اوضاع کنونی جهان در بالاترین حد تشنج قرار گرفته و هرروز بیشتر از روز پیش تحریکاتی صورت میگیرد که بشریت رابه لبه پرتگاه یک جنگ تباه کن جهانی نزدیکتر میسازد. در این هنگامه نامیمون و سیاه روزگار، نیرومندترین کشور جهان یعنی ایالات متحده امریکا به کمک ناتو، درجه این تشنج را، پیهم بالا میبرد. به گفته خود رسانههای امریکائی (نشریه امریکائی سالن) ناتو پیهم روسیه را تحریک میکند.
دلیل عمده ادامه این وضع فقط و فقط ناشی از تمایل صریح سردمداران امریکا برای حفظ بهاصطلاح نظم نوین جهانی (تسلط نئولیبرالیزم افسارگسیخته) است که مشخصه اساسی آن حکمروائی سرمایه، سیاست مداران و نظامیان امریکائی بر مقدرات همه مردمان جهان است.
برای ادامه این وضع و از سر راه برداشتن موانع موجود، امریکا از حربه زور و توطئه و سرکوب هر آنکه با این نظم دلخواهش سازگار نباشد، کار میگیرد. ازقضا امروز روسیه در برابر امریکا قد راست ایستاده و به این نظم نابرابر و ظالمانه، با صدای رسا "نه" میگوید و از اینجا است که دو حریف قدیمی یکبار دیگر در برابر هم قرار گرفتهاند منتهی این بار، یکی، با هیئتی ماهیتاً متفاوت از گذشتهها وارد میدان شده است. در این تقابل هراس انگیز، سردمداران سیاست و جنگ در امریکا با تکیه بر برتری نظامی خویش در عرصه تسلیحات متعارف، بیمهابا بهپیش میتازند و در مجموع غافلاند از اینکه این برتری نمیتواند ضرورتاً ضامن پیروزی نهائی هم باشد. واقعیت این است که امریکا در مجموع از لحاظ در اختیار داشتن تعداد هواپیماهای جنگی و کشتیهای طیاره بردار و در بعضی رشتهها به علت امتیاز برتری تکنولوژک به نیرومندترین کشور دنیا از منظر یک جنگ متعارف، مبدل شده است ولی این نیرومندی را رشتههای تعین کنندهای چون موشکهای دوربرد بالیستیکی مجهز به سرگلولههای هستهای، زیردریائیهای اتمی و تسلط بر فضا از جانب روسیه که فکتورهای تعیین کننده جنگ واقعی بزرگ خواهند بود به چالش کشیده و حتی در مواردی هم جلوتر قرارداد.
امریکا روسیه را عمدهترین مانع در برابر سلطهجوئی خود میداند و با توجه به این برتری در عرصه متعارف تسلیحاتی برای حفظ سکانهای تسلط بر مقدرات مردمان جهان و ازسر راه برداشتن این مزاحم پرقدرت، در این اواخر بهاحتمال قوی بر پایه دو دید غلط استراتیژیک به تشنجات دامن میزند: یکی تحمیل جنگ فرسایشی و دیگری تلاش جهت حفظ ناتو و تشکیل جبهه نیرومند ضد روسیه.
- تحمیل جنگ فرسایشی:
امریکا در تلاش است روسیه را با درگیر ساختن در جنگهای کوچک با استفاده از امکانات متنوع خودش و متحدین اروپائی، مغلوب سازد؛ تمام تحرکات و تحریکات اخیر ناشی از این امر است. امریکا در تلاش است به نحوی روسیه را در طلسم جنگ متعارف که لاجرم فرسایشی خواهد بود، کشانیده و با استفاده از نیروهای گسترده در پهنای جهان، این نوع برخورد رابه یک امر روتین مبدل سازد زیرا محتملاً از چنین زاویهای زوال نیروی روسی را متصور میداند. با درنظرداشت تناسب موجود نیروهای متعارف و تعداد متحدین نیرومند در کنار امریکا، هر نیروی دیگری که در موقعیت روسیه قرار داشته باشد، چنین سرنوشتی را میتواند انتظار داشته باشد.
