از ملأی لنگ تا ملأی کور، از جهادیها تا داعش، طیفهای مختلف اما دو روی یک سکهاند، اینها همان نیروهای سیاهی است که در طول یک قرن گذشته شب و روز تلاش نمودهاند، نقشه کشیدهاند، توطئه ساختهاند، ترور نمودهاند و تا سرحد نابود ساختن نام افغانستان و کشتار چند ملیون افغان، بالأخره حاکمیت دولتی ننگین و مزدور خویش را جهت غارت، چور و چپاول خلق و استقرار اسلام سیاسی و ستیزه گر در افغانستان ایجاد نمودند.
ارتجاع سیاه که از میهن ما دستبردار نیست، بدون تردید آشتیناپذیر ترین دشمنان ترقی، پیشرفت، سعادت و آبادی افغانستاناند، زیرا ترقی، فرهنگ و آزادی را دشمن خطرناک، پیگیر و در آخرین تحلیل، گورکن اندیشههای کثیف خویش بشمار میآورند، ارتجاع سیاه که در خارج به ارتجاع منطقه تکیه دارد و در داخل کشور سیاهترین طیفها و فرومایهترین گروپهای خودفروخته و اوباش، هرویین فروشان و رهبران باندهای جنایتکار و مافیایی شامل آن و از پشتیبانان آنها است.
کینه و نفرت ارتجاع سیاه در مقابل میهن و مردم افغانستان تا حدی است، که با وجود فرمانروایی مطلق در بیست و پنج سال اخیر و غضب تمام چوکیهای دولتی و شریانهای اقتصادی کشور و نشاندن جنایتکاران بالای سینههای مردم، بسنده نکرده و این سپاه ننگین و مزدور با یک عمل ضد عقلی، ضد انسانی و ضد اسلامی مانند جانوران، مشتی از غیبگویان پلید با هجوم ناجوانمردانه به یک دختر بیدفاع، به یک پرنده پاک و یک مسلمان واقعی حمله بردند و دیوانهوار با دستان خونآلودشان او را به قتل رسانده و بعداً هم میسوزانند، بلی! اینجا سخن بالای یکی از دردناک ترین تراژیدیهای میهن ماست، در قلب افغانستان در پایتخت کشور، این دشمنان مادر، همان طور که میهن مادرشان است و بیشتر از سه دهه است که مادر خویش را در آتش جنگ میسوزانند، امروز دختری را که حیثیت مادر را داشت سوختاندن، دختر تکوتنها که ممکن میخواست خلق خود را از شر شلاق و ریش و خرافات، از چپن و پکول و لنگی، از خاکسترنشینی و فقر، از بیغیرتی و مزدوری، از غم و اندوه و مرض نجات بدهد... قابلدرک است که، نویسنده این فاجعه تکاندهنده باید بسیار سردمهر و سنگدل باشد و یا هنگام نگارش هر لحظه و هر دقیقه آن خامه در خون دل فروبرد و سیلآسا اشک بریزد، سخن از فاجعهای قتل فرخنده است، از فرخنده خون افشان از سوختهای از سوختگان، از غریب و ناشناختهای است که خون پاکش بدست هیولاهای جهادی و طالبی و دستپروردههای آنان ریخت، آیا میتوان حدس زد که هنگام وقوع این فاجعه فرخنده چه میکشید؟ قلم نگارنده به طور اخص در مورد شهید فرخنده و به طور عموم از آنچه در سرزمین ستم کش ما در گردباد وحشی استبداد دینی، در تهاجم کشورهای که ادعای انسانی و فرهنگی دارند، در سیطره بیگانگان، در تصادم منافع کشورها، در چپاول و غارت آزمندان، در حاکمیت وطنفروشان، در کوههای رنج و دریاهای اندوه، در تحقیرها و ویرانیها و در شعلههای آتشی که میهن و مردم ما میسوزند، کوتاه است؛ اما میخواهم توجه جوانان ما را به ماهیت گندیدهای این جنایتکاران و هستههای رهبری آنان جلب نمایم، تا جوانان ما ظاهر را ندیده و به عمق و به خواستههای اساسی آنان متوجه شوند.
