چندی پیش مطلبی نوشته بودم و در آن از کاربرد فراوان با مورد و بیمورد علامتهای ویرگل (،) و سمیکولن (؛) در املای زبان فارسی یادآوری نموده بودم. آن نوشته مورد توجه دوستان زیادی قرار گرفت و از من خواهش کردند چند سطری در باره نشانهگذاری هم بنویسم.
نشانهگذاری چیست؟
نشانهگذاری عبارت است به کار بردن علامتها و نشانههایی که خواندن و درک و فهمیدن درست یک نوشته را آسان میسازد و به رفع برخی از ابهامها میپردازد. مثلاً در این جملات:
امید فرزاد از مکتب آمد.
امید! فرزاد از مکتب آمد.
امید، فرزاد از مکتب آمد؟
دیده میشود که جمله اول بی علامه تقریباً بیمفهوم است. اما جمله دوم با گذاشتن علامت نداییه با مفهوم شده و هرکس که بخواند فوراً منظور گوینده را درک میکند و در جمله دوم با گذاشتن علامه سؤالیه معلوم میشود که گوینده چه مراد داشته است. یا در این جملات سه معنی و سه مفهوم متفاوت به دست میآید.
مرد، خسته از کار بازگشت.
مرد خسته از کار بازگشت
مرد خسته از کار، بازگشت.
گفتنی است که در پیام و گفتار شفاهی از حرکت دست و انگشت و حرکت سر و ایما و اشاره استفاده میشود. اما در نوشتن از علامههای نوشتاری که خواننده بتواند بهراحتی مطلب نویسنده را درک کند. این هم گفتنی است که نشانهگذاری پیشینه زیادی در زبان فارسی - دری ندارد. نشانهگذاری در این یکی دو قرن اخیر با پیروی از صورت نوشتاری زبانهای اروپایی در زبان ما رایج شده است. البته لوایح ترافیکی هم اشکال بیجان و نشانههاییاند که راننده را بهسوی مقصدش بهدرستی رهنمایی میکند.
در کتاب آیین درست نویسی، استاد سید علی محمد اشراقی. ضرورت استفاده از درست نویسی را بدین- کمک به آسان و درست خواندن یک متن، تا ضرورت به تکرار خواندن، نباشد.
- ساده ساختن انتقال فکر و اندیشه نویسنده به خواننده.
- ایجاد پیوندها بین مطالب.
نشان دادن آهنگهای یک گفتار و یا یک متن. مثلاً با گذاشتن علامه (؟) خواننده به شکل اتومات لحن پرسش را هنگام خواندن متن اتخاذ میکند.
نشانه نقطه یا توقف و درنگ: این نشانه در ختم جملههایی گذاشته میشود که نویسنده بخواهد درنگ کند و یا جمله دیگری را آغاز کند. نقطه را برخیها با نکته اشتباه میکنند درحالیکه (.) چیزی و نکته معنای دیگری دارد. نقطه در پایان آن جملههایی گذاشته میشود که با آهنگ تعجب، سؤال و خطاب ختم نشده باشد. مثلاً: دیروز باران بهشدت میبارید.
همچنان نقطه را در پهلوی علایم اختصاری میگذارند. مانند ح. د. خ. آ. یا در پهلوی مخفف اسمای مشهور مانند: و.باختری یا ص. سیاه سنگ
کامه یا ویرگل یا نشانه توقف و درنگ کوتاه (،): - هرگاه چند کلمه یا جمله یکی پی دیگری بیایند در این صورت در متون قدیم توسط واو عطف به هم پیوند داده میشدند. مگر حال بهعوض آن همه واو عطف کامه گذاشته شده پیش از آخرین واژه حرف ربط واو نوشته میشود: مانند ّ مقبول، قشنگ و زیبا هر سه واژههای مترادفاند. یا اعداد ۱، ۲، ۳ و چهار اگر جمع شوند حاصل آن ۱۰ میشود. گونه بر شمرده است:
- پیش از تکهها، فقرهها و عبارتهایی که نیاز به شرح و توضیح عبارتهای پیشین باشند، مانند: پشت دریاها شهری است، که در آن وسعت خورشید، بهاندازه چشمان سحر خیزان است. یا فردوسی طوسی، به همه فارسی زبانان حوزه فرهنگی ما، تعلق دارد.