در قیاس با چنین وضعی پس منظر جنگهای امریکا در ویتنام و شوروی در افغانستان (با حفظ تفاوتهای ماهوی آنها) بهاندازه کافی برای پرهیز از جنگ متعارف، آنهم فرسایشی آموزنده است. در بخشهای بعدی در این مورد که آیا روسیه در چنین دامی خواهد افتاد یا نه پرداخته خواهد شد.
بعد از اینکه با پایان دادن به دوره ذلت بار حکمروائی یلتسین و تیم امریکا زده وی، روسیه روی پاهای خود ایستاد، دیگر برای امریکا بهعنوان یک کشور مستقل و مقتدر که برای خود حق دفاع از خود و متحدان خود را محفوظ میدانست، قابل تحمل نبود و عملاً به مانعی نیرومند و بازدارنده در برابر یکه تازیهای امریکا مبدل شد. در این راستا، اولین آزمون جدی حوادث اوستیای جنوبی و تعرض سازمان داده شده امریکا و گرجستان بود که روسیه با درایت و قاطعیت توانست ایستادگی کند. در پی آن امریکائی ها جهت انتقام گیری از این روحیه عمل مستقل روسها، کودتای فاشیستی اوکرائین را به راه انداختند تا روسیه را بار دیگر بهزانو درآورند. این بار، روسها صاعقهوار عمل کردند و سرزمین کریمه را که در سال ۱۹۵۴ از پیکر روسیه جدا شده بود، واپس گرفتند. این ضربه هولناک دیگری بود که سیاستهای تشنج افروزانه امریکا در مرزهای روسیه متحمل میشد. (قصه دراز اوکرائین هنوز تمام نشده و همه جنجالها تا کنون رو نشده است). بههرحال در وضع کنونی حوادث اوکرائین، از جانب امریکا در کادر مصروف نگهداشتن و ضعیف ساختن روسها در عرصه یک جنگ فرسایشی اعمال میشود.
از هنگامیکه روسها در سوریه وارد عمل شدهاند، هر نوع راه حلی را که برای پایان دادن به درگیریها در پیش میگیرند، با مخالفت و توطئههای امریکا برمیخورد؛ کوشش میشود بهر وسیله ممکن هم مناقشه سوریه به درازا بکشد و هم پای روسیه هرچه بیشتر در این ماجرا کشیده شود. امریکاییها برای از سر راه برداشتن این مزاحم نیرومند، متوسل بهنوعی "جنگ فرسایشی دراز مدت" و سردرگم کنندهای شدهاند. اتفاقاً وضع در سوریه به استراتیژی مسلط امریکا در قبال روسیه به پیمانه وسیعی کمک کننده است.
طوری که دیده میشود، در مقابل، آنچه سیاست کنونی روسها در برابر امریکا را در مقایسه با دوران شوروی متمایز میسازد، خصوصیت انعطاف پذیر و پر از تحرک و مانوردهی آن میباشد. چنانچه برخورد واکنشی روسها در زمینه جنگ فرسایشی که از جانب امریکا تحمیل میشود، هوشیارانه و سریع است. در دوران شوروی امریکائی ها میدانستند که چگونه برخوردی داشته باشند زیرا سیاست شوروی از قاطعیت و یک دندگی کامل برخوردار بود و امریکائی ها هم سیاست احتیاط آمیز دوران "تعادل ترس و ترور" را دنبال میکردند، در حالی که هم اکنون امریکائی ها در برابر تحرک و مانورهای سیاسی نیرومند مسکو در مانده و بیچاره شدهاند. در واقع در هر گوشهای از این بازی شطرنج سیاسی، دیپلوماتیک و نظامی، روسها امریکائی ها را طوری غافلگیر میکنند که نتیجه آن سردرگمی و در نتیجه اشتباه در سیاستهای جاری امریکا است. در مجموع مثالهای اوستیای جنوبی، اوکرائین و بهویژه سوریه بهاندازه کافی در این زمینه گویا است و برخورد استراتیژیستهای مسکو در برابر تلاشی که جهت تحمیل جنگ فرسایشی از جانب امریکا صورت میگیرد، از چنین قابلیتی حکایت دارد.
