در این زمان و زمن و در این برهوت تنهایی وبی مضمونی که به قول شاعر: جام بشکسته، تار بگسسته و هر شعری هم دیگر به دل ننشیند، چه دلمشغولییی برتر و والاتر از این که کتاب دلخواه و دلنشینی پیدا کنی با گوشهء دنجی و بتوانی لحظات دیر پای زمان را با به خوانش گرفتن آن کتاب مستطاب، از پا درآوری. اما چون در این هیچستان غربت امکان دسترسی به کتابهای خوب مثلاً "صد سال تنهایی" گارسیا مارکز، وجود ندارد و یا کمتر وجود دارد و پیدا شدن چنین کتابهایی حکم کیمیا را دارد، گهگاهی ورق گردانی فرهنگ زبان فارسی – دری هم سخت دلپسند است و در واقع گلگشتی است و سیر و سفر جالبی به دنیای گسترده و رنگین کمانِ واژهها و لفظها و اصطلاحهای این زبان جلیلالقدر یا به تعبیر رند شیراز: " قند فارسی". به سخن دیگر به خوانش گرفتن مجموعهء واژهها، لفظها و تعابیری که در درازا و پهنای دو هزار سال پیش در این زبان به کار رفته است که در حقیقت فهرستی میتواند بود از حوادث و شیوههای زندهگانی و تمدن و اندیشهها و آرزوهای مردمان سرزمینهایی که به فارسی دری سخن گفته و سخن میگویند.
بایسته میپندارم تا پیش از پرداختن به اصل مطلب، در همین جا بگویم که هر تحولی که در جامعه رخ میدهد- چه تحول مادی و چه معنوی – اثرگزار بر واژهها و لغات متداول آن جامعه میتواند بود. در چنین حالات است که دستهیی از لغات و اصطلاحات منسوخ و یا متروک میشوند و دستهء دیگر نظر به ضرورت و احتیاج و وضع پدیدار شدهء اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، فلسفی، ادبی و علمی از زبانهای بیگانه گرفته میشوند و یا از زبان اصلی ساخته میشوند، به شیوهها و روشهای گوناگون. در این میان گهگاهی نیز استبداد فرهنگی هیأت حاکمه و رجال مستبد و متعصب نیز نقش مهمی بر وارد شدن و تحمیل واژههای بیگانه در زبان اصلی میتواند داشته باشد. چنانچه در کشور ما زبان فارسی دری در درازای تاریخ بهویژه، سالهای صدارت سردار محمد داوود و همین اکنون درزمانی که کشور ما را تب دموکراسی فرا گرفته و مردم از گرمای بیشازحد آن رنج میبرند، به بهانههای گوناگونی با تهاجم زبانهای دیگر مواجه شده و واژههای بیگانه برزبان ما تحمیل شدهاند...
بنابراین میتوان گفت که واژهها بهسان مروارید در دل صدف و یا گلبرگها در لفاف ابر پدید میشوند و با شناخت و درک از هم ریشهگی آنها، میتوان به حوادث و پیوندها و هجرتها و تماسهای تاریخی و استبداد و خودکامهگی های رجال مستبد و تهاجمات فرهنگی تک تک زمانهها پی برد.
دربارهء شیوهء ساختن واژههای تازهء فارسی – دری پرویز ناتل خانلری نویسنده، ادیب و پژوهشگر حوزهء فرهنگی فارسی زبانان چنین مینویسد: *
" ... وجه دیگر وضع الفاظ تازه است به یکی از دو طریقهء ترکیب و اشتقاق. هر زبانی بهحکم قواعد و ساختمان کلی خود یکی از این دو روش را بیشتر مورد استفاده قرار میدهد. مراد از اشتقاق آن است که کلمهیی با یکی از اجزای حرفی که خود تنها به کار نمیرود و معنای مستقل ندارد، تلفیق شود و کلمهء تازه ایجاد کند. این اجزا را " پیشوند " یا " پسوند " میخوانیم... اما ترکیب، پیوستن چند لفظ مستقل به یکدیگراست، چنان که از مجموع آنها معنای تازهیی اراده شود که بهجز معنی اصل هریک از آن دو کلمه باشد. زبان فارسی آمادهگی خاصی برای ساختن این گونه لغات و اصطلاحات تازه دارد. و در هرزمانی فارسی زبانان قسمتی از احتیاجات خود را به لغات جدید با این روش برمی آورند. کلمات مانند تیغ تیز کن، کفش کن، رومیزی، زیرسیگاری، چهل چراغ، سه چرخه، دودکش و صدها مانند اینها مثالهای این روش برای وضع کلمات جدید است."
