بخش نخست

بودجه پنتاگون در سال دو هزاره در دولت باراک اوباما ششصدوهشتاد میلیارد دالر است. این در حالی است که در سال دوهزارنو میلادی، یعنی زمانی که بوش پسر آخرین سال حضور خود در کاخ سفید را سپری می‌کرد این بودجه ششصدپنجایک میلیارد دالر بوده است. نکته قابل تأمل دیگر آنکه این بودجه پیشنهادی در سال دوهزاریازده، هفتصدوهشت میلیارد دالر می‌باشد. گویا این تصاعد حسابی تا آخرین لحظه حضور اوباما در مسند ریاست جمهوری ادامه خواهد داشت.

سازمان ملل‌متحد در گزارش به وضعیت امنیت در جهان پرداخته و به ایجاد شکاف میان کشورهای غربی و کشورهای واقع در خاورمیانه و شمال آفریقا اشاره نموده است. در سال دوهزاروچهارده هشت میلیون نفر بر میزان آوارگان جهان افزوده شده و به شصت میلیون نفر در سراسر دنیا رسیده‌اند. است پنجاه نو میلیون و پنجصد هزار نفر درین سال در سراسر جهان در نتیجه درگیری‌ها، خشونت‌ها و نقض حقوق بشر ناگزیر به ترک خانه‌های خود شدند که این ارقام از شمار پنجاه یک میلیون و دو صد هزار نفر در سال دوهزارسیزده و سی هفت میلیون و پنجصد هزار نفر در یک دهه قبل بیشتراست و اگر این افراد کنار یکدیگر قرار گیرند، می‌توانند بیست و چهارمین کشور بزرگ جهان را تشکیل دهند.

بر مبنای این اطلاعات شاخص صلح و آرامش در ۸۱ کشور جهان به نسبت سال ۲۰۱۳افزایش یافته است.

در این تحقیق که با بررسی یکصدشصت دو کشور جهان صورت پذیرفته است، سوریه هم چنان ناامن ترین کشور جهان و در رده آخر قرار دارد. سودان، سومالی، آفریقای مرکزی، سودان جنوبی، افغانستان و عراق، قبل از سوریه در انتهای جدول شاخص صلح جهانی قرار دارند. پژوهش گران این نهاد سازمان ملل همچنین اعلام کرده‌اند که شاخص صلح جهانی در لیبی نیز به شدت کاهش یافته و بحران این کشور را به شدت فراگرفته است. لیبی که در آن جریان تروریستی داعش قدرت یافته، در رده ۱۴۹ شاخص صلح جهانی قرار دارد. بیش از نیمی از آوارگان جهان را کودکان تشکیل می‌دهند و شمار افرادی که از خانه‌های خود گریختند تنها طی مدت سه سال چهل درصد افزایش یافته است. درگیری‌های سوریه و عراق بیش از پانزده میلیون نفر را ناگزیر به فرار از خانه‌های خود کرده است.

بر اساس تازه‌ترین شاخص صلح جهانی که توسط موسسه تحقیقاتی صلح و اقتصاد در سوئدن منتشر شده است، حرکت جهان از صلح به سمت درگیری در سال گذشته چهارده تریلیون دالر برای اقتصاد جهان هزینه داشته است.

معیار بررسی این موسسه برای تعیین میزان صلح در هر کشور، عوامل گوناگونی بوده‌اند چون شمار برخوردهای خشونت‌آمیز در آن کشور و شمار آوارگانی که از این برخوردها ناشی می‌شوند. از دیگر معیارهای تعیین شاخص صلح جهانی، حضور یک کشور در جنگ‌های خارج از مرزهای خود است. در شاخص صلح جهانی همچنین آمارهایی چون میزان بودجه نظامی هر کشور، شمار کشتگان در درگیری‌ها و امنیت اجتماعی کشورها بررسی و منتشر می‌شوند.

استیو کیلیلیا، موسس و رئیس موسسه تحقیقاتی صلح و اقتصاد در باره مناطق بحرانی خاورمیانه و شمال آفریقا می‌گوید: بسیار نگران‌کننده است که بحران‌ها در این مناطق از کنترول خارج شده‌اند و شرایط را دردیگر کشورها نیز برای توسعه فعالیت‌های تروریستی آماده می‌کنند.

در سال دوهزارچهارده، جهان بیش ازسیزده درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف ناآرامی ها کرده است که این میزان برابر است با تمام تولید اقتصادی برزیل، کانادا، فرانسه، آلمان، اسپانیا و انگلیس. بیش ازسه تریلیون دالر برای هزینه های نظامی صرف شده است.

جنگ داخلی سوریه که چهارسال به طول انجامیده است تقریبا چهل دو درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور را بلعیده است. سی یک درصد از تولید ناخالص داخلی افغانستان و سی درصد از تولید ناخالص داخلی عراق صرف ادامه ناآرامی ها در این کشورها شده است. درنقطه مقابل خاورمیانه و شمال آفریقا کشورهای اروپای قراردارند. ایسلند، دانمارک و اتریش، سه کشوری هستند که موسسه تحقیقاتی صلح واقتصاد آنها را به عنوان سه کشور نخست در شاخص صلح جهانی معرفی کرده است. آلمان دراین شاخص در رده شانزدهم قرار دارد.

درشاخص صلح جهانی آمده است که در سال ۲۰۱۴ در مجموع در سراسر جهان ۲۰هزار نفر در جریان اقدامات تروریستی کشته شده‌اند. این رقم به نسبت ارقام سال گذشته موسسه تحقیقاتی صلح و اقتصاد نودرصد افزایش را نشان می‌دهد. بیشترین شمار کشتگان عملیات تروریستی (۸۲ درصد) در کشورهای عراق، افغانستان، پاکستان، نیجریه و سوریه بوده‌اند.

 

اختلافات درآسیا

با نگاهی گذرا به تشکیل کشورهای زیروپراکندگی وقومیت های مختلف این مناطق مشخص می‌گردد که اساس آنها بر پایه اسعتمار سیاسی، چپاول نفتو گاز، چپاول آثار باستانی و تسلط بر مناطق استراتژیک بنا نهاده شده است. امروزدرگیریها، جنگهای داخلی و قومی و مذهبی در این مناطق از اثرات همین مرزبندیهای غیرواقعی می‌باشد:

-> اختلافات ارضی و درخواست تجزیه کردها از ترکهای ترکیه  که منجبر به جنگهای مسلحانه حزب کارگران کردستان ترکیه از سال نوزده هشتادوچهار تا کنون وکشته شدن بیش ازپنجاه هزار تن گردیده است.

- > منازعه دهها ساله عربستان، یمن درمورد ولایات نفت خیز مرزی جزان نجران و آثیه وسرانجام به جنگ تمام عیارتبدطل وباوحشی گیری های عربستان خون هزاران انسان بی گناه یمنی میریزد وآب ازآب تکان نمی خورد.

- > اختلافات ارضی ارمنستان و آذربایجان وجنگهای دراز مدتی که میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان برسر منطقه قره باغ به وقوع پیوسته است. در اثر این جنگهای حدود یک میلیون اهالی آذری و کرد و ارمنی جنگزده این منطقه بی خانمان گشته و تعداد کثیری هنوز درپناهگاه‌های موقتی و نیمه موقتی بسر می‌برند و حدود پنجاه هزارتن کشته شدند.

 - > اختلاف ارضی عربستان وقطربرسریك باریكه بیست وپنج كیلومتری در نزدیكی مرز بین المللی خود با امارات متحده عربی.

 - > ادعای مالكیت عراق بر كویت كه بارها مطرح شده و این كشور به همین دلیل در سال نوزده نود بطور كامل كویت را اشغال كرد و باعث بروز جنگ خلیج (نفت) شد.

 - > اختلافات ارضی ترکیه و قبرس. در سال ۱۹۷۴ ترکیه با دخالت نظامی خود بر علیه کودتای یونانیان در قبرس مانع از الحاق قبرس به یونان شد. در سال ۱۹۹۶ باز نیروهای نظامی ترکیه دولت قبرس را ساقط کرد.

 - > اختلافات ارضی گرجستان، آبخازیا که در سال دوهزاروهشت منجر به جنگی بزرگ در آن مناطق شد.

 - > مناقشه قطر، بحرین راجع به جزایر (هوور) در بیست كیلومتری جنوب بحرین و در نزدیكی ساحل قطر كه در سال نوزده هشتادوشش این دو كشور را در آستانه جنگ قرار داد.

 - > اختلاف ارضی و دریائی عربستان، كویت در مورد منطقه بیطرف بین دو كشور وهمچنین دو جزیره قارو و ام الماردین در سواحل كویت.

 - > مناقشه عمان، امارات متحده عربی، درمورد مالكیت واحه، بورایمی و العین.

 - > ادعای عمان درمورد شیخ نشین رأس الخیمه، كه پس از كشف نفت در آبهای ساحلی آن عمان در دسامبر نوزده هفتادویک مدعی بخش شمالی این امیر نشین شد.

- >اختلاف نژادی، زبانی و فرهنگی ازبکها وپارسیان جنوب ازبکستان. پارسی زبانان ازبکستان که درشهرهای باستانی خراسان بزرگ منجمله خوارزم، سمرقند، بخارا، تاشکند و... زندگی میکنند تا ۴۰ درصد همه کشورازبکستان را تشکیل میدهند وزبان وهویتشان رو به نابودی قرار دارد.

 - > اختلاف و پراکندگی های تاجیکها درکشورهای منطقه. کشور کوچک تاجیکستان برخلاف جمعیت هفت ونیم میلیونی خود میلیونها تاجیک درکشورهای، ازبکستان، قرقیزستان پراکنده دارد و شکایت ازمرزهای غیر واقعی همیشه به میان بوده است.

 - > جنگهای قومی و مذهبی چندین دهه ی درپاکستان که موجب کشته شدن صدها هزارنفر گردیده است نتیجه ایجاد کشوری ساختگی ازدو منطقه هندی نشین و افغان نشین بوده است. قسمت غربی پاکستان، منطقه وسیعی وجود دارد که به بلوچستان مشهور بود، این قسمت در طول تاریخ جزء لاینفک خراسان بود. بیش ازچهل میلیون نفر ازجمعیت پاکستان را آریایی های بلوچ، پنجابی وپشتون تشکیل میدهند.