آیا روسیه بالاخره در دام جنگهای فرسایشی که خواست سوزان امریکا است، خواهد افتاد؟ به گمان اغلب که نه. نخست به دلیل اینکه روسها در جنگ افغانستان علیه طرفداران امریکا تجربه کافی کمائی کردهاند و میدانند چه تعاملاتی را در پیش داشته باشند تا در این نوع دامها نیافتند. دوم اینکه در حال حاضر روسها در سیاست جهانی فارغ از جنجالهای اند که با موجودیت عوامل و عناصر دوران جنگ سر دو شلوغی صحنههای رودرروئی باعث بغرنجی محاسبات و نتیجه گیریهای عملی میشد و در سیاستهای روزمره دست و پا گیر بود، آنها امروز مستقیماً در برابر امریکا قرار دارند و محاسبات تناسب نیروها مغشوش و در بند عوامل ضمنی نیست و در نتیجه شفافیت این وضع روسها را از سردرگمی نجات میدهد. امروز عرصه سیاستهای جهانی طوری است که دست بندیهای دوران شوروی وجود ندارد و روسیه میتواند فقط و فقط برای منافع خود بجنگد در حالی که در دوران شوروی، انترناسیونالیزم بار بزرگی را بر دوش شوروی گذاشته بود که میبایستی بهر حالی بردارد، درحالیکه امریکا برخلاف گذشته درگیر مناسبات و عوامل و عناصر ضمنی فراوانی است که در سیاست برایش بالاجبار دست و پاگیر میباشد. امروز روسها در صحنه سیاست و دیپلوماسی جهان یک گام به جلو نسبت به امریکائی ها قرار دارند و بعید به نظر میرسد که در برابر نقشههای امریکائی ها، پادزهر لازم را نداشته باشند.
در تعمیل سیاست تحمیل جنگ فرسایشی، امریکا تلاش دارد با اندک، اندک تجاوزات (مانند گشتها و جاسوسیهای هواپیماهای ناتو بر فراز بحیره های بالتیک و سیاه در مرزهای روسیه، بر فراز پایگاه حمیمیم در سوریه، تقویت و ایجاد واحدهای نظامی و تفتین در مرزهای غربی روسیه و غیره) پای روسیه را به واکنشهای مقطعی بکشاند بدون اینکه درگیری واقعی صورت بگیرد. این چنین درگیریها برای روسیه میتواند خطرناک باشد و به امری روزمره تبدیل شده و بهنوعی جنگ کوچک فرسایشی برعلیه روسیه وارد میدان شود. این انگاره بسیار خطرناکی است که امریکائی ها بر اساس توهمات خویش فکر میکنند میتوانند بدون اینکه جنگ بزرگی دربگیرد، در درگیریهای کوچک روسیه را از لحاظ روانی و تبلیغاتی و عملی درهم شکنند. آیا روسیه در دام چنین نقشهای خواهد افتاد؟ به باور من روسیه قادر است این نوع توطئه را با نشان دادن قاطعیت درهم بشکند؛ زیرا روسیه تنها یک راه دارد و آن این که با نشان دادن اراده اینکه اگر قراراست رویاروئی تحمیل شود و در بگیرد، انتخاب وسیله دست امریکائی نخواهد بود تا با برتریهای متعارف خود امتیاز بگیرند بلکه جواب اتمی خواهد بود. در این کارزار روسیه برگهای برنده هیبتناکی دارد که هیچگاهی امریکائی ها جرئت نخواهند کرد آن را آزمایش کنند. در این صورت روسیه نه با آله زرگری بلکه با چکش آهنگری وارد میدان خواهد شد. روسها بارها گفتهاند که از سلاح اتمی استفاده خواهند کرد. این دیگر شوخی بردار نیست ولی فهمیده نمیشود که امریکائی ها چرا این واقعیت وحشتناک را در نظر نمیگیرند. در دوکتورین نظامی نوین روسیه که بعد