در ادامه جفا و ستم برزنان افغان چند ماه پیشتر در هرات سه زن را بهحکم ملای محل با درنده خویی در حالی تیرباران کردند که «مردم» شاهد این نمایش نفرت انگیز بوده و حتا پس از مراسم کشتار از سر «خوشی» و «رضایت» به رقص و پایکوبی پرداختند.
از هرات و آنهم از دانشگاه آن شهر شنیدم که: «رعایت حجاب در دانشگاه هرات الزامی شد!» و مسؤولان این دانشگاه اعلام کردند که: «از این پس حضور دختران در دانشگاه باید همراه با حجاب باشد» و در «غیر آن دانشجو اخراج خواهد شد.»
دانشجویان دانشگاه کابل میگویند که:
«از شهروند كابل اگر سؤال شود مكان امن برای ارتباطهای نامشروع كجاست؟ دقیقاً دانشگاه كابل را نشان خواهد داد... اگر وضعیت دخترهای كه در این دانشگاه درس میخوانند به سیستم غربی نمیبود و معیارهای اسلامی را رعایت میکردند، هیچگاه دانشگاه کابل بهعنوان بهترین موقعیت در خدمت عاشق بازان و فساد پیشه گان قرار نمیگرفت.»
و یا:
«وضعیت پوشش دختران و حتا پسران محصل در تضاد با ارزشهای اسلامی و دینی است.» و اداره دانشگاه كابل، مقامات بالایی حكومت افغانستان عامل ترویج بیحجابی و گسترش فرهنگ غربی در افغانستان میباشند.
در همین مورد دختر دانشجو از پوهنتون کابل میگوید که: « ...برخی از دخترها بدون رعایت حجاب اسلامی وارد پوهنتون میشوند كه ازیکطرف دست به عمل غیراسلامی زده؛ و از طرف دیگر بسیاری از جوانان با خدا را با اندام برآمده خود به بیراهه میکشاند.» (۱)
این است وضع مراکز آموزش و پرورش کشور، آنجایی که باید انسانهای آزاداندیش، تجدد طلب و ترقی خواه پرورش؛ و در آینده منحیث کارشناسان چرخهای حیات اجتماعی و اقتصادی کشور را بگردانند؛ آنهم در کابل و هرات!
وقتی این گفتآوردها و یافتههای دردناک در هرات، زادگاه مردان و زنان ترقی پسند و آزاد اندیش کشور که روزگاری زن ادب دوست، هنرپرور، باوقار، خردمند، و باسیاست بنام مهد علیا یا ملکه گوهرشاد بیگم برسکان قدرت و فرمانروایی آن تکیه داشته و از دجله تا مرز چین و بر بخش بزرگ آسیای میانه حکم دانش و پیشرفت میداد؛ و از اعمار مراکز آموزش و پرورش و کار تجدد و آبادانی هیچگاهی دست نکشید را شنیدم؛ سخت دلگیر شده و دیدم که در هرات طالبان نه، بلکه حکومت تحت حمایت امریکا و به ظاهراً هوادار آزادی، برابری و مدرنیزم فرمان میراند و حاکمیت را در دست دارد.
و وقتی این دیدگاه شرم آور و برده منشانه شماری از دانشجویان در پوهنتون کابل را خواندم، پیشینه مبارزات آزاد اندیشی، آزادیخواهی و تجدد طلبی دانشجویان مرد و زن این دانشگاه در برابرم پیدا شد که با شهامت و دلیری برای بدست آوردن آزادی، حق رأی، دموکراسی و برابری مبارزه و تلاش نموده؛ و در گسترش فرهنگ آزاداندیشی و پیشرفت کوشیدند.
برای من جستوجو درباره ریشه، عملکرد و اثرات این طرز دید ناهنجار در افغانستان درخور اهمیت میباشد. بدون دانستن ریشهها و میکانیزم این دستگاه فکری نمیتوان این «طرز دید طالبانی» در مناطقی که هنوز زیر سلطه و فرمان طالبان نیست، را توضیح نمود.