- در صورتی که یک جمله با واژههایی مانند آری، بلی، نه، نی، صحیح، درست، پس، بنابراین و... آغاز شود، مانند: بلی، فرزاد مکتب رفته است. نی، نورس هنوز مکتب را ختم نکرده است. پس، ضرور است تا صدای اعتراض خود را بلند کنیم.
- برای نوشتن آدرسها و نشانیها و مأخذها، مانند: کابل، مکروریان دوم، بلاک ۱۱۲، آپارتمان ۳۴. یا محمد نبی عظیمی، اردو و سیاست، چاپ سوم، مرکز نشراتی صبا کتابخانه، پشاور، صص ۱۲۲-۱۲۶
- بین دو واژهیی که ممکن خواننده بهاشتباه آنها را با کسره اضافه بخواند، مانند: از پس تپهها، و بیابان خاطرات، تو در ره خیال من هستی، تنها تو.
- میان عبارتها و جملههایی کوتاه که درمجموع یک جمله مکمل را تشکیل میدهند، مانند: رفته بودم سر حوض، تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب، آب در حوض نبود.
- استاد سید علی محمد اشراقی مینویسد که گاهی واو عطف دو عبارت یا گروه را به هم متصل میکند ولی در داخل آن گروه نیز واو عطف دیگری برای ربط واژهها به کار میرود، در این صورت علاوه بر واو، کامه نیز در وسط دو عبارت میآورند تا بخشهای آن دو به هم نیامیزد و اشتباه رخ ندهد، مانند: دانا و هنرمند، و نادان وبی هنر هرگز دریک ردیف قرار نگیرند.
و اما از نگر من همچنان که در مقاله این همه ویرگل و سمیکولن نوشتهام همان نوشتن واو عطف برای وصل چنین تکههایی هم کفایت میکند.
- در صورت نوشتن واژههایی خطابیه و نداییه در آغاز جملات، مانند: رفیق عزیزم، مژده پدر، عشق من،
*** بحث دیگر سمیکولن (؛) است؛ اما تا آن زمان این برش از نوشته این جانب در باره کامه و سمیکولن تقدیم میشود:
برخی از این سروران چیز نویس که تصور میشود، عاشق سینه چاک ویرگل و کامه باشند، آن قدر حق و ناحق نوشتۀ شان را با این نشانه زینت (!) میبخشند که تعداد ویرگل ها از تعداد واژههای مقاله و مطلب شان تجاوز میکنند. همینها شاید نمیدانند که علامه سمیکولن با نشانۀ ویرگل تفاوت دارد و هرکدام این علامهها بنا بر ضرورت خاصی گذاشته میشود؛ پس بهعوض علامه ویرگل نشانۀ سمیکولن را حاتم طایی وار در سر تا پای نوشتۀ شان پخشوپلا میکنند. مثلاً یکی از این والا گهران درجایی چنین مینویسد: «... و به سرتاسر مطبوعات رسمی و چیز نویسی دورۀ دهه هشتاد سر بزنید و پا بفشارید؛ و فقط یک نوشته نشان بدهید که با یک نسبت ناچیز؛ این مفاهیم را مطرح کرده باشد؛ و یا این مسایل را بررسی کرده باشد؛»
حالا اگر سمیکولن که بدان «نقطه – ویرگل» هم میگویند، علامۀ درنگ بیشتری نسبت به ویرگل و کمتر از نقطه باشد؛ پس چگونه میتوان آن را در پایان جمله بهعوض نقطه - که علامه توقف کامل دریک جمله است - گذاشت؟ بهجز داشتن یک عشق پاک نسبت به کامه گذاری و سمیکولن کاری نوشتهاش. دیگر آن که مگر حرف «و» و واژههای «تا» و «که» و «به» و «از» و «پس» زنجیر جملات ساخته شده از واژهها را به هم ربط نمیدهند؟ در این صورت چه ضرورتی خواهد بود که ما سمیکولن یا کامه را پیش از حرف «و» بیاوریم؟ مثلاً درهمان جمله بالا: «...این مفاهیم را مطرح کرده باشد؛ و یا این مسایل را بررسی کرده باشد؛» مگر در این جا که «واو عطف» را به کار بردهایم، ضرورت کدام درنگی دیده میشود که یکی از علامههای توقف کوتاه یا طولانی را بگذاریم؟ یعنی یا واو عطف باید حذف میشد و یا کامه. بنابراین اگر این طور مینوشتیم، بهتر نبود؟: ... این مفاهیم را مطرح کرده باشد و یا این مسایل را بررسی کرده باشد؟
مثال دیگر: «شب بود، و سیاهی، و سکوت؛ و ترس ناشناختهیی، که بر تمام ارکان وجودش، مستولی شده بود؛» بلی! تعجب نکنید، چنین هم مینویسند: دریک جملۀ ده دوازده واژهیی، شش بار کامه و سمیکولن و نگذاشتن نقطه (.) یا علامه درنگ و توقف طولانی. آری، همان طوری که میبینید، در این جمله هم کامه و سمیکولن به کار رفته است وهم از واو عطف استفاده شده است وهم از حرف ربط. اما به نظر من این طرز نوشتن نشانۀ آشکار افراطوتفریط در امر استفاده از این علامهها و نشانهها است. بنابراین با توجه به جمله بندی و ساختمان زبان فارسی این نشانهها را باید به کار برد، نه با تبعیت از زبانهای اروپایی. پس جملۀ بالا را این طور هم میتوان نوشت، تا هم زیباتر و شیواتر به نظر آید و هم قواعد نشانهگذاری مراعات گردند: «شب بود و سیاهی و سکوت و ترس ناشناختهیی که بر تمام ارکان وجودش، مستولی شده بود.»
سمیکولن (؛) علامه درنگ متوسط:
به این نشانه «نقطه - ویرگل دار» هم گفته شده است. این علامه توقف و یا درنگی است که در مواقع ذیل از آن در نوشتن استفاده میشود:
- برای اجزای یک جمله که پیدرپی آید و به هم ربط داشته باشند؛ اما ایجاب توقف کامل (.) و یا کوتاه (،) را ننماید. همچنان در جملههای توضیحی و تفسیری پیش از واژههای اما، زیرا، لیکن، ولی، مگر، بل که. مثلاًْ، اگرچه ... نوشته میشود: فرزاد خانه آمد؛ اما نان نخورد و رفت برای بازی فتبال. یا: افلاتون در مورد وحدت وجود میگفت: گوهر جهان واحد است؛ اگرچه بین اجسام مختلف و ویژه بیشماری تقسیم میشود.
بدین ترتیب باید خدمت دوست عزیزم انجنیر عمر فیض عرض کنم که نقطه چون درنگ کامل است، با سمیکولن فرق دارد و فقط هنگامی گذاشته میشود که جمله پایان بیابد.
گفتنی است که همان طوری که در مقاله این همه ویرگل و سیموکلن نوشتهام در مطالب جدی و تحقیقی نباید در گذاشتن ویرگل و سیموکلن زیاده روی کرد و حق و ناحق ویرگل و سیمکولن نوشت و گذاشت.
دو نقطه سر به سر یا نشانه شارحه (:)
این علامت پیش از نقل قول یا برای بیان و شرح و تفسیر یک موضوع گذاشته میشود. مانند حضرت حافظ میفرمود: چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست / سخن شناس نه ای جان من خطا این جاست.
یا حکیمی را گفتند: عالم بیعمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بی عسل.
