از شکست فاشیزم هیتلری در سال ۱۹۴۵ تا آغاز آخرین دهه قرن بیست، بشریت هیچگاهی مانند امروز در عدم مساوات و به نحوی در خلأ حکمروائی کامل دقیق قانون در صحنه مناسبات بینالمللی زندگی نکرده بود. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و تسلط نظم نوین بینالمللی یک قطبی که نتیجه مستقیم برهم خوردن تعادل استراتیژیک تسلیحاتی در جهان بود، وضعی به میان آمد تا ایالات متحده امریکا در عرصه مناسبات بینالمللی با خیال راحت و بی کیفر به قانون شکنی بیبند و بارانهای در سراسر دنیا متوسل شود. کاربست زور بهمثابه یگانه وسیله و «قانون» در مناسبات بینالمللی که پیشینه چندین هزارساله داشت و از برکت تعادل استراتیژیک تسلیحاتی دوران جنگ سرد، داشت کم کم به خاطره تلخ بشریت مبدل و در بایگانی تاریخ سپرده میشد، با برهم خوردن تعادل استراتیژیک تسلیحاتی دوباره روی صحنه آمد. امریکا که یگانه دریافتگر سود این وضع بود، بیاعتنا به هر ملاحظهای این برگشت بشریت به دوران «قانون جنگل» با شکل و شمایل «زیبا و مدرن» را در لفافه «دموکراسی» دنیای نوین با خشونتی وحشتناک بر علیه قابل ملاحظهای از بشریت بکار بست. خلقها و ملتها و کشورهای زیادی به نام «دموکراسی» و «مبارزه با تروریزم» به خاک سیاه نشانده شدند مرزهای کشورها که در نتیجه قربانی دادن ملیونها انسان بعد از جنگ جهانی دوم تعین شده و زمانی مقدس شمرده میشد بهراحتی خط خورده و تغییر کردند، دهها ملیون انسان آواره شدند و تنها در خاورمیانه بیشتر از یک ملیون و نیم انسان بیهیچ گناهی صاف و ساده کشته شدند. اکنون از نحس تسلط این وضع، هول و هراس در جهان حکمروا است. چنین روزگار سیاهی نتیجه مستقیم و بلافصل برتری نظامی و اقتصادی ایالات متحده امریکا است که بر پایه آن «منافع حیاتی امریکا» بر قانون و صلح و آرامش جهانی اولویت پیدا کرده است. برای حفظ مزایای این برتری، امریکا میکوشد با چنگ و دندان هر اقدام مخالفی منجمله صدای مخالف را خفه نماید. این وضع حتی در کشورهای متمدن غربی هول و هراس را در دل اکثریت مخالفان سیاستهای واشنگتن به راه انداخته است؛ در این نیمه اول قرن بیست و یک، حتی در کشورهای بسیار پیشرفته غربی از گفتن حقایق ترس دارند. در اقتصاد، در سیاست، در عرصه رسانهها یعنی کارخانه تولید ذهنیت جهانی و در عرصه نظامی، آنکه با امریکا موافق نیست، تروریست، آشوبگر، مخالف دموکراسی و مخالف حقوق بشر قلمداد میشود؛ گوئی اهل این جهان نیست.
جهان ما از بعد از جنگ جهانی دوم تا برهم خوردن همین تعادل استراتیژیک تسلیحاتی هیچگاهی بهاندازه امروز پر از آشوب و یاغی گری نبوده است. مضحکه روزگار اینست که بزرگترین نیروی نظامی و اقتصادی جهان یعنی ایالات متحده امریکا که مدعی ایفاگر نقش رهبری دنیا است، بیشتر از هر نیروی دیگری در این دنیا آشوبگر، قانون شکن و بیاعتنا در برابر قوانین و عرف روابط بینالمللی شده و سازمانهای معتبر بینالمللی و مهمترین آنها یعنی سازمان ملل متحد را به عرابه سیاستهای وزارت خارجه خویش مبدل ساخته است. این وضع عمدتاً و در درجه اول ناشی از برهم خوردن تعادل استراتیژیک تسلیحاتی است.
