قسمت اوّل
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ . نمونه کسانی اند که تورات را حمل کردند ولی نه حملی که حق آن را ادا کنند، - در کل این گونه حمل کنندگان - مانند الاغى هستند كه كتابهايى حمل مىكند، (ولى چيزى از آن نمىفهمد.) - همچون – گروهى اند كه – زمان پیامبر - آيات خدا را انكار كردند، مَثَل بدى دارند و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند. .
کلمه ی " کافر " در آیات قرآنی به معنای ' پوشاننده یا نادیده گرفتن و بیاهمیت کردن یا ناسپاسی ' آمده است که همگی مترادف هم اند . كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ حدید ۲۰ مانند بارانی که رستنی های آن کشاورز ( پوشاننده بذر ) را به شگفت آورد ،
بقره ۶ إن الذين كفروا سواء عليهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون "
همانا کسانی که نادیده میگیرند ( حقیقت ) را ، چه اندرز بدهی و چه اندرز ندهی ، برایشان یکسان است و ایمان نمیآورند .
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ شعراء ۱۹
( فرعون به موسی می گوید ) که بلاخره کار خودت را کردی و ( زحمات ما ) را نادیده گرفتی .
هنگامی که یکی از رسالتهای ابراهیمی – یهود ، مسیح یا اسلام - شروع به هدایت کرده و ارزش های معنوی و اجتماعی را به مردم ابلاغ نموده است جماعت مخالف که آن ارزش ها را نپذیرفته اند و کم بها دانسته اند و همواره حقیقت ها رو نادیده گرفته اند، کافر و عمل آنها کفر معرفی شده است اما در میان تودههای مسلمان کافر فقط به کسی اطلاق میشود که اسلام را قبول نکرده باشد و با پیامبر جنگیده است و عمداً معنی آن را محدود به آن کردهاند که دست آنها را باز کند و این عبارت را بر هر کس که خواستند بگذارند . با این که بیش از یک هزار بار کلمه ی کافر و مشتقاتش در قرآن ذکر شده است .
الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۹۷﴾ سوره توبه
در این آیه اشد بر وزن افعل یعنی بیشترین یا بالاترین را در صفت تفضیلی معنا می دهد این آیه صراحتاً عربها را پوشانندهی حقیقت و مشتاق ترین مردمان در ایجاد تفرقه و نفاق توصیف میکند ، در کل منفعت طلب با نادیده گرفتن حدود الهی هستند . یعنی قرآن آنها را حق کُشترین ملتها معرفی میکند که پایبند به رعایت حقوق انسان ها نیستند .
تمام تفاسیر اعراب و حتی مصری ها تلاش نمودهاند اعراب را از این آیه به مردمانی دیگر از جمله اعراب بادیه – آنهم قومهایی که گم نامند – تعبیر دهند در حالی که بزرگترین صحابی از بادیه نشینان است ، نمونه ابوذر که وقتی بین قوم خود برگشت همه اسلام را از او پذیرفتند و یا بعد از فتح مکه در هنگام بازگشت در حمله هوازون اکثر انصار و مهاجر گریختند و تنها دو طایفه از بادیه نشینان از پیامبر محافظت کردند و تا آخرین نفر هم کشته شدند و فرار نکردند و مالک اشترهم بادیه نشین بود که همواره مخالف ناعدالتی ها میایستاد و ... . تنها در سال ششم که پیامبر از بادیه نشینان خواست بدون سلاح او را در حج عمره همراهی کنند که تعدادی از آنها این امر را به مثابه ی خودکشی دانستند و دیگر هیچ نافرمانی و یا ضدیت از اعراب بادیه در تاریخ اسلام نمیتوان دید .
اما مفسران غیر عرب بر طبق این آیه دقیقاً اعراب را حق کشتری ملتها میدانند و پیامبر را از فرزندان ابراهیم و شجره طیبه میدانند و او را غیر عرب به شمار میآورند نمونه : فتوحات مکی شیخ محیالدین اندولسی. و ابن الرشد اندولسی.
نمونه ای از حق پوشی های عرب در تاریخ اسلام در کتمان بت پرست بودن هاشمیان میتوان دید ؛ خانوادهی بنی هاشم پردهدار خانهی کعبه بودند که بزرگ طوایف شناخته میشدند و در تصمیم گیریهای کلان نقش اول را داشتند . در آن هنگام اکثر اسامی این خانواده از بنده بودن بتی سرچشمه میگرفت عبدالمطلب- مطلب نام بت است – عبد العزی که پسر عبدالمطلب بود و حتی میگویند عبدالمناف در اصل عبدالمنا بوده که تاریخ نویسان مسلمان تغییر داده اند و پدر پیامبر هم عبداله بوده نه عبدالله . اِله در کل یعنی هر خدایی که هم ردیف با رّب میباشد کلمات ابراهیمی اند . اگر میگفتند خدای ابراهیم باید میگفتند اِله ابراهیم چنانچه در قرآن آمده است : أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ. بقره ۱۳۳
آيا شما (يهوديان) هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد، حاضر بوديد؟! آن هنگام كه به فرزندان خود گفت: پس از من چه مىپرستيد؟ گفتند: خداى تو وخداى پدرانت ابراهيم واسماعيل واسحاق، که اِله یکتا ست ، وما برای او مسلمان هستيم.
در متن صلح حدیبیه کافران مکه گفتند باید الله حذف شود زیرا ما الله را نمیشناسیم و همچنین شما را به عنوان رسول الله نمیشناسیم ؛ به جای الله از کلمه ' اِله ' استفاده کردند و نوشتند " بسم اِله هم " و متن هم با درج صلح بین محمد بن اِله و سهیل بن عمرو نگاشته شد که مورد رضایت طرفین بود . ۱ وجود إله باید مشخصه ای داشته باشد همچون إله الناس در سوره ناس .( اسم نکره که به تنهایی معنی همه شمول دارد ).
پس هاشمیها قبل از رسالت پیامبر بت پرست بودند و استدلال یکتا پرست بودنشان دروغ است . چون اکثر نام هاشمیان از نام بتها گرفته شده است . در چهار سوره ی قرآن نام محمد ذکر شده ، بدون نام پدرش است۲حتی در سوره ی صف آیه ی ۶ مسیح مژدهی آمدن او را میدهد بدون اسم پدر است ؛ در حالی که خداوند در مورد پیامبران یهودی حتی نام آل آنها را میبرد و سوره عمران به اسم پدر موسی و مریم است و حتی نام مسیح را به ابن مریم ذکر کرده است زیرا پدران و نیاکان آن بزرگواران یکتا پرست بودهاند یا نام آسمانی داشته اند . اما پیامبر اسلام از نسل اسماعیل پسر ابراهیم است . که اجداد آن بزرگوار به مرور زمان بتها را مورد احترام داشتهاند و آنها را صاحب قدرت دانسته اند .
خداوند خود را به موسی چنین معرفی کرد گفت من "او " هستم ' هو ' یا ' یهوه ' در عبری ' هستم آنکه هستم ' و در کتابهای دیگر پیامبران بنی اسرائیل بعد از موسی هم یهوه است .
در قرآن ساختار نام خدا اینگونه آمده است ؛ الله بعد " لله " همچون الحمد لله رب العالمين ، بعد " له " مانند ' ولم یکن له کفوا احد ' و در آخر " ه " مانند «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُِّ شىَْءٍ عَلِیمٌ».
پس ذات کلمه الله در حرف ' ه ' یا ' هو ' نهفته است که همان یهوه یا 'هو' یهودیست که صفت آن در یهود " شلام " به معنای آسایش و صلح است که همین صفت در قرآن " سلام " است . پس به همین دلیل است که ذکر قصه ی موسی در قرآن اینگونه آمده است که خدا به موسی گفت انی الله و رب العالمين ؛ در حقیقت در زبان موسی، خود را یهوه معرفی کرد.
إنشاالله در مقالات بعدی دیدگاه قرآن بر ادیان ابراهیمی و ترویج استدلال نادرست و نفاق انگیز اعراب بر یهودیان و مسیحیان در میان مسلمانان و بخصوص در افغانستان را بیان خواهم کرد .