همچنان پس از عنوانهای خرد و کوچکی که در کنار صفحه نوشته میشوند، به کار میرود. مانند:
فرق میان همزه و الف: یا های ملفوظ و غیرملفوظ: یا اسم ذات و اسم معنی:
همچنان در هنگام برشمردن یا بیان بخشهایی از یک پیشنهاد و یا جلب خواننده به یک مسأله بااهمیت. مانند توجه خواننده گان این برگ را به مقاله ذیل جلب میکنم: سخن روز
همچنان هنگام معنی کردن واژهها؛ مانند: گستره: پهنا - زوال: نابودی -
خطک یا خط فاصله (-): در سمت چپ بخش بندیهای یک موضوع یا قسمتهای اساسی یک نوشته، گذاشته میشود. مانند:
واو در زبان فارسی پنج قسم است:
- واو عطف.
- واو مجهول.
- واو معروف.
- واو مرکب.
واو معدوله.
همچنان بهمنظور تفسیر و توضیح یک واژه و یا یک عبارت و همچنان مجزا کردن فقره معترضه به کار میرود. مانند: ناصر خسرو - شاعر مبارز و دانشمند - به سال ۴۸۱ هجری زنده گی را پدرود گفت.
در دیالوگهای داستانی و مکالمههای تیلفونی بهعوض نام گرفتن از گوینده گان:
- امروز تیلفونت هیچ جواب نمیداد.
- چارج اش خلاص شده بود.
- خوب، حالا چه مصروفیت داری؟
- تلویزیون را تماشا میکنم.
نشانه پرسش یا سؤالیه (؟):
این نشانه بس از جملهیی که شکل سؤال مستقیم از یک شخص را داشته باشد، گذاشته میشود. مانند: امید چه وقت به نزد من میآیی؟ یا رمان سایههای هول را خواندهای؟
- همچنان برای نشان دادن تردید و شک در کدام مورد و یا ریشخند و استهزا نشانه سؤالیه در بین قوسین (؟) گذاشته میشود. مثلاً: ولسوالی چاردره در ولایت قندوز (؟) است. نشانه تردید. یا رمان واهمههای زمینی ۲۶ فصل (؟) دارد.
یا سخنگوی داعش گفت که داعشیان صله رحم (؟) دارند. نشانه استهزا.
- نشانه پرسش در برخی حالات در پایان یک عنوان یا مقاله و یا یک جمله هم میآید: مانند: زندهگی چیست و مرگ کدام است؟ یا: پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟ مثنوییی از اقبال لاهوری. یا در پایان یک جمله، مثلاً: ...در این صورت، این کشور به کجا میرود؟
- گاهی پس از قیدهای استفهام مانند چرا؟ چطور؟ چگونه؟ چه وقت؟ کجا؟ کی؟
- گاهی نویسنده در جملههای پرسشی بهمنظور تأکید بیشتر، نشانه پرسش و تعجب را پهلو به پهلوی هم میگذارد. مانند: مگر میتوان در این وضع پیچیده نظامی و سیاسی اداره وزارت دفاع کشور را به یک فرد معلول و بیتجربه و غیر مسلکی سپرد؟!
آقای سید علی اشراقی مینویسد که برخیها علامت پرسش را بهجای نشانه تعجب به کار میبرند که صحیح نیست و بعضیها نیز برای نشان دادن تعجب بیشتر، زیاده از حد دو یا چند نشانه پرسش را یکی پشت دیگر ودر پهلوی هم میگذارند که صحیح نیست و نادرست است. بدین شکل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا !!!!!! وی مینویسد که اگر جملهیی هم تعجب آور وهم شوخی آمیز باشد تنها یک نشانه پرسش و یک نشانه ندا را به کار میبریم. مانند: اوه راست میگویی؟ جایزه صد هزار افغانیگی نصیب من شده است؟!
نشانه ندا یا نداییه، شگفتی یا تعجب و علامه خطاب یا خطابیه (!):
جناب سید علی محمد اشراقی در اثر بسیار غنیمت شان «آیین درست نویسی» مینویسد که این علامه (!) تنها نشان دهنده ء تعجب نیست؛ بل در پایان آن جملههایی کاربرد دارد که نشان دهندهء یکی از حالتهای شدید نفسانی و عاطفی است. مانند: تعجب، تأکید، اخطار، تحسین، تحقیر، تنفر، ترحم، استهزاء، شک و تردید، امر و نهی، انکار، تهدید، حسرت، آرزو. درد و غم، ندا، خطاب و...