آیا بشریت قادر خواهد بود بار دیگر به تعادل استراتیژیک تسلیحاتی که بعضاً در دوران جنگ سرد قبلی به نام «توازن ترور» یاد میشد برگردد؟ آیا نیروها و کشورهای یاغی بازهم مجبور خواهند شد در برابر قوانین بینالمللی تمکین نمایند تا بشریت بتواند در سایه ضمانت قوانین بینالمللی زندگی کند؟
چنین امری منطقاً ممکن و گذشته از آن ضروری است. ظرفیتهای موجود در عرصه علم و تکنیک و توان اقتصادی عدهای از کشورهای بزرگ این نگه میدارد. تجارب گذشته نزدیک روابط بینالمللی نشان میدهد که در صورت برقراری مجدد تعادل استراتیژیک تسلیحاتی بار دیگر خلقهایی که تصمیم داشته باشند بااراده خود آینده خود را بسازند و شکل حکومت خود را خود تعین کنند، قادر خواهند بود از مداخلات جبارانه امریکا و متحدان نزدیکش در امان بمانند. تجربه نزدیک به نیم قرن بعد از شکست فاشیزم هیتلری و ایجاد نظم بینالمللی مبتنی بر تعادل استراتیژیک تسلیحاتی نشان داد که کشورهای متعددی در کره خاکی ما توانستند هم از استعمار رهایی یابند و هم به ساختمان جامعه خود بر اساس میل و اراده خلقهای خود بپردازند و از یاغی گری قدرتهای بزرگ در امان بمانند زیرا همین تعادل استراتیژیک تسلیحاتی ضامن لگام زدن به تمایلات قانون شکنانه بود.
اوضاع بعد از سقوط اتحاد شوروی و بینظمیهای ناشی از آن بهاضافه موجودیت رئیس جمهور مسخرهای به نام یلتسین موجب آن شد تا روسیه که در گذشته در وجود اتحاد شوروی یک جانب این تعادل استراتیژیک بود، بهاندازه کافی تضعیف شده و از معادله این تعادل بیرون شود. در این مقطع دو جریان متضاد یعنی ترقی متداوم امریکا و قهقرای پیهم روسیه این تعادل چندین دههای را از بین برد و هر چه بیشتر جهان را در جهت نظم نوینی که مشخصه آن تسلط لجام گسیخته لیبرالیزم، بیاعتنائی در برابر قوانین بینالمللی و حکمروائی مطلقه امریکا بر سرنوشت تمام بشریت بود، سوق داد. مناسبات دو ابرقدرت گذشته به مناسبات آمر و مأمور مبدل شده بود. این وضع موجب آن شد تا امریکا با اطمینان خاطر در راه تضعیف و نهایتاً امحای زیربناهای تدوین شده هفتاد سال سوسیالیزم در روسیه بخصوص در عرصه نظامی با گامهای غول آسا بهپیش بتازد. از جانب دیگر برای اطمینان نهائی مرزهای ناتو را تا قلب منافع حیاتی روسیه پیش آورد. امریکاییها تمام تدابیر لازم جهت تضعیف نهائی روسیه بهمثابه یک قدرت بزرگ و درنتیجه امحای امکان تعادل استراتیژیک تسلیحاتی را با سرعت پیاده نمودند اما از قضا یک فاکتور بسیار بدیهی و بااهمیت تاریخی بهطور نامحسوس در خط تقابل با این روند بسیار تند و سنگین، بعد از سپری نمودن یک دوره پر از درد، سر بلند کرد. این فاکتور عبارت بود از میراث شوروی. بزرگترین وجه این میراث دارای ماهیت معنوی و هویتی بود. شوروی بالاخره میتوانست و میبایست بعد از آن دوره پر از ابهت و جلال و نیرومندی، میراثی داشته باشد تا کشور را از زیر خاکستر برباد دهنده دوره یلتسین مانند ققنوس برخیزاند. این میراث در قلب و روان مردم جا داشت و بعضی از ارگانها و سازمانهای سراسری میهنی از آن سراپا ملهم بودند که بزرگترین آن حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. سازمانهای امنیتی شوروی نیز یکی از این نوع ارگانهای سراسری بود که ملهم از «روح شوروی»، توانست فردی چون ولادیمیر پوتین را روی صحنه بیاورد. در این راستا و برای توضیح بالا آمدن دوباره روسیه در عرصه ایجاد امکان برقراری تعادل استراتیژیک تسلیحاتی، سادهلوحانه خواهد بود اگر تصور شود که ولادیمیر پوتین بزرگترین نماد و نماینده این اعتلای تاریخی روسیه، صرفاً یک فرد مقتدر معجزه گر است که توانست برای کشوری به بزرگی روسیه با تمام تنوع وکانترستهایش به نجات بخش ونمادوطن پرستی روسی مبدل شود. دراینکه ولادیمیر پوتین دارای صفات برجسته ویک شخصیت کاریزماتیک جهانی است، شکی نیست ولی حتی همین انسان دارای چنین ابعاد جهانی وشخصیتی نمیتوانست قادرباشدبه تنهائی با تمام دشواری های ناشی ازاداره یک کشورعظیم با بغرنجی های برخاسته ازرودرروئی باامریکاومتحدانش ودرواقعیت بااین جنگ سردجدید، روسیه راسرپانگهدارد. درواقع پوتین «کاپیتان» بسیارلایق تیمی است که کشتی ورشکسته روسیه بعداز یلتسین را نجات داد. دیده میشودکه این تیم ملهم ازاندیشه هائی است که کشوری به بزرگی شوروی رادرطول هفت دهه اداره کردوباچنین پشتوانه ای است که میتوانددربرابرامریکاقدراست بایستدوازسرزمین پهناورخوددفاع کند.