اعراب مسلمان فرزندان فاطمه س دختر پیامبر را ابن رسول الله صدا میکردند و سیدها را احترام میگذارند اما هیچ گاه دختران خود را وارث نسلی خود ندانستهاند . در تاریخ های اسلامی ، بر تاریخ تولد مردها متفق القول هستند اما تاریخ تولد دختران چون فاطمه و عایشه و ... چندین قول متفاوت ارائه میدهند تا سنت قدیم مرد سالاری عربها را زنده نگه دارند که دختران زیر سن را به نکاح گیرند ؛ اگر چه اسلام زنده بگوری دختران در میان بردهها را منع کرد اما آنها همچنان در بردگی ماندند و رسوم نیک زمان پیش از اسلام که به زنان حق تجارت میداد – همچون خدیجه ، که بازرگانی بود باعث رونق دین اسلام شد اما بعد از سیطرهی مسلمانان بر شبه جزیره عربستان دیگر به زنان آزادی عمل و بازرگانی داده نشد در کل اعراب به جای اسلام ، آیین های مختلفی را در هم آمیختند . کلمهی ابراهیمی اسلام یا مسلم و سلام که همگی بر زبان ابراهیم ع جاری شد و در یهود و مسیحیت به معنای صلح و آشتی و آسایش است اما مسلمانان اعراب آن را به تسلیم و بردگی معنی کردند که امروزه در افغانستان این باور نهادینه شده است .
برای فهم بهتر از امتحان و هدف امتحان که در آیه ۲ سوره عنکبوت اشاره شده است : الم* أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لایُفْتَنُونَ. – آيا مردم گمانكردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رهامىشوند و آزمايش نخواهند شد؟! - به دو نمونه امتحان الهی در دین یهود و اسلام میپردازم که آیهی زیر در سوره فتح با استعاره اشاره دارد که فهم درست و رعایت حقوق دیگران باعث نجات انسان میشود و مسیر زندگی او را تغییر میدهد و بر عکس تکبر رأی و منفعت طلبی و خود رأی بودن روان انسان را نامتعادل و نامتوازن میکند و عامل فساد و تباهی انسان و انسانیت میشود . ابتدا یهودیهای نجات یافته از فرعون و بعد مسلمانان بعد از ۱۹ سال زندگی در کنار پیامبر از این امتحان موفقیت چندانی نداشتند . با قیاس آن بر مجاهدین افغانستان !
ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ ... هدف امتحان گذار به آسایش است.
مثالشان از تورات : هنگامی که بنی اسرائیل قدرت معجزهای موسی برای بیرون آمدن از مصر را مشاهده کردند و با همان قدرت از نیل گذشتند و نعمت خداوند را در باریدن مَن وسَلوی برای تغذیه ی خود دیدند و مشاهده کردند که چگونه دوازده چشمه از دل سنگها برای دوازده قوم فوران کرد .
تمام این معجزات زیر نام ' بارئ ' که صفت جداکننده و امتیاز دهنده را دارد، انجام گرفت چون موسی هنوز به بنی اسرائیل یهوه یا الله را معرفی نکرده بود! با دقت در آیات میتوان دید : وقتی موسی به مصر وارد شد خداوند به او میگوید به طرف فرعون برو ، او طغیان کرده است " اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى " طه ۴۳ یا النازعات ۱۷ . موسی و هارون مانند پیامبران دیگر به میان مردم نرفتند ! و جالب اینکه در کشور پهناور مصر فقط بنی اسرائیل را نجات دادند – حتی یک مصری در بین بنی اسرائیل دیده نشد . خداوند را به بارئ – جدا کننده و امتیاز دهنده - می شناختند . امتحان الهی این بود که خداوند موسی را به میقات در کوه طور برای ۳۰ شب فرا خواند و موسی هارون را جانشین خود کرد و به مردم گفت تا پایان این ۳۰ شب صلح و دوستی پیشه کنید و به خودتان ضرری نرسانید.
وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿۱۴۲﴾ اعراف
در حقیقت وعدهی موسی در خلوت خدا ۳۰ شب بود و قاعدتا در روز پایانی موعود باید موسی به میان قوم خود بر میگشت اما چنانکه در آیه میبینیم ،خداوند – بدون اطلاع قبلی به موسی - ده شب دیگر را به آن مدت میافزاید که کل شبهای ماندگاری موسی در کوه طور ۴۰ شب میشود . مسلماُ مردم در روز موعود پایان ۳۰ روز چه تصوری میکنند ؟ خلاف وعد ، دروغ یا رفتن موسی و رها کردن قوم ؟!
اگر درک صحیح و عقل سلیم نباشد صرف ایمان سطحی نمیتواند آنها را قناعت دهد که صبر کنند ، خلاف وعد موسی را میبینند . آیا دیدن قدرت خداوند با چشم سر به کرّات برای استقامت آنها کار ساز نبود ؟ که ظاهراً پای نوعی دروغ گفتن در میان بود! بنی اسرائیل در آخر احساس کردند که در بیابان رها شده اند – در تاریخ یهودیها آن ده شب را برای قوم سختترین ساعات با نا امیدی ، بیخوابی و وحشت و ... در بیابانها بود - در نهایت گوساله پرست میشوند. اما اگر صبر میکردند مسیر زندگی آنها عوض میشد و پایان آواره گی آنها رقم میخورد . جریان بازگشت موسی و امر خدا به آنها را در این آیه ببینید :
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ – بقره ۵۴
و زمانى كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! شما با (به پرستش) گرفتن گوساله، به خود ستم كرديد. پس به سوى امتیاز دهندهی خود توبه كرده و باز گرديد و نفس خودتان را بکشید ، اين كار براى شما در پيشگاه امتیاز دهنده تان بهتر است، پس او توبهى شما را پذيرفت، زيرا او توبهپذير مهربان است.
فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ – در عربی چند معنی دارد ، بکشید نفس خود را ( تزکیه ) ، تفکر و بینش خود را عوض کنید (قاموس ابراهیمی ) ، و خود کُشی کنید ( تعبیر اکثر مفسرین اعراب !) .
اگر تفسیر عرب را بپذیریم ، آیا خداوند قومی را نجات میدهد که در بیابان خود کشی کنند ؟! اگر به دقت به آیه نگاه شود به زبان نصیحت میگوید تزکیه برای شما خیر و برکت دارد از جداکننده تان و بعد میگوید جدا کننده یا امتیاز دهنده شما را بخشید . که لذت بخشندگی را به آنها بیاموزد .
در تورات و تاریخ یهود هم هیچ کشتاری در آن واقعه ذکر نشده است . پس باید آگاه بود از نیت بیمار مفسران کافر ( پوشاننده گان حقیقت ) که اکنون تمام کتاب هایشان در مساجد " ضرار " پاکستانی یا عربستانی در افغانستان وجود دارد .
بعد از آن بخشش ، موسی یهوه یا الله را به آنها میشناساند! به دنباله ی آن در آیه ی ۵۵ و ۵۶ در سوره بقره نگاه کنید :
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
۵۵ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ۵۶ سوره بقره
و هنگامى گفتید: «اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد; مگر این که الله – یهوه - را آشکارا (با چشم خود) ببینیم»! پس صاعقه شما را گرفت; در حالى که تماشا مى کردید.۵۵
سپس شما را پس از مرگتان، حیات بخشیدیم; شاید شکر (او را) به جا آورید.۵۶
بنی اسرائیل بعد از شناخت یهوه یا الله و کوشا بودن در مراعات حدود الهی به جایی رسیدند که پيامبر ص مى فرمايد : به حقيقت قبل از شما مردانى از بنى اسرائيل بودند كه از جانب خداوند با آنان سخن گفته مى شد غير از آنكه پيامبر هم باشند... صحيح بخارى جزء5 .جلد2 .صفحه 15
امتحان الهی برای مسلمانان : نقطهی عطف برای خروج از کاربرد شمشیر و رسیدن به فتح قلبها با دادن آرامش
بعد از نوزده سال از عمر رسالت اسلام ، در سال ششم هجری ، خداوند آزمایش خود را بر دعوت پیامبر به مکه برای ادای حج در خواب امر میکند . پیغمبر این خواب را برای اصحاب نقل کرده و وعده آن را به آنها داد ، اصحاب را برای عزیمت به مکه و ادای مراسم حج عمره فراخواند . قبایل اطراف به جز عده معدودی، دعوت آن حضرت را نپذیرفتند چون آنرا خود کشی تلقی کردند و تنها همان مهاجر و انصار مدینه بودند که اکثراً آماده حرکت شدند و به همراه آن حضرت روز دوم ذیقعده، سال ششم هجری از مدینه بیرون رفتند و قصد مکه را کردند . در منطقه ذوالحلیفه احرام بستند و هفتاد شتر برای قربانی با خود بردند ۴ . هنگامی که شتر پیامبر در مکانی بنام حدیبیه زانو زد ، پیامبر فرمود اینجا توقف کنید چون ایستادن شتر فرمان خداوند است . در حقیقت حدیبیه مکان عبور فهم مسلمان برای گذر از شمشیر بود .
مسلمانان آگاه شدند که قریش به آنها اجازه حج نمی دهند ، وقتی تلاش پیامبر را برای صلح را دیدند ، هر دو عامل باعث قضاوت بد در مورد پیامبر شد و تا جایی که جمع کثیری از انصار و مهاجر او را دروغگو خطاب کردند و در دیدگاه و حتی رسالتش شک کردند ۵ .