فراموش نگردد که برخی از اجزای صرفی در هنگام الحاق به اسم کلمهء تازهیی میسازند که به کلمهء اصلی ازلحاظ " شباهت " رابطه دارند. مثلاً از نام بسیاری از اعضای بدن انسان در فارسی دری واژهیی میسازند که با آن عضو شباهت دارد. یعنی با ایزاد حرف "ه" در آخر. مثلاً از واژهء چشم، چشمه، از گوش، گوشه، از پای پایه، از ساق، ساقه از دهن، دهنه و...
باری! سخن من در بارهء توانمندیها و نیروهای نهفتهء زبان فارسی دری است و در مورد ویژهگی های شگرف و استعدادهای ناکرانمند این زبان ملیح در ساختن واژهها و الفاظ ترکیبی. مثلاً هرگاه فرهنگ زبان فارسی را بگشاییم میبینیم که مثلاً از همین واژهء گران سنگ " دانش " که سوگمندانه امروز توسط مشتی از فارسی ستیزان به زندان افگنده میشود و اجازه کاربرد آن به دستور مقامات حاکم کشور داده نمیشود، چگونه دهها واژهء نو و یا ترکیبی ساختهاند:
دانش: مصدر از دانستن، دانندهگی، دانایی، علم و فضل
دانش آباد، دانش آرا، دانش آزما، دانش آموز، دانش آور، دانش الفنج، دانش اندوز، دانش اندیش، دانش بسیج، دانش بهر (بهرهمند از دانش)، دانش پذیر، دانش پرست، دانش پرور، دانش پژوه، دانش پسند، دانش پناه، دانشجو، دانش دوست، دانش سار، دانشسرا، دانش سگال، دانش سنج، دانش فروز، دانش فروش، دانشکده، دانشگاه، دانشگر، دانشگزین، دانش گستر، دانشمند، دانشنامه، دانشمندانه، دانش نیوش، دانشومند، دانشور، دانشیار، دانشی، دانشی مرد، دانشگرا، دانش فراز...
آری فرهنگ زبان را که بگشاییم درمی یابیم که چگونه با قرار دادن اجزای کلام یعنی اسم وصفت و فعل و پیشوند و پسوند، میتوان واژهء تازه آفرید و پی میبریم که دری زبانان شاعر و ادبا و فضلای کشور ما و حوزهء زبان فارسی با استفاده از این ویژهگی های شگرف زبان مان، چه ترکیبهای زیبا و رنگینی آفریدهاند. مثلاً یکی از اساتیذ زبان فارسی، آفرینش حکیم نامدار ابوالقاسم فردوسی از کلمهء "سر" را در شهکار بیبدیلش شاهنامه، چنین ثبت نموده است: * *
سر:
سرپا، سرآزاد، سرآزاده، سراسر، سراسیمه، سرافراز، سر افشان، سر افگنده، سرانجام، سرانگشت، سرآهنگ، سرباز، سربهسر، سربند، سرپرست، سرکشی، سرمایه، سرمست، سرنگون، سرور، سروری، سرهنگ، سپید سر، باد سر، بیدار سر، هشیارسر، پیرسر، تیغ سر، زاغ سر، سبکسر، یکسر، همسر، سیم سر، گاو سر، دیو سر، چاه سر، خیره سر، آسیمه سر، برهنه سر، کوه سر، بیسر، بیدار سر..."
همچنان با همین واژهء "سر" ترکیبهای فراوان دیگری نیز میتوان در فرهنگ زبان فارسی – دری یافت که محصول آفرینش هزاران شاعر و نویسنده مرد و زن باسواد و حتا بیسواد جامعهء ما با استفاده از همین ظرفیتهای بیکران زبان ماست. به این ترکیبها نگاه کنید:
سردار، سرکار، سرکاری، سرپایین، سرمد، سرآمد، سرخیل، سرسبز، سرگردان، سرگردانی، سرآسیا، سرچشمه، سرازیر، سرسفید، سرزمین، سرانه، سرخم، سرسپرده، سرراسته، سرچپه، سربسته، سربریده، سرگشاده، سرنیزه، سربهمهر، سرکارگر، سر گروه، سرنشین، سرنوشت، سرشناس، سرسخت، سردوشی، سرتراشی، سرپایی، سرمیزی، سردبیر، سرتاسر، سرتاپا، سربههوا، سرشار، سربلند، سرمقاله، سرمنزل، سرپوش، سرگوشی، سرپرست، سرقفلی، گل سر، سخت سر، پیرانه سر، و دهها واژهء دیگر از همین واژه دوحرفی " سر " ساختهاند که وسعت تعبیراتش فراوان است. مانند سیاه سر که محصول جامعهء مرد سالار ما است و مراد از سیاه سر همان موجود ضعیف و ناتوان (زن) بوده است.
