نامتجانس بود که جناب ستیز؛ شی جین پینگ را که از قضا و یا تصادف روزگار صاحب زمام یک دولت پیشرفته صنعتی و اقتصادی گردیده در معادله قدرت و تاریخ با "مائو تسه تونگ" رهبرانقلاب دهقانی چین که با نبوغ خود انقلاب سوسیالستی را در یک کشور فقیر قرون وسطایی به پیروزی رسانید پهلوی هم قرار دهد و بگوید که شی جین پینگ بعد ازمائو پرقدرت ترین رهبر چین است. بازهم اگر جناب ستیز اراده داشت رول شی جین پینگ را برجسته بسازد، بهتر می بود تا مقام شی جین پینگ را بعد از دنگ سیاوپینگ رهبر پرقدرت بعد تر چین ولی همطراز خودش قرار دهد.
این چنین من متعجبم که جناب ستیز چه وجه مشترک بین پوتین و لینن یافته اند که پوتین را رهبر با قدرت روسیه بعد از لینن میدانند بهتربود اگرمیگفتند که پوتین بعد از تزارنیکولای دوم مرد آهنین روسیه میباشد.
لینن رهبراتحاد شوروی، رهبر پرولیتاریای جهان وانقلاب اکتوبراست که "مائو تسه تونگ" نیز خود را از پیروان او میدانست . لینن وهمه رهبران شوروی الی اندروپف پرقدرت بودند چون قدرت مردم را با خود داشتند. آنها خدمتگار مردم بودند نه خادمان سرمایه. در حالیکه پوتین یک شخصیت نیولبرال، انتی سوویتچک ( ضد شوراها )، ضد انقلاب و ضد مردم است که دست نشانده و حامی اولیگارشی روسیه و امپریالیزم جهانی میباشد که تحت زعامت او روسیه با تمام منابع سرشار، وسعت خاک... بیست میلیون نفر در زندگی بخور و نمیر تحت خط فقر دارد.
پوتین معمولن در بیاناتش از اعاده استقلال روسیه* ، نظم عادلانه جهانی و جهان چند قطبی صحبت مینماید که همه سخن مفت و خاک زدن به چشم مردم است. اگر او واقعن به استقلال روسیه علاقه دارد باید عملن روسیه را از استعمارغرب نجات دهد. این آزادی و استقلال وقتی برآورده میشود که عمدتن اقدامات آتی را عملی نماید :
- ملی سازی بانک مرکزی روسیه و نجات آن از قیمومیت فدرال ریزرف امریکا که یک موسسه اقتصادی خصوصی میباشد.
- قطع دست بانک جهانی و"آی ام اف" یا صندوق بین المللی پول از امور اقتصادی روسیه.
- ملی سازی منابع طبیعی، موسسات اقتصادی و صنعتی ستراتیژیک روسیه.
- منع خروج سرمایه، یورانیوم و فلزات نجیبه از روسیه.
یکی ازعلائیم طنزی استقلال خواهی پوتین آنست که نفت صادر شده روسیه به بلغاریا و رومانیا ماشینهای جنگی اوکراینی را به حرکت میآورد تا روسیه را شکست دهد.
نظم نوین جهانی یعنی جهانی سازی، تسخیر و آقایی کره زمین سالها قبل توسط جورج بوش پدر به استشاره حامیانش در دیپ ستیت اعلام گردیده است. ار اینرو نظم عادلانه جهانی که آرزوی پوتین است چیزی جز تضرع به مقابل زیاده روی های امپریالزم غرب نمیباشد.
همزمان با استقلال خواهی کاذب پوتین؛ رسانه های جمعی؛ تشکل به اصطلاح " جهان چند قطبی " را تبلیغ میکنند که کاملن مزخرف و دوراز واقعیت میباشد، زیرا امپریالزم امریکا، روسیه، چین و همه کپیتالیست های جهان در باشگاه امپریالستی باهم پیوسته اند حتی جدایی شان به چند قطب ناممکن و از نظر اقتصادی به ضرر ماهوی ایشان میباشد.
موقف مشترک امپریالیست ها مخصوصن امریکا، چین و روسیه را در رابطه مزورانه ایشان با گروه تروریستی طالب؛ و همقماشان متعدد شان به روشنایی کامل میتوان دید که مبین وجوه اشتراک آنها در یک قطب است.
در شرایط بیداد امپریالستی زمانیکه صدها میلیون انسان سیاره ما با گرسنگی، مرض و بی سرپنایی دست و گریبان اند، تنها یک سیستم جهانی سوسیالستی میتواند جهان را چند قطبی بسازد. امپریالیزم و کپیتالیزم علی الوصف بحران ها و تضاد های ادواری و جنگ ها بر سر تقسیم مجدد و مجدد جهان بین هم(مانند جنگ های جهانی اول و دوم و اینک سوم!) تنها و فقط یک قطب اند و یک قطب می مانند.
اکیدن باید خاطر نشان گردد که موجودیت اتحاد شوروی به مثابه بدیل یا الترناتیف امپریالزم سبب تشکل جهان چند قطبی (امپریالزم، سوسیالزم، و نیز قطب ممالک عدم انسلاک) شده بود.