به جزا دادن چند نفر و به نفرت فرستادن به جنایتکاران و تروریزم، این قداره کشان، دامن افغانستان و مردم آن را هیچگاه رها نمیکنند، تا لانههای گندیدهای آنان به طور کلی ویران و سوختانده نگردد، تا ریشههای آنان از بیخ و بنیاد کنده نشود. مدت ٣٥ سال است که افغانستان و مردم آن با تروریزم در داخل کشور مبارزه مینمایند، اما هر روز تروریستان تازه و تازهتر به میهن آتش میافروزند، این به خاطری است که ریشهها و هستههای آنان ویران نشده و جهت نابودی اندیشههای افراطی و تفکر شان مبارزه صورت نمیگیرد، چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور با خاطر آرام و دست باز جهت غارت و نابودی کامل افغانستان و انجام اعمال تروریستی در فعالیتاند، ١٠٠٪ پوستهای کلیدی دولت کرزی را همین تروریستان جهادی و طالبی تشکیل میداد، این واقعیت را تنها من نمیدانم، بلکه تمام مردم افغانستان شاهدند، ممکن سؤال گردد پس چرا آنها به انتحار و انفجار علیه دولت کرزی دست میزدند؟ انفجاریها و انتحاریها گروپهای اند، که برایشان کم رسیده و به آن قناعت ندارند و به خاطر اشغال قدرت دولتی، گرفتن غنیمت از بیت المال و غارت بیشترثروتهای ملی افغانستان باهم میجنگند و گرنه فرق میان ماهیت عقاید غاصبانه پیرگیلانی و عقاید جابرانه حقانی وجود ندارد، گلبدین دست پرورده سیاف و مجددی است و ملأ عمر هم تعلیم یافته مکتب گلبدین، اینها همه طالبان مدرسه اندیشههای خشونت و تاریک اندیشی و ریشههای اصلی عقبماندگی افغانستان و بدبختیهای مردم ما است، که به خاطر حرص و جیفه دنیا و تحقق پلانهای بیگانه جهاد نمودهاند، نه به خاطر اسلام و یا مردم افغانستان و اکنون هم جهت دسترسی به قاچاق هیروهین و غارت معادن کشور با هم میجنگند که در جنگ منافع آنان خلقهای بیچاره و بیدفاع افغان هر روز در ماتم نشسته و قربانی میدهند.
ارتجاع سیاه یعنی اخوانالشیاطین از بدو پیدایش در افغانستان به مثابه یک باند جنایتکار و یک عنصر ضد ترقی و پیشرفت عمل نموده است، اخوانیها نه تنها برای توضیح حقیقت و واقعیت دین مقدس اسلام در هیچ یک از مسایل کوشش ننمودهاند، بلکه بر عکس برای تحریف حقیقت و بدنام ساختن مردم دیندار، انسانهای شرافتمند و جوانان روشنفکر و وطنپرست، با فضل فروشی و دگمهای خودساخته خود، با ملأ نطقیهای بیماهیت همواره مصروف شیطنت بودهاند، ارتجاع با تمام قدرت سعی نموده تا مردم بیچاره و بیدفاع افغانستان را چنان متقاعد سازند، که فقر و بیچارگی و حاکمیت ظالمان از طرف خدا است و تغییر آن امکانپذیر نیست، آنها برای مردم کم سواد و بیخبر افغانستان تبلیغات خصمانه نموده و از اسلام در جهت مطیع ساختن مردم زحمتکش به اوامر حاکمان مزدور و خونخوار و تحکیم قدرت آنان استفاده مینمایند.