- > افغانستان نیز مانند باقی کشورهای ساخته شده توسط انگلستان ازدیرباز با پاکستان برسر خط دیورند مشکل مرزی دارد.

 - > اختلافات چندین دهه ای کوردهای عراقی با حکومت مرکزی. کمتر ازبیست درصد جمعیت عراق را کوردهای خراسانی نژاد تشکیل میدهند که بالغ بر هفت میلیون نفر می باشند. تنها چند سالی است که با سقوط حکومت دیکتاتوری صدام حسین کردها خودمختار شده اند ومنطقه فدرال تشکیل داده اند؛ زیرا هیچ همخوانی فرهنگی، نژادی و زبانی میان آنها و اعراب عراق وجود ندارد. وموارد بسیار دیگرکه دراین منطقه کوچک مایه شگفتی است. ریشه یابی این اختلافات و درگیریها را باید در سیاست های استعماری وضد بشری انگلستان قدیم وامپریالیزم جهانخوارکنونی جستجو کرد. ریشه تفرقه ها، عقب ماندگی ها، مرزبندی های غیرواقعی نیز به بریتانیا بازمیگردد. تفرقه میان آریایی ها که یکی ازکهن ترین تمدنهای بشری محسوب می شوند.

- > بلوچستان پاکستان وغرب کشور پاکستان مناطقی که در طول تاریخ بخشی از مناطق آریایی خراسان بزرگ محسوب میشد که درنهایت به موجب حکمیت گلد اسمیت 1288 هـ. ق (1871 م.) و قرارداد 1323 هـ. ق (1905) جدا وزیر نفوذ استعمار بریتانیا قرار گرفت.

- > تاجیکستان یا سرزمین سغد باستان که بخشی ازخراسان بزرگ محسوب می شود نیزدرپیش از اسلام در زمان هخامنشیان، اشکانیان، کوشانیان و پس ازاسلام دردوره سامانیان ... بخشی ازخراسان زمین شناخته میشد. این منطقه کهن که سهم بسزایی که فرهنگ و تمدن خراسان زمین دارد درنهایت مردم آریایی بخشی ازخراسان بودند.

- > درمرزهای جنوب کشورهای کوچک دیکتاتوری عرب که بر پایه خواسته های امریکا و انگلستان سیاست های خود را تدوین میکنند نیز تشکیل شده اند.

جهانخواری درارقام و حقایق

نیروهای آمریکایی به رغم حضور فعال در کشورهای مختلف جهان که معمولا اکثر شهروندان این کشورها نیز با حضور آنان مخالف هستند، نتوانسته‌اند درطول تاریخ خود به پیروزی دست یابند و همیشه طرح‌های توسعه‌طلبانه آنان با شکست مواجه شده‌است، زیرا از پشتوانه مردمی و یا استدلال منطقی برای ایجاد جنگ افروزی‌های خود ارایه ننموده‌اند. دراین راستا می‌توان به شکست نیروهای نظامی آمریکا در ویتنام اشاره کرد. طبق گزارش رسانه‌های بین‌المللی، نیروهای این کشور درعراق و درافغانستان نیز درحال شکست قرار گرفته‌اند که حتی بعضی از دولتمردان این کشور به این امر اذعان نموده و خواستار خروج آبرومندانه از این کشورها شده‌اند. علت شکست نیروهای نظامی آمریکا را می‌توان بدین گونه بیان کرد که حضور نیروها و پایگاه‌های آمریکایی در تمام کشورها ناخواسته می‌باشد و مردمان کشورهایی که پایگاه‌های نظامی در آنها مستقر هستند با حضور آنان بشدت مخالف هستند. یکی دیگر از علل شکست مکرر نیروهای آمریکایی را می‌توان در بعد ماهیت اشغالگرانه حضوراین نیروها دانست. بدین ترتیب سربازان آمریکایی، بلکه در سرزمین دیگران و به‌منظور اشغال آن کشورها این نبردها صورت می‌گیرند که سربازان آمریکایی به راحتی احساس خستگی و دلسردی می‌کنند.

از دیگر عوامل مهم این شکست‌ها و ناکارایی نیروهای آمریکایی در جنگ هایی که خود برای تامین منافع اقتصادی و سلطه بر دیگر کشورهای براه می‌اندازند، با شعارهایی همچون هدف این جنگ افروزی‌ها «ایجاد دموکراسی وحقوق بشردر کشورهای مختلف» صورت می‌گیرد، هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند آنرا بپذیرد، زیرا دموکراسی وحقوق بشربا اعمال زور و کشتار مردم بی‌گناه محقق و میسر نمی‌شود و مضافا اینکه کلمه زور و نظامی‌گیری خود مخالف دموکراسی و آزادی است؛ بنابراین این‌امر برای سربازان آمریکایی که اکثرا هم مزدور هستند تداعی می‌شود که به چه دلیل بایستی جان خود را به خاطر بیاندازند، تا دیگران آزادی داشته باشند، زیرا حق ایجاد و انتخاب با خود مردم است و نه با نیروی ثالث و به همین دلیل سربازان آمریکایی می‌دانند که برای ایجاد دموکراسی نباید اسلحه بکار گرفته شود.  بطورمثال سوالی را که می‌توان دراین راستا مطرح نمود این است که «آیا چنانچه مردم عراق و یا افغانستان طی یک رفراندم عمومی خواستار خروج نیروهای اشغالگربیگانه از کشورشان باشند» دولتمردان آمریکا به؟

تحلیلگران براین عقیده هستند که تجربه نشان داده، و خود به اجرای طرح‌های سلطه گرانه و چپاول اموال و دارایی کشورهای تحت اشغال می‌پردازد که حتی به‌غنای فرهنگی کشور اشغال شده هم رحم نمی‌کند، از آن جمله می‌توان به تخریب و تخلیه موزیم‌های عراق پس ازاشغال این کشور اشاره کرد.

به نظر می‌رسد که آمریکا و حامیان آن دیگر قادر به قانع کردن افکار عمومی با استفاده از شعار ایجاد دموکراسی، توسعه و رفاه درکشورهای دیگر، نیستند، زیرا تجربه نشان داده‌است که این کشور همیشه درصدد تامین منافع اقتصادی و نظامی خود بوده و بخصوص پس‌از دوران جنگ سرد، به‌این روش شدت بیشتری بخشیده است تا به تواند هر جایی که صدای مخالفی با طرح‌های سلطه گرانه آن وجود داشته باشد، آنرا درنطفه خفه کند و به‌همین دلیل هم مساله جنگ‌های پیشگرانه را مطرح می‌کند؛ اما بارجوع به گذشته و تاریخ می‌توان به این نتیجه رسید که هر قدرتی که در رسیدن به‌اهداف خود، با نادیده گرفتن حقوق اولیه ملت‌ها شدت عمل بیشتری در مقابله و برخورد با آنها در پیش گرفته است، به همان اندازه زودتر از هاله قدرت خارج گردیده و در نزد مردم بی‌اعتبارتر شده است.

آمریکا برای حفظ سلطه‌خود، دارای ‪ ۷۳۷پایگاه نظامی در ‪ ۱۳۰کشور جهان است. روزنامه یونانی زبان الفترو تیپیا در شماره اخیر خود می‌نویسد: البته این تعداد شامل گزارش ساخت و احداث پایگاه‌ها از سال ‪ ۲۰۰۵میلادی به بعد نمی‌شوند و با احتساب پایگاه‌های جدید و یا در حال تاسیس، در واقع تعداد پایگاه‌های نظامی آمریکا در جهان، به بیش از یک هزار واحد می رسد. هم اکنون تعداد یک میلیون و ‪ ۱۴۰هزار نظامی آمریکایی در این پایگاه‌ها مستقر هستند. از این تعداد ‪ ۴۰۰هزارنفر سرباز نیروی زمینی، ‪ ۳۱۰هزار نفر نیروی دریایی، ‪ ۱۳۰هزار نفر تفنگدار دریایی و ‪ ۳۰۰هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاه‌ها فعالیت دارند. بر اساس آماری که «انجمن بین‌المللی گرد آوری پایگاه‌ها» که اخیرا تاسیس گردید و رسانه‌های بین‌المللی هم تا حدی از اخبار تشکیل این انجمن بین‌المللی خودداری کردند، پایگاه‌های آمریکایی هم‌اکنون در ‪ ۱۳۰کشور جهان و در مساحتی بالغ بر ‪ ۳میلیارد هکتار مستقر هستند. طبق آماری که این انجمن ارایه نمودههزارنظامی آمریکایی در کشورهای اروپایی، ‪ ۲۰۰هزار در خاورمیانه، ‪ ۹۰هزارنفر سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند. این روزنامه به‌نقل‌ازگزارش انجمن بین‌المللی گردآوری پایگاه‌ها، می‌نویسد:

نیروهای نظامی آمریکا در کشورهای مختلفی که دارای پایگاه هستند، مرتکب جنایات فراوانی شده‌اند، که به عنوان نمونه می‌توان به۱۰۰هزار مورد اقدام جنایتکارانه از سال ‪،۱۹۴۵یعنی دو جنایت در هر روز، درکوریا اشاره. رونالد سیبولان در اجلاسی که انجمن بین‌المللی گردآوری پایگاه‌های خارجی در اکوادور، برگزار کرد گفت: به رغم اینکه پایگاه‌های آمریکایی در کشور فیلیپین از سال ‪ ۱۹۹۲میلادی برچیده شده‌اند، نظامیان آمریکایی که برای تعلیم سربازان داخلی به این کشوراعزام می‌شوند، دختران فیلیپینی را برای تفریح‌های غیراخلاقی خود مورد بهره‌برداری قرار می‌دهند. همچنین می‌توان جنایاتی را که سربازان آمریکایی در عراق، افغانستان، ایجاد زندان ابوغریب و زندان گوانتانامو و زندان های بگرام وقندهاردرافغانستان برخورد سربازان آمریکایی با زنان و کودکان در کشورهای مختلف و منجمله کشورهایی که به اشغال در آورده‌اند همچون عراق وافغانستان که باعث رسوایی و سر و صدا در تمام رسانه های بین‌المللی و حتی محافل خبری این کشور قرارگرفت را به.  نیروهای آمریکایی به رغم حضور فعال در کشورهای مختلف جهان که معمولا اکثرمردمان این کشورها نیز با حضور آنان مخالف هستند، نتوانسته‌اند درطول تاریخ خود به پیروزی دست یابند و همیشه طرح‌های توسعه‌طلبانه آنان با شکست مواجه شده‌است، زیرا از پشتوانه مردمی و یا استدلال منطقی برای ایجاد جنگ افروزی‌های خود ارایه ننموده‌اند.  دراین راستا می‌توان به شکست نیروهای نظامی آمریکا در ویتنام اشاره کرد. طبق گزارش رسانه‌های بین‌المللی، نیروهای این کشور در عراق و در افغانستان نیز درحال شکست قرار گرفته‌اند که حتی بعضی از دولتمردان این کشور به این امر اذعان نموده و خواستار خروج آبرومندانه از این کشورها شده‌اند.