از حضور خطر آفرین امریکائی ها در مرزهای روسیه (بخصوص در اوکرائین) اعلام شده است، آمده که "این کشور استفاده از سلاحهای هستهای را در مقابل دشمنانش منتفی نمیداند ". در این دوکتورین همچنان آمده است:"روسیه میتواند بهتلافی استفاده از سلاح هستهای یا سلاحهای متعارف که تهدیدی علیه این کشور باشد، علیه موجودیت روسیه یا متحدین آن باشد، از سلاح هستهای خود استفاده کند ". موضع جدیدی که در این دکترین آمده اینست که "روسیه میتواند بهعنوان عاملی بازدارنده از سلاحهای استراتژیک استفاده کند...". در حقیقت ایده "جنگ فرسایشی " به کمک ناتو، در برابر چنین اراده و موضع گیریای بیارزش میشود. گورباچف هم گفت که اگر جنگی در میان باشد، آخرین جنگ خواهد بود. او خیلی خوب میداند از چه صحبت میکند... دیده میشود که امریکائی ها هم اکنون با بیمبالاتی تمام با دم شیر به بازی میپردازند، مثل اینست که مقیاس خطر را درک نمیکنند یا آن را دست کم میگیرند. ادامه این وضع و تلاش برای تضعیف روسیه و حتی تحریک نمودن آشکار آن به جنگ چیزی جز بیخردی نیست. نمیشود گفت که امریکائی ها روسها و قاطعیت شان را در دفاع از منافع خود نمیشناسند، ولی هیچ روشن نیست که چرا هر چه فزونتر به خط قرمز نزدیک میشوند. آیا برای امریکائی ها روشن نیست که حمله به روسیه معنی در خطر قرار دادن سرزمین خودشان را دارد؟ اگر قرار باشد جنگی در بگیرد، روسها امروز دیگر آن را هرچه دورتر از سرزمین خود خواهند برد. مناسبترین میدان جنگ برای آنها سرزمین ایالات متحده امریکا خواهد بود.
آری! دیده شود که این جنگ اعصابی را که امریکائی ها با "جنگ فرسایشی " خود به راه انداختهاند تا چه زمانی میتواند ادامه پیدا کند؟ این جنگ ماهرانه "اعصاب " برای امریکائی ها خرجی ندارد زیرا در موقعیت برتری قرار دارند. در این بازی خطرناک امریکا به کمک ناتو چون مور و ملخ به جان روسیه افتاده است. اگر سناریوی ترسیم شده امریکائی در این زمینه چنین باشد که فرآیند این ماجرا فرسودگی و خستگی روسیه را رقم میزند (که امریکا بیشتر روی همین جنبه حساب میکند)، جانب دیگر این ماجرا احتمال بروز قاطعیت طوفانی روسیه را در پی خواهد داشت که نه تنها امریکا بلکه جهان را نابود خواهد کرد. بهیقین میتوان گفت که روسیه به جنگ فرسایشی تن در نخواهد داد. دیده میشود که ایدئولوگها و استراتیژیستهای امریکائی روی تیغ برانی راه میروند. آنها نباید کوچکترین اشتباه را مرتکب شوند زیرا "حاشیه خطا " بسیار نازک و نهایتاً وحشتناک است. با صراحت میبینیم که بهاصطلاح "عقابان " پنتاگون ولانگلی با چه بیمبالاتیای با سرنوشت بشریت به بازی ادامه میدهند. با اطمینان میتوان گفت که هرکه دیگری جای روسیه بود، احتمالاً با درنظرداشت امکانات کنونی راهی جز همین را انتخاب نمیکرد. عدهای از طرفداران تشنج و درگیریهای کنونی معتقد باید باشند که در برابر امریکا دو راه وجود دارد: یا پایان بخشیدن به این بازی خطرناک و یا تن در دادن به مسئولیت وحشتناک تباهی تمام تمدن بشری.