ارتجاع سیاه در لباس جویندگان حقیقت و نمایندگان خدا (ج) به روی زمین میخواهند چنان قیافهای را به خود اختیار کنند، تا علل اصلی بدبختیهای جامعه را پنهان نگه داشته و عاملین جنایات را تبرئه نمایند، این طیف طفیلی در طول تاریخ کشور ما از معتقدات مقدس و مذهبی مردم جهت زراندوزی استفاده نموده و برای تودههای کم سواد مردم تنها خوشبختی را بسیار خیالپردازانه در دنیای باقی و در فردوس برین وعده میدهند و خودشان با چال و فریب حاصل رنج و زحمت خلق را ظالمانه تصاحب میکنند، حضرت مولانا عبدالرحمان جامی در نفرت از ظالمان و ستمگران میگوید:
بیخدا اگر بود عادل در کشور بهتر بود ز باخدای ستمگر
وظیفه اصلی ارتجاع خصومت با علم و دشمنی با ترقی خواهان است تا بتوانند با صدها حیله و هزاران نیرنگ حق را باطل و باطل را حق جلوه بدهند، اگر تاریخ را ورق بزنیم به روشنی دیده میشود که، ارتجاع نه تنها دولت شاه امانالله غازی را سرنگون کرد و کافر و ملحد خواند، بلکه باعث جنایات بیشمار و خشونتهای پی در پی در دوران پادشاهی محمد ظاهر شاه نیز شد، ارتجاع نه تنها به جنگ های مسلحانه و شورشها در دوران ریاست جمهوری داود خان دست زد، بلکه در زمان جمهوری دموکراتیک در دوران نورمحمد ترکی، ببرک کارمل و دوکتور نجیب الله نیز به جنگهای مسلحانه و ویرانگر و خانمانسوز پرداخت، تا اینکه در افغانستان به کمک باداران خویش، دولتهای جهادی – طالبی – جهادی را یکی پی دیگر ایجاد و با به قدرت رسیدن در ویرانی کابل و به آتش کشیدن سرتا سر افغانستان عقدههای دل شان را با فیرهای شادیانه و کشتار بی گناهان و غضب هست و بود خلق، کشیدند، اما طوریکه دیده میشود این عقدهها علیه مردم افغانستان بیپایان است، که به شهادت رساندن وحشیانه فرخنده پرده از روی عقاید و آرزوهای شوم آنان نسبت به آوردن ترقی، تمدن، آرامش، صلح و ثبات در افغانستان برداشت.
بـه فـردوسـی که گـفـتی کافـری تـو بـبـین ملأ عــــجـــب تـو شـــری تـو
تـو مـولانـا و افـغـانی و ســیـنـا را بـــــگفتی ملـحد و فتنهگری تـو
زمـسجـد لانـه شیـطـان تــو کـردی همـــــه ظــلم اســــت اگر که داوری تو
چه باشد افتخار ما بر تو ای" لنگ" که در تاریخ فقط "کور" و "کری" تو
همچنان این طیفهای توطئه گر ضد ملی و ضد ترقی همین لحظه که نگارنده مصروف نوشتن این سطور است، سقوط دولت جناب اشرف غنی را تدارک میبینند، در موضوع گیریهای جا طلبانه سران جهادی و در اعمال خائنانه طالبی بیش از پیش آشکار گشت که تا ارتجاع در افغانستان باقی است، دست از توطئه و دسیسه بر نخواهند داشت و به چیز کم قناعت هم نمیکنند و به همین جهت است که آنان میخواهند تا رییسجمهور غنی را چنان به تار عنکبوت بپیچانند که به عقبنشینیهای بزرگ در تطبیق برنامههای ترقیخواهانهاش وادار نمایند، برنامههای که در مجلس سنا امریکا به استقبال بینظیر مواجه شد.
به این ترتیب شرط ضرور نجات افغانستان از چنگال ارتجاع سیاه، که بدبختانه فکر و اندیشهای تودههای بیسواد میهن ما را اسیر نموده و دولت افغانستان را در گرو گرفته است، مبارزه به خاطر ترقی، دموکراسی و عدالت اجتماعی است. آزادی از ستم ملی، جنسی و ظلم اجتماعی تنها وقتی میسر است که جوانان ما به دور برنامه مدون که پیشرفت و ترقی جامعه را طرحریزی کرده باشد حلقه زنند، برنامه که تمام شرایط مادی و معنوی را جهت پیشرفت همهجانبه جامعه و هر فرد را به طور جداگانه فراهم سازد، برنامه که دین را از دولت و سیاست جدا نموده باشد، برنامهای که از تمام دستاوردها و ارزشهای مترقی علم و فرهنگ نوین و پیشرو بشری پشتیبانی نماید و بتواند به تدریج افغانستان را به ژرفای برابری و دموکراسی و عدالت اجتماعی که شرط ضرور ترقی و شگوفایی تمام استعدادهای جامعه است رهبری کند، آشکار است که در حال حاضر شایسته و دارندهای چنین برنامه، احزاب مترقی چپ در جامعه افغانستان است، ضرورت تاریخی است تا هر جوان افغان متعلم و محصل، مأمور و پیشهور، دهقان و کارگر، تجار و فیودال، مرد و زن به احزاب چپ مترقی بپیوندند، این یگانه راه نجات از شر ارتجاع سیاه، از نابودی وطن، از بنیادگرایان و آدم کشان حرفوی است، نیروی شما در وحدت شما و نجات شما در مبارزه سیاسی و فرهنگی میباشد، به تنهایی مبارزه نمیشود و هیچ کشوری در جهان سر به خودی آباد و سعادتمند نشده است، آزادی، ترقی، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت و برابری و همه پدیدههای انسانی حاصل مبارزات خستگیناپذیر احزاب سیاسی مترقی و میهنپرست در جهان امروز است.