- نورس عزیز! دعا میکنم که در امتحان راننده گی کامیاب شوی.
- روزگار عجیبی است نازنین!
- ای یار! بیا تا یادی از گذشتههای دلپذیر کنیم!
- خانمها، آقایان!
- روانش شاد باد!
- دست مریزاد بانوی عزیز!
- آهسته! آرام! یواش! آخ! آه! با دریغ! افسوس!
***
قوسهای ناخنک، ناخنک «» ها:
- وقتی بخواهیم سخن و یا نقل قول کسی را بدون کموکاست بنویسیم از ناخنک کار میگیریم، مانند مولوی میفرمود ۸ نه شبم، نه شب پرستم که حدیث خواب گویم / چو غلام آفتابم همه ز آفتاب گویم »
- هرگاه مطلب نقل شده طولانی باشد یعنی دارای چند پاراگرف، در آن صورت نقل قول در آغاز پاراگراف و در اخیر نقل قول گذاشته میشود؛ ولی هرگاه سخنی در میان نقل قول اصلی بیاید در آن صورت در میان علامت نقل قول «"» ناخنکهای یک تایی میگذاریم که با دریغ در کیبورد کمپیوتر من است؛ ولی نمیدانم چگونه آن را بروز کنم.
- برای نوشتن برخی اسمای خاص مانند: «صد سال تنهایی» گارسیا مارکز را خواندهای؟
- برای نوشتن برخی واژهها و عبارتها، مانند: او یکی از دوستانش را «بادار» مینامید.
- هنگام ذکر عنوانهای مقالهها، جستارها، رسالهها، سرودهها و یا ماهنامهها و روزنامهها. مانند: روزنامه «۸ صبح» یکی از پرتیراژترین روزنامههای پایتخت است. یا رساله «طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟» اثر م. ن. عظیمی است.
***
اگرچه یکی دو تن با کنایه و نوشتن کومنتهای طنز آلود درباره این سلسله نوشتهها دادگری کردند؛ ولی هنگامی که خود معنای عنوانی را که برای صفحه خویش انتخاب کردهاند، نمیدانند، بهتر است به این گفته شاعر عمل کرد و گذشت: این نه عیب است کزآن عیب خلل خواهد برد/ ور بود نیز چه شد، مردم بیعیب کجاست؟
کمانکها، قوسها، پرانتز یا دو هلال ( ):
- کمانک ها بیشتر برای جملهها و فقرههای معترضهیی که ارتباط دستوری مستقیم با یک جمله ندارند به کار میروند. مانند: غرب زده گی نوشته جلال آل احمد بعد از داستان مدیر مدرسه (اگر غلط نکرده باشم) نوشته شده است.
- برای نوشتن سنهها، مأخذها، شرح و تفسیر برخی از واژهها. مثلاً سهراب سپهری در (پانزده میزان ۱۳۰۷) در شهر کاشان ایران متولد ودر (اول ثور ۱۳۵۹) در تهران درگذشت.
یا: احمد محمود چندین رمان نوشته است، از آن جملهاند:
(۱) همسایه گان.
(۲) داستان دو شهر
(۳) ...
یا شعر دوره سامانیان (۲۶۱-۳۸۹) را میتوان چنین بخش بندی کرد:
الف ) ابوالحسن شهید بلخی. ب) رودکی سمرقندی. ج) رابعه بلخی
یا: الفبای اوستایی (مشتمل بر ۴۸ حرف) از سادهترین الفباهای جهان است.
***
قلابها یا قوسهای ایستاده [ ]:
در تصحیح متنهای کهن، از سوی ویراستار. مانند: در واقع [هد] ف های انسان مولود جهان عینی است و این هدفها جهان عینی را بهمثابه معلوم و موجود در نظر میگیرد. (لنین دفتر فلسفی صص ۱۶۲-۱۶۳ چاپ ۱۹۴۸)
- در نمایشنامهها و تمثیلها: - ایرینا: متشکرم [کیک را از فیراپونت میگیرد] از طرف من تشکر کن. (سه خواهر از پوشکین)
***
سه نقطه یا نشانه انصراف (...):
- بهعوض یک یا چند واژه حذف شده: جایگاه دوم افغانستان در گستره فساد اداری در جهان تأسف انگیز و مایه ... برای دولت مردان است.