از نظر من که با تدریس تاریخ و جامعه شناسی و آموزش بانوان سروکار داشتم؛ آبشخوار فکری این دیدگاه که: «دانشگاه کابل بهعنوان بهترین موقعیت در خدمت عاشق بازان و فساد پیشه گان ...» قرار دارد، تداعی همان دیدگاههای ۹۰ سال پیشتر در جریان فرمانراوایی حبیب اله بچه سقاو است که با به قدرت رسیدن اسکوال یا مکتب را «مرکز فحشا و فساد!» خوانده، آموزش دختران و زنان را منع و خلاف شرع اعلام؛ و وظیفه و مسؤولیت زنان را زنده گی در چارچوب خانه، فرزندآوری و تن دادن به خواهشات مردان خواند.
این دیدگاه یکبار دیگر در سال ۱۳۷۲ خورشیدی در «فتوای شرعی دارالافتا * و المطالعات ستره محکمه دولت اسلامی افغانستان» در جریان فرمانروایی برهان الدین ربانی تسجیل شد. در این فتوا از جمله گفته شد که: «برای زنان اسلام اسکول و مکتب ساختن و بیرون رفتن گله گله به مکاتب روا نیست، اگر چه استاد آنها مسلمان باشد»؛ و فرمان داده شد که: «زنها را از دفاتر بیرون رانده و مکاتب زنان ها را که در حقیقت مراکز زنا و فحشا است مسدود نمایند».
سپس طالبان پرورده گان مدارس دیوبندی پاکستان، و پیرو اندیشههای مودودی و تهانوی و ...ادامه دهنده این طرز دید و وارث آن شدند. با آمدن امریکا و ناتو به افغانستان در سال ۲۰۰۱ آنهایی که از سوی امریکا و به گفته دیوبندی ها «جاهلیت نوین» به سکان قدرت و فرمانروایی نشانده شدند، بر طرز تفکر و برخورد طالبها نفرین؛ و این طرز دید را بنام «فرهنگ طالبانی» به مسخره گرفتند.
اگر به دقت توجه نماییم درونمایه همین سه دیدگاه (سقاویی، جهادی و طالبی) در برابر زنان را:
ـ ممانعت و سنگ اندازی در برابر فراگیری علم و رفتن زنها به مکتب و دانشگاه،
ـ نفی نظام آموزشی مدرن «اسکول»،
ـ تنپوشی اجباری،
ـ عدم اجازه به حضور زنان در اجتماع بدون محرم شرعی،
ـ بی حقی و اقدامات ضد انسانی از نوع سنگسار، دست و بینی و گوش بری و فروش زنان در بازارها،
ـ واداشتن زن به تسلیمی بردهوار و خدمت به مردان، فرزندآوری و تن دادن به خواهشات مردسالارانه و ... تشکیل میدهد.
به هیچ کس پوشیده نیست که در کنار نمونههای یاد شده در آغاز، همین طرز دید همه روزه از طریق وسایل ارتباط جمعی، ملاها و مبلغین تنخواه خور دولت، آموزش در مدرسههای دیوبندی ـ طالبی در سراسر افغانستان، تبلیغات علنی و غیرعلنی ملا و آخوندها در منبرها و مساجد، مکتبها و مؤسسات تحصیلات عالی وابسته به تنظیمهای جهادی و فتواهای انترنتی به پیمانه وسیع پخش و اشاعه میگردد.