همچنان احزاب چپ و ائتلاف چپ که افتخار سنن انقلابی و تاریخ مبارزات سیاسی افغانستان را دارند و رویاهای مبارزان و میهنپرستان را تحقق میبخشند و وارث رویدادهای ترقیخواهانه تاریخ افغانستاناند باید بتوانند برنامه مشترکی را که جواب گوی خواست زمان باشد تدوین نموده و تمام جوانان افغانستان را به همکاری عملی و عضویت در صفوفشان فراخوانند و کار فوقالعاده گسترده تبلیغاتی را جهت روشنگری جوانان در شهر و ده براه انداخته و با استفاده از فرصتهای طلایی با گرفتن حد اکثر بهره در سازماندهی و استفاده لازم از نیروی جوان جهت پراگنده کردن، متلاشی ساختن و محو کامل نیروهای ارتجاعی و تروریست، به سوی انقلاب فرهنگی و افغانستان با فرهنگ، باوقار و با آبرو در سطح جهان حرکت نمایند و آنچه که برای ایجاد تحول بنیادی و خوشبختی مردم در جامعه ضرور است به ارمغان آورند و پیشنهاد میگردد تا این آرزوی پاک و خواستههای میهنپرستانهای خویش را از کارهای فرهنگی تا دفاع مسلحانه از کشور با شخص رییسجمهور افغانستان در میان گذاشته و در تحقق آن طی یک موافقتنامه مشترک از دولت کمک همهجانبه حاصل نمایند.
آخر سخن، درس اساسی که از شرایط کنونی نهایت شکننده و بحرانی افغانستان باید گرفت این است که: وطنپرستان تنها هنگامی میتوانند رسالت تاریخی خود را در مقابل میهن و مردم آن ایفا کنند و زمانی میتوانند بر هیولای پلید بنیادگرایی و ارتجاع پیروز شوند و وقتی دوباره فاجعه فرخنده شهید تکرار نمیگردد، که وطنپرستان افغانستان در یک ائتلاف یا جبهه متحد برای ساختمان جامعه نوین میهن ما دوش بدوش هم به سوی میدانهای نبرد اجتماعی حرکت نمایند، زیرا اگر از حرکت و تکامل، وحدت و گسترش و پیوند با تودههای مردم باز ایستن، محکوم به فنا خواهند شد./
نوت: ضرور است تا واضح سازم که، اگر از ارتجاع سیاه و نمایندگان این ایدیولوژی در افغانستان صحبت نمودهام، مقصدم از دین مقدس اسلام و مسلمانان واقعی میهن ما نیست، همچنان مقصد از جهادی همینهای اند، که تا دیروز صد افغانی به جیب نداشتن و امروز ما همهگان شاهد ثروتهای ملیونها دالر آنها هستیم، از کجا کردند؟ و مجاهد آن افغان شریف و پاک و آن مسلمان واقعی است که فریب همین جهادی را خوردند و واقعا فکر می کردند که وطن شان اشغال شده و اسلام در خطر است، روح شان شاد باد. جهادیها ازآنان جهت ویرانی میهن، کشتار ترقی خواهان و بدبختی مردم استفاده نمودند و در عوض خود مالک ثروتهای ملی افغانستان و صاحب ملیونها دالر بادآورده شدند.
حمل 1394