بعد از یک و نیم سال مذاکره، ایالات متحده و گروه طالبان موفق به امضای موافقتنامه در راستای صلح افغانستان شدند. زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه وزارت خارجۀ ایالات متحده برای صلح افغانستان و ملا عبدالغنی برادر، معاون سیاسی گروه طالبان به تاریخ ۱۰ حوت ۱۳۹۸ موافقتنامۀ صلح را در دوحه مرکز قطر امضا کردند. بر مبنای مواد این موافقتنامه حالا مذاکرات مستقیم بین حکومت افغانستان و طالبان باید شروع شود. باید اعتراف نماییم که از آغاز این روند پُر فراز و نشیب تا کنون طالبان متأسفانه با دیپلوماسی بهتر، از حکومت افغانستان پیشی گرفتهاند. در کنفرانس مسکو نیز هیأت ضعیف شورای عالی صلح افغانستان به گونهی مستقل شرکت کرد، با آن هم حکومت وحدت ملی هیچ گاهی نتوانست نمایندگان شایسته و ورزیده را معرفی کند. متأسفانه باید بگویم که اول ما انسجام سیاسی نداریم، دوم استراتژی و سوم تیم مذاکره کنندۀ مسلکی و تخنیکی نیز بچشم نمیخورد. آنچه مشخص است تا این مرحله طالبان خوبتر عمل کرده و برنامههای شان را بهتر پیاده ساختهاند و با دیپلوماسی خوب به امریکاییها و حکومت افغانستان این باور را تزریق کردهاند که در میدان جنگ و میز مذاکره شکست نمیخورند.
حالا وارد فاز دوم یعنی دَور مذاکرات بین الافغانی شدهایم. در این مرحله یگانه و اساسیترین مسئولیت حکومت افغانستان این است که این پروسه را به بهترین و مشروعترین شکل اش راه اندازی نماید و در میز مذاکره کامیاب، قوی و مسلکی بدرخشد!
قابل یا آوری میدانم که لیست هیئت مذاکره کننده در مسئلۀ صلح افغانستان با طالبان که از طرف حکومت به رسانهها درز نموده است را همه دیدیم. متأسفانه باید گفته شود که تیم معرفی شده از سوی رهبری دولت نه مسلکی و نه هم تخنیکی و در عین حال خیلی متأثر کننده میباشد. پراهمیت است که در این چنین مذاکرۀ سرنوشت ساز که مردم افغانستان سالها از این ناحیه قربانی دادند/میدهند، تیم مسلکی با فهم، شعور و درک سیاسی و اجتماعی از متن و خواست مردم مظلوم وارد بحث شود تا باشد که به یک نتیجه دلخواه و رضایتمند برسیم.
نخست، باید بالای تشکیل یک تیم یا هیئت مسلکی و تخنیکی مذاکره کننده، استراتژی واضح و روشن و شورای تصمیم گیری مشروع کار صورت گیرد. فراموش نباید کرد که ما در برابر دشمن خیلی منسجم و مستحکم روبرو هستیم و اگر متفرق، غیر مسلکی و بدون مشروعیت باشیم پس بهجز ناکامی و خالی دست برگشتن چیزی به ارمغان آورده نمیتوانیم. همچنان، اوضاع سیاسی فعلی که در کابل بالای ما حاکم است خیلی نا امیدوار کننده است. همه مخالف همدیگرند، حکومت به دست یک طرف و قشر بزرگ دیگر که ملت و قوم دارند به دور از حلقه قدرت قرار دارند. با این میکانیزم نمیتوانیم به صلح برسیم. باید روی استراتژی و سازمان کلان و کارا و تخنیکی و مشروع کار شود در غیر آن هیچ گاه نمیتوانیم به نتیجه معقول که قابل قبول همه باشد، برسیم.
ثانیاً، برای منافع ملی کشور باید یک فکتور عمده و تأثیرگذار را در نظر گیریم و آن همانا درک رهبران سیاسی کشور از منافع ملی میباشد. رهبران سیاسی و دیگر احزاب که باهم اختلافات و دیدگاههای متفاوت دارند هماهنگ شوند. قسمی که در بالا هم ذکر نمودم، دشمن انسجام یافته است اما ما در برابرشان در یک حالت بحرانی قرار داریم. مثلاً، همین حالا بحران بر خواسته از پاندمیک کرونا جهانی شده و تمام کشور های دنیا که احزاب سیاسی دارند وبا همدیگر مخالف هستند، مخالفت ها را کنار گذاشته اند و همۀ شان منسجم و سیستماتیک در برابر بحران مبارزه می کنند. ما در حدود دو دهه می شود که در بحران وخیم با طالبان قرار داریم پس باید این مسئله را منسجم حل نماییم.