روزنامه اسپانیایی ال پریودیکو نوشت: بیشتر آمریکایی ها معتقدند که عواقب شکست در عراق وافغانستان به مراتب فاجعه آمیزتر از ناکامی های گذشته کشورشان در ویتنام خواهد بود. به گزارش این روزنامه، جرج دبلیو بوش برای تحکیم برتری جویی جهانی آمریکا چشم به پیروزی در عراق وافغانستان دوخته است، مشاوران نو محافظه کار جنگ طلب وی از همان ابتدای وقوع حادثه یازده سپتامبر دوهزاریک بارها به بوش تاکیدکردند، باید کلید گشایش درهای نفوذ واشنگتن بر خاورمیانه را در کابل وبغداد بیابدو بوش به پیروی از همین جنگ طلبان و به بهانه مبارزه ای نا محدود با تروریسم حمله به افغانستان و عراق را آغازکرد.  رئیس جمهور آمریکا در طرح اولیه جنگ، بر این گمان بود که پس از براندازی صدام به سرعت می تواند در بغداد، دولتی موافق و مطابق با منافع آمریکاییان ایجاد کند.  براساس این طرح بوش امیدار بودکه پس از عراق می تواند به راحتی سیاستهایش را بر عربستان سعودی تحمیل کند و همچون گذشته، وفاداری مقامات این کشور نفت خیز عربی را متوجه خود کند. همچنین رئیس جمهور آمریکا تصمیم داشت، پس از این مرحله، کنترول بهای نفت را مطابق با طرح برتری جویی خود در دست گیرد و بدین ترتیب کشورهای عربی خاورمیانه را مطیع و پیرو خود سازد.

ال پریودیکو با اشاره به اینکه بوش و همراهانش برای دستیابی به اهداف سلطه جویانه خود از دروغ گویی و وارونه نشان دادن گزارش سرویس های اطلاعاتی برای راه اندازی جنگ در عراق و اجرای طرح های از پیش تعیین شده خود در خاورمیانه کوتاهی نکردند، خاطر نشان کرد، رئیس جمهور آمریکا در حقیقت برای ریشه کنی تروریسم، جنگ برضد عراق را به راه نیانداخت، بلکه هدف اصلی وی از این جنگ کنترول نفت و متوقف ساختن طرح های نفتی فرانسه، روسیه و چین در خاورمیانه بود. ال پریودیکو برتری جویی آمریکا را حول دو محور جداگانه نظامی و اقتصادی دانست و نوشت: اگر چه آمریکا در فراهم آورن نیروی جنگی نخستین قدرت نظامی در جهان به حساب می آید اما این واقعیت را نباید فراموش کرد که این ابر قدرت نظامی برای خنثی سازی نیروهای مقاومت مردمی، بارها با ناتوانی و ناکار آمدی بیشتری مواجه می شود.  آمریکا دیگر قادر نیست شهرکوچکی چون بغداد را تحت کنترول خود در آورد. این روزنامه همچنین با اشاره به عواقب جبران ناپذیر جنگ در عراق نوشت این جنگ بیش از هر چیز موجب شد افزایش نفرت مردم در خاورمیانه از آمریکا تا آنجایی افزایش یابد که سالیان سال نیز نتوان به این احساس پایان داد.

آمریکا  با وجود اینکه قدرتمند ترین کشور جهان از نظر میزان و حجم تجهیزات دفاعی و تهاجمی است اما در عین حال از یک روانشناسی ترس برخوردار است. یک اصل ثابت در سیاست خارجی و سیاست نظامی آمریکا توهم توطئه و ترس از دشمن وهمی و یا دشمن واقعی است. امریکا همواره با ایجاد دشمنان فرضی به دنبال اهدافی است که حداقل یکی از آن اهداف بحران زائئ و ایجاد جو بدبینی و سوء ظن و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی و فروش سلاحهای انبار شده آن کشور است. آمریکا تا کنون میلیاردها دالر سلاح به کشورهای مختلف فروخته و بهترین بازار فروش این سلاح ها در منطقه خلیج فارس است. در همین راستا  کنگره آمریکا بزودی در خصوص تصمیم دولت بوش برای فروش بیست میلیارد دالر اسلحه به چند کشور عربی حاشیه خلیج فارس تصمیم گیری می کند. امارات متحده عربی درخواست خرید دوصدوهشتادهشت راکت پاتریوت باک سه ودو و تجهیزات مربوطه آنها  به ارزش نومیلیارد دالر و کویت درخواست خرید هشتاد راکت پاتریوت باک سه و دو و تجهیزات مربوطه آنها به ارزش 1.36 میلیارد دالر نموده اند. منطقه خاورمیانه منطقه تناقض ها، تضادها، بدبینی ها، سوء ظن ها و  تعارفات است. در همان حالی که کشورهای عربی در زیر یک سقف جلسه وحدت تشکیل می‌دهند در بیرون جلسه بدنبال مسلح کردن خود هستند اختلافات عربی – عربی و عربی و خارجی همواره بر جهان عرب سایه افکنده است. این سوتفاهمات زمینه لازم را برای بهره برداری آمریکا و حتی انگلستان و فرانسه از بازار این کشورها فراهم ساخته است.

 

پایگاه‌ها و تاسیسات مهم

 

قسمت دوم


مصارفات نظامی آمریکا  تقریبًا  معادل بودجه ی اجمالی  این  8  کشور : چین،  روسیه،  عربستان، فرانسه، انگلیس، هند وآلمان برروی هم بوده با اینکه اینها خود در راس لیست بزرگترین هزینه کنندگان اعتبارات نظامی در جهان بشمار می آیند، از 9/ 11، هزینه نظامی آمریكا بالغ  برسه تریلیون دالر محاسبه شد.  که عملیات  جنگ مستقیم  وعملیات  پشتیبانی ازباسازی افغانستان و عراق از 11/ 9 باعث شد تا مالیات دهندگان  آمریکائی مبلغ 1.6 تریلیون دالراضافی، پرداخت کنند.  با این تریلیونها ی که درپی جنگ افروزی پرداخت می شود،  شركت ها ی انگلی هم وجود دارند که بدنبال سودجوئی از ماجرای جنگ افروزی ها هستند. وشرکت باج گیرشماره یک در این عرصه «شركت لوكهید مارتن»،  است که از این رهگذر فروش اسلحه را تا  سقف  36 ملیارد دالرسالانه  بدست آورده است. وبرهمین پایه جای تعجب نیست که شركت لوكهید مارتن سالانه بیش ازچهارده ملیون دالر برای اینکه مردم آمریکا تصمیم به خرید سلاح بگیرند ویا  با قانون جمع آوری سلاح مخالفت کنند هزینه می کند،  و بمعنی دیگر مدیر اجرائی این شرکت  بیش از پانزده ملیون دالر، براساس گزارش 2015. خود صرف پیش پرداخت تشویق خریدنسلاح کرده است. واما  سودجو ی شماردو جنگ شركت بوینگ، که سالانه سی یک ملیارددالرآمریكا سلاح می فروشد. وبوینگ بیش ازشانزده میلیون دالر رشوه برای فشار بر تصمیم سازان  هزینه می کند. وباقیمانده  لیست دهگانه شركت های سود جو ازجنگ عبارتند از- موسسات BAE، جنرال دینامكس، رایتیون، EADS، ون میكانیك، L-3 ارتباطات مخابراتی، یونایتد تكنولوجیز. واینها نه تنها ادوات جنگی را به دولت آمریکا بلکه سالانه بیست شش ملیار د دالر اسلحه به کشورهای خارجی می فروشند.

آمریکا در حال حاضر 700 تا 800   پایگاه زمینی،  دریایی،  هوایی و جاسوسی در خارج از آمریکا دارد. بطور مشخص 737 پایگاه در 130 کشور خارجی قرار دارند که تعدادی از آنها اردوگاه های موقت هستند. تعداد مراکز و سوق واداره اردوی آمریکا در خاک آن کشور به  6000 می رسد. هم اکنون تعداد یک میلیون و ‪ ۱۴۰هزار نظامی آمریکایی در این پایگاه‌ها مستقر هستند. از این تعداد ۴۰۰هزارنفر سرباز نیروی زمینی،‪ ۳۱۰هزار نفر نیروی دریایی، ۱۳۰هزار نفر تفنگدار دریایی و ‪ ۳۰۰هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاه‌ها فعالیت دارند.