خوشا که بشریت از وجدان عاری نشده است تا ببیند که امریکا با چه بیانصافیای با زندگی صدها ملیون انسان در روی زمین با چه تبختر و بیمبالاتیای برخورد میکند، و نسبت به آن بیتفاوت باقی بماند. امریکا در این تصور واهی غرق است که گوئی رسالت باداری نوع بشر رابه گردن دارد. در این قرن بیستویک انسان آگاه و متمدن نمیتواند این باداری ناروای امریکا را بپذیرد؛ نیروی نظامی برتر به هیچکس مشروعیت باداری بر بشریت را نمیبخشد.
۲- تلاش جهت حفظ ناتو و تشکیل جبهه نیرومند ضد روسیه
وضع خطرناک کنونی برای آینده تمام بشریت، نتیجه مستقیم سیاستهای امریکا در دوران بعد از ختم جنگ سرداست. بهمنظور بخشیدن نوعی مشروعیت ظاهری به این تمایلات خلاف جریان تاریخ است که ایالات متحده امریکا بیستوپنج کشور دیگر عمدتاً اروپائی را زیر نام ناتو در این غائله هراس انگیز جهانی در عقب خود یدک میکشد. ناتو "...جهت خنثى كردن هر گونه حملهاى از سوى شوروى سابق به كشورهاى غیر کمونیستی اروپايى غربي، سازماندهى شد. ناتو نه تنها براى خنثى كردن حملات كشورهاى كمونيستي، بلكه همچنين جهت حفظ صلح ميان دشمنان پيشين در اروپاى غربى بنا شده بود..."
"...اهداف ناتو در دوران جنگ سرد: ناتو در فضاي پر تنش پس از جنگ جهاني دوم كه سرشار از رقابتهای تسليحاتي و عرض اندام دو ابرقدرت بود توانست به اهداف خود دست يابد. اين اهداف خلاصه میشد در دفاع سرزميني از اروپاي غربي و بازدارندگي بلوك شرقي، شوروي."{دیدهبان- پژوهش و تحقیق}
"سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در ۴ آوریل ۱۹۴۹ میلادی با هدف دفاع جمعی در واشینگتن دی. سی. پایهگذاری شد ... قلب پیمان ناتو ماده ۵ آن است که در آن کشورهای امضا کننده توافق کردهاند حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو در اروپا یا آمریکای شمالی را بهعنوان حمله بهتمامی کشورهای عضو تلقی کنند و به مقابله آن برخیزند."{ویکی پیدیا} (بهعنوان جمله معترضه باید گفت که بردن ناتو در سرحدات روسیه یعنی بردن عمدی جنگ در این مرزها)
امر مسلمی است که ناتو برای هدف مشخصی ایجاد شده است و فرزند بلافصل جنگ سرد است، بهجای اینکه بعد از ختم جنگ سرد به فعالیتهایش پایان بخشد، امروز در اقصی نقاط جهان و دور، بسیار دور از ساحه فعالیتهای اولیهاش تا افغانستان و عراق حضور دارد.
در اوضاع کنونی دنیا ناتو تنها و تنها حافظ منافع و بازوی رزمی امریکا است. دیگر کشورهای عضو ثروتهای ملی خود را در گرو خوشنودی امریکا در طبق اخلاص برای حفظ ناتو گذاشتهاند درحالیکه خود هیچ نفعی از آن نمیبرند ولی برعکس در یک جنگ فیصله کن امریکا با حریفانش، بهناحق بهعنوان قربانی حضور میداشته باشند.