آیا تصادفیست که سقاویی ها، جهادیها و طالبها با وجود فاصله زمانی نزدیک به ۹ دهه عین چیزها را میخواهند و هر سه دارای عین طرز دید و شیوه برخورد در برابر زنان هستند؟
در سالهای فعالیت و فرمانراوایی بچه سقاو در افغانستان جنبش تجدد طلبی و ترقی خواهی مشروطیت وظایفی را در برابر خود قرار داد که با منافع ارتجاع و استعمار بهخصوص استعمار انگریز (انگلیس) سازگاری نداشت. آنها با اندوختههای استعماری به دین رو کرده و از این طریق جنون زن ستیزی و زن آزاری را به یاری مؤسسات، مدرسهها و روحانیون دست پرورده و خدمتگزار خود اشاعه و سازمان دادند. چنانکه تاریخ کشور گواهست؛ و تاریخ دان بیمانند عصر جدید علامه غلام محمد غبار با ذکر اسناد و حقایق بیشمار تاریخی نشان داد که نیروهای ارتجاعی دینی دست بدست با استعمارگران انگریزی که منافع و جایگاه شان را در افغانستان از دست داده بودند مطابق برنامههای استعمار کهنه کار انگلیس به ارتجاع مذهبی رو آورده؛ و در سرنگونی حکومت امانی و استقرار ارتجاع از هیچ اقدامی دریغ نورزیده؛ زمینه ساز سقوط حاکمیت ترقی خواه؛ و برگشتاندن اقدامات تجددخواهانه به خاطر ایجاد یک زنده گی مدرن و پیشرفته در افغانستان گردیدند.
دولت تجدید طلب امانی که با توطیه ها و دسایس بیمانند انگریز توسط ملاهای دیوبندی و ارتجاع وابسته به انگلیس روبرو بود، مبارزه با «ملاهای دیوبندی» را شروع و با تبعید آنها به مناطق تحت فرمان انگلیس خواست برنامههای اصلاحیاش را از پیش ببرد.
چنانکه روانشاد غبار در اثر بیمانند خود، صفحه ۷۹۴ نوشت؛ با سقوط دولت امانی به یاری انگلیسها، ملا میر غلام به نماینده گی از دیوبندی ها در اعتراض با برنامههای شاه امان الله نوشت:
«شاه فراری چرا به ملا، خان و ملک بیاعتنایی کرد؟
چرا ملاهای تحصیل کرده مکتب دیوبند هندوستان را به تبعید محکوم کرد؟
چرا معارف زنانه را در افغانستان اساس گذاشت؟... »
در این جا تکیه بر «ملاهای تحصیل کرده مکتب دیوبند هندوستان» است.
درنگ بر پیشینه این مدرسه، دیدگاه رهبران و زدوبندهای پیدا و پنهان شان با انگریز و سعودیها نشان میدهد که شاه ولی الله دهلوی رهبر فکری دیوبند ـ هند یکجا با عبدالوهاب بنیادگذار وهابیت ـ سعودی در مدینه از عین آبشخور فکری تغذیه شد. مکتب و اندیشه سلفی «دیوبند» و یا «دیوبندیزم» از سالهای پیدایش و تأسیس کشور پاکستان در سیاست و زنده گی اجتماع این کشور نقش تعین کننده داشته و ابوالاعلا مودودی با تأسیس حزب «جماعت اسلامی» با حکومتهای مارشالایی نظامیان پاکستان همکار و همراه بود. و چنان که اسلامپژوهان برجسته میگویند که اندیشه سیاسی مودودی از ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب؛ و اندیشههای سلفی بهشدت تأثیر پذیرفته است.
در این جا هدف مطالعه درباره پیوند «دیوبندیزم» و «وهابیزم» منحیث دو جریان همراه و همگون اسلام سیاسی در دو حوزه جداگانه نیست.
نباید نادیده گرفت که ایده جهاد و رشد اخوانیزم در افغانستان در دهه چهل خورشیدی با وام گرفتن از اخوانالمسلمین مصر و «دیوبندیزم» پاکستان در افغانستان رشد پیدا نموده؛ و طی سالهای بعدی بهخصوص پس از به قدرت رسانیدن مجاهدین در سال ۱۹۹۲ نقش مخربی را در حیات سیاسی و اجتماعی افغانستان بازی نموده و مینماید. در همین سالها نظام و اندیشه دیوبندی به نظام و اندیشه و برنامه سیاسی بنیادگرایان دینی در افغانستان تبدیل شده؛ و با اتکا به شبکههای ایجاد شده اینها تا امروز بهصورت روزافزون بر سرنوشت مردم حاکم؛ و ازجمله بر زنان کشور بدبختیها و زیانهای بیمانند را تحمیل نمودهاند.
