سعادت دریک جامعه زمانی میسر است که بجایگاه جوانان آنها 

 ارزش قایل وجایگاه شان قابل درک باشد درغیرآن با عملکرد های خاینانه واُفت وجدان که به ضرر ونابودی آنها منجرشود جامعه به کساد مواجه و رو به اضمحلال می رود     

 

*** 

 اگر جهان ازدید تاریخ بگونهٔ افکارانفرادی ویا تَصّوری با مستنداتیکه موجود است  مرورشود بر باورمن این نتیجه دست می دهدکه در محوطهٔ این کهنه سرا از بود ونبود تا ایجاد و پیدایش مابعد آن که نزد ما مجهول است ساخت دست همین انسان وانسان خواهد بود که ما شاهد زنده دوران حیات وتاریخ گویای وقوع گذشته وفنا وبقای آن می باشیم. 

ولی فراموش نمی کنیم که در کنار وسایل راحت و آسایش حیات چون تخنیک و تکنالوژی حیرت آور زنده که برای استفاده به دسترس ما قرار دارد ویا کارنامه های دیگریکه پدید آوردهٔ دست همین افراد بشر است به اندازهٔ  خطر ناک و دلخراش شده است که فرق بین حوادث مُخرب و کُشنده طبیعی با دست ساخت  آن ها یعنی بشر کمتر تفاوت دیده می شود زیرا بشر خود عامل بسا حوادث است که حواله دادن آن به حوادث طبیعی قابل قبول نیست 

ما دو عامل عمده یکی حوادث طبیعی و دیگری فرآورده های دست بشر را بمیان گذاشتیم در این جا  قصد ما ـ مرور و بحث بر بُروز و حوادث طبیعی نبوده و بالای آنچه تمرکز می نماییم همان رویداد های مُحدَث و ایجاد گر آن انسان و ظهورِ پدیده های آینده هم  که هنوز مجهول و مکتوم است به همین انسان تعلق خواهد گرفت توجه بفرمایید! 

انسانها ونسل بشرهمینکه تولد می شوند بیک سن و سال ، حالت واحد جسم و تفکردر طول حیات یکسان ثابت وپابرجا نمانده ـ بحالت شباب و جوانی و یابحالت کهتری و مهتری ابدی نمی باشند واین مخلوق با این تعریفیکه عرضه گردید در کار و پیکار و آفریده های گوناگونیکه دارند صاحب احساسات ذهنی و مغزیی مختلف در تبارز افکار مثبت و منفی خویش مراحل مختلف را می گذرانند مطلبیکه خیلی ارزنده و در خور توجه قرار دارد همانا ادوار زندگی و یاسنین مختلف انسانها است  ـ زمانیکه بپذیریم هر انسان اگر در جوانی و یا پخته سالی با قدرت جسمی و مغزی اگر ایجاد گرباشد ویا متخصصِ ـ هر فن و هنری، شاید هم ابتکارها و اختراعات گوناگونی آفرینند ولی با این ایجاد گری و توانایی مداومت نمی توانند زیرا کهولت سن و استهلاک عمر او را اجازه نمی دهد که با تقاضای حیات لایتنهای  زنده باشد وماهم  نمیتوانیم از این حقیقت انکار و نصب العین زمان را نادیده انگاشته و ازحکم باور  سرپیچی کنیم  دیده ایم که انسانها بعد از چشم باز کردن در دنیا اگر زنده و حیات باشند دوران طفولیت ـ صباوت ـ صغارت و کهولت خود ها را به سررسانیده و بالاخیره راهی دیار نیستی می گردند و نابود می شوند که من این تذکرات تنظیم شده را در دنبالهٔ این نگارش به بحث می کشم 

 

سیرزندگی انسان درتناوب سن ودوران شباب 

همانطوریکه دربالا اشاره نمودم انساها درخلای دوران حیات وممات امکان دارد با توان رشد فکرونبوغ خویش آفریده های خلق کند که قابل ستایش و پذیرش جامعه و مردم باشد ولی این نبوغ واختراع دایم العمرنیست و ایشان دریک سن وسال معین می میرند وجای خالی او را نیروی دیگری بمانند گذشته پُر وجایگزین می شود  ولی این جانشین نوین هم امکان داربه مانند گذشتهٔ خویش نابغه ومخترع گردد ویا بهترازآن درتخنیک و تکنالوژی جدید پدیده های نوین آفرینند که ناشنیده ونادیده باشد و دراین راستا تا جاییکه تجربه گواه است جوانان نقش برازنده تری داشته اند ـ امّا ناگفته نماند که عدهٔ از این انسان های جانشین شاید هم شخصیتی باشند که از آنها هیچ چیزی ساخته نشده و خود باردوش جامعه گردد ، 

توجه باید داشت؛ مطلبِ حقیقتی ونظرقریب به اتفاق  در حیات بشری که دیده شده انسان دراعصار مختلف  با سن کم ویا زیادی به زندگی بدرُود می گویند وجوانانِ هرجامعه  ـ جفرافیای محل بود وباش خود ها را تصاحب می نمایند ودر عصر زندگی آنها پدیده های موجودِ زمان با همان کوایفیکه دارند و باقی و تسیلیم همین نسل نو میگردد این جاست که ارزش موجودیت جوانان در چگونگی نگهداشت، توسعه ، رشد، نوآوری و یا جَهَت مخالف این پروسه یعنی نابودی آنچه تذکر داده شد قابل دقت تاریخ و عملکرد ایشان در جامعهٔ  بشری بوده می تواند ـ اگر توجه کنیم در صورت عدم موجودیت نسل جدیدو یا  توالد و تناسل  وجود نسل بشر روبه فنا رفته منطق حکم می کند که انقراض نسل پدید می آید وجامعه نابود می شود   