خداوند شرط خشنودی خود را از مسلمانان با بیعت دوباره در زیر درختی منوط کرد و به آنها سکینه و آرامش بخشید تا صبور باشند و شاهد آن گذار بزرگ باشند که خداوند به فتح مبین نام میبرد .
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا ﴿۱۸﴾ راستى الله راضی شد از مؤمنانی که زير آن درخت با تو بيعت میکردند و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و آنها را در پيروزى نزديك ثبات داد (۱۸)
پیروزی نزدیک ، پایان بکارگیری خشونت بود ، که اگر به سوره فتح توجه شود ، شمشیر جز در مرحله دفاع نمیپسندند. پس گذر به صلح و آسایش ، تعالی کرامت انسانی است . در تمام روزها تا صلح با سهیل بن عمرو همیشه پیامبر میفرمود که ' جنگ ' قریش را از بین برد و یا نابودی قریش در شوق آنان به جنگ بود . عامل مؤثر این صلح هم خلیس بن علقمه رئیس احابیش بود که با اینکه او دین اسلام را قبول نداشت اما پیامبر فرمود او هدایت شده است زیرا از فضایل اخلاقی بالایی برخوردار است ۶ – یعنی پایبندی به رعایت حقوق انسانی در شمار هدایت یافتهگان است -
تاوان جنگ که بچهها را یتیم و خانوادهها را داغدار میکند و حاصل آن بر طبق حدیث نبوی ویرانی و تباهی است با صلح فتحی مبین را رقم میزند و بخشایشی برای گناهان خواهد بود . در ابتدای سوره فتح به این موارد اشاره دارد .
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا ﴿۱﴾ ما تو را پيروزى بخشيديم [چه] پيروزى درخشانى (۱) لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا ﴿۲﴾ تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند – گناهان جنگ بنا بر تأثیراتش بر آیندگان همچنان ادامه دارد - (۲) وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا ﴿۳﴾ و تو را به نصرتى ارجمند يارى نمايد (۳)
آن نصر عزیز همگی شاهد بودند که چطور گروه گروه به دین اسلام در آمدند و کسی جلو دار فتح مکه نبود و خونی ریخته نشد اما تداوم این فهم و یافتن چاره بدون جنگ هیچگاه در بین مسلمانان تثبیت نشد و مسلمانان عرب در همان ابتدا به جای ترویج صلح و ثبات و آرامش ، جنگ و تاراج و خونریزی را به جامعهی بشری عرضه کردند و حاصل آن زیر سلطه یا سیطره بودن دیگر قدرتها و ویرانی و جنگ در اکثر ممالک اسلامی است که نمونه بارز آن افغانستان رنج کشیده و ویران شده است که انگار آتش جنگ در آن خاموش شدنی نیست .
اما مثابهی این امتحان بر مردم در افغانستان ؛ جهان دوقطبی افغانستان را وارد سیاست کنترول یک جانب از طرف شوروی سابق کرد و تا آنجا که عملا لشکر چهلم شوروی وارد کشور افغانستان شد . دفاع از خود و حفظ سیادت و حاکمیت خود بنا به ادلهی دینی بازتاب کرامت انسانی و ارزش والای انسانی مسلمان است ، لذا تمام تلاشهای مردم و مجاهدین تا زمان پیروزی در بیرون راندن شوروی ها مورد پسند و رضایت خداوند است .
هرچند مجاهدین افغانستان در جهاد اصغر – در جنگیدن و پشت جبهه – در مقابل شوروی، که مورد تقدیر در دین ابراهیمی اسلام است و اجر شهدای آنها با خداوند است، با مدد خداوند در جهاد
اصغر پیروز شدند اما در جهاد اکبرکه تزکیه درون و کشتن نفس خود بود ناکارامد و ناموفق بودند ، که این شکست نتیجهاش این بود که در مقابل ارزشهای دینی
ایستادند و بر آرزوی نفس عمل کردند زیرا هیچ اثری در دفاع از کرامت مردم مسلمان خود نداشتند و تمام همتشان در کسب قدرت بود یعنی عملاً کافر شدند . زیرا در قاموس الهی آمده است که کسی تعلیمات الهی را بر
خواست درون تنظیم کند پس معلم و مرشد او شیطان خواهد بود . بدین معنی که تمام رفتارهاش ضد نص قرآن است ؛ مردم را طلبکار جهاد خود میداند و به آن فخر خود
میفروشند و در تعیین حق سرنوشت مردم فقط خود را مستحق میداند . اما قرآن با بیزاری و بی منتی آن را نمیپسندد چون در نفس موضوع شرک بر خدا بستن است برای نمونه: سوره عنکبوت آیه ششم ؛ وَ مَنْ جاهَدَ
فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ . وهركس جهاد یا تلاش كند پس براى خود جهاد کرده است ، زيرا خداوند از جهانيان
بىنياز است ...
جهادیها کشتن مردان و پسران از رقبای خود و اسارت دختران و زنان و حتی بریدن سینههای زنان با دادگاههای صحرایی تا قتل و عام و نسل کشی قومی را جزو افتخارات خود
میدانند و آن را ارزش میخوانند اما جامعهی امروز افغانستان آن را به عنوان جنایت جنگی میدانند و آن را در قالب نسل کشی و اقدام علیه بشریت میپذیرند . بمبگذاری ، کشتن انسانها در روی سرک و یا
موشکباران شهرها و ... که از افتخارات یک حزب و یا گروههایی است ، امروز جامعه آن را در قالب اشتباه بزرگی نکوهش میکند واین افتخار آنها را بعنوان جنایت جنگی تعریف میکند . قرآن در آیهی ۴۹ سورهی
بقره چنین ستم فرعون بر بنی اسرائیل ذکر میکند : وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ
بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ و (نيز به خاطر بياوريد) آن زمان كه شما را از فرعونيان رهايى بخشيديم، كه شما را به بدترين وجهى آزار مىدادند، پسران شما را سر مىبريدند و زنان شما را زنده نگه مىداشتند و در اين امر، براى شما آزمايش بزرگ و سختى از طرف پروردگارتان بود
– ربکم مقصود الله نیست بلکه پروردگاری که آنها قبول کرده بودند ، بدین معنی که ارزشها و کرامت انسانی نشان از الله دارد و تعبیر سوره کافرون است که فقط با تبعیت از ارزش ها مسلمان از کافر (
پوشاننده ارزش ها ) جدا میشود _ آیا تفاوتی در بین رفتار فرعون و مجاهدین در افغانستان وجود دارد ، که اکنون مجاهدین هم پروردگاری دارند که خود ادعا میکنند او الله است اما رفتارها و عملکردهای
آنان خلاف الله یی است که در قرآن معرفی شده است . ابولهب یک کنیه است و خداوند در سوره مسد نام او- عبدالعزی را - ذکر نکرد تا منحصر به فرد نشود لذا با لقب ابولهب بر ضد او شعار میدهد و خواهان نابودی
او میشود ، ابولهب هیچ مسلمانی را شکنجه نکرد و با پیامبر هم نجنگید – او در جنگ بدر شرکت نکرد ۷ - اما چون زن را وسیله میپنداشت و دو دختر پیامبر ص که عروس او بودند شکنجه کرد و هر طور خواست
با آنها رفتار کرد، منفور الله جل جلاله شد. ابولهب کنیه و لقب است پس به هر فردی که باور ابولهب نسبت به زن را داشته باشد، میتوان نسبت داد و با کمی دقت ابولهب های بسیاری در بین مجاهدین افغانستان را میتوان دید .
اکنون در افغانستان علاوه بر نا امنی ها ، کشتارها و ترورها ، بی عدالتی و نبودن حاکمیت قانون، فساد گسترده در بین ادارات دولت و مقامات تنفیذ قانون موجب مافیای اداره شدن کشور شده است از طرف دیگر مجاهدین در زمان نشستن با طالبان - هم کیشان خود – برای امتیاز دهی یا امتیاز گیری بدون نتیجه در انتظار فرصت از طرف رب های خود هستند و از طرف دیگر هم هیچ فرصتی به دگراندیشان در داخل افغانستان نمیدهند و خود را آگاه تر از مردم میدانند ، فساد و تباهی در افغانستان را بر عهده نمیگیرند ، بر عکس خود را اصلاح گر هم مینامند ( بقره ۱۱و ۱۲ در بیان سیرت کافران ) . قرآن در سوره جمعه افرادی که در زیر چتر اسلام ، تمام حقیقت ها و ارزش ها را نادیده میگیرد به مانند نمونهای از یهودی ها تشبیه میکند که کتاب خدا را احترام گذاشتند اما خلاف ارزشهای دینی ( کرامت انسان را میشکستند و آرامش در جامعه را با کشتار به هم میریختند ) انجام دادند که انگار کتاب خدا را نخواندهاند و ستمکار و ظالم اند – ظالم بودن مانع از هدایت انسان است - پس قرآن تأکید میکند که این جماعت اگر در زمان پیامبر ص میبودند به تحقیق جزو کافران بودند .