هم اکنون تعداد ۱۲۰هزارنظامی آمریکایی در کشورهای اروپایی، ۲۰۰هزار در خاورمیانه،  ۹۰هزار نفر سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند؛ و تعداد  325 هزار نظامی آمریکا هم اکنون در خارج از آمریکا بسر می برند، که از آن میان می توان به موارد زیر اشاره نمود:

 ۱۱۶ هزار نظامی  در اروپا

 ۹۷ هزار نظامی در آسیا  غیر از خاورمیانه

 ۴۰ هزار نظامی درکوریای جنوبی

۴۰ هزار نظامی در جاپان

۶ هزار نظامی خاورمیانه که ۳۴۳۲ نفر در قطر  1496 در بحرین ۱۰۰۰ نظامی در آسیای میانه

 ۸۰۰ نظامی در آفریقا

 ۷۰۰ نظامی در گوانتانامو

 ۴۱۳ نظامی در هیندوراس

۱۴۷ نظامی در کانادا

 ۴۹۱ نظامی در دیو گو گارسیا (اقیانوس هند(

۲۰۰ نظامی در استرالیا

۱۹۶ نظامی در نظامی در  سنگاپور

۱۰۰ نفر در فلیپین

۱۱۳ نظامی در  تایلند

۶۰۰ هزار نفر در دریا ها

۱۹۰۰ نظامی در جیبوتی

۲۶ مرکز در آلمان

۸ مرکز در انگلستان

۸ مرکز در ایتالیا

۹ مرکز در جاپان.

فرماندهی اروپا- اشتوتگارتك منطقه ای در حدود سیزده میلیون مایل مربع را درهشتادنو کشور از ناروی تا بالتیک مدیترانه بخشی از خاورمیانه تا کیپ گود هوپ در آفریقای جنوبی را تحت پوشش هوایی دریایی و زمینی دارد.

 مرکز آموزشی اردوی هفتم  و مرکز یکصد  جزوتامهای پشتیبانی در شهر Grafenwoehr   آلمان.

 مرکز تمرین در آب و هوای استوایی در شهر Fort Clayton  پانامه از 1962 4. مرگز نیروی دریایی در اروپا و گوام که صد میلیون مایل مربع  را در برمی گیرد و شامل 200 کشتی و 250 هزار دریانورد است

مرکز هوایی نیروی دریایی در Keflavik, Iceland  

مقر پشتیبانی دریایی  در Naples, Italy

مقر دریایی در اسپانیا تنگه جبل الطارق   Rota, Spain 

پایگاه عملیاتی نیروی دریایی در جاپان Sasebo, Japan  این پایگاه   مقر هفتم دریایی با شصت کشتی 350 جنگنده و شصت هزار پرسونل  است.

پایگاه هوایی Sigonella Italy ایستگاه سیگونلا ویژه عملیات در مدیترانه است. این پایگاه  مرکز استقرار 3100 نظامی و 800 غیر نظامی است که بیشتر به یگان هوایی شانزدهم و  کشتی های جنگی سی و یک اختصاص دارد.

پایگاه  هوایی توزلا در بوسنی Tuzla Air Base, Bosnia-Herzegovina

پایگاه هوایی Incirlik  در جنوب  ترکیه  مختص جزوتام سی و نهم رزمی هوایی است

پایگاه هوایی Kadena Air Base at Okinawa در جاپان

پایگاه هوایی Misawa Air Base در جاپان جزیره Honsyu مرکز قطعات سی و پنجم  رزمی

پایگاه هوایی Yokota Air Force Base جاپان در 28 مایلی توکیو  مقر قطعات ترانسپورتی 374

پایگاه هوایی USMC Air Station Iwakuni  در 45 مایلی هیروشیما مرکز قطعات هوایی یک نیروی دریایی

پایگاه هوایی Kunsan Air Base در کوریای جنوبی 15 مایلی سئول مقر قطعات هشتم رزمی نیروی هوایی

پایگاه هوایی Osan Air Base  کوریای جنوبی  قطعات 51 رزمی هوایی و جزوتام هفت هوایی

پایگاه هوایی Ramstein Air Base در آلمان  قطعات ترانسپورتی هوایی هشتاد و ششم

پایگاه هوایی Taszar Air Base مجارستان وابسته به قطعات 406  ام

پایگاه  هوایی در بگرام افغانستان

پایگاه‌ها، سوق واداره و مراكز نظامی آمریکا در عراق.

آمریکا رسما در عراق پایگاه ندارد.  پایگاه به مرکز نظامی ثابتی گفته می شود که بر اساس  امضای قرارداد مقر با کشور صاحب خاک برای مدت طولانی مشخصی به امضا می رسد اینگونه پایگاهها معمولا برای مدتی بیشتر از 50 سال  اجاره می شوند و ظرفیت های آنها از 30 هزار نفر به بالا است.

اما آمریکا بطور رسمی  در عراق 55 مرکز مهم نظامی دارد که  تعدادی از آنها به شرح ذیر است:

جزوتامهای «بلد" » یا اناکوندا در 68 مایلی بغداد در مساحتی در حدود ۱۵ مایل مربع  بیشتر به فعالیتهای هوایی مربوط می شود و در آن  130  هواپیما و  ۱۲۰   هلکوپتر نیز مستقر است.

الطلیل – 14 مایلی ناصریه  مساحت 20 مایل مربع

الاسد – 120 مایلی بغداد  تعداد 17 هزار نظامی

القیاره – در  50 مایلی جنوب شرق موصل

گمپ ویکتوری -  نزدیک میدان هوای بغداد مساحت 140 مایل مربع و ظرفیت 20 هزار سرباز

مرکزمارینز- نزدیک میدان هوای موصل  واقع است.

جزوتام کرکوک

جزوتام اربیل   که هر کدام  14 هزار نظامی را در بر می گیرند.

آمریکا چند سال اخیر شدیدا تلاش کرد تا پایگاهی را در یکی از کشورهای آفریقایی دایر نماید  مغرب- الجزایر- موریتانی - مالی – چاد - زامبیا، اوگاندا و کنیا کاندیدهای مطرح این پایگاه بودند اما آمریکا نتوانست هیچ کشور مهمی  را به این امر راضی نماید. مرکز فرماندهی نیروهای آمریکا برای آفریقا به اختصار آفریکام       (Africom) نام دارد و فعلا مقر این مرکز  بطور موقت در اشتوتگارت  آلمان قرار دارد؛ و قرار است که موافقتنامه این مقر با کشور جیبوتی در شاخ آفریقا نهایی شود. وزیر خارجه جیبوتی محمود علی یوسف  نیاز اقتصادی و امنیتی را عامل موافت جیبوتی با پیشنهاد آمریکا عنوان نموده است. پیشتر مرکز فرماندهی نیروهای آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی (Centcom) و مرکز فرماندهی منطقه اوقیانوس آرام (Pacom) به طور مشترک مسئولیت قاره آفریقا را برعهده داشتند. آمریکا حدود ۱۰ درصد نفت مصرفی خود را از کشورهای آفریقایی مانند نیجریه وارد می کند و همچنین نگران افزایش نفوذ چین در آفریقا است. آمریکا همچنین نگران رشد تروریسم در کشورهای بی ثبات آفریقایی مانند سومالی است. پنتاگون می گوید حداقل یک سوم از حدود ۴۰۰ عضو مرکز فرماندهی جدید، دیپلمات ها و کارشناسان کمک های اقتصادی خواهند بود.

ناظران نظرات متفاوتی درباره تأسیس آفریکام دارند. برخی معتقدند که تأسیس این مرکز فرصتی برای توجه بیشتر و موثرتر آمریکا به قاره آفریقا را بوجود آورده است. اگرچه تا کنون هیچ کشور آفریقایی میزبانی مقر مرکز فرماندهی جدید رابه طورنهایی نپذیرفته است اما آمریکا در بسیاری از کشورهای آفریقایی مستشاران نظامی و مراکز یا اردوگاه نظامی دارد از جمله آنها می توان به پایگاه موقت انتبه در اوگاندا و مرکز تان تان  در مراکش و مراکزی در امارت متحده عربی و یمن  اشاره نمود که بطور موقت به عنوان مسیر ترانزیت و آموزش مورد بهره برداری واقع می شوند اما در مورد انتبه این مرکز موقت که پانزده سال قبل فقط برای امداد رسانی به جنوب سودان دایر شده بود تا کنون در آنجا به عنوان مرکز ردیابی و جاسوسی در همه منطقه دریاچه های بزرگ بکار می رود.

11 سپتامبر، سالروز کودتای آمریکایی سال 1973 بر علیه داکتر سالوادور آلنده، رئیس جمهور منتخب مردم شیلی است. این روز مصادف با واقعه انفجار برج های سازمان تجارت جهانی در نیویارک نیز هست، که اغلب تلاش ها بر این است که از اهمیت واقعه اول کاسته، بر اهمیت دومی بیافزایند.

گرچه در ایالات متحده آمریکا تلاش رسانه های تجاری بر این است که ذکری از 11 سپتامبر «اصلی» بعمل نیاید و چنین روز سیاهی را به فراموشی بسپارند، اما در نقاط دیگر، خارج از آمریکا، ملل تحت ستم در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا چنین روزهایی را در حافظه تاریخی خود می سپارند و آنها را فراموش نخواهند کرد. جهت مروری کوتاه، تنها به برخی از کودتاها و دخالت های نظامی امپریالیسم آمریکا، قبل از 11 سپتامبر 1973 و یا بعد از آن، اشاره ای تیتروار می کنیم:

- کودتای 1953 بر علیه دکتر مصدق نخست وزیر منتخب مردم ایران.

- در جولای 1954 دولت مردمی «جیکوب آربنز» در گواتمالا توسط آمریکا سرنگون شد.

- در سال 1956 امریکا در بحران کانال سوئز، مداخله کرد.

- در جولای سال 1958، نیروی دریایی اردوی امریكا لبنان را به اشغال خود در آورد.

- در سال 1959، امریکا به پانامه تجاوز نظامی‌کرد.

-در سال 1960، ایالات متحده در جنگ های داخلی لائوس مداخله نمود و تا سال 1963 در لائوس حضور نظامی داشت.

-در اواخر سال 1960، امریکا با فرستادن 20 هزار سرباز، قسمت هایی از جمهوری دومینیکن را اشغال کرد که تا سال 1965 ادامه داشت.

-در سال 1960 امریكا جنگ ویتنام را شروع كرد. این جنگ طولانی ترین و پر هزینه ترین جنگ امریكا بود كه تا سال 1975 بطول انجامید.