از دید منافع کشورهائی که از بدو تأسیس ناتو عضو آن بودهاند، ناتوی امروز با ناتوی دوران جنگ سرد اصلاً قابل مقایسه نیست؛ دیروز دو اردوگاه (سوسیالیستی و سرمایه داری) قدراست در برابر هم قرارگرفته و واقعاً با هم رقابت و احتمالاً جنگ داشتند ولی امروز چنین نیست. روسیه یک کشور سرمایه داری است و دشمنی ناتو با آن در کادر اهداف اولیه ناتو نمیگنجد. ناتو عمدهترین علامت شاخص دوران جنگ سرد قرن بیست است که با اضمحلال اردوگاه سوسیالیستی، علت وجودی آن فروپاشید. موجودیت ناتو با منطق زمان ما در تعارضی آشکار قرار دارد.
توسعه ناتو بهسوی شرق و سرحدات روسیه با دغل کاری آشکار امریکا صورت گرفت. تلاش امریکا در جهت پیوند دادن کشورهای سابق عضو پیمان وارسا به سازمان ناتو، برای دشمن تراشی (در وجود روسیه) و تحمیل بهناحق و بیجای ناتو بر اوضاع کنونی جهان، نمیتواند از لحاظ منطقی و اساسنامه ناتو موجودیت آن را توجیه کند. باید توجه داشت که امریکا ناتو را به همسایگی روسیه کشانید تا جنگ را به آن تحمیل کند و الی ناتو را به پولند و بلغاریا و رومانیا و چک و لیتویا و لیتوانیا و استونیا چهکار. حرف بر سر این است که اگر امریکا از شکل و شمایل روسیه خوشش نمیآید و میخواهد حتماً برایش مشکل ایجاد نماید، مسأله دیگری است. در این صورت اگر امریکا خواهان جنگ بیدلیل است، میتواند با این زمره از کشورهای همسایه روسیه قراردادهای دوجانبه ببندد (مانند اینکه با افغانستان اشغال شده این کار را کرد) و بهزعم خودش لا اقل تحرکاتش در مرزهای روسیه ظاهر قانونی پیدا کند تا پای ناتو را در این ماجراها نکشاند و مردمان کشورهای عضو آن را در معرض خطر جنگ بیجا و اضافی و مصرف بیجای ثروتهای ملیشان قرار ندهد ولی امریکا حاضر نیست تن به این کار بدهد. چرا چنین است و چرا پای ناتو را در این ماجراهائی که برای غرب اروپا هیچ مقبولیتی ندارد میکشاند؟ به نظر من جواب ساده است: ناتوئی که زاده جهان متشنج دو قطبی بود، از استحکام قابل ملاحظهای برخوردار بود زیرا کشورهای سرمایه داری غرب اروپا که همه ثروتمند بودند و در برابرشان کابوس انقلابهای اجتماعی و پشتوانه عملی جهانی یعنی اردوگاه سوسیالیستی، مو براندام شان راست میکرد، با دل و جان به ناتو پیوستند و بخشی از ثروتهای ملی خود را باسخاوت و علاقهمندی در پای ان ریختند. این وضع هم نتیجه بخش بود و هم انگیزه فوقالعاده نیرومند همبستگی "اتلانتیک " را به میان آورد و از ناتو یک سازمان مستحکم نظامی ساخت. سال ۱۹۹۱، نه تنها پایان شوروی بود بلکه بهطور غیرمستقیم زنگ پایان ضرورت ناتو را به صدا درآورد. در چنین وضعی ناتو در میدان نبردی به بزرگی تمام جهان بدون حریف در میدان تنها ماند؛ اصولاً باید مسابقات هم پایان مییافت ولی چنین نشد. انصافاً سائر اعضای ناتو دیگر حریفی در میدان نمیبینند. حقیقت اینست که روسیه هیچیک از آنان را تهدید نمیکند؛ نه فرانسه، نه انگلستان، نه آلمان، نه ایتالیا و... را. اصلاً چنین زمینهای وجود ندارد مگر اینکه دشمن تراشی بدون دلیل صورت بگیرد که هیچ کشوری در آن نفع ندارد و هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد. امریکا علیرغم قرارهای اولیه بعد از فروپاشی شوروی، تا مرزهای روسیه جلو رفت و به ایجاد تنش و تشنج دامن زد که متبارزترین نمونه آن کودتای فاشیستی در اوکرائین بود. این تلاشهای امریکا، در تعارض با منطق زندگی امروزی قرار دارد. بیهوده نیست که روسیه در دوکتورین نظامی جدید خود از ناتو بهعنوان دشمن شماره یک این کشور یاد کرده است.