تقدیرچنین رفته بودکه روسیه یگانه کشوری بودکه میتوانست درشرایط نبوداتحادشوروی برای احیای تعادل ازدست رفته استراتیژیک تسلیحاتی بادرنظرداشت گذشته تاریخی وامکانات بالقوه اقتصادی، تکنولوژیک وعلمی خود به پاخیزد. وماامروزدر آستانه احیای این تعادل تاریخی قرارداریم. عوامل متعددی باعث آغازاین روندتغیرعظیم درسرنوشت وزندگی بشریت معاصروانگیزه این خیزش تاریخی گردیدکه میتوان ازپس منظرتاریخی روسیه که بلافصل ترین امتدادهویتی- تاریخی اتحاد شوروی است، وضع درونی روسیه، وضع بغرنج بینالمللی ناشی ازتبعات دنیای تک قطبی واشتهای سیری ناپذیرامریکادرعرصه تاراج اقتصادوسیاست جهانی نام برد. پارچه، پارچه ساختن یوگوسلاوی سابق وآوردن پیمان تعرضی ناتوتامرزهای روسیه وتحریک گرجستان وبالاخره به راه انداختن کودتای فاشیستی دراوکرائین موجب آن گردید که کاردبه استخوان روسیه رسیده ودربرابرزورگوئی های امریکا به پاخیزد. درتمام ماجراهای مراحل مختلف تضعیف روسیه، عمده ترین وتعیین کننده ترین فاکتوری راکه امریکاییهانادیده گرفته بودند، عبارت ازپدیده عظیم «وطن پرستی روسی» است که درطول قرنهادرروح مردمان این سرزمین پرورش یافته وهمیشه درخطرناکترین ونازکترین لحظات تاریخی سربلندمیکند. دیده میشود که دراوضاع دشوارکنونی، تیم پوتین این احساس همیشه پیروزمندراتبارز میدهد.
امریکا باسیاستهای خشن ومتکبرانه خودازفروپاشاندن یوگوسلاویاگرفته تاتوسعه ناتوتاسرحدات روسیه، تحریک گرجستان وبراه انداختن کودتادراوکرائین وبالاخره درسوریه بامنافع حیاتی روسیه درتصادم قرارگرفت واین امرنمیتوانست غرورروسهاراخدشه دارنسازد. امریکا به حدی باغرورناشی ازپیروزی های خودبعدازسقوط اتحاد شوروی به جلوتاخت که نتوانست منافع بزرگ حیاتی روسیه رابه نحوی مراعات کند.