بدون شک و گمان مدارس دینی در افغانستان، امروز به بستری خطرناکی برای کشور و به میدان بزرگی برای جذب نیروهای افراطی و بنیاد گرا تبدیل شده است. امروز وابسته گان مسلح افراطی سلفی از کشورهای آسیای میانه نیز به پیمانه بزرگی در این مدارس مصروف شست و شوی مغزی و آموزش اندیشههای سلفیزم و دیوبندیزم هستند. چنانکه وزارت معارف کشور با خوشباوری و احتیاط میگوید؛ در حال حاضر حدود ۲۵۰ هزار دانش آموز افغان که ۱۵ هزار نفر آنها دختر هستند، در ۱۱۰۰ مدرسه دینی تحصیل میکنند.
موجودیت هزاران مدرسه دیوبندی در ساحه حاکمیت دولت و مجاهدین، مکاتب بیشمار «طالب آفرین» در مناطق زیر کنترول طالب، داعش و القاعده، دانشگاههای دولتی و خصوصی «دیوبند پرور» و مبلغ اندیشههای «حزبالتحریر»، از جمله «پوهنتون پروان» در ۶۰ کیلومتری ارگ، «اشرف المدارس» قندوز با هزاران دانش آموز دختر یا چنانکه مردم میگویند «خیمه پوش» و شعباتی در ۹ ولایت از جمله در تخار و بغلان، «مدرسه خاتمالنبیین» و «مدرسه ام المومنین» آصف محسنی با ظرفیت پذیرش ۱۵۰۰ نفر طلبه و... با برخورداری از آزادی کامل همه روزه جوانان کشور را با اندیشههای «فرهنگ طالبانی» و «ولایت فیقه» تربیت و پرورش مینمایند.
بالطبع بخشی از این مدارس با مکاتب حقانیه، نظامیه، بنوریه و سایر مکاتب دینی و «مدارس مذهبی» که در پاکستان با دست باز مصروف تزریق اپیدمی انزجار از زنان و زن ستیزی، فعالیتهای تروریستی و گمراه کنندهاند وابسته میباشند؛ و چنانکه که مقامات رسمی افغانستان با ناتوانی اعتراف مینمایند: «مدارس دینی و مکاتب مذهبی پاکستان تنها تأمین کننده مالی مدارس مذهبی در افغانستان نیستند، بلکه تأمین استاد و معلم و جذب دانش آموز برای آنها را نیز بر عهده دارند». همینها با پیروی از دیدگاههای دیوبندیزم و اندیشههای مودودی خواستار برقراری «حکومت اسلامی»، تعدد زوجات، منع موسیقی، تصویر و آزادیهای اجتماعی و مدنی برای زنان بوده؛ و کسانی که در این کلیشههای ارتجاعی نمیگنجند را بنام «جاهلیت نوین» تکفیر مینمایند.***
نادیده نباید گرفت تا وقتی این مراکز تولید و پخش اندیشه «دیوبندیزم» و «ولایت فقیه» در کشور وجود دارد ستم و بهره کشی زن افغان پایان پذیر نبوده؛ و اثرات این طرز دید ازجمله «خشونت بر زنان»، «لت و کوب»، «سنگسار»، «دست و بنی بریدن»، «محاکمههای صحرایی»، «زنده به گور کردن» «زن فروشی»، «زن آزاری»، «تجاوز جنسی»، «بهره کشی جنسیتی» و دهها عارضه دیگر که دلیل آن فقط و فقط دلیل حاکمیت ستم پیشه و خدمتگزار باورهای سلفی ـ دیوبندی اسلام سیاسی میباشد. امروز در افغانستان حدود ۱۷۰ هزار مسجد و مدرسه دینی در خدمت به اندیشههای سلفی ـ دیوبندی و ولایت فقیه قرار دارد که از طریق آن بهصورت رسمی و بیدردسر این طرز دید اشاعه، مصرف و بازتولید میشود. درونمایه این طرز دید بیعدالتی اجتماعی و اقتصادی، قرار دادن انسانها در برابر هم و نفاق قومی، زبانی و ملی، جانبداری از نظام بهره کش و غارت پیشه، خدمتگذاری به ارتجاع و جهانخواری ... و زهرپاشی در برابر زن افغان میباشند.