ترکیبات فراوان دیگری نیز از همین واژهء "سر" آفریده شده است. مانند، سروته یک کرباس، سروکله شخصی پیدا شدن، به سر دویدن، سر به گریبان تفکر فرو بردن، سر کسی را زیر بالش نمودن، سر کسی را خوردن و...
همچنان هرگاه ما به آثار منثور بزرگان ادب فارسی بنگریم میبینم که در آثار آفرینشی آنان چگونه واژهها و ترکیبهایی زیبایی آفریده شدهاند. مثلاً ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار بینظیرمان در تصنیف جاودان و ماندگارش، این ترکیبهای گوناگون را آفریده است: ***
گونه:
ترگونه، کوتاه گونه، خجل گونه، پیاده گونه، کاسد گونه، رنج گونه، آرام گونه، خلوت گونه، بیگانه گونه، ظبط گونه، ابله گونه، بیگناه گونه، مواضعت گونه، متوحش گونه، متهم گونه، مراد گونه، مقدم گونه، ایمن گونه...
به این ترکیبهای زیبا و گوش نواز که ساختهء آن دبیر فاضل است نیز نگاه کنید:
برمنش، ژاژخای، باد گرفته، بسته کار، گشاده کار، به ریش نزدیک، ولایت بی خداوند، تیمار کش، تنگ زندهگانی، دزد زده، ستم رسیده؛ درشت سخن، سخن نگارین، شادی دوست، باریک گیر، دشمن بچه، دراز آهنگ، گردن آور، بناگوش، تر زبان، پردان، مرغ دل و...
طبیعی است که در این مختصر نمیتوان دربارهء آفرینش الفاظ تازه و ترکیبهایی که در آثار منظوم قدمای زبان فارسی دری مانند نظامی، جامی، مولوی، حافظ، ناصر خسرو، بوعلی سینای بلخی، فرخی، رودکی و. وجود دارد سخن گفت و نمونههایی برگزید، زیرا مثنوی هفتاد من کاغذ میشود؛ ولی این نبشته را نمیتوان بدون یاد کرد و سپاس از صدها شاعر و نویسندهء زبان فارسی دری به پایان برد که در این سالهای پسین با ساختن زیباترین و گوشنوازترین واژهها و ترکیبها به قلههای شامخ اندیشه و احساس قلم و قدم زده و نه تنها به غنامندی این زبان افزودهاند بل با آفرینش آثار بدیع شان از زبان من وتو پاسداری کردهاند...
خوب دیگر، من نمیدانم که در این زمهریر بدگمانی که مسأله زبان را یکی از مسایل بحث برانگیز جامعهء ما ساختهاند، خرده گیران فارسی ستیز این نبشته را چه در نظر خواهند آورد- درحالیکه این نبشته هرگز بر ضد زبان دیگری به نبشت نیامده و به نزد نویسنده آن هیچ زبانی برتر از زبان دیگر نیست؛ ولی آگاهان و حامیان آزادی بیان و مدافعان حقوق بشر به من و امثال من حق خواهند داد تا به زبان فارسی دری که زبان مادری ماست و هستی مادی و معنوی ما را تشکیل میدهد، سخن بگوییم، مطلب بنویسیم، سرود بخوانیم و دوستش داشته باشیم.
آری، همان طوری که زبانهای ما از ظرفیتهای بیکران آفرینشی برخوردار اند، مردم ما و سرزمین مشترک مان نیز سرشار از تواناییهای شگرف و ظرفیتهای ناکرانمندی هستند که خواهند توانست به آرمانهای دیرین شان: صلح، ترقی و رفاه برسند بهشرط آن که کار به اهل کار سپرده شود، نه به هر زنگی مستی. به تعبیر سعدی:
ندهد هوشمند روشن رأی به فرومایه کارهای خطیر
رویکردها:
* زبان شناسی و زبان فارسی، نوشتهء پرویز ناتل خانلری – صص ۹۷-۹۶
** برگهایی در آغوش باد، نوشتهء دکتر غلام حسین یوسفی. چاپ دوم. جلد اول: ص ۱۳۱
*** همان کتاب صص ۲۲۷-۲۲۹