- کودتا بر علیه داکتر پاتریس لومومبا مبارز ضد استعماری کنگو در 14 سپتامبر 1960 توسط استعمارگران بلژیکی، با همکاری «سی آی ا» صورت گرفت.

- در سال 1964، امریکا با حمله مجدد به پانامه این کشور را اشغال کرد.

- در آگوست 1964، ایالات متحده به ویتنام شمالی حمله کرد و آنجا را اشغال نمود.

- در سال 1965، امریکا با مداخله در اندونزیا، در این کشور کودتا کرد و احمد سوکارنو را از حکومت ساقط نمود، به جای او دیکتاتوری بنام سوهارتو را جایگزین کرد.

- کمک های مالی- نظامی آمریکا به اسرائیلی ها در طی جنگهای اعراب و اسرائیل، مابین سالهای 1967 تا 1973.

- در سال 1967، «سی آی ا» با مداخله سیاسی در امور یونان، در به روی کار آوردن حکومت سرهنگان در این کشور کمک ارزنده ای نمود.

- در سال 1969، نیكسون ارتش امریكا را به كامبوج فرستاد.

- در سال 1971، امریکا از کودتای بولیوی حمایت و آنرا رهبری کرد.

- در 11 سپتامبر سال 1973 دولت منتخب و مردمی سالوادور آلنده در شیلی، با كودتای نظامی كه توسط سازمان سیا طراحی شده بود، سرنگون شد. در این کودتا داکتر آلنده كشته و بیش از 30،000 نفر در خشونت‌های بعدی كشته و یا مفقود شدند.

- در سال 1973، امریکا با اجرای کودتای نظامی در اروگوئه، دولت این کشور را سرنگون کرد.

- در سال 1974، با مداخله مستقیم سازمان سیا، امریکا علیه اسقف ماکاریوس در قبرس کودتا و وی را سرنگون کرد.

- در سال 1976، امریکا با ارسال کمک به فرانسویان، آنان را برای سرکوب کردن قیام مردم شابا در کشور زئیر کمک نمودند.

-در سال 1980، «سی آی ا» به نظامیان کوریای جنوبی جهت کودتای نظامی آنان کمک نمود.

-در سپتامبر 1980 نیز امریکا، کودتای نظامی در ترکیه را رهبری کرد.

- در سال 1981، در زمان رونالد ریگن، با تحریكات آمریکا، ارتش عراق به ایران حمله كرد و جنگ 8 ساله میان دو کشور درگرفت.

- در سال 1981، «سی آی ا» بهمراهی ارتش آمریکا، در حمایت از دولت دست نشانده خود در ال سالوادور به مقابله با انقلابیون پرداختند. این جنگ تا سال 1992 ادامه داشت.

- در سال 1981، «سی آی ا» با دادن کمک مالی و نظامی به كنتراها، از گروههای مسلح و مخالف دولت ساندینیست نیکاراگوئه، از نیروهای ضد انقلابی کنتراها بشدت حمایت کردند که این حمایت 9 سال بطول انجامید.

- درسپتامبر سال 1982 و در پی ترور بشیر جمایل رئیس جمهور دست نشانده امریكا در لبنان، نیرو های امریکایی وارد لبنان شدند تا هم از منافع امریکا دفاع كنند و هم از نیروی اشغالگران اسراییلی به رهبری آریل شارون دفاع و پشتیبانی شود. در همین سال بیروت به اشغال نیروهای آمریكا در آمد و نیروهای سازمان آزادی بخش فلسطین از بیروت اخراج شدند.

- در اکتبر 1983 ارتش آمریكا، گرانادا را به جهت روی کار آمدن دولت چپ گرا در آن كشور، و البته به بهانه نجات چند دانشجوی امریكایی اشغال كردند. در صورتی كه دانشجویان بعدها گفتند كه به كمكی احتیاج نداشتند. علت این حمله جلوگیری از قدرت یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود. بر لیست کودتاها و دخالت های نظامی آمریکا در کشورهای جهان سوم، می توان بسیاری دیگر از کمک های مالی و نظامی به دیکتاتوری های خشن جهان، برای استحکام وضعیتشان در مقابل جنبش های مردمی را نیز اضافه نمود.

هنگامیکه «سالوادور آلنده» نامزد حزب سوسیالیست شیلی و «ادوارد فری»، نامزد حزب دموکرات مسیحی این کشور در انتخابات 1964 شیلی رودر رو قرار گرفتند، طبیعی بود که آمریکا بدلیل منافع سرشار حیاتی که در شیلی داشت، به جانبداری از «فری» بپردازد.

از این رو سازمان اطلاعاتی آمریکا، «سی.آی.ای» CIA، سریعا دست بکار شده و فعالیت های زیادی را بر علیه آلنده انجام داد. از این رهگذر «فری» هزینه های انتخاباتی خود را تماما از «سی آی ا» دریافت نمود، تا اینکه موفق شد، در این دوره مقام ریاست جمهوری را نصیب خود سازد. در انتخابات 1970، «سی آی ا» با شیوه های تبلیغاتی از طریق جراید داخلی و بین المللی، مبارزه بر علیه کاندیداتوری داکتر آلنده را با شدت و حدت پیش می برد. با این حال آلنده در این انتخابات بیشترین آرا را نسبت بدیگر نامزدهای انتخاباتی بدست آورد، اما چون حدنصاب کافی نداشت، بناچار بر طبق قوانین انتخاباتی این کشور، کار انتخاب شدنش به مجلس این کشور واگذار شد. بدیهیست که «سی آی ا» بار دیگر با تلاش فراوان و با تکیه بر مطبوعات شیلی، قصد ممانعت از انتخاب آلنده را داشتند. در این مقطع با چاپ حدود 700 مقاله و شیوع انواع اخبار نادرست پیرامون آلنده، «سی آی ا» در این زمینه فعال بود.

کمپنی مخابراتی معروف ITT، که از منابع مس شیلی بهره مند می شد، تنها در یک مرحله 350000 دالر به رقیب انتخاباتی آلنده کمک نمود. علیرغم این تمهیدات، آلنده در سوم نوامبر 1970 به ریاست جمهوری شیلی برگزیده شد. سازمان «سی آی ا» دوازده روز قبل از اعلام پیروزی آلنده، به طرح ریزی کودتایی بر علیه او دست زد. آنها قصد داشتند که آلنده را بربایند و به قتل برسانند. فرمانده ارتش، جنرال شنایدر (که معروف بدفاع از قانون اساسی بود) در مقابل این آدم ربایی مقاومت نمود که از سوی یکی از ماموران شیلیایی «سی آی ا» مورد هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. زمانیکه نقشه کودتا از پرده بیرون افتاد، نظرات سویی را برعلیه عملیات دولت آمریکا در شیلی بر انگیخت، تا جایی که کیسینچر وزیر امورخارجه وقت آمریکا دستور توقف عملیات کودتا بر علیه آلنده در آن مقطع را صادر نمود. داکتر آلنده در همان سال اول ریاست جمهوری خود، برنامه La vía chilena al socialismo، «راه شیلی بسوی سوسیالیسم» را اعلام نمود. این برنامه شامل ملی کردن صنایع بزرگ، باضافه معادن مس و بانک های این کشور بود که عمدتا تحت نفوذ و مالکیت آمریکا قرار داشتند. دولت آلنده در امر «ملی کردن» تنها به صنایع، معادن و بانک ها اکتفا ننمود، بلکه سیستم خدمات بهداشت و سیستم آموزش کشور را نیز ملی اعلام نمود. حل مساله زمین و تملک دولتی بر زمین های بیش از هشت هکتار و واگذاری آنان به دهقانان در دستور قرار گرفت.

برنامه شیر مجانی برای شاگردان مکاتب، یکی دیگر از برنامه های فوری دولت بود. دولت همچنین تمامی قیمت ها را تثبیت نمود، و در این حال به افزایش دستمزدها پرداخت. در همان سال اول ریاست جمهور آلنده، رشد صنعتی نسبت به «تولید ناخالص ملی» 8.6 درصد افزایش پیدا نمود، نرخ تورم از 34.9 درصد به 22.1 درصد کاهش پیدا کرد و نرخ بیکاری کاهش یافته و به 3.8 درصد رسید. روابط با کوبا تقویت شدو فیدل کاسترو در یک دیدار طولانی و یکماهه از شیلی، تا جائیکه توانست تجربیات کوبا را در اختیار شیلی قرار داد، که همین خود باعث نگرانی بیشتر ابرقدرت شمالی از راه سوسیالیسم شیلی شد. مقامات كاخ سفید که از اعمال آلنده به وحشت افتاده بودند، شیلی را در محاصره اقتصادی قرار دادند و در عین حال در كنار فشارهای اقتصادی، بر فشارهای سیاسی و تبلیغاتی خود بر ضد آلنده افزودند.  «سی آی ا» از طرف شورای امنیت ملی آمریکا، ماموریت یافت تا بشکل محرمانه، مبلغ هفت میلیون دالر را در اختیار مطبوعات مخالف دولت، ژورنالیست ها و نیز برخی از NGO ها قرار دهد، تا در میان مردم و برعلیه آلنده تبلیغ نمایند. بازار عملیات سری و حملات تبلیغاتی و روانی «سی آی ا» در شیلی هر روز گسترده و گسترده تر می شد، تا جائیکه زمینه های یك اعتصاب سراسری فراهم گشته و برنامه ریزیهای لازم صورت گرفت. برای طراحان مشخص بود که در صورت موفقیت اعتصابات، می شد که زمینه کودتا را فراهم کرد. در تاریخ اکتبر 1972 اولین رگه های اعتصابات «طرحریزی شده» مشاهده شد. اولین اعتصابات بوسیله ترانسپورت داران صورت گرفت که بلافاصله برخی صاحبان مشاغل کوچک و بسیاری از اتحادیه های کارگری فعال و سرشناس و بعضی گروههای دانشجویی نیز به آن پیوستند.