ورود روسیه درجنگ سوریه زمانی اتفاق افتاد که روابط بین امریکا وروسیه درپائین ترین سطح بعد ازسقوط شوروی قرارگرفته بودوروسیه نیازداشت هم جهت دفاع ازمنافع بزرگ خود وهم برای ابرازوجود، نقش خودرادراین دنیای پرجنجال به عهده بگیرد. جنگ درسوریه این امکان رابه میان آورد که سلاحهای جدید روسی در میدان عمل کارآئی خودرابه اثبات برسانند. به موازات پیشرفتهای روسیه درسرکوب داعش که بانمایش امکانات رزمی نوین ازجمله هواپیماهای جدیدوپیشرفته، نیروی دریائی متحرک ومجهزونیرومند، راکتهای متنوع وازجمله راکت کروزکالیبرونقش نظامیان حرفه ای بخصوص نیروهای ویژه روسی همراه بودباعث بالارفتن درجه خشم امریکاییها گردید وتشدید وتوسعه رویاروئی راهاموجب شد. امریکاکه همه اهرمهای فشاروبرتری رادراختیارداشت، تلاش نمودازراه های مختلف به ویژه ازطریق تحریمهااقتصادروسیه راکه تازه پابه میدان توسعه گذاشته بود، درهم شکندوبه امیداین که روسیه درپی تراکم مشکلات اقتصادی نخواهد توانست به مسابقه تسلیحاتی ادامه داده ونهایتاً تسلیم حوادث خواهدشد، به قماربزرگی که تشدید جنگ سرداست، دست یازید.
تحریمهاگرچه دشواری های عظیمی رابرای روسیه به بارآورده است ولی ازآنجائیکه تیم پوتین توانسته بود قبل ازبه میدان آمدن سیاستهای خشن وسخت گیرانه امریکایی اهرمهای عمده اقتصادی منجمله سکتورانرژی وصنایع نظامی رادرکنترول دولت داشته باشد، توانست نه تنهادربرابرتحریمهاایستادگی کندبلکه این تحریمهاانگیزه نیرومندی شدبرای خودکفائی، نوسازی صنعت واقتصادکشور وتطابق آن باخواسته های بهزیستی مردم درشرایط دشوارنوین. علیرغم این مقاومت غیرمنتظره برای امریکاییها، تحریمهاضربه هولناکی رابرپیکر اقتصادروسیه واردکرده است ولی شاید روسهابتوانند به اتکای ثروتهای عظیم داخلی ومیراثهای مادی ومعنوی دوران سوسیالیزم ازاین دشواریهارهائی یابند. واقعیت اینست که تحریمهاانگیزه نیرومندی برای روسها درجهت تقویت جنبه خودکفائی اقتصاد ویافتن راه های جدیدتعامل تجارتی باکشورهائی که تاهنوز به دکتات امریکا تن درنمی دهند، هم به شمارمی رود.
بهراندازه ای که امریکاییهاباخشونت وخصومت تمام به تحریمها ادامه دادند به همان پیمانه روسها تلاش خودرادرجهت عبورازمرحله همکاری های فنی بینالمللی (به ویژه باکشورهای غربی) که هرکشوری به آن نیازدارد، ارتقادادند. در عرصه مشخص نظامی پس از آن که احتمال رودرروئی امریکا وروسیه به ویژه دراوکرائین وسوریه بالاگرفت وهرروزامریکائی هابا اتکابربرتری های نظامی خود به تحریک وتفتین بیبندوبارانه متوسل میشدند، روسهاتوانستنددرکناردیپلوماسی متحرک ومبتکرانه خود، بابه نمایش گذاشتن سلاحهای جدیدوکارآئی بالای آنهاامریکائی هارادروضعی قراربدهند که مجبورشوندقبل ازهرحرکت تحریک آمیزقدری به عواقب آن بیندیشند. رسیدن به این نقطه به میان آمدن همان قدرت بازدارندگی است که گام اولی واساسی ایجادتعادل تسلیحاتی راموجب میشود. ولی رسیدن به این نقطه، برای اینکه بازدارندگی واقعی واردعمل شود کافی نبوده است وروسها باساختن انواع جدیدسلاحهائی که ازلحاظ کیفیت ونیرومندی بی سابقه بوده اند، گام اساسی رابهپیش گذاشتند.
دراین راستا «یورونیوز» گذارش دادکه ولادیمیر پوتین درجریان سخنرانی سالانه در برابر قانون گذاران روسیه به تاریخ اول ماه مارچ سالجاری بانمایش سلاحهای جدید روسی دنیاوبه ویژه غرب وامریکاراغرق تعجب ساخت. اوگفت که تسلیحاتی شامل موشکهای کروز با موتورهستهای، زیردریاییهای بدون سرنشین باموتورهستهای و موشکهای فراصوتی که هیچ نمونهای در دنیا ندارند، توسط این کشور آزمایش شدهاند. پوتین از ساخت اسلحههای جدیدی پرده برداشت که میتوانند هر نقطه از جهان را هدف قرار دهند. این تسلیحات جدید، سامانه دفاع موشکی ناتو را بیاثر خواهند کرد و این مسئله به معنی پایان «تلاش غرب برای متوقف کردن پیشرفت روسیه» خواهد بود. اوگفت: «هیچ کس به حرف ما گوش نمیداد، حالا مجبورید که گوش کنید.»