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ . نمونه کسانی که تورات را حمل کردند ولی نه حملی که حق آن را ادا کنند، - در کل این گونه حمل کنندگان - مانند الاغى هستند كه كتابهايى حمل مىكند، (ولى چيزى از آن نمىفهمد.) - همچون – گروهى اند كه – زمان پیامبر - آيات خدا را انكار كردند، مَثَل بدى دارند و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند. .
طاهره خدانظر
منابع و مأخذ
۱. حلبی سیرة الحلبيه ج٣ ص٢٠ ، طبرسی اعلام الوری ج۱ ص ۳۷۱-۳۷۲ ، ابن سعد الطبقات الکبری لیدن ج۲ ص۹۸ ، تاریخ یعقوبی ج۲ ص۵۴
۲. نام محمد ص در سوره آل عمران آیه ۱۴۴ ، سوره احزاب آیهی ۴۰ ، سوره محمد آیه ی ۲ و سورهی فتح آیهی ۲۹
۳. نمونه امتحان در انجیل بخاطر حجم زیاد مقاله اشاره نشد
۴. ابن هشام سيرة النبویه ج۲ ص ۷۷۶ ؛ واقدی ، کتاب المغازی ج۲ ص۵۷۳ ؛ ابن سعد الطبقات الکبری ج۲ ص۹۵ ؛ تاریخ طبری، دار التراث ج۲ ص ۶۲۰
۵. ذهبی تاریخ الاسلام ج۲ ص۳۷۱ ؛ بیهقی، دلایل النبوة ج۴ ص۱۰۶ ؛ صالحی شامی سیل الهدی ج۵ ص۵۳ ، شیخ محیالدین اندولسی فتوحات مکی، صحیح مسلم حدیث ۱۷۸۵ اشاره جالب دارد – اکثر این مورخان جماعت ثابت در باورشان را بسیار معدود میدانند .
۶. معاذی ج۲ ص ۵۹۹- ۶۰۰ ؛ عیون التواریخ ج۱ ص ۲۴۰ و ۲۴۱ ؛ طبقات الکبری ج۲ ص ۹۶ ؛ سیرة النبوة ابن هشام ج۳ ص ۳۱۲ ؛ امتناع الاسماع ج۱ ص۲۸۸.
۷. مراجعه به مقاله : دختران پیامبر قربانیان عُرف جاهلیت عرب / طاهره خدانظر
مجاهدین افغانستان کافرند
قسمت ۲
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآْخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ . و إِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ۱۱ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لایَشْعُرُونَ ۱۲ بقره - گروهى از مردم کسانى هستند که مى گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم». در حالى که ایمان ندارند. و هنگامى که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید»! مى گویند: «ما فقط اصلاح کننده ایم»! ۱۱ آگاه باشید! اینها همان مفسدانند; ولى نمى فهمند ۱۲ -.
هنگامی که برای اولین بار در غار حرا جبرئیل بر پیامبر ص نازل شد لوحی در دست داشت و گفت بخوان ، پیامبر در جواب میگوید که خواندن بلد نیست ، سپس جبرئیل چند آیه از سوره علق بر او قرائت میکند البته بدون بسمالله الرحمن الرحیم ! اما سوره هفت آیهای حمد یا ام الکتاب که در آن لوح نوشته شده بود ، شروعش با بسمالله الرحمن الرحیم بود و فقط توحید را بیان میکند .
در مدینه بار دیگر سوره حمد - ام الکتاب - بر پیامبر نازل شد ، به همین دلیل این سوره هم مکی و هم مدنی است .
هدف پیام آور الهی از آوردن لوح چه بود ؟ در حالی که میدانست پیامبر بی سواد است . اگر به آیهی ۸۷ سوره حجرات نگاه کنیم ، مطلب آشکارتر میگردد . " وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ ۷۸ حجرات - و به حقيقت ما بر تو آوردیم هفت آیه را دوبار و قرآن عظیم را " . یعنی سوره حمد اگرچه دو بار نازل شده اما برابر با قرآن عظیم است ، به همین سبب است که ام الکتاب – مادر کتاب – اسم میگیرد. پس بر استناد قرآن و احادیث فقط سوره حمد کافی بود برای هدایت مسلمانان به توحید و یکتا پرستی ، به شرطی که آگاهی و فهم لازم در رعایت حقوق همدیگر میداشتند که آن جز با پیشرفت علم امکان پذیر نیست که شرط ابتدایی این علم خواندن است ، اگرچه پیام آور میبیند که پیامبر نمیتواند بخواند با کلمهی بخوان ، قرآن را در مدت ۲۳ سال میآورد . البته نزول یک سوره کامل انجام نشده که سورهی بعد شروع شود ، مثلا چند آیه از یک سوره نازل شده ، در آن فاصله آیات دیگر از سوره های دیگر نازل شده است که مرتب کردن آنها که کدام آیات به کدام سوره تعلق دارد، هیچ علامت مشخصهای نداشته و ندارد جز اینکه پیامبر آن ترتیب آیات را میدانست زیرا به استناد آیات به یک باره تمام قرآن در شب قدر در ماه رمضان بر او نازل گشته است که شناخت جایگاه آیات در سورهها را مشخص میکند .
آنچه حائز اهمیت است ، به استناد اکثر مفسرین که در مورد سوره حمد نوشته اند این سوره به تنهایی برای هدایت یک جامعهی آگاه که افراد آن توانایی بهرهگیری از علم داشته باشند ، کفایت میکند . بر این اساس میتوان استناد کرد که اصل اسلام بر مبنای توحید است و سوره حمد معرف توحید است پس تمام امورات زندگی و حقوق انسانها با دیدگاه علمی و کاردانی توسط افراد آن جامعه امکان پذیر است که هرچه سطح آگاهی مبتنی بر علم پیشرفت کند به حقانیت وجود انسان جهت شناخت حقوق او کمک میکند. مسیح هم ، همان توحید را اصل قرار میدهد و تمام راهنمایی هایش جهت شناخت انسانیت و حفظ حقوق انسانی است و اعتراض او بر علمای یهود بخاطر استفاده ابزاری از دین یهود بود که در جهت برآوردن خواستههای خود بکار میبردند و مردم را سرگردان کرده بودند .
در قرآن برای حکمی چون قصاص سه مرحله را ذکر میکند قصاص ، دیه ، و بخشیدن ؛ که بخشیدن را تحسین میکند و آن را از فضایل بر جسته انسانی به حساب میآورد که نشان میدهد جامعهی انسانی به فهم بالایی رسیده است .
زمانی که دختران پیامبر مورد ضرب و شتم ابولهب قرار گرفتند و تا حد از دست رفتن تعادل روانیشان مورد آزار قرار گرفتند ، خداوند برای نابودی دستان ابولهب و نابودی فکرش شعار داد و زن ستیزی را قبیح دانسته که در میان مسلمانان نهادینه شود . این دختران قربانی عُرف جاهلیت عرب ، ازدواج شان در سن کمتر از ده سالگی اتفاق افتاده بود و شکنجهها تعادل روانی آنها را برهم زده بود . بعدها هیچ مسلمانی حاضر به ازدواج با آنها نشد ، جز عثمان بن عفان که خود زنان دیگر داشت جهت ترحم با زینب ازدواج میکند و ده سال او را کمک کرد تا زندگی عادی داشته باشد اما ناموفق بود. بعد از مرگ زینب با ام کلثوم ازدواج کرد که ده سال در خانه پدری بیوه بود و هیچ مسلمانی حاضر به ازدواج با او نشد . که بعدها مسلمانان لقب ذوالنورین- صاحب دو نور – به عثمان دادند . سوال اینجاست که چرا هیچ مسلمانی حاضر نشد صاحب نوری شود ؟! اگر این باورشان بود ! متأسفانه با رشد اسلام ما شاهد پرورده شدن ابولهب ها در بین مسلمانان هستیم ، زن ستیزی بصورت یک افتخار در جامعه اسلامی نهادینه شده است. و ازدواج دختران خردسال را یک امر الهی میدانند. و ...