اقتصاد شیلی به سیستم ترانزیتی و حمل و نقل وابسته است. از این رو یك اعتصاب منسجم در صنعت حمل و نقل می تواند هر دولتی را در شیلی سرنگون سازد. این اعتصابات صدمات جدی به اقتصاد در حال پیشروی شیلی، وارد ساخت. در همین حال سیل دالرهای «سی آی آ» به شیلی سرازیر می شد، همان دالرهایی که به کارفرمایان شیلیایی داده می شد تا از اعتصاب رانندگان حمایت کنند. اینگونه بود که اعتصابات ترانزیتی و حمل و نقل سراسری آغاز شد. بعد از گذشت چند روز شیلی عملاً فلج شده بود و همه چیز برای آغاز یك كودتای نظامی موفقیت آمیز می  رفت که آماده شود. در 11 سپتامبر 1973 جت های جنگنده، كاخ ریاست جمهوری شیلی را بمباران كردند و كودتا چیان دست به قتل عام وسیع مردم و افسران وفادار به آلنده زدند. تخمین زده می شود که حدود 30000 نفر کشته و یا ناپدید گشته اند که تا این لحظه هنوز از سرنوشت ناپدیدشدگان اطلاعی در دست نیست.  آلنده توانست در برابر كودتاچیان شش ساعت مقاومت كند اما در نهایت چون حاضر نشد خود را تسلیم آنان نماید، به دست آنها كشته شد (برخی می گویند براینکه بدست کودتاگران نیافتد خودکشی کرد). درهمان لحظات آخر، آلنده از رادیو برای مردم شیلی نطقی به این مضمون انجام داد که در تاریخ بسیار معروف گشت. او به مردم گفت که عشق عمیق او به شیلی و اعتقادش به آینده کشورش باعث می شود که پیشنهاد کودتاچیان به او را که گفته بودند ترتیب خروجش از کشور را می‌دهند، نپذیرد و بماند و تا آخرین لحظه از کشورش دفاع نماید. مردم شیلی معتقدند كه بمباران كاخ ریاست جمهوری كه از دقت تكنیكی بالایی برخوردار بود بوسیله یك تیم آكروجت آمریكایی انجام شده است.

یك سال پس از كودتا یك روزنامه آمریكایی فاش كرد:

«از مبلغ 8 میلیون دالری كه در شیلی به عملیات سری «سی آی ا» اختصاص داده شده بود، بخش عمده ای از این پول در سالهای 1972 و 1973 برای فراهم آوردن زمینه های اعتصاب در حمایت از اعتصابیون و كارگران ضد آلنده مورد استفاده قرار گرفت.» با مرگ آلنده و اجرای موفق كودتا، قدرت به پینوشه واگذار شد. پینوشه به قلع و قمع وسیع مخالفین پرداخت و دیکتاتوری او 25 سال به طول انجامید.

شاید کمتر کسی بداند که سوداگری اسلحه و مواد مخدر اولین و دومین شاخه بزرگ اقتصاد جهان امروز را تشکیل می دهد: از سالیانه پنج تریلیون دالر حجم کل تجارت جهانی حداقل 16 درصد آن (800 میلیارد دالر) به اسلحه تعلق دارد و هشت درصد (400 میلیارد دالر) به مواد مخدر. به عبارت دیگر، تقریباً روزی دو میلیارد دالر صرف اسلحه می شود و روزی یک میلیارد دالر صرف مواد مخدر. این در حالی است که اگر هر ساله فقط 40 میلیارد دالر صرف مبارزه با بیسوادی و فقرزدایی شود، پس از ده سال جهل و فقر ریشه کن شده و تمامی مردم دنیا از سواد و بهداشت و تغذیه کافی برخوردار خواهند شد.

این سرمایه های عظیم از کجا می آید و چه کسانی از گردش آن سود می برند؟ چرا این همه درباره سایر شاخه های اقتصاد سخن گفته می شود ولی درباره اصلی ترین شاخه های اقتصاد جهانی (اسلحه و مواد مخدر) و نقش آن در توسعه یافتگی و عقب ماندگی ملت ها سخنی در میان نیست؟ کمپنی های تسلیحاتی غرب بزرگ ترین تولیدکنندگان کالایی به نام اسلحه هستند و دولت های بزرگ غربی مشتریان اصلی ایشان. در رأس این گروه دولت ایالات متحده آمریکا جای دارد که سالیانه بیش از 300 میلیارد دالر صرف امور نظامی خود می کند. گرانقیمت ترین کالای جهان هواپیماهای نظامی و جنگنده های هوایی است. یک فروند بمب افکن ب. 2  دو میلیارد دالر و یک فروند جنگنده ف. 22 حدود 200 میلیون دالر قیمت دارد. بمب افکن ب 2 در جنگ یوگسلاوی با موفقیت آزمایش شد و در جنگ افغانستان نیز به کار گرفته شد. در اولین لحظات شروع جنگ افغانستان (7 اکتبر 2001) پنتاگون با مباهات اعلام کرد که این هواپیماها مستقیماً از خاک ایالات متحده پرواز می کنند و به مقر خود بازمیگردند. چه کالایی از این باارزش تر! و به این دلیل است که دولت آمریکا اعلام کرد که قصد دارد 40 فروند دیگر از این بمب افکن ها را از کمپنی سازنده آن (نورتروپ گرومن) خریداری کند.

بخش مهمی از برنامه ها و اقدامات کمپنی های تسلیحاتی دنیای معاصر برای افزایش فروش کالاهای خود به این مشتریان اصلی است و به این دلیل هر ساله مبالغ هنگفتی برای تأثیرگذاری بر دولت ها سرمایه گذاری می شود. در سال های 1997 -1998 چهار کمپنی درجه اوّل تسلیحاتی ایالات متحده 34 میلیون دالر در انتخابات هزینه کردند و در انتخابات سال 2000 با صرف مبالغ بیشتر از جرج بوش و حزب جمهوری خواه حمایت نمودند. ویلیام هارتنگ، پژوهشگر ارشد انستیتوت سیاست جهانی، می نویسد: «حمایت سازندگان اسلحه از جمهوری خواهان بی دلیل نیست. از سال 1995 که جمهوری خواهان در کنگره قدرت یافتند هر ساله 5 تا 10 میلیارد دالر بیش از آن چه که دولت کلینتون تقاضا می‌کرد بر بودجه پنتاگون افزودند.» علاوه بر دولت های بزرگ غربی، و در رأس ایشان ایالات متحده آمریکا، که مشتریان اصلی کمپنی های تسلیحاتی به شمار می روند، سایر کشورها نیز در بازار جهانی اسلحه جایگاه مهمی دارند. این اهمیت به دو دلیل است: اوّل، تنش و جنگ در مناطق استراتژیک جهان بر تقاضای دولت های بزرگ غربی برای خرید اسلحه تأثیر مستقیم می گذارد و گاه آن را به شدت افزایش می دهد. برای مثال، در ماجرای حمله صدام به کویت، دولت ایالات متحده آمریکا 60 میلیارد دالر صرف لشکرکشی موسوم به جنگ خلیج فارس (1991) کرد و در جریان جنگ بالکان، آمریکا روزانه بین 40 تا 100 میلیون دالر خرج بمباران خاک یوگسلاوی نمود. این حوادث برای کمپنی های تسلیحاتی دنیای غرب بسیار سودآور بود.

 دوّم، فروش مستقیم اسلحه به کشورهای توسعه نیافته نیز بخش مهمی از تجارت جهانی اسلحه را شامل می شود. کمپنی های تسلیحاتی ایالات متحده آمریکا و بریتانیا اولین و دومین صادرکننده بزرگ اسلحه به کشورهای جهان سوم هستند. ایالات متحده آمریکا 1/ 49 درصد بازار اسلحه جهان سوم را در اختیار دارد.

در سال 1999 فروش اسلحه آمریکا به این کشورها 9 /12 میلیارد دالر بود که در سال 2000 رشد چشمگیر کرد و به 6/ 18 میلیارد دالر رسید. در سال 2000 بریتانیا دومین صادرکننده اسلحه به کشورهای جهان سوم بود. کمپنی های تسلیحاتی این کشور 19 درصد بازار اسلحه این کشورها را در اختیار دارند. کمپنی های فرانسوی سومین صادرکننده اسلحه به کشورهای جهان سوم هستند و 4/ 12 درصد بازار فوق را در اختیار دارند: در طول سال های 1993 -2000 کمپنی های تسلیحاتی ایالات متحده آمریکا (4/ 78 میلیارد دالر) اولین، بریتانیا (2/ 37 میلیارد دالر) دومین، فرانسه (9/ 21 میلیارد دالر) سومین، روسیه (3/ 17 میلیارد دالر) چهارمین فروشنده اسلحه به کشورهای در حال توسعه بودند. در دنیای توسعه نیافته، خاورمیانه بزرگ ترین بازار اسلحه است و تا مدتی پیش، به تأثیر از ماجرای حمله صدام به کویت، عربستان سعودی بزرگ ترین واردکننده اسلحه به شمار می رفت. عربستان در سال های 1993 -1996، 9/ 31 میلیارد دالر، در سال 1998، 8/ 10 میلیارد دالر و در سال 1999، 1/ 6 میلیارد دالر اسلحه خرید. ولی در سال 2000 امارات متحده عربی به بزرگ ترین خریدار اسلحه بدل شد.

در این سال امارات 4/ 7 میلیارد دالراسلحه خرید که 4/ 6 میلیارد دالر آن بابت خرید 80 فروند جنگنده اف. 16 از کمپنی لاکهید مارتین بود. امارات متحده عربی طی سال های 1997 -2000 جمعاً 14 میلیارد دالر اسلحه خریداری کرد. به این ترتیب، عربستان سعودی که زمانی بزرگ ترین خریدار اسلحه در میان کشورهای در حال توسعه به شمار می رفت جایگاه پیشین خود را از دست داد. منطقه خاوردور دومین بازار بزرگ اسلحه در جهان توسعه نیافته است و تایوان، با 6/ 2 میلیارد دالر در سال، بزرگ ترین واردکننده اسلحه در این منطقه به شمار می رود. سلاح های کوچک (مانند تفنگ) نیز بخش مهمی از تجارت جهانی اسلحه را دربرمی گیرد. در این عرصه نیز کمپانی های تسلیحاتی ایالات متحده و بریتانیا پیشتاز هستند و اولین و دومین صادرکننده سلاح های کوچک به شمار می روند. طبق برآورد انستیتوت سیاست جهانی، در دهه پایانی سده بیستم چهار میلیون نفر قربانی سلاح های کوچک شده اند که 80 درصد ایشان زن و کودک اند. یکی از اولین اقدامات دولت جرج بوش دوّم، پس از به قدرت رسیدن، مخالفت با محدودیت فروش سلاح های کوچک از سوی سازمان ملل بود.