او تاکید کرد که هیچ کشور دیگری در جهان این سلاحها را ندارد و در صورت حمله، روسیه آماده است تا از تسلیحات هستهای خود استفاده کند.
ولادیمیر پوتین دلیل تولید این تسلیحات هسته ای را خروج آمریکا از توافقات دوران جنگ سرد اعلام کردکه بر اساس آن توسعه سامانههای دفاع موشکی محدود شده بود.
این بارغرب مجبوراست، طوریکه پوتین گفت به حرف روسهاگوش بدهد: به گزارش اسپوتنیک، مورخ 11 جون سالجاری، روزنامهامریکایی «نشنل انتریست» در مقالهای نوشت: «روسیه در مورد ساخت جدید ترین سلاح خود و قابلیت های پیشرفته آن مبالغه نمی کند.» این نشریه آخرین تحولات اسلحه روسیه را به نام «اسلحه روز قیامت» نامیده است. نشریه خاطر نشان ساخته که وجود سلاح های جدید روسیه، تعجب آور نیست. پائول پودویگ مشاور نظامی، در مصاحبه با این نشریه گفت که بیشتر سلاح های ساخته شده روسی پیش ازاین معلوم بود، اما برخی از آنها واقعا هیاهو بر پا کرده است. او به نشریه گفت: «برای اولین بار در مورد راکت های کروز با کلاهک هسته ای و سیستم خنجر شنیدم. ظاهرا تمام سلاح های را که رئیس جمهور پوتین نشان داد آزمایش شده است، بنابراین موجودیت تمام انواع این تسلیحات امکان پذیر است.»
براساس گزارش اسپوتنیک مورخ ۲۰-۰۷-۲۰۱۸«وزارت دفاع امریکادر گزارشی ۷۴ صفحهای به نام «بازبینی مواضع هستوی» که در وبسایت این وزارت منتشر شد، متذکر شده که امکان وجود یک راکت هستوی تحت البحری وحشتآور موسوم به «سلاح روز قیامت» نزد روسیه را تایید میکند.
این سلاح اسرارآمیز روسیه با نام رمز سیستم «وضعیت-۶» معرفی و اینگونه توصیف شده که یک «راکت تحت البحری مجهز به سلاح هستوی و با قدرت پیشران هستوی، قارهپیما و اتومات» است.
بر اساس این گزارش، سرگلوله هستوی این سلاح ۱۰۰۰ برابر ویرانگرتر از بمبهایی است که امریکا روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی جاپان انداخت. همچنین این سیستم قادر است بدون شناسایی شدن و به شکلی رادارگریز در زیر آبهای بحر برای هزاران مایل حرکت کند و منجر به راه افتادن سونامی آبهای رادیواکتیف روی یک شهر شود.»
بازهم به گزارش اسپوتنیک مورخ ۰۴-۱۲-۲۰۱۸«به نقل از سخنان ژنرال کنت مک کرزی ریاست فرماندهی مرکزی (سنت کوم) نیروهای مسلح ایالات متحده، روسیه می تواند ایالات متحده را نابود کند، و چین می تواند صدمه جدی به این کشور وارد کند، هر دو کشور تهدیدی برای آمریکا هستند.»