تحلیلگر محترم تحت عنصر "مکان" مینویسند که " معمولا در جریان جنگها ملاقاتهای رهبران سیاسی در محلات سوم که بیطرفی بازیگران را به نمایش میگذارد، برگذار میشود. اما این دیدار در کریملین حمایت چین را از سیاست حاکم به نمایش میگذاشت."
اگر زیاد صریح باشیم ازین سخن استنباط هم شده میتواند که رهبران چین و روسیه چون طرف های جنگ فرض شده اند!!!
ولی با اغماض جهت مزید معلومات مبصر محترم باید عرض شود که بدون تعجب!! رهبران کشورهای دوست معمولن یکدیگر را در پایتخت های شان ملاقات میکنند؛ تنها رهبرانیکه باهم اختلاف شدید داشته باشند در محیط و فضای بیطرف ملاقات و با میانجی گری طرف سوم رفع مشکل میکنند. مثا ل برجسته این مطلب در تاریخ دیپلوماسی توافقنامه تاشکند میان کشور های آنوقت در حال جنگ هندوستان و پاکستان است. خوب به خاطر دارم که در سال 1966 میلادی لعل بهادر شاستری صدراعظم هند با ایوب خان رئیس جمهور پاکستان به میانجیگری الکسی کاسیگین در تاشکند ملاقات و... نمودند.
از طرف دیگر آقای ستیز شاید بداند که به اساس قوانین بین المللی روسیه با اوکرائین بصورت رسمی در جنگ نیست و با درنظرداشت پیامد های جنگ به اوکرائین اعلان جنگ نداده است؛ بلکه عملیات نظامی را زیر نام "عملیات خاص" پیش میبرد، حتی در نشرات دولتی روسیه استعمال کلمه "جنگ" به جای "عملیات خاص نظامی" ممنوع میباشد.
درین شکی نیست که نظر و تبصره جناب ستیز پیرامون این سفر و ملاقات تاریخی زمامداران عالی دو کشور بزرگ چین و روسیه با معیارهای ژونالیزم جهان سرمایه داری و نیز درک و پسند عامیانه مقبولیت هایی دارد ولی طفره روی از ماهیت نظام های موجود و سوگیری های سیاسی، اقتصادی و نظامی شخصیت ها روشنگرانه نه بوده برعکس به علت گم و گور کردن تفاوت ها و تضاد های اهم تاریخ بشر و تاریخ کشور های مورد بحث؛ گمراه کننده نیز هست.
قابل اهمیت است تا اگر وضع جنگی همزمان با این سفر را مد نظرداریم به مردمان روشن سازیم که تاریخ سه – چهار قرن اخیر جهان به گناه نظام سرمایه داری و امپریالیزم پر از خونین ترین و بیرحمانه ترین جنگ هاست که جنگ جهانی اول و دوم شاهد این مدعاست و بسیار محتاطانه هم؛ محتمل است که این "وضع جنگی" به سوی جنگ برباد کننده تر سوم جهانی میان امپریالیستی؛ انکشاف نماید.
حتی دوران نامنهاد «جنگ سرد» هم با اینکه یک طرف آن اتحاد شوروی سوسیالیستی و متحدانش یعنی قطب متفاوتی بود؛ پراز بدترین جنگ های گرم نیابتی و اغلب تروریستی میباشد که امپریالیزم به راه انداخته و ملت هایی را به تباهی کشانده است.
اتفاقا افغانستان ما و جناب ستیز؛ در 45 سال اخیر یکی از داغ ترین آزمونگاه های درد و مرگ از همین دست بوده و کماکان میباشد. ولی در نوشته جناب ستیز دیده میشود که ایشان در کدام عالم دیگری با سیاست و اقتصاد و منافع و تاریخ متفاوتی تشریف دارند.
در اخیر؛ قابل صراحت بخشیدن است که اولن مکث من روی تبصره جناب ستیز به دلیل اهمیت ایشان و قلم شان نزد من و خیلی از هموطنان است و دومن منظور من یک مهمانی و ساده دانستن نشست ماسکو نیز نمی باشد؛ شاید نتایج این نشست حتی به تغییراتی در نظام متزلزل بین الملل که پس از «جنگ جهانی دوم» و قسمن «جنگ سرد» شکل گرفته است مدد کند. بطورخاص چیزی که باعث تشویش حریفان غربی میگردد، سخنانی است که هردو رهبر در اثنای وداع با هم رد و بدل کردند و گفتند که: " تغییراتی را به وجود میآورند که در صد سال اخیر بی سابقه میباشد".
رویهمرفته این تغییرات! اگر بلوف در یک بازی کلان نباشد؛ و تمام و کمال محقق هم شود؛ تغییراتی در درون نظام سرمایه داری و قطب امپریالیستی می باشند و لاغیر. شاید فروعاتی هم به نفع این و آن توده بشری به بار آورد که در صورت همراه بودن با خون و آتش به هیچوجه مساوی و معادل و یا اضافه تر از فلاکت هایی نخواهد بود که هم اکنون و قبلن بر توده های عظیم بشری در سراسر جهان تحمیل گردیده است و تحمیل میگردد.