- در تصحیح متنهایی که برخی از واژههای آن به نسبت فرسوده گی کاغذ بهخوبی خوانده نمیشوند: دوزخی و بهشتی و ابلیسی نیست، اینها افسانهاند برای ترسانیدن ...
- هنگام قطع مطلبی که قسمتی از آن نشر شده است: از تصور من بعید بود که یکی از بهترین دوستانم ...
یا ... به دوستی با من تظاهر میکرد؛ ولی کینه مخصوصی نسبت به من داشت.
***
خط ممتد (ــــــــــــ):
- برای برجسته ساختن برخی از عنوانها و یا تأکید و تکیه بالای جملهها بهمنظور جلب توجه خواننده.
زان حدیث تلخ میگویم ترا / تا زتلخی ها فرو شویم ترا
***
ممیز یا خط مایل (/):
- برای جدا کردن تاریخهای خورشیدی و میلادی یا شمسی و قمری
- برای جدا کردن شمارههای روز و ماه و سال: ۲۸/۱/۲۰۱۶
- برای جدا کردن دو مصراع شعر: این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میخواند/ بر در میکدهیی با دف ونی ترسایی / گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از بس امروز بود فردایی.
یا تا شقایق هست / زندهگی باید کرد.
***
نشانه ایضاً یا نشانه تکرار (،،):
این نشانه بهجای کلمههای مشابهی که در سطرهای زیرین و پیهم تکرار میشوند، کار برد دارد.
مثلاً: سخیداد محصل سال دوم دانشگاه نظامی است.
فرید نثار،، ،، اول ،، ،، ،،
نشانه ستاره (*):
- برای مراجعه به زیرنویسها و رویکردها معمولاً در پاورقیها از آن استفاده میشود:
* صفحات ۲۲۳ و ۲۲۴ رمان واهمههای زمینی.
** صدای پای آب از سهراب سپهری
- برای ایجاد فاصله میان بندهای اشعار یا پراگرافهایی که موضوع شان از یکدیگر فرق دارد. در این صورت برای فرق میان پراگراف ها سه ستاره (***) میگذارند.
- نشانه رجوع کنید به دو حرف ر. ک نشان داده میشود. همچنان نگاه کنید به چنین نوشته میشود: نگ.
***
دوستان عزیز، در این زنجیره نوشتهها بیشتر از یاد داشتهای شخصی و رساله آیین درست نویسی نوشته دانشمند محترم جناب سید محمد اشراقی استاد زبان و ادب فارسی در دانشگاه کابل استفاده شده است.