اکنون بیشترازهروقت دیگری کیفیت سلاحهای تهاجمی استراتیژیک به مراتب مهمترازکمیت آنها است. سلاح های جدیدبرگهای برنده ای برای روسها است که هریک میتوانددرصورت درگیری بین دوابرقدرت تاحدودزیادی ضربت کشنده وقاطع رابرای روسهاتضمین کند. تنها دراین صورت است که امریکاییها مجبوراند در برابر موجودیت این سلاحهاتمکین نمایند. تنهادراین صورت است که درمقیاس کل جهان میتوان ازبازدارندگی قاطع صحبت کرد. تنها دراین صورت است که میتوان ازامکان برقراری تعادل استراتیژیک جدیدنظامی سخن گفت. آری! ماهیت بازدارنده سلاحهای جدید روسی تضمین کننده این تعادل جدیدخواهدشد. این تعادل جدید بهطورمسلم ومشخص تبعات فراوانی رادرپی دارد که مهمترین آن تقویت امکانات تامین صلح جهانی ورهائی اززورگوئی همیشگی وناروای امریکاوحاکمیت قانون درروابط بینالمللی میباشد. درفرآینداین روندتمام مردمان جهان منجمله اروپائی ها درشکل گیری تعادلی نوین که مشخصه اساسی آن احترام به اراده همگانی وتامین شرایط حاکمیت قوانین بینالمللی وسازمانهای برخاسته از آن برزندگی مردمان جهان باشد، نفع دارند. مانند هرپدیده نوظهورسیاسی- جهانی این تعادل برای اینکه واردمرحله تاثیرگذاری مستقیم برروابط بینالمللی گردد، هنوز راه بغرنج ودشواری درپیش رودارد. شکل گیری نظم نوین برپایه تعادلی جدیدکاری نیست که یک شبه به ثمربنشیند. گام اول رادراین نوزائی جهانی با مشخصاتی دیگرونظمی دیگر، سلاحهای باقوت بازدارندگی نوین روسیه بهپیش گذاشته است؛ این گام اولی وتلاشی برای لگام زدن به زورگوئی بی حدوحصروغیرمنطقی امریکاییهادرعرصه روابط بینالمللی است، گامی است که میتواندسنگ پایه این تعادل رابگذارد. بیادبیاوریم که تعادل قبلی که مشخصه آن وجود دوپیمان نظامی (ناتو ووارسا) بودهردوطرف راوامیداشت تادرهراقدامی در عرصه روابط بین کشورهابرخوردطرف مقابل رابسنجد ومطابق ضرورت عدم برخورد، اقدام نماید. درآن زمان کشورهائی (که عضوویامتحدبسیارنزدیک این دوپیمان نبودند) چون لیبیا، ایران بعدازانقلاب، سوریه، یمن جنوبی (قبل ازوحدت بایمن شمالی)، ایتیوپیا، آنگولا، موزامبیک، کپ ورد، گینه بیساوو، نیکاراگوا، وغیره میتوانستند در عرصه بینالمللی سیاست مستقل داشته واظهاروجودکنند وامریکا نمیتوانست «غلطی بکند». این «غلط نکردن» امریکارایگان به دست نیامده بودبلکه از تبعات مستقیم همان تعادل استراتیژیک تسلیحاتی بین دواردوگاه سوسیالیستی وسرمایه داری بود. درشرایط نوین اگرچین، آنطوریکه تاکنون دیده میشوددراین راه بااستواری درکنارروسیه بایستد واتحادیه اروپا، صرفاًبرای اظهاروجود مستقل ودفاع ازمنافع درازمدت اقتصادی خوددربرابرزورگوئی های امریکابایستد (مانند ایده فرانسه درباره ایجادارتش اروپائی، جستجوی راهای دورزدن ازتحریمهای امریکادرغائله ایکه ترامپ باردبرجام برپاکرده است و...) واگر روسهابتوانند دراین مقام بازدارندگی، علیرغم وزنه کمرشکن تحریمهای امریکامدتی تاب بیاورند، شکی نیست که نظم نوینی درجهان به تدریج مستقرخواهدشد.
به امیداینکه تعادل استراتیژیک تسلیحاتی که درحال شکل گرفتن است بتواندچنگالهای خراشنده محافل جنگ طلب ناتوئی راازگریبان خلقهای جهان کوتاه سازدوفضای دلگیر «قانون جنگل» وفرمان روائی یکه تازانه زورآوران به فضای تمکین در برابر اراده خلقها و حل منازعات برپایه قوانین انسانی وصلح جهانی جاخالی کند. اگر چنین تعادلی باگامهای استواراستقراریابد، خلقهای جهان درزیرپاشنه های آهنین ناتوله نخواهندشدوانسان کشورهای فقیروعقب مانده دوران ما زندگی انسانی راتجربه خواهدکرد.
مردم افغانستان ازجمله آن عده ازخلقهای جهان خواهد بودکه در صورت استقرارتعادل استراتیژیک تسلیحاتی مستقیماًازآن مستفیدخواهدشدزیرادرصورت پیروزی این امکان تاریخی جهانی امریکا دیگر قادرن خواهد بود کشور ما را به تخته خیز تجاوز به کشورهای آسیای مرکزی و نقطه تقابل خطرناک نظامی مبدل بسازد.