اگرچه در حدیبیه بزرگترین مرحله دور شدن و پرهیز از شمشیر به مسلمانان ابلاغ شد و در سوره فتح آن را به فتح المبین- گشایشی آشکار – نام برد و بزرگترین دستاورد در اسلام معرفی شد که همان مسلمانان با وجود شاهد بودن استقبال دیگر طوایف و حتی مردم مکه از اسلام ، باز شیوه جنگ و کشتار و تهاجم در افکار آنان غالب بود . که آثار آن در تمام تاریخ اسلام تا به امروز هویدا و آشکار است . طلب علم بر زن و مرد واجب شد اگر در چین ، دور دست ترین نقطه از عربستان آن روز باشد و شرط آزادی اسیران بدر فقط یاد دادن خواندن و نوشتن به ده نفر از مسلمانان قرار داد شد . در حالی که در بین مسلمانان افراد زیادی بودند که میتوانستند خواندن و نوشتن را یاد بدهند اما موضوع تحصیل در چین یا یاد گرفتن از اسیران غیر مسلمان پیام خاصی است که علم آموزی محدود نیست . در حالی که اکثر رهبران جامعهی اسلامی ، علوم غرب یا علوم انسانی را جایز نمیدانند که در بین مسلمانان رواج یابد ! علم را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کردهاند و تدریس علوم غیر اسلامی را حرام میکنند زیرا آگاهی و فهم جامعه میتواند نقطه پایانی وجود افکار آنها باشد .
در ابتدای تهاجم اعراب به ایران ، سردار سپاه اعراب مسلمان خطاب به خلیفه دوم میگوید ما با کتابهای ایرانیان چکار کنیم که خلیفه میگوید قرآن بهترین قصص است و کافی است پس میتوانی آن کتاب ها را بسوزانید ، که با این فرمان حاصل سالها پیشرفت علمی در یک امپراتوری به پایان میرسد . حتی اعراب مسلمان واژههای قرآنی را هم به نفع خویش تغییر دادند و کلمه سلام در مکتب ابراهیم به معنای آسایش است در زمان فتح ایران به معنای تسلیم بود که نوعی برتری بخشیدن اعراب بر عجم بود.
مذاهب اسلامی در توجیه جنایت و کشتار بهترین وسیله بوده و هست . تیمور لنگ مغول -حنفی مذهب- در کتاب ' منم تیمور جهانگشا ' تمام جنایات و کشتار خود را برای رضای خداوند و توسعه دین اسلام توجیه میکند برای نمونه مینویسد زمانی بر اصفهان رافضی و کافر حمله کردیم تنها چیزی که مرا خوشحال کرد منارههای مرتفعی بود که از جمجمهی سر مردم رافضی ساخته بودم .
اگر از مسلمانی پرسیده شود چگونه حسین کشتی نجات است ، میماند چه بگوید ، زیرا قیام برای حکومت کشتی نجات برای جامعه نیست . همان خلافت را به امام علی عرضه کردند ، فرمود از عطسه بُز برای من بیارزش تر است .
در زمانی که امام حسین شبانه از مدینه فرار میکند و به مکه میآید ، در مکه هم قصد جانش میشود پس برای دوری از خشونت و با استتار ماه محرم – ماه حرام از جنگ – با خانواده از مکه خارج میشود که در کربلا راه را بر او میبندند و او اجازه میخواهد که از بلاد عرب خارج شود و به طرف موصل برود . اما واقعه کربلا در ماه حرام از خونریزی اتفاق میافتد. و بار دیگر رعایت نکردن حقوق انسان و آزاده نبودن مسلمانان را به تصویر میکشد . در این میان کذابی همچون مختار سقفی به نام خونخواهی او دست به قیام میزند تا بتواند حکومتی را به پا کند و او زمانی بر کوفه حاکم میشود دست به کشتار میزند . اما بعد از مدت کوتاهی به دست مصعب پسر زبیر که داماد امام حسین است مغلوب و کشته میشود ، نقطه جالب مناظرهی مصعب با مختار است که مصعب میگوید امامان هیچ کدام امر به انتقام نکردهاند و حتی وقتی امام حسن کشته شد ، امام حسین دست به انتقام نزد . حال چرا شما میخواهید چهرهی امامان را مخدوش کنید ؟! و آنان را انتقام گیرنده معرفی میکنید ؟
جالب اینجاست که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مختار را بر حق میدانند و مختارنامه از او ساختند . مختار تابع پدر زنش ' سمره بن جندب ' بود که در تاریخ طبری ج ۵ صراحتاً به جعل حدیث کردن سمره اشاره شده و حتی زمانی که والی بصره بوده به مدت شش ماه هشت هزار نفر را قتل و عام میکند که وقتی از او میپرسند نترسیدی در بین آنها بیگناهی باشد ؟ او میگوید مهم نیست زیرا بیگناهان به بهشت میروند !. متأسفانه این استدلال اکثر علمای حاکم بر جامعهی مسلمانان است .
دروغ و خدعه و نیرنگ در بین علمای اسلامی امری عادی و روز مره است ، یا خود را جانشین خداوند میدانند یا وجود خود را برکت دهندهی دین اسلام میخوانند . و تمام جنایات خود را در آن بازه تعریف و توجیه میکنند .
اگر چه به استناد آیات هیچ تفاوتی در بین ادیان ابراهیمی - یهود ، مسیح و اسلام – نیست و همگی در قرآن پیرو ابراهیم نبی اند و او هم اولین مسلمان است ، اما علما و حاکمان مسلمان ، اسلام را فقط برای آخرین دین معنا دادهاند تا بگویند ' « ومن يبتغ غير الإسلـم دينا فلن يقبل منه ...» و هر كس جز اسلام آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد..ال عمران ۸۵. – در باب توحید ابراهیمی - . علما و حاکمان مسلمان آیات دیگر را کتمان میکنند تا یهودی و مسیحی را در صف کافران قرار دهند .
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۳۲) بقره
و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) «فرزندان من! خداوند این دین را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [ مسلمانی ] از دنیا نروید!» .
قرآن عبادتگاه های هر سه دین در یک راستا قرار داده و در آیات آل عمران:۱۱۳، ۱۱۴ و ۱۱۵ چنین آمده است: «آنان یکسان و همسان نیستند؛ از اهل کتاب گروهى درستکردارند که آیات الهى را در دل شب مىخوانند و سر به سجده مىنهند. به خداوند و روز بازپسین ایمان مىآورند و به نیکى فرمان مىدهند و از ناشایستى بازمىدارند و به نیکوکارى مىشتابند و اینان از صالحینند. و هر کار خیرى که انجام دهند هرگز بدون پاداش و سپاس نخواهند ماند، و خداوند از پرهیزگاران آگاه است.»
مله ابیكم ابراهیم هو سماكم المسلمین من قبل ؛ همان آیین پدرتان ابراهیم او شما را از گذشته مسلمان نامید - حج ، آیه 78
لازم به یادآوری است که نام و سرگذشت تمام پیامبران در قرآن نیامده است. زیرا که خدا به پیامبر میگوید: پیش از تو پیامبرانى فرستادیم که داستان بعضى از آنان را با تو گفتهایم، و داستان بعضى از آنان را با تو نگفتهایم. (غافر:۷۸ و نساء: ۱۶۴). آن چه در قرآن آمده درباره پیامبران شجره ابراهیمی است که همه «مسلم» خوانده شدهاند. شریعت پیامبر اسلام متعلق به این دسته بندی و در چارچوب مفهومی پیامبران شجره ابراهیمی میباشد.
در انجیل اشاره به کافر بودن یهودیان نشده است – به جز کسانی که رو در رو مسیح را منکر شدند – دقیقا در قرآن هم یهودی ها و مسیحی ها را به کافر نام نمیبرد – جز یهودیانی که با پیامبر دشمنی کردند و قرآن آنان را بی باور به کتاب خدا نام میبرد - . در زمان هجرت مسلمانان به حبشه ، پادشاه حبشه مسلمان نشد بلکه تصدیق کرد که منشا اسلام و مسیح یکی است و مسلمانان را یاری کرد و بزرگترین تمجیدها بر باور و ایمان او از زبان پیامبر میشنویم . آیهی ۸۲ سوره مائده در مقابل یهودیان در زمان پیامبر و در مقابل ایشان بود : لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ «82» پیدا میکنید سرسختترين مردم را در دشمنى نسبت به اهل ايمان، يهوديان و مشركان را ، و نزديكترينشان را از نظر دوستى با مؤمنان، كسانى خواهىيافت كه مىگويند: ما نصرانى – مسیحی - هستيم. اين (دوستى) به آن جهت است كه آنان كشيشان وراهبانند وآنان تكبّر نمىورزند . این آیه استناد تمام جامعهی دینی مسلمانان بر ضد یهودی است . اما سند ضدیت آنها را با مسیحیان را نیافتم !