پیشنهاد من منحیث کارشناس روابط بینالمللی که در همین رشته تخصص دارم قرار ذیل میباشد: نخست، فرد اول که در راس حکومت قرار دارد باید تمام نماینده های مردم را از سطح شورای ملی، مشرانو جرگه و شورا های ولایتی جمع و جرگه بزرگی را مشابه لویه جرگۀ قانون اساسی با اشتراک همه نمایندگان واقعی مردم دایر نماید (میدانم که ما مردم از برگزاری لویه جرگه خاطره خوش نداریم، اما اینبار باید خوشبین باشیم و حکومت هم با دعوت تنها نماینده های مردم بطور یادشده، صادقانه عمل نماید) تا در مورد این مسئله مهم و سرنوشت ساز بحث و گفتگو کنند و به یک نتیجه قطعی که مورد تایید همه اقشار باشد، برسند.
ثانیاً، به تمام احزاب بزرگ کشور حق داده شود تا نظریات، پیشنهادات وبرنامه هایشانرا تشریح کنند و با تفاهم تمام طرف های سیاسی روی استراتژی مشترک ومشروع با بدست آوری اکثریت یا دو ثلث آرأ به تفاهم رسند. بعد از قبولیت استراتژی باید روی طرح وایجاد شورای عالی صلاحیت دار گفتگو شود واعضای آن با اخذ اکثریت آرای جرگۀ بزرگ تعیین گردد (احزاب بزرگ سیاسی کشور نماینده های خود را بابت اخذ رای برای عضویت در شورای عالی صلح به جرگه معرفی نمایند). بعد از ایجاد این شورا به تصامیم اش احترام گذاشته شود و فیصلۀ را که اکثریت مطلق ویا هم دو ثلث شورا می نماید باید از جانب رئیس جهمور تطبیق گردد. بعد از ایجاد شورا بالای تشکیل هیئت یا تیم مسلکی مذاکره کننده کار صورت گیرد.
منبع بی بدیل چنین هیئت یا تیم دراصل وزارت امور خارجه کشور است. باید گفت که در مذاکرات سیاسی و بکارگیری از اصل دیپلوماسی، معرفی دیپلوماتها و نمایندگان که فهم سیاسی و دیپلوماتیک کافی داشته و بتوانند در پایان مذاکرات پله ترازو را به نفع خود سنگین بسازند، مهم و حیاتی میباشد. در وزارت خارجه دیپلومات های داریم که فن وتجربه مذاکره را می دانند، هر یک شان در ده ها مجلس بزرگ بینالمللی از افغانستان نمایندگی کردهاند و شیوه و سیستم مذاکره را (مکالمه کردن، نشستن، برخاستن، خنده کردنه و اگر اینکه بالایشان فشار می آید چگونه مجلس را از دید روانی کنترول کردن) بلد هستند. از همه مهمتر این که دیپلومات های ما هرگز قومی، سمتی، زبانی و حزبی عمل نکردهاند. آنها در هرجاه وهر مقام که بودند/هستند در برابر منافع ملی، با وجودیکه با تصامیم رهبری دولت گاهی اگر مشکلات داشته اند، بازهم در خارج از افغانستان و در جریان وظیفه، قومی کار نکردهاند. باز هم بخاطر کنترول حساسیت های قومی، می توانیم مسئلۀ تحکیم ملی کشور را نیز مد نظر گیریم (اگرچه من مطمئن هستم دیپلومات های وزارت خارجه از هر قومی که باشند، برای افغانستان واحد می اندیشند وهمیشه از آدرس ملت بزرگ افغانستان نمایندگی نموده اند) و از چندین قوم بزرگ کشور تیم چهار یا پنج نفری (بیست نفر ضرورت نیست) دیپلومات های شایسته و ورزیده را انتخاب کنیم. بعد از ایجاد و معرفی هیئت یا تیم مذاکره کنندۀ مسلکی، استراتژی را که حکومت، شورای عالی صلح، نماینده ها، احزاب و قشر منسجم سیاسی و مردم افغانستان باتفاهم هم ساختهاند، برای هیئت یا تیم مذاکره کننده تسلیم شود تا بطور واضح و روشن وارد مذاکره با طالبان شوند.
هیئت یا تیم مذاکره کننده پیامد هر نشست را با شورای عالی صلح در میان می گذارند واگر این شورا به تصامیم تیم مذاکره کننده قناعت کرد و رای مثبت داد، پس دستگاه سیاسی کشور باید روی عملی نمودن آن کار را آغاز نماید.