این همه ویرگل (،) و سمیکولن (؛) برای چه؟
از وقتی که انترنت بر سر بازار آمد و جهان پهناور دیروز را به دهکدۀ کوچک امروز مبدل ساخت، مقاله نویسی و شعر پراگنی و کتاب نویسی و سایت سازی و وبلاگ بازی نیز در این آباده سرای چیز نویسی رونق گرفت و هرکس که تصور میکرد سرش به تنش میارزد، دست و آستین بر زد، پشت کمپیوتر نشست و هرچه دل تنگش خواست، سرود و گفت و نوشت و به این بازار مکاره عرضه کرد؛ بهامید مطرح شدن، نام کشیدن و سری در میان سران برافراشتن! اما دریغا که بسیاری از این چیز نویسان کوچکترین اهمیتی به قواعد و علایم چیز نویسی قایل نشدهاند. به همو علامهها و نشانههایی که در حقیقت مانند واژهها سخن میگویند، نفس میکشند، زندهاند و بدون مراعات کردن دقیق آنها نوشتههای ما در بسی حالات معانی دقیق خودها را از دست داده و حتی در برخی حالتها تفاسیر واژگونهیی، میتوانند پیدا کنند. مثلاً هرگاه بنویسیم: «احمد، خسته از وظیفه بازگشت» به این معنی خواهد بود که وظیفه امروزین احمد زیاد و خسته کننده بوده و وی را مانده و زله ساخته است؛ ولی اگر جای همین کامه یا ویرگل را تغییر دهیم و بنویسیم: «احمـِد خسته، از وظیفه بازگشت» به این معنی خواهد بود که احمد پیش از رفتن به وظیفه نیز خسته بوده و اکنون همچنان خسته و مانده از وظیفه بازگشته است. یا اگر باز هم جای این ویرگل را تغییر دهیم و بنویسیم: «احمد خسته از وظیفه، بازگشت.» منظور ما این خواهد بود که بهطور کل وظیفه رفتن برای احمد، خسته کننده است. با این همه برخی از قدما و حتی در دوران معاصر برخی از نویسندهگان شهیری مانند خوزه ساراماگوی پرتگالی نویسندۀ رمان بینظیر «کوری» چندان در قیدوبند گذاشتن نقطه و کامه در نوشتههایشان نبودهاند. چنان چه در همین رمانی که به شیوۀ ریالیسم جادویی نوشته شده است، صرف در درازنای یک صفحه مکمل، خواننده میتواند چند تا نقطه و ویرگل پیدا کند و بس. یادم نرود که در کتاب اردو و سیاست نیز متأسفانه به نسبت خط بسیار ریز و بد وعدم حضور من در هنگام نشر کتاب، تایپست در بسی صفحات آن کتاب بهعوض گذاشتن نقطه، کامه گذاشته و یا اصلاً گذاشتن این علامهها را از خاطر برده است.
و اما برگردیم بر سر اصل مطلب: برخی از این سروران چیز نویس که تصور میشود، عاشق سینه چاک ویرگل و کامه باشند، آن قدر حق و ناحق نوشتۀ شان را با این نشانه زینت (!) میبخشند که تعداد ویرگل ها از تعداد واژههای مقاله و مطلب شان تجاوز میکنند. همینها شاید نمیدانند که علامه سمیکولن با نشانۀ ویرگل تفاوت دارد و هرکدام این علامهها بنا بر ضرورت خاصی گذاشته میشود؛ پس بهعوض علامه ویرگل نشانۀ سمیکولن را حاتم طایی وار در سر تا پای نوشتۀ شان پخشوپلا میکنند. مثلاً یکی از این والا گهران درجایی چنین مینویسد: «... و به سرتاسر مطبوعات رسمی و چیز نویسی دورۀ دهه هشتاد سر بزنید و پا بفشارید؛ و فقط یک نوشته نشان بدهید که با یک نسبت ناچیز؛ این مفاهیم را مطرح کرده باشد؛ و یا این مسایل را بررسی کرده باشد؛»