آرزومند دقت و توجه و نظرات سازنده جوانفکران و اهل نظر و بصر می مانم!
پایان
مورخ 24 مارچ 2023
صد زدن زرگر یک زدن آهن گر *
دیدار شی جین پینگ رهبر قدرتمند چین از مسکو و استقبال بینظیر پوتین از وی همهی سفر های زیلینسکی را به دور جهان به خاک یکسان ساخت. زیلینسکی که به اروپا و امریکا رفت و رهبران
آنها را به اوکرایین طلب کرد، تلاش نمود تا برحق بودنش را به اثبات رساند و هجوم خونآلود روسیه را به جهانیان نمایش دهد که آفرینش باد. اما به باور من هُشیاری سیاسی این نیست که اوکرایین منافع روسیه
را قربانی غربگرایی رهبران جوانی سازد که فکر میکنند در برابر یک داینازور پیروز میشوند.
سفر رهبر چین به روسیه و ملاقات دو شخصیت قدرتمند جهان نقشه را بههم زد. در پروتوکولهای دیپلوماتیک نوع برخورد با رهبران سیاسی معنا های گوناگونی را ادا میکند. اما شش عنصر برای این دیدار ها اساسی و بنیادی هستند.
عنصر زمان
زمان بازدید بر مفهوم و پیام هیأت دیپلوماتیک نقش سازنده دارد. اینجا سفر آقای پینگ به مسکو در زمانی صورت میگیرد که امریکا در بدترین وضعیت اقتصادی قرار گرفته و بایدن با ورشکستهگی
یکی از سیستمهای مهم بانکی یعنی سلکونوالی دست وگریبان نرم میکند. از سوی دیگر روسیه در عمق جنگ تاریخی و تعیینکننده با ناتو در اوکرایین درگیر است. این بازدید در همچو موقعیت اساس، برای غرب گران
تمام میشود.
عنصر شخصیتی
رهبران با کرکتر های گوناگون در حاکمیت ظاهر میشوند. اما این دو شخصیت ویژگی منحصر به فرد و بسیار شبیه دارند. ولادیمیر پوتین پس از ولادیمیر لنین قدرتمندترین رهبر روسیه و شی جین
پینگ پس از مائو قدرتمندترین رهبر چین است. این هردو، قدرت بیحد و حصر نظامی، اقتصادی، استراتژیک، سیاسی و فکری را در کشور های خود و جهان بدست آورده اند. حالا وقتی بیانیه مشترک میدهند، تاثیر قدرت
شخصیتی آن را تصور کنید.
عنصر مکان
این دیدار در هر محل دیگر به جز از کریملین اهمیت با این گستردکی نمیداشت. رهبر چین در قلب قدرت روسیه مهمان شد و پیامهای محکمی برای همتای روسی خود تحویل داد. معمولا در جریان جنگها ملاقاتهای رهبران سیاسی در محلات سوم که بیطرفی بازیگران را به نمایش
میگذارد، برگذار میشود. اما این دیدار در کریملین حمایت چین را از سیاست حاکم به نمایش میگذاشت.
پروتوکولها
معمولا رهبر کریملین از رهبران جهان در حد پروتوکول وزارت خارجه روسیه استقبال میکند که شامل مذاکره، کنفرانس رسانهیی، اعلامیه مشترک و در برخی حالا ضیافتها میباشد. اما استقبال
بینظیر از رهبر چین در حد پروتوکول دو ابر قدرت بود. شما از سالونهای بیسروپای کریملین گرفته تا حضور بیشمار اراکین دولتها و آراستهگی مسکو به عنوان پایتخت سیاسی روسیه فدراتیف استثناییبودن این
دیدار را میدیدید.
پیام ها
من این دیدار را به زبان روسی از رسانههای روسیزبان بهگونه زنده دنبال کردم. ادبیاتی که در این دیدار استفاده میشد، کمپیشینه بود. هردو رهبران سیاسی همدیگر را با حرمت وصفناپذیر
و دولتهای همدیگر را برادر خطاب میکردند. از سوی دیگر رهبران سیاسی به همدیگر لقب قهرمان ملتها داده اند که در تاریخ مناسبات دو دولت مثال نداشته است.
پیامد ها
این سفر پیامد های تلخ و شیرنی برای همه دارد. پیامد تلخ آن بر میگردد به ادامهی جنگ و باور شدن قدرت خشن و کشتار بیشتر مردمان فقیر در منطقه که بسیار دردآور است. حالا دیگر این
سفرنشان میدهد که طرفین این جنگ کیها هستند؟ ولی یک پیامد شیرین و آنهم احتمالی اینست که چین در راه رسیدن به صلح یگانه نیروی اثرگذار بر پوتین است. شاید از اینپس غرب و شرق بدانند و درک کنند که
با پوتین باید گپ زد تا به این جنگ راه پایانی پیدا شود. اما قبل از همه پوتین را باید شنید و به خواستهایش گوش داد. ملک ستیز