شما برای من یک مودل را که در مذاکرات صلح و حل منازعات رواندا، آنگولا، اوکراین، بالکان و دیگر کشورهایکه تا حال مذاکرات صلح داشتند/دارند نشان دهید که تیم های مذاکره کننده شان متشکل از افراد منزوی، غیر مسلکی، حساسیتزا، قومی و مخصوصاً نازدانه های رهبران سیاسی شان باشد. مذاکره کار دیپلوماسی، مسلکی و تخنیکی است و تخنیک مذاکره کار دیپلومات ها است. مثلاً چند هفته پیش منازعه که بین سوریه و ترکیه ایجاد شده بود روسیه تیم مذاکره کننده اش را که به استامبول فرستاد تمام اش دیپلومات ها بودند، نه پسرهای سرمایه داران و رهبران سیاسی روسیه. عین شکل در مسئله کوسوو و صربستان، دیپلومات ها رفتند و حل منازعه کردند/ می کنند، نه اینکه پسران رهبرهای سیاسی. همین گونه در مسئله رواندا تیم دیپلوماتیک جهان رفت و بحران را رفع کرد، نه اینکه پسران سیاسی جهان ویا هم آنگونه چهره های سیاسی که اگر قوم خودشان دوست شان دارد اما دیگران با آنها با نفرت می پردازند.
تیم که فعلاً از طرف دولت افغانستان برای مذاکرات صلح با طالبان ایجاد شده هیچ یکی از ویژگی های مذاکره کننده را ندارد (نه مسلکی هستند، نه تخنیکی، نه دیپلوماتیک و نه هم چهره های هستند که مورد پسند همه اقوام باشند). حتا طالبان هم حاضر نیستند با چنین تیم که پشتوانه مردمی ندارد و رهبران سیاسی و أحزاب بزرگ کشور هم از آن حمایت نمی کند، مذاکره کنند. قسمی که دیدیم بعد از همگانی شدن لیست هیئت بیست نفری از طرف دولت أفغانستان ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان، طی اعلامیهای که از سوی این گروه منتشر شده نوشت: «در حالیکه طالبان آماده مذاکرات موثر بین الافغانی با یک تیم با صلاحیت، همه شمول و صلح خواه میباشند، اما اداره کابل هیئتی را به منظور مذاکرات تشکیل کرده است که خلاف موقف اصولی ما و توافقنامه با امریکاییها است». بدین صورت ایجاب میکند که مشوره های بیشتر و فراگیرتر صورت بگیرد تا در روشنایی، رای زنی و تبادل نظر با تمام بزرگان و طرفهای موثر در روند مصالحهٔ افغانستان یک ترکیب جامع و همه شمول تشکیل شود.
بناً آن چهره های که باعث حساسیت مردم افغانستان می شوند و فهم سیاسی که یک مذاکره کننده داشته باشند را هم ندارند، نباید در چنین مذاکره مهم و سرنوشت ساز سهم داشته و اشتراک کنند. ولی مردم افغانستان با دیپلومات های خود هیچ مشکلی ندارند، بخاطر اینکه مسلکی هستند و به پختگی رسیده و همیشه در هرمجالس بیرونی که اعزام شده اند، از منافع ملی کشور دفاع کردهاند، نه از یک قوم، حزب یا سمت خاص. اگر تیم ما متشکل از دیپلوماتان مسلکی ما باشد پس حساسیتزا هم نمیباشد، اینکه در سطح سیاسی چه تصمیم گرفته می شود بحث جداست، اما مسئله مذاکرات صلح با طالبان را باید یک تیم مسلکی و تخنیکی حل کند.
هرجریان اول به یک ساختار سازمانی نیاز دارد، دوم به مشروعیت و سوم به انسجام. من در این نوشتۀ خود روی طرح بدیل پیشنهادی کار نموده ام که هم انسجام سیاسی دارد، هم راه مشروعیت سیاسی اش را سنجیده ام و هم ساختار سازمانی اش روشن است. امیدوارم مسئولین امور، قشر بزرگ سیاسی و نماینده های واقعی مردم افغانستان از سطح شوراهای ولایتی تا شورای ملی و مشرانو جرگه روی طرح پیشنهادی بنده غور نموده در راستای تسریع، مشروعیت بخشی و انسجام پروسۀ صلح افغانستان گام های عملی بردارند!
جواد محسنی
آگاه امور سیاسی و روابط بینالملل
بوداپست – هنگری