حالا اگر سمیکولن که بدان «نقطه – ویرگل» هم میگویند، علامۀ درنگ بیشتری نسبت به ویرگل و کمتر از نقطه باشد؛ پس چگونه میتوان آن را در پایان جمله بهعوض نقطه - که علامه توقف کامل دریک جمله است - گذاشت؟ بهجز داشتن یک عشق پاک نسبت به کامه گذاری و سمیکولن کاری نوشتهاش. دیگر آن که مگر حرف «و» و واژههای «تا» و «که» و «به» و «از» و «پس» زنجیر جملات ساخته شده از واژهها را به هم ربط نمیدهند؟ در این صورت چه ضرورتی خواهد بود که ما سمیکولن یا کامه را پیش از حرف «و» بیاوریم؟ مثلاً درهمان جمله بالا: «...این مفاهیم را مطرح کرده باشد؛ و یا این مسایل را بررسی کرده باشد؛» مگر در این جا که «واو عطف» را به کار بردهایم، ضرورت کدام درنگی دیده میشود که یکی از علامههای توقف کوتاه یا طولانی را بگذاریم؟ یعنی یا واو عطف باید حذف میشد و یا کامه. بنابراین اگر این طور مینوشتیم، بهتر نبود؟: «... این مفاهیم را مطرح کرده باشد و یا این مسایل را بررسی کرده باشد؟»
مثال دیگر: « شب بود، و سیاهی، و سکوت؛ و ترس ناشناختهیی، که بر تمام ارکان وجودش، مستولی شده بود؛»
بلی! تعجب نکنید، چنین هم مینویسند: دریک جملۀ ده دوازده واژهیی، شش بار کامه و سمیکولن و نگذاشتن نقطه (.) یا علامه درنگ و توقف طولانی. آری، همان طوری که میبینید، در این جمله هم کامه و سمیکولن به کار رفته است وهم از واو عطف استفاده شده است وهم از حرف ربط. اما به نظر من این طرز نوشتن نشانۀ آشکار افراطوتفریط در امر استفاده از این علامهها و نشانهها است. بنابراین با توجه به جمله بندی و ساختمان زبان فارسی این نشانهها را باید به کار برد، نه با تبعیت از زبانهای اروپایی. پس جملۀ بالا را این طور هم میتوان نوشت، تا هم زیباتر و شیواتر به نظر آید و هم قواعد نشانهگذاری مراعات گردند: «شب بود و سیاهی و سکوت و ترس ناشناختهیی که بر تمام ارکان وجودش، مستولی شده بود.»
یک نکتۀ دیگر در کاربرد سمیکولن یا درنگ متوسط، این اصل میتواند بود که این علامه نه تنها برای جدا کردن عبارتهای یک جمله که پیهم نوشته میشوند ولی ایجاب گذاشتن نقطه را نمینمایند به کار میرود؛ بل در جملههای توضیحی و تفسیری یا پیشتر از واژههایی مانند: «؛ اما»، «؛ ولی»، «؛ زیرا»، «؛ لیکن»، «؛ مگر»، «؛ بل» نیز به کار میرود.
در مورد علامه شارحه یا دونقطه سربهسر (:) باید گفت که بسیاری از این چیز نویسان نامجو پس از آن که نشانه شارحه را میگذارند، بلافاصله «که» را هم اضافه میکنند، مثلاً چنین مینویسند: «یکی از شاعران عارف سروده است که: سیر دوعالم کردیم؛ لیکن / جایی نرفتیم، کز خود برآییم/» برخیها این حرف ربط «که» را بعد از علامه شارحه مینویسند مثلاً «ژان پل سارتر در مورد نامههایی که به سیمون دوبوار نوشته است مینویسد: که آنها رو نوشتی از زندهگی کنونی بودند.» در این مثال نیز میبینیم که ضرورت نوشتن این «که» پس از علامه شارحه هرگز وجود ندارد؛ زیرا که این علامه (:) نمایانگر شرح و تفسیر و توضیح حرفهای سارتر است و به آوردن حرف ربط «که» دیگر ضرورتی حس نمیشود. در این جا در موارد دیگر کاربرد علامه شارحه که فراواناند تماس نمیگیرم؛ زیرا آگاهان بهتر از من آنها را میدانند و به کار میبرند. فقط یک نکته را میخواهم یاد آور شوم که درجایی نوشته بودم که سؤالیه (؟) علامه پرسش و استفهام است، نی نشانۀ تمسخر و استهزاء. اما در این جا میخواهم بگویم که برخیها این علامه را نیز گهگاهی در بین هلالین () گرفته و نشانۀ تمسخر و تحقیر میپندارند. اما هنگامی که برای تمسخر و تحقیر علامه خاصی یعنی نداییه (!) وجود دارد، دیگر چه ضرورت به گذاردن علامهیی میماند که در بیشترین حالتها و با نخستین نگاه مظهر و تداعی کنندۀ سؤال، تعجب و استفهام است؟ درحالیکه علامۀ نداییه (!) نمایانگر یکی از حالتهای شدید نفسانی و عاطفی انسان است: مانند تمسخر، تحقیر، تحسین، انکار، دعا، خطاب،... و تأکید.
امیدوارم آگاهان دیدهور، نوشتن این چند سطر را نشانۀ فضل فروشی نویسندهاش نشمرده