در آیات قرآن فراوان است که اشاره به داد پروری و برپایی قسط از طرف یهودی ها شده است اما در هیچ کدام اشاره به داد پروری مسلمان نخواهی یافت و تازه بر عکس قرآن در سوره توبه آیهی ۹۷ ، اعراب را حق کُشترین ملتها معرفی میکند . اما بر عکس در مورد یهودیها اشاره شده است که : " وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ - ۱۵۹- اعراف ؛ و از قوم موسى – یهودی ها -، اُمت – ابراهیم - را به حقّ راهنمايى مىكنند و به حقّ عدالت و دادگرى مىكنند.
در بین فرزندان ابراهیم – موسی ع، عیسی ع و محمد ص- هیچکدام بدعت تازهای نیاوردند .
قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ
بگو (من) بدعتی در میان پیامبران نیستم، و نمىدانم بر من و بر شما چه خواهد رفت؛ تنها از وحیى که به من مىشود، پیروى مىکنم؛ و من جز هشداردهندهاى آشکار نیستم . احقاف ۹
حتی کسانی که خارج از دایرهی شجرهی ابراهیمی هستند هم اختیار داده شده است یعنی اكراه و اجباری در دین نیست و امور مذهب بر قدرت و اختیار مبتنی است نه بر اجبار، چنانچه قرآن اشاره دارد که : " لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد مِنَ الْغَی... ۲۵۶ بقره
«اكراه» به معنی وادار كردن انسان بر كاری كه ناپسند می شمارد و مورد رضایتش نیست می باشد .
قرآن از بین بردن باطل را با کلمات و آشکاری حقیقت را هم با کلمات محقق میسازد – اسرا ۸۱ – اما اشارهای به کشتار و خونریزی ندارد . وَيُحِقُّ ٱللَّهُ ٱلْحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَوْ كَرِهَ ٱلْمُجْرِمُونَ – یونس ۸۲ - بدین معنا که مجرمین و جنایتکاران در جامعه دوست ندارند و نمیخواهند که حق با منطق و کلمه ، حقانیت خود را تثبیت کند زیرا جنایتکاران جهادی جز زبان کشتار و قتل به هیچ چیز دیگر قائل نیستند .
مَریَمُ اِنَ الله یُبَشِرُکَ بـِکـَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابن مَریَم وَجیهاً فِی الدُنیا وَ الاخِرَةِ وَ مِنَ المُقرَّبین ( آل عمران /45) « ای مریم ، خداوند تو را به کلمه ای ازخویش که نامش مسیح ، عیسی بن مریم است و در دنیا و آخرت وجاهت دارد و از مقربان است ، بشارت می دهد.»
در قرآن مسیح به کلمه تعبیر شده است ، پس کلمه یعنی منطق و برهان و دلیل روشن . در بیان کلمه این گونه در سوره لقمان اشاره دارد : وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۲۷)
و اگر آن چه درخت در زمين است قلم باشد و دريا را هفت درياى ديگر به يارى آيد کلمه های خدا پايان نپذيرد قطعا خداوند عزت دهنده و آگاه است . پس زبان منطق و علم زبان خداوند است نه زبان شمشیر و کشتار و قتل .
در سوره جمعه آیه ۲ هدف آمدن پیامبران را اینگونه شرح میدهد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ – او کسی است که مبعوث کرد در هر سرزمینی رسولانی از خودشان که بخواند بر آنها آیات و تزکیه دهد آنها را و تعلیم دهد کتاب را و دانش و علم ، که قبل از آن در گمراهی کوری – تعصب – بودند . پس اصل نبوت بر پایهی تزکیه و علم و دانش است . و در عوض متعصب بودن عامل گمراهی است . امروزه مسلمانان از علم فاصله گرفته اند و تعصب را پایهی قضاوت خویش قرار دادهاند که انگار هیچ پیام آوری در بین آنها نبوده است از طرف دیگر با برچیده شدن علم و آگاهی در جهان اسلام و غوطهور شدن مولوی ها و حاکمان دینی در باورهای پوچ و تهی و سوق جامعه بسوی فتنهگری و ستیزه جویی و جنگ باعث شده است که سیاستهایشان مبدل به پرتگاهی برای انسان و انسانیت بشود .
پاکستان همواره در تلاش است که مساجد و مکاتب دینی در افغانستان ایجاد کند که با فقدان مکتب و پوهنتون ، بتواند بچهها را بر بینش تعصبات مذهبی بار آورد که دقیقا همان مسجد ضراری بسازد که قرآن آن را نهی کرده است .
جماعتی از مسلمانان مسجد ضرار را با توافق پیامبر می سازند و از او میخواهند برای تبرک کردن ، در آن نماز جماعت را بخواند و آن حضرت قبول کرد اما خداوند با نزول آیه ۱۰۷ سوره توبه مانع پیامبر شد ، متن آیه : آنهایی که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگی میان مؤمنان است، و [نیز] کمینگاهی است برای کسی که قبلاً با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند یاد می کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم. و[لی ] خدا گواهی می دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند.
بعد از نزول آیه پیامبر فرمان تخریب مسجدی را میدهد که پرورش کینه و دشمنی و ایجاد تفرقه در بین مسلمانان میشود . در حقیقت مکاتب دینی پاکستانیها باید تخریب شود تا ریشهی تفکر طالبی قطع گردد.
بر تعبیر آیهی ۵ سوره جمعه ؛ مجاهدین در افغانستان بسان خر حمال کتابند که افسار خود را نیز صاحب نیستند ، امروزه این افسار در دست دولت مردان پاکستان و حاکمان ایران و حتی غربیها و آمریکایی هاست که زمانی در دوحه بنام صلح رو در روی هم قرار میگیرند به جای مصلحت اندیشی برای مردم ، بحث تقسیم قدرت را پیش میکشند .
طالبان با استناد فتوای صدها ملا اقدام به کشتار و انتحار و تخریب مکاتب و دانشگاه ها میکند ، اکثر آنها بیسواد هستند و فقط آموزشهای نظامی دیدهاند و بزرگانشان جزو جهادیها است . علم را حرام میدانند ، اهل کتاب و دیگر مذاهب اسلامی را کافر نام میبرند و حتی هم مذهبی های خود را نیز قتل و عام میکنند . دقیقا مانند داعش هیچ مسلک خاصی ندارند . به جرأت میتوان گفت که همهی جهادی ها در عمل پیرو تیمور لنگ مغولی ، چهرهی خونریز تاریخ هستند .
جامعهی افغانستان زمانی میتواند نجات یابد که فهم و درک کامل از موقعیت جهادی ها و ماهیت آنها و باورهایشان را داشته باشد .
طاهره خدانظر
مجاهدین افغانستان کافرند
قسمت سوم
مجاهدین در افغانستان همواره ایمان و باور خود را بالاتر از مردم به تصویر کشیدهاند و مردم را نادان نسبت به خدا و دین اسلام به حساب میآورند و خودشان را مدافع دین میشناسانند که مستحق حاكميت و قانون گذاری زیر لوای شریعت اسلام میدانند و خود را اصلاح گر معرفی میکنند . اما سیستمی مافیایی را اداره میکنند که هیچ تعهدی در قبال حقوق مردم از خُرد تا کلان را ندارد و تمام آموزههای آنها از منبر مساجدی بر میخیزد که عالمان آن هیچ شناخت و اطلاعی از وضعیت جامعه و بحرانهای روحی آن ندارند . با آموزههای خود ساخته ، روز خود را سپری میکنند . نزدیک به ۸۰ فی صد از بحثهای آنان در مورد زنان است ، محصول این بحثها قبولاندن ناقص العقل بودن زن به جامعه است و بهشت ساختن زندهگی با بهره بردن از زنان است . هیچ گاه از حقوق کودک حرفی به میان نمیآورند ، دختر ۷ سال به عنوان زن بالغ ، به جامعه میقبولانند اما زن در طول زندگی او تا مرگ را نابالغ عقلی میدانند که نیاز به سرپرست دارد . برای معرفی زنان در جامعه واژههایی " ضعیفه ، زنه که ، عاجزه " را بکار میبرند که دو کلمه ' ضعیفه و عاجزه ' ریشه عربی دارد و ' زنهکه ' کلمهای فارسی با تصغیر قواعد عربی است که هر سه واژه برای تحقیر کردن ، بی ارزش ساختن و بی مسئولیت نشان دادن زن در جامعه است و " سیاه سر " بر گرفته از منشأ دینی به معنی سیاهی و تباهی است که این واژه وجود زن را عامل فلاکت و بدبختی مرد و جامعه معرفی میکند . البته در بعضی موارد زن را در ردیف حیوانات مفیدی چون سگ ، گاو و گوسفند به شمار میآورند که این مورد کمتر زن را آزار دهنده معرفی میکند . برای سرکوبی زنان که نصف جامعه اند نسخههای همچون " بی حجابی زن از بی غیرتی مرد است " را میپیچند . دیگر بحثها و خطبههای آنان در چهارچوب قیامتی خود ترسیم کرده است که همواره مخاطبان خود را میترسانند و با عذاب آشنایشان میکنند ، هدف آنان ساختن مردمی تسلیم شده در برابر آنان به نام تسلیم در مقابل الله است . کسان معترض خود را خدا نشناس و کافر مینامند که هدفشان لطمه زدن به ایمان مردم و تخریب قیامت مردم است . منطق کوتاه ملاها در مقابل برهان و دلیل مخالفان عاجز و ناتوان است و تنها را بستن چشم و گوش مردم و یا ساکت کردن و کشتن مخالفان است .