 

چرایی های اختصاص روز جهانی جوانان  

جمله ایکه شاید برای کمتر کسی نامأنوس باشد میگویند (جوانان هرکشورسرمایهٔ با ارزش همان سرزمین است) منهم به این جمله معتقد وآن را می ستایم 

اساس سخن این است که هرانسان مُسن وسالخورده ویا بهتربگوییم اجداد وپدران هرجغرافیابا تکمیل سن وسال یکی پی دیگری بگونهٔ متناوب پدرود حیات و وطن را به اولاد وتبارویا پسا نسل خود ها میراث می نهند واولاد وجوانان آنها که نسل بالندهٔ کشور هستند  صاحبِ ـ دار و ندار مملکت خود شده مثل پدران خویش مسئول نگهداشت ودرعین زمان مسئول آزادی واعتلای آن می گردند ببینید  مطلبیکه در جریان متن ارقام شده ذکر شد اینجا لازم است با شرح اندکی بسط و توسعه یابد 

میخواستم جسارتی کنم که من  شما وهمگان باری اگر روند زندگی اجداد، پدران ویا فراتر ازآنها را طور تصویری وتصّوُری درمخیلهٔ خود ها بچرخانیم بدون تکلیف نتیجه می گیریم که دوره ها بارویکردها، کارکرد هاو پدیده های تجربه شده توأم با حوادث دیده شده و امثالهم باهم مقایسه شدنی نیست وتنها با مقدر سازی یک واقعیت که در هردورهٔ از تاریخ انسان وجود داشته وحیات بسر برده اند میشود مقایسه کرد امّا چگونه حیات؟ که این بحث در این مختصر گنجایش ندارد مگراصل وحقیقتی وجود دارد که آن را نمیتوان انکار نمود زیرا می بینیم ومعلومات است که هردورهٔ گذشته نسبت بدورهٔ بعدی  بانوع زیستیکه داشته اند متفاوت ودورهٔ مابعد نسبت به اولی متحولترودگرگون تر بوده است و این تحول و دیگرگونی را میتوانیم درساحهٔ وسایل آرامش وراحت ویا وسایل خطرو ضرر در نظر داشته بآن اتکای فکری و انشائی نماییم. 

پس ازیاد نمی بریم که جوانان ویاهر نسل بعدی آنها آینده جهانِ خویشرا با همین خصوصیات و تحولات دوران خود ها  پیاپی  یعنی یک نسل به نسل دیگر می سپارند و میراث می گذارند.  

 

مکلیفیت های وجدانی جوانان دربرابرجامعه ومیهن 

این قلم درفوق ـ بخشایش طبیعت را بروجود جوانان و اهمیت و مبرمیت آنها در جهان بشریت درهرکُنج وزاویهٔ جهان که محقق بوده است درچار چوب فهم فکری خویش نگاشتم حال لازم می بینم  

همانطوریکه طبیعت وجامعهٔ انسانی درک و برداشتی از وجود جوانان وجایگاه و اهمیت آنها در دنیای امروزودیروزداشته اند می دانند که جوانان چگونه جایگاهی دراجتماع ، مادروطن اجداد و پدران خود دارند وبه همین مقیاس مکلفیت ها برای پاسداری وادای دین دربرابر وطن وخاک واجتماع چگونه باید باشد ومکلفیت های عنوان شده نیز یکی وجوب می خواهد ودیگری بایسته های آن است 

همینکه می گوییم واجب ودَین است حفاظت وطن وحفظ تمامیت ارضی آن منظور است فکرمی کنم این دین برای وجدان وایمان وعدالت پذیرفتنی باشد 

 وهمینکه میگوییم بایسته ها ومهروطن دوستی وحرمت به مادر وطن واجب است کسی انکارش نخواهد کرد   

جوانان برای جامعهٔ خویش به همان پیمانه ایکه محبوب هستند به همان اندازه مکلفیت مبرم هم دارند. 

 

جامعه وآسیب پذیری جوانان   

چه جانگدازوجگرسوز است که اولاد وطن ازآن کرانه ها وکوه پایه های سرزمین اُنس گرفته وپرورش یافتهٔ دِه وقریهٔ آبایی ومشاهدهٔ گریهٔ مادر، طفل صغیروخانم نو عروس وهمه اعضای خانواده در راه حفظ مام وطن با دل پاک بخدمت رود تا از تمامیت ارضی و ننگ وناموس وطن همانطوریکه گفته آمدیم دفاع نماید ولی اگرعامدانه وپلان شده جان سپارد و تابوت آن درپس دروازهٔ خانهٔ گِلی اش نهاده شود و برایش با یک جملهٔ تأثرآورکه «شهادت فرزند تان مبارکباد» همه چیز خاتمه می یابد. عامل این عمل قابل بخشیدن نیست و بایست پاسخگو پیدا شود  

 کشورهاییکه چنین ضربات طبیعی وانسانی را تجربه کرده ونیروهای جوان ویا سرمایه های حقیقی بشری را بطور قابل ملاحظه از دست داده اند ویا می دهند فقراین نعمت وپس لرزه های آن رابا اثرات منفی آن در جامعهٔ خود بخوبی حس ودرک می کنند 

ولی میهن وتاریخ ـ تا بقایِ جهان هستی ماتم دایمی دارند وداد خواهانه بهای خون فرزندان جوان خود را که باعناد وخصومت وگرایشهای غیرانسانی به هر نوعیکه از بین رفته باشند فراموش نمی کنند و برعاملین آن نفرت می فرستند      

 

 ولی سوزی ندارد اگراین جوان و یا جوانان درراه دفاع مادروطن صادقانه شهید شود وافتخاربرای خود خانواده و کشور خویش کمایی نمایند. با حرمت سخی صمیم.