 

 

چرا آمریکا، روسیه واروپا دردشمنی اند؟؟؟

 

قسمت پایانی


ایالات  متحده 1.3 ملیون نظامی دراردو، ویک ملیون نفردیگر درخدمت  احتیاط نظامی  دراختیار دارد. وبیش از 700 پایگاه نظامی  در 63 کشور، که  255 هزار نظامی آمریکا درآنها مشغول بفعالیت هستند.  وزارت  دفاع «پنتاگون» رسماً 555  هزارساختمان، مستقر در 4400 قطعه زمین  داخل  ایالات متحده  ودربیش از 700  منطقه  درسراسر جهان را بخود اختصاص داده وایالات  متحده بیش:  1500 کلاهک اتمی استراتژیک ، وبیش ازسیزده هزارهواپیمای نظامی، و دهها زیردریائی مسلح  اتمی، و 88 کشتی وهواپیما بردارد . نزدیک  به 7000 نظامی آمریكائی درنتیجه جنگ افروزی ایالات  متحده از  9/ 11 سپتامبر کشته شده اند. ارقام کشته شدگان غیرنظامی عراق و افغانستان بجای خود می توانید حدس بزنید و ...

اولویت عینى سیاست خارجى ایالات متحده از ۱۹۴۵ به این سو، فرودست نگاه داشتن اروپاى غربى، عمدتاً ازخود كردن منابع و ابتكارات استراتژیك ـ ژئوپولتیك آنها بوده است. تحقق این امر در دوران پس از جنگ دوم جهانى، آسان به نظر مى رسید. آن زمان كه اثرات جنگ، اقتصاد اروپا را از پا درآورده بود؛ همان روزگارى كه غالب مردم و حتى نخبگان سیاسى و اقتصادى در هول و هراس قواى نظامى اتحاد شوروی و گسترش اندیشه های كمونیستى دراروپاى غربى به سر مى بردند، برنامه آمریكا هم در قالب طرح كمك هاى اقتصادى مارشال براى بازسازى اروپا و ایجاد سازمان پیمان آتلانتیك شمالى (ناتو) شكل مى یافت.

درون چنین بافتى بود كه تحركاتى براى ایجاد نهادهاى اروپایى به چشم مى خورد. این تلاش ها در آغاز به شش كشور ـ فرانسه، آلمان غربى، ایتالیا، بلژیك، هالند و لوگزامبورگ محدود مى شد و ترتیبات اقتصادى معدودى را هم با خود داشت. همچنین اقداماتى ابتدایى براى ایجاد ساختارهاى نظامى اروپایى صورت گرفت كه البته همگى ناكام ماندند. جنبش هایى كه در این سمت و سو حركت مى كردند، از ناحیه مناطق دموكرات مسیحى اروپا ـ منهاى قسمت هاى سوسیال دموكراتیك ـ به شدت حمایت مى شدند. از سوى دیگر، پاره هاى كمونیستى این كشورها با ساختارهاى چنینى را جزئى از جنگ سرد قلمداد مى كردند و با حدت تمام با آنها مخالفت مى كردند. البته از دید ایالات متحده، ساختارهاى اروپایى مطلوب بود؛ چرا كه مساحت اقتصادى اروپا گسترش مى یافت (و درنتیجه، آنها مشترى هاى بهترى براى صادرات و سرمایه گذارى هاى آمریكا مى شدند) و هم از آن رو كه روشى براى فرونشاندن هراس فرانسوى ها از تجدید قواى نظامى آلمان و پیوستن به ناتو به شمار مى رفت.

در سال هاى دهه ۱۹۶۰، آمریكا دستخوش تغییر شدن دو داده این معادله را حس كرد. اول اینكه، اروپاى غربى بسیار قدرتمند مى شد و این امر با سربر آوردن یك همتاى اقتصادى براى آمریكا و درنتیجه، ظهور رقیبى بالقوه جدى در اقتصاد جهانى همراه بود. دوم اینكه، «شارل دوگل» یكبار دیگر در فرانسه به قدرت رسیده بود و او ساختى اروپایى را مى خواست كه از لحاظ سیاسى ـ در تضاد با جزو سرخورده ابتكارات استراتژیك ـ ژئوپولتیك آمریكا بودن ـ خودگردان باشد. كار به این جا كه رسید، شوروشوق آمریكا هم براى اتحاد اروپا روبه سردى گذاشت. اگرچه كه آمریكا در خود توان سیاسى لازم براى ابراز و اظهار روشن آن را نمى دید.

به همین شكل، تغییرات زیادترى نیز در موقعیت ها و جایگاه ها ایجاد شد. نواحى كمونیستى اروپاى غربى، در انتخابات، ضعیف و ضعیف تر مى شدند و خط مشى آنها به سمت آنچه كمونیسم اروپایى (یوروكمونیسم) خوانده مى شد، چرخ مى خورد كه یكى از نتایج منطقى آن هم تغییر موضع این قسمت ها در قبال ساختارهاى اروپایى بود. آنچنان كه یا كم كم به حمایتى محتاطانه دست زدند و اگر نه بردبار و پرتحمل بودند. در همین دوران، آمریكا هم در جنگ ویتنام شكست مى خورد و همین براى موقعیت ژئوپولتیكى اش یك ضایعه به شمار مى رفت. تركیب این شكست سیاسى ـ نظامى و آمیختن آن با سربرآوردن رقباى بزرگ اقتصادى، مانند اروپاى غربى و ژاپن، از پایان سرورى بى چون و چرا، و آغاز دوران تنزل تدریجى آمریكا در معادلات جهانى خبر مى داد. آن چنان كه در افتادن با آن یك گردش اساسى در سیاست خارجى آمریكا، از یك نفوذ و تسلط كاملاً ساده به مرحله اى بعدرا مى طلبید. این گردش توسط تنش زدایى «ریچارد نیكسون» با اتحاد جماهیر شوروى شروع مى شد و از آن مهمتر، با لغزیدن به سمت پكن و دگرگونى در مناسبات آمریكا ـ چین ادامه یافت. نیكسون بنیاد سیاستى را برنهاد كه من آن را «چندسویگى نرم» [soft multilateralism] مى نامم. سیاستى كه تمام رؤساى جمهورى هاى موفق آمریكا، از نیكسون تا كلینتون، مشتمل برریگان و جورج بوش پدر نیز، آن را دنبال و اتخاذ كردند. در قبال اروپا، همه توجه ها برآرام كردن آنچه در روند رو به افزایش خودگردانى سیاست اروپایى به چشم مى خورد، متمركز بود. به همین منظور، آمریكا «شراكت» ژئوپولتیكى (به مثابه یك درجه از رایزنى  سیاسى) را به اروپا پیشنهاد كرد. دو سر این شراكت نیز، ازیك سو متوجه ادامه جنگ سرد در برابر شوروى و ازسوى دیگر منازعه سیاسى ـ اقتصادى «شمال» و «جنوب» بود. فرضى كه توسط شمار بسیارى از نهادها، در كنار دیگر سازمان هایى چون «كمیسیون سه جانبه» نشستهاى «گروه هفت» و بازارگاه جهانى اقتصاد، [WEF] در داووس، عملى شد. برنامه جنگ سرد با توافقاتى كه در «هلسینكى» صورت گرفت، نتیجه داد و برنامه شمال ـ جنوب هم با پیش راندن تكثیرهسته اى، «اجماع واشنگتن» (به نفع نئوـ لیبرالیسم درمقابل توسعه گرایى) و بنا نهادن «سازمان تجارت جهانى» حاصل شد. نكته اى كه در مورد دهه هاى ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، نباید از قلم بیفتد، آن است كه سیاست خارجى تعدیل شده آمریكا، به شكل مقطعى و دوره اى موفق بود. اگرچه كه خودگردانى سیاسى اروپا افزایش یافت ـ ostpolitik هاى آلمانى [الگوى سیاسى سوسیالیستى اروپاى شرقى] و gazaduc هاى [متعلق به كشورهاى مابین غرب و شرق] را در نظر بیاورید كه اتحاد شوروى و اروپا غربى را به هم پیوند مى دادند ـ و نگاه اروپاى بزرگ از لحاظ ژئوپولتیكى چندان از آمریكا فاصله نمى گرفت. بطور خاص، هرچند، تلاش هایى براى ایجاد یك صف اروپایى صورت مى گرفت، اما به گونه اى مؤثر با ضدیت هاى مداوم ایالات متحده با بن بست مواجه مى شد. در عمل، و اگرچه نه در كلام، هم آمریكا در تضاد و تخاصم با ایده اروپاى متحدموضع گرفته بود.

سیاست آمریكا در قبال شمال ـ جنوب به نظر از این هم موفق تر مى آمد. كشورهاى جهان سوم با سیاستهاى خوراننده ساختار صندوق بین المللى پول در این مسیر قرارمى گرفتند و حتى كشورهاى سوسیالیستى اروپاى شرقى ـ مركزى در این راه گام برمى داشتند. اوهام زدایى از حوزه عمومى با جنبش هاى پرقدرت آزادى خواه ملى، و این نكته كه رژیم هاى كمونیستى بلوك سوسیالیستى آثار هر نوع ستیزه جویى را در نطفه خفه مى كردند و پراكنده شدن یك حس بدبینى دژم در فضاى جهان چپ، دست آخر «جشن پیروزى» تلاشى اتحاد جماهیر شوروى را رقم زد.