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ۱۱ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾ _ و هنگامي كه به آنها گفته شود، در زمين فساد نكنيد ميگويند ما فقط اصلاح كننده ايم . آگاه باشید! اینان همان مفسدین اند اما شعور ندارند . – آگاهی به نتیجه کار خود ندارند - . ۱۱ و ۱۲ بقره .
قرآن دین اسلام را همان اسلام ابراهیم میداند و اشاره دارد که مسلمانان مانند مسیحیان و یهودیان حنیف و تابع ابراهیم هستند . و تمام اوامر الهی بر گرفته از صحف ( کتاب ) ابراهیم است . إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ۱۸. صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی» ۱۹ «این دستورها در کتب آسمانی پیشین (نیز) آمده است. در کتب ابراهیم و موسی.» سوره اعلی . ابراهیم تنها پیامبری بود با اندیشیدن و فکر کردن دنبال خدا گشت خدایی نمرود را نپذیرفت ، بعد از ستاره ، ماه را خدا پنداشت و در آخر گمان کرد که خورشید خداست اما او معرفت خاصی با اندیشیدن و تفحص از خالق یافته بود . او خودش خدا را پیدا کرد که پیامبران بعد از او چنین نبودند . ( موسی قتل کرد و به سرزمین ابراهیم – بین النهرین- گریخت و در مدت ۱۵ سال خدمت شعیب پیامبر – پدر زنش – با خدا آشنا شد و هنگام رجعت در میانهی راه خداوند او را فرا خواند . مسیح هم در گهواره زبان به گویش گذاشت و از کودکی تا سن ۳۳ سالگی پیرو یحیی تعمید دهنده بود که خداوند در سن ۳۳ سالگی او را فرا خواند . پیامبر اسلام هم تا چهل سالگی در بین مکیان بت پرست بود و تابع آنها بود که خداوند او را پیدا کرد و هدایت داد. چنانچه در قرآن آمده است: وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ _ و ترا پیدا کردیم گمراه بودی ، پس هدایتت دادیم . ضحی ۷ ) .
ابراهیم در مقابل ادعای خدایی نمرود از ادلهی عقلی استفاده کرد که به نمرود بفهماند او خدا نیست ، زبان ابراهیم زبان منطق و برهان عقلی بود و هیچگاه از زبان زور استفاده نکرد . ابراهیم فقط بت شکن نبود بلکه باورهای ناروا در جهت پست کردن انسان را بزرگترین مانع سعادت بشر میدانست و آرزو داشت که مردم در آسایش باشند حتی با خداوند مجادله میکرد که قوم لوط را عذاب نکند او برای بی باوران هم زندهگی طلب میکرد نه مرگ آنها را ._ قرآن ذکر میکند زمانی ملائک مهمان ابراهیم بودند و بشارت تولد اسحاق را دادند ابراهیم با ترس با آنها برخورد میکند و «پس هنگامى که ترس و دلهره از ابراهیم برطرف شد و آن مژده به او رسید، با ما درباره قوم لوط [به قصد دفع عذاب از آنان] به گفتوگو پرداخت. براستى که ابراهیم بسیار بردبار و دلسوز و روى آورنده [به سوى خدا] بود. اى ابراهیم! از این [گفتوگو] درگذر؛ زیرا فرمان پروردگارت [بر عذاب قوم لوط] فرا رسیده و یقیناً آنان را عذابى بدون بازگشت خواهد آمد».[هود ۷۴ تا ۷۶ ] . در مورد تعبیر «یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ» آوردهاند: ابراهیم از فرشتگان خواست که عذاب قوم لوط را به تأخیر بیندازند به این امید که آنان ایمان بیاورند و صلاح کار خود را در پیش گیرند. چنانچه در تورات آمده است که به ملائک گفت اگر ۱۰۰ نفر ایمان دار در میانشان باشد آنها را نابود میکنید ؟ آنها گفتند نه بعد رقم را به ۵۰ و بعد به ۱۰ و بعد به ۵ آورد باز ملائکه گفتند نه و او امیدوار بود تا رسیدن ملائک یک نفر ایماندار به جمع خانوادهی طالوت افزوده شود تا از نابودی و مرگ نجات پیدا کنند غافل از آنکه فقط خود طالوت و سه دخترش ایمان دار بودند و زن طالوت باور به خدای طالوت نداشت با اینکه با طالوت زندهگی میکرد . دیدگاه خداوند در تضاد با نظرمُلاها و مجاهدین است ! خداوند اجباری بر زن پیامبران نگذاشته است که حتما تابع دین شوهرانشان باشند چنانچه در قرآن آمده است : ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ ۱۰ تحریم . اشارهی آیه به بیبباوری و کافر بودن زن نوح و زن لوط است که این پیامبران اجباری در قبولاندن دین خود بر زنان خود نداشتند و با آنها زندهگی کردند و از آنها هم فرزندانی داشتهاند ! _.
خداوند ابراهیم را به تنهایی ملت خواند و او را دوست و خلیل برگزید . و تمام ادیان ابراهیمی تابع و پیرو ابراهیم قرار داد . سه دین توحیدی بزرگ جهان، یهودیت، مسیحیت و اسلام به ابراهیم به عنوان پدر خود می نگرند. برای مسیحیان، این ارتباط یک رابطه روحانی است که خود میگویند ، باعث اتحاد بین مسیحیان در جهان است همچنانکه این وحدت در بین یهودیان مشهود است . هنگامی که ابراهیم فراخوانده شد تا وطن خود را در بین النهرین ترک کند، به او گفته شد که « و بركت دهم به آنانی كه تو را مبارك خوانند به وسیله تو همه ملت ها برکت خواهند یافت » پیدایش باب ۱۲ آیه ۳ - « و حال آنكه از ابراهیم هر آینه امتی بزرگ و زورآور پدید خواهد آمد، و جمیع امتهای جهان از او بركت خواهند یافت » پیدایش باب ۱۸ آیه ۱۸ - « و از ذریت تو، جمیع امتهای زمین بركت خواهند یافت، چونكه قول مرا شنیدی » باب ۲۲ آیه ۱۸-
یهودیان فرزندان و تابع ابراهیم اند : « امّا تو ای اسرائیل بنده من و ای یعقوب كه تو را برگزیدهام و ای ذریت دوست من ابراهیم » اشعیا باب ۴۱ آیه ۸ .
مسیحیان وارث و پیرو ابراهیم اند : « امّا اگر شما از آنِ مسیح میباشید، هرآینه نسل ابراهیم و برحسب وعده، وارث هستید » غلاطیان باب ۳ آیه ۳۹ .
قرآن خطاب به پیامبر اسلام : ملة ابيكم ابراهیم - تو ملت پدرت ابراهیم هستی – حج آیه ۷۸ _ اسلام دین ابراهیم است .. و لکن حنیفاً مسلماً .
هاجر كنيز بخشیده شدهی حاکم فلسطین به سارا زن ابراهیم بود که در کنار این خانواده دیگر کنیز حساب نشد و چون سارا نازا بود از هاجر خواست که با ابراهیم ازدواج کند تا ابراهیم صاحب فرزند شود . زمانی که ابراهیم به فرمان خدا هاجر و نوزادش اسماعیل را در بیابان بی آب و علف در امان خدا رها کرد برای مردمان آن سرزمین هم از خداوند طلب صلح و امنیت کرد . قرآن سوره ابراهیم : وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ ﴿۳۵﴾ رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ .
[ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم گفت پروردگارا در سرزمين امنیت و آسایش قرار بده و مرا و فرزندانم را از بتان – سنت های ناشایست و ناروا - دور دار .۳۵ پروردگارا من [يكى از] فرزندانم را در دره اى بى كشت و برهوت نزد خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده باشد كه سپاسگزارى كنند . _ جبرئیل اشاره داده بود که اینجا خانهی خدا خواهد شد و گرنه زمانی ابراهیم هاجر را جا گذاشت آنها در دامنهی یک تپهی شنی خشک روی زمین نشستند _.