جنرال اسد درانی، رییس پیشین اداره «آی اس آی ISI» پاکستان که با رمز و راز سیاست و رهبران افغانستان آشنایی عمیق دارد؛ در چهارمین نشست گفتوگوهای امنیتی در ولایت هرات از «مدرسهها» بهعنوان مراکز آموزش هراسافگنی یاد؛ و گفت: «یک بر سه حصه مردم افغانستان دارای تفکر طالبانی هستند...و ۷۰ درصد فعالیتهای هراس افگنی از سوی اشخاصی صورت میگیرد که در مدرسهها بودند.»
این سخنان روشن و بیپرده مردیست که با هزار و یک رشته با «مدارس دیوبندی» پیرو اندیشه سلفی در آنسوی مرز در پیوند بوده و منحیث خدمت گذار نظام مارشالایی پاکستان همکاری و زد و بندهای آشکار تاریخی با این «مدارس» داشته و دارند.
چنین است وضع موجود و دلیل های پیروزی اندیشه بنیاد گرایی ویا «فرهنگ طالبانی» در افغانستان و منطقه. چون این طرز دید و حاکمیت ارتجاعی همپیوند با این دیدگاه، با خواست و منافع زن افغان و آینده کشور سازگاری ندارد بناً پرسشی مطرح است که در برابر این نظام و دستگاه ارتجاعی و زن ستیز چه باید کرد؟
پیش ازمن زنان و مردان آگاه کشور در این باره بارها قلم فرسایی؛ دیدگاه ها و نگرانی های شان را بیان نمودهاند. می خواهم با اختصار یادآورشوم که ما و طالبها باهم اختلاف شدید و ناسازگار درارزشها داریم. ارزشهای دموکراسی، انسان دوستی، آزادی و برابری همان چیزهایست که درتفکر طالبی بهعنوان «جاهلیت نوین» رد میگردد. پس تا دیرنشده دربرابر فرهنگ دیوبندی طالبان به پا خیزیم. باید به افشای این طرز دید ارتجاعی، عنعنه قبلیه وی و قرون وسطایی شان پرداخته؛ و با تلاش منظم وسازمان یافته سد رشد و سربازگیری بیشتر آن شویم. بدون یک برنامه منظم، تلاش سازمان یافته و ازخود گذری این طرز تفکر سالهای فراوانی مردان و زنان وطن را به بیراهه کشانیده، مانع اعتلا و سرفرازی انسان وطن می گردند. ما همه روزه به چشم سرمی بینیم که این گروه ها درپناه یاری و حمایت حاکمیت فساد پیشه موجود هر روز جان تازه میگیرد، و از «مدرسهها» و «حقانیه ها» حال بر دانشگاه ها و نسل جوان کشورحاکم شده اند.
پاورقی ها:
۱ ـ تکیه از نگارنده
* فتواکده
** به مقاله اینجانب با عنوان: «آیا اینها چیزهایی بیشتر از ما میدانند؟» در صفحه سوم، شماره پنجم، سال اول، نوروز ۱۳۸۰ خورشیدی مجله وزین «اندیشه» چاپ اتریش مراجعه فرمایید.
*** مودوی میگوید: «عصری شدن یا مدرنیزم بدون انتشار ایدیولوژی های بیگانه میسر نیست و بنابراین مسلمانان باید میان مدرنیزم و اسلام یکی را انتخاب نمایند.»