البته این «جشن پیروزى» آنچنان هم در خدمت و باب میل سیاست خارجى آمریكا، حداقل در مواجهه با اروپاى غربى، نشد، چرا كه آن بحث گسترده سابق كه به پذیرش رهبرى ژئوپولتیكى آمریكا در دنیا از سوى اروپاى غربى ها دلالت مى بخشید، دیگر لوث شده بود. صدام حسین هم همین فرصت را براى اقامه یك زورآزمایى آشكار با آمریكا ـ چیزى كه سابق براین در دوران جنگ سرد ابداً توانایى اش را نداشت ـ غنیمت شمرد. جنگ خلیج فارس در امتداد جاده اى كه هرچه آمریكا دهه۹۰ را پشت سرمى گذاشت، ادامه دادن در آن برایش كمتر قابل قبول مى نمود، به آتش بس ختم شد. با این وجود، كلینتون باز هم خط مشى نیكسون در قبال «چند سویگى نرم» را در بالكان، خاورمیانه و آسیاى شرقى دنبال مى كرد و اروپاى غربى ها هم در هیچ موضوع اساسى اى از آمریكا فاصله نگرفته بودند. در این اثنا، براى اطمینان یافتن از اینكه اروپاى غربى ها همچنان همین مسیر را ادامه خواهندداد، آمریكا الحاق خود به نهادهاى اروپایى (وناتو) را به غرب غیركمیسیون كنونى و دول اروپاى مركزى با فشار زیاد قبولاند. با این احساس كه این دولتها براى ادامه یافتن و محكم كردن گره رابطه شان با آمریكا ترد و شكننده اند و به این ترتیب، میل خودگردانى و استقلال سربرآورده در اروپاى غربى، خنثى مى شود.

کاخ سفید برای برجسته سازی حضور خود در تحولات قاره سبز به وِیژه رویدادهای شرق اروپا به عنوان میعادگاه تاریخی جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب در سال های پس از فروپاشی شوروی سابق به امری عادی تبدیل شده است. هر چند از ابتدای دهه نود تا سال دوهزاردوازده میلادی به دلیل ضعف و نابسامانی ناشی از فروپاشی در ساختارهای سیاسی و نظامی روسیه، تنش بنیادینی در مناسبات مسکو و واشنگتن روی نداد، اما پس از روی کار آمدن پوتین برای سومین بار در مقام رییس جمهوری روسها و اذعان دو طرف به شکست طرح ابتکاری نوسازی در این سال، روابط دو طرف وارد مرحله جدیدی از تنش شد که دامنه آن روز به روز توسعه یافته است.

در این میان بحران اوکراین به میدان جدیدی برای زورآزمایی سیاسی و تا حدودی نظامی روسیه و غرب با سرکردگی آمریکا در یک سال اخیر تبدیل شده است، طوری که تحلیلگران مسایل سیاسی از تلاش همه جانبه واشنگتن و متحدان اروپایی اش برای آزمون توانمندی های بازدارنده مسکو در عرصه های سیاسی، نظامی و اقتصادی بر محور این بحران سخن می گویند. از این منظر، آمریکا و اروپای غربی برای تکمیل فرآیند الحاق جمهوری های اروپای شرقی به عنوان میراث دار بلوک شرق و ساختار نظامی آن موسوم به پیمان ورشو به خود، تلاش گسترده ای را در ابعاد اقتصادی و نظامی آغاز کرده اند که بحران اوکراین مصداق عینی آن است. بدیهی است که در این وضعیت، گزینه رویارویی نظامی دو طرف که به ویژه به دنبال اقدام روسیه در الحاق شبه جزیره یک و نیم میلیون نفری و راهبردی کریمه به خاک خود شکل جدی تری به خود گرفته است، از پیچیدگی بیشتری نسبت به فشارهای اقتصادی غرب علیه مسکو برخوردار می‌باشد. در واقع غربی ها به خوبی از توانمندی های بازدارنده مسکو به ویژه در بعد نیروهای موشکی هسته ای با قابلیت قاره پیمایی (بالستیک) آگاه هستند و به همین منظور نیز تلاش می کنند حلقه محاصره نظامی روسیه را در چارچوب برگزاری رزمایش های نظامی در مرزهای پیرامونی این کشور و در محدوده موسوم به حیاط خلوت روس ها در شرق اروپا پیش ببرند. با این رویکرد بود که مقام های ارشد ناتو در ماه های اخیر بارها بر ضرورت تقویت توانمندی های نظامی اعضای این ساختار نظامی منطقه ای تاکید و از اقدام برخی از اعضا در کاهش هزینه های دفاعی خود انتقاد کرده اند. در تازه‌ترین اتفاق از این گونه رویکردهای برتری جویانه غرب مقابل روسیه، پنتاگون اعلام کرد آمریکا استقرار سه هزار تن از نیروهای نظامی ی خود را در کشورهای منطقه بالتیک به منظور شرکت در رزمایش بزرگی که در کشورهای عضو ناتو در این منطقه برگزار خواهد شد، آغاز کرد.

گفته می شود هدف آمریکا از برگزاری این رزمایش سه ماهه که به نام اراده آتلانتیک نامگذاری شده، آن است که به کشورهای همسایه روسیه شامل لتونی، لیتوانی و استونی اطمینان دهد که ناتو در کنار آنها خواهد ایستاد. استیون وارن سخنگوی پنتاگون اعلام کرده است عملیات ارسال و استقرار خودروها، بالگرد و تجهیزات سنگین در ریگا پایتخت لتونی آغاز شده است و این رزمایش سه ماه به درازا خواهد کشید. در همین حال خبرگزاری فرانسه نیز از واشنگتن و به نقل از یک منبع نظامی آمریکایی که خواست هویتش فاش نشود، اعلام کرد که این جنگ افزارها پس از بازگشت نیروهای لشکر سوم پیاده به پایگاهشان، در پشت این منطقه باقی خواهند ماند. جان او کانور جنرال آمریکایی نیز به خبرگزاری فرانسه گفته است که استقرار این نیروها نشانگر اراده در برابر رئیس جمهوری پوتین و روسیه خواهد بود مبنی بر این که ما به اتفاق همدیگر می توانیم، متحد شویم. بنا بر خبرهای منتشر شده، تانک های اَبرامز و خودروهای رزمی برادلی و همچنین تجهیزات پشتیبانی از جمله جنگ افزارهایی است که برای رزمایش اراده آتلانتیک در منطقه بالتیک مستقر خواهد شد و جنگ افزارهای زرهی تا زمانی که لازم باشد در منطقه باقی خواهد ماند تا به گفته مقام های آمریکایی مانع هرگونه تعدی روسیه بشود. جمهوری های استونی، لتونی و لیتوانی در منطقه بالتیک از سال دوهزارجهار به عضویت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و همچنین اتحادیه اروپا درآمده اند لیکن ساختارهای نظامی آنها به دلیل وسعت اندک سرزمینی و نیز مجموع جمعیت زیرده میلیون نفر بسیار ضعیف است.

تحلیلگران مسایل سیاسی با اشاره به برنامه ناتو برای برگزاری رزمایش اراده آتلانتیک می گویند که این ساختار نظامی غربی با تقویت و تحکیم مواضع دفاعی خود در منطقه شرق اروپا و با یک نیروی پیشرو پنج هزار نفری و همچنین مراکز فرماندهی در کشورهای حوزه بالتیک، شامل بلغارستان، لهستان و رومانی درحال مقابله با روسیه است. ناظران آگاه با اشاره به اقدام روسیه و غرب در برگزاری رزمایش های متنوع در منطقه مورد مناقشه پیرامون مرزهای غربی روسیه و شرق اروپا می گویند که ناتو به فرماندهی آمریکا با این گونه اقدامات، در حال برآورد توانمندی های نظامی روسیه و تقویت روحیه اعضای این ساختار برای مقابله با مسکو می‌باشد. پیش از این نیز کشتی های سازمان پیمان آتلانتیک شمالی مهر ماه امسال به بندر وارنا در بلغارستان وارد شدند تا رزمایش مشترکی را در پهنه آبی دریای سیاه و در مجاورت شبه جزیره کریمه به عنوان محل استقرار ناوگان دریای سیاه روسیه برگزار کنند.

مجموعه این اقدامات نشان دهنده تلاش آمریکا برای حفظ برتری خود در تحولات اروپا با تکیه بر ساختار نظامی ناتو و نیز تشدید روحیه روسیه هراسی در میان کشورهای عضو این قاره می‌باشد. از سوی دیگر ناظران آگاه می گویند آمریکا با دامن زدن به تنش میان روسیه و کشورهای اروپایی بر پایه بحران اوکراین به عنوان شاخص اصلی تبیین این وضعیت، به دنبال تعمیق هر چه بیشتر نفوذ خود در میان کشورهای اروپایی است. سرگئی میخییف رییس مرکز فناوری های سیاسی روسیه می گوید: آمریکا درصدد سلطه کامل بر اروپاست و بحران اوکراین بخشی از این نقشه به شمار می رود. میخییف در گفت وگو با کانال تلویزیونی روسیه یک اعلام کرد: هدف از ایجاد بحران در اوکراین توسط آمریکا، جداسازی روسیه از اروپا است و در واقع بحران در این کشور به صورت مصنوعی و برای تحقق اهداف ژئوپلیتیکی واشنگتن ایجاد شده است. رییس مرکز فناوری های سیاسی روسیه معقتد است که آمریکا به توافقنامه مینسک هیچ اعتقادی ندارد و برای ادامه مناقشه در اوکراین تصمیم به ارسال تسلیحات به ارزش یک میلیارد دلار به این کشور گرفته است. این امر منجر به بی ثباتی کشور اوکراین خواهد شد و برای روسیه هم خطرناک است.

در نهایت می توان گفت که واشنگتن برای تکمیل فرآیند سلطه خود بر اروپا همچنان بر طبل روسیه هراسی می کوبد و تلاش دارد با نقش آفرینی در تحولات قاره سبز در رویدادهایی همچون بحران اوکراین، جای پای خود را در این قاره محکمتر کند.

برداشتهاویادداشتها- انتی وار، سیاحت غرب، صدای روسیه ومقاله های نویسنده درنشریه های بیرون مرزی ودرون مرزی.