آری ابراهیم خلیل الله است ، آتش بر او سرد شده بود و مردی بود که خدا را یافته بود پس برای او آسان است زن و نوزاد خُردش را در بیابانی برهوت در امان خدا رها کند اما هاجر چه ؟ به تعبیر بعضی ، او یک "زنهکه ی عاجزه" بود تازه بدتر از همه 'سیاه سری کنیزه' بود که قبل از بخشیده شدنش به سارا ، به امر صاحبانش کار میکرد و برده و کنیز بود پس بنا به استدلال رایج مُلا ها و مجاهدین افغانستان او هیچ شعوری نداشت و نیاز به سرپرست داشت پس رها کردن او کاری اشتباه و دور از عقل بود و به نوعی بی غیرتی مرد را نشان میداد . _ این استدلال توجیه ناپذیر را حتی نمیتوان عوض کرد زیرا خدای ابراهیم همین خدای ماست ، عوض نشده است و ابراهیم رهبر همهی ایمانداران به الله است . پس تنها راه فراموش کردن داستان هاجر است چون با ذکر آیات بیشمار نمیتوان آن را افسانه خواند .
آری باور هاجر همانند ابراهیم بود اگرچه آتش بر او سرد نشده بود و جبرئیل را هم ندیده بود اما صداقت و ایمان شوهرش برایش کافی بود . او آنقدر توانا و دلسوز بود وقتی نوزادش از فرط تشنگی گریه میکند هفت بار بین صفا و مروه را دوید . ( اگر کسی در بیابان یکبار پدیدهی سراب – تصور و خیال آب در بیابان - را ببیند برای بار دوم سنگین است دوباره آن راه بیهوده را بپیماید اما مسئول بودن و اوج دلسوزی یک مادر آن را نمیپسندد و تا هلاکت خود بارها و بارها آن فاصله را میپیماید و زندگی خود را فدای نوزادش میکند ) خداوند هاجر تشنه و خسته اما تسلیم ناپذیر را در هفتمین بار دویدنش بین صفا و مروه مورد ترحم قرار داد و زیر پای اسماعیل چاه زمزم را قرار داد . خداوند رفتار هاجر را جزو شعائر خود قرار داد. آیه ۱۵۸ سوره بقره: "ان الصفا والمروة من شعائرالله" یعنی"همانا صفا و مروه از نمادهای خداست" طبق آن نماد برهر حاجی واجب است بین صفا و مروه هفت بار بدود و گرنه حجش باطل است . حال هاجر از فلسطین ؛ سرزمین سرسبز و خوش آب و هوا بزرگ شده بود و نا آشنا به بیابان بود پس طبیعی است که اگر در صفا آب ببیند بدود تا آب برای نوزادش بیاورد و وقتی برسد آبی نباشد و به پشت نگاه کند در مروه آب ببیند وباز بدود زیرا نا آشنا به این پدیده در صحرا بود . به ظاهر حرکت بیهوده و بی حاصل هاجر نگاه کنیم و از دید مجاهدین و ملایان بنگریم آیا خداوند کار درستی کرده است که آن رفت و آمد دور از عقل یک زنه که را شعائر خود قرار داده است ؟! چرا حاجیان باید این هفت بار را بدوند ؟ پس براستی هدف الله چیست ؟
در روز قربان ، حیواناتی همچون گوسفند قربانی میکنند چون ابراهیم رهبر آنان قربانی کرده است. اما در حقیقت خدا به ابراهیم امر کرد که فرزندش را به قربانگاه ببرد که مادرش تابع امر خدا بود ، ابراهیم با خدا در ارتباط بود و به زنش گفت و او پذیرفت . آیا اگر خدا به زن امر میکرد که فرزندش را قربانی کند آیا مردش میپذیرفت ؟ آیا در این امتحان ابراهیم به خدا نزدیکتر است یا زن ابراهیم ؟ _ در مژدهی اسحاق به ابراهیم را در قرآن بخوانید و ببینید خداوند چگونه منطق سارا را به نمایش میگذارد با وجود پیامبری چون ابراهیم خلیل عليه السلام _
دقیقاً کعبه جای خیمه و خانهی هاجر است .که کنار خیمهی هاجر چشمهی زمزم روان بود و امروز زمزم کنار کعبه است و خانهی اسماعیل کنار آن بود که به حجر اسماعیل معروف است. حکمت در چیست که جایگاه زندگی کنیزی چون هاجر معبد مسلمانان است ؟ چرا خداوند به ابراهیم امر میکند که هاجر در جای خانهی تکریم شدهی خداوند خانه بسازد و زندگی کند؟ تعدادی از مورخين قبر هاجر را در خانهی خود یعنی داخل کعبه به امر ابراهیم ع میدانند ۱ اما تعداد دیگر اظهار کردهاند که اسماعیل نبی قبر مادرش هاجر را در خانهی خود در حجر اسماعیل که امروزه قسمتی از کعبه است دفن نموده تا قبرش زیر پای زائران نباشد . در هر دو حالت این وضعیت کاملاً آشکار میگردد که تمام زائران مکه دور قبر هاجر هم میگردند . آیا اگر زن ناقص العقل باشد گشتن حول یک ناقص العقل چه معنی میدهد؟ آیا این نامهای ناروا توهین به خود آنان نیست؟ _ اگر نقش خدیجهی تاجر در ووجدک عائلا فاغنی را هم نادیده بگیریم _.
به دقت به مسلمانان نگاه کنید تمام ارکان و آداب حج یعنی تمام شعائرش از ادای مناسک صفا و مروه تا قربانی کردنشان ، همه و همه از ابراهیم و خانوادهی او تقلید میکنند و روزانه به سوی کعبهای نماز میخوانند که ابراهیم و پسرش ساخت و... آیا میتوان یک حرکت دینی نام برد که حضرت محمد ص خود آن را گذاشته باشد ؟ اگر این چنین عملا تابع ابراهیم هستید به چه دلیل رفتارهای پرهیز از خشونت ، طلب صلح و امنیت برای همه اعم از مسلمان و غیر مسلمان در کار شما نیست ؟ وقتی قرآن مملو از دعاهای ابراهیم است براستی چرا نادیده گرفته میشود ؟ آیا اسلام دینی جدا از اسلام ابراهیمی است ؟ اگر یکی است پس این همه روایات و اخبار متضاد در چیست ؟ آیا بعد از پیامبر کمر تحریف بسته شده است ؟ آیا مسلمانان عرب در رساندن پیام خدا عمداً کوتاهی کردهاند ؟
مسیح در ناصریه – شهر خودش – هیچ معجزهای انجام نداد و فرمود در هر شهر و مکانی رسالت الهی اعلام رسالت کرد بدان که مردمان آن دیار احمقترین مردمان جهانند و به همین دلیل آن معجزاتی که در کفرناحوم کردم اینجا – ناصریه – انجام نمیدهم و اگرچه قرآن به زبان عربی و در میان عرب نازل شد اما قرآن اعراب را حقکش ترین ملتها در جهان معرفی میکند ! پس واضح است که تناقض گویی و کتمان حقیقت از کجا سرچشمه میگیرد .
آیا مجاهدین افغانستان تابع نمرود نیستند ؟ نمرود یکی را کشت و یکی را آزاد کرد تا ثابت کند زندگی مردم دست اوست . اما مجاهدین افغانستان براحتی جماعتی – مدنی - را قتل و عام میکنند و جماعت دیگر – دربندیان طالب – را آزاد میکنند تا اثبات کنند زندگی مردم در دست آنان است . اینها خود عامل از بین بردن امنیت و آسایش مردمند پس عادی است اگر در ارگ مجالس عزا برای قاتلی چون قاسم سلیمانی را تدارک دهند و در مقابل عاملان غرق کردن پناهجویان سکوت کنند و سوزاندن مهاجران را به فراموشی سپارند زیرا بر اساس آموزههای دینی تنها ظالمان پناه دهنده و یاری کنندهی ظالمان اند . اما آموزههای مجاهدین متاسفانه بر دیدگاههای مردم چنان اثر تخریبی گذاشته است که مردم کابل به فریاد دادخواهی و کمک وطن داران سیک خود در کابل پاسخی ندادند . و حتی کشتار آنها را محکوم نکردند !
ادامه دارد ...
طاهره خدانظر
منابع و مأخذ:
۱ . ابن هشام ج١ ص٦ ، ابن سعد ج۱ ص۵۲ ، کلینی ج۴ ص۲۱۰ خزعلی ج۱۳ ص ۳۵۴ ، ابن طاووس و عسقلانی و ابن حجر و غیره اشاره به دفن هاجر توسط اسماعیل نبی در حجر اسماعیل دارند دور از زیر پای حاجیان و زائران .