بهر صورت همه این تحریکات و تفتین های امریکائی ها چون مانورهای نظامی، افزودن به واحدهای نظامی ناتو و تعداد تانکها و وسایل جنگی نظامی، استقرار سپر موشکی در نزدیکی مرزهای روسیه، پرواز طیارههای جاسوسی در جوار مرزهای روسیه، تحریک فاشیستهای اوکرائینی برای ایجاد تشنج در مرزهای بین اوکرائین و روسیه و اظهارات بیبند و بارانه اعضا و مسئولین ناتو در نزدیکی روسیه و در مورد روسیه، هیچ یک نمیتواند به درگیری واقعی میان امریکا و روسیه منجر شود. هدف از همه این غوغاها از یکسو تلاش در جهت کشاندن روسیه به جنگهای کوچک فرسایشی و از جانب دیگر کوشش برای حفظ و تقویت ناتو است و صرفاً مصرف منطقوی دارد تا بهویژه کشورهای پولند، اوکرائین، گرجستان، لیتوانیا، لیتویا و استونیا را از روسها بترسانند و ضرورت موجودیت بخش عمده آنها در ناتو را توجیه کنند.
بههرحال ناتو دیگر عمر خود را سپری کرده و علت وجودی آن زایل شده است و با این اقدامات تصنعی نجات نخواهد یافت. حق داریم بیندیشیم که با در نظر داشت منطق زندگی متمدن امروزی، انحلال ناتو یکی از پدیدههای قویاً محتمل به نظر میرسد. بشریت از اینهمه جنگ و زورگوئی خسته شده است؛ اما بههرحال تا انحلال این پدیده هراسناک قرن بیست، راه درازی در پیش است وجهانِ باوجود ناتو در برابر یک واقعیت هولناک قرار دارد که: اصولاً با اولین تجاوز ناتو بر سرزمین روسیه زنگ خطر به صدا در خواهد آمد و راکتهایی که آدرسهای مشخصی در هزاران کیلومتر دورتر را در سر دارند، فرمان شلیک دریافت خواهند کرد و دیگر کسی حرفی از نیرومندی این و آن نخواهد شنید. آرزو کنیم که جنگی در میان نباشد ورنه هیچکسی باقی نخواهد ماند تا نتیجه را ارزیابی کند زیرا راه همین است.
"جِرِمی کوربین " رهبر حزب کارگر بریتانیا اخیراً با صراحت اظهار داشت: "این ائتلاف نظامی موتوری برای تحویل نفت به شرکتهای نفتی است، ناتو کار خود را متوقف کند، به خانه برود و از جلوی چشمها دور شود". کوربین میگوید: "سال ۱۹۹۰ باید زمانی میبود که ناتو در فروشگاهش را میبست دست از کار میکشید و از جلوی چشمها دور میشد. چرا ما ناتو را متوقف نکرده و آن را تعطیل نمیکنیم "
آرزو کنیم که محافل سودجو، سلطه گرا و جنگ طلب سر عقل بیایند و بگذارند بشریت با امید به آینده زندگی کند نه در هراس همیشگی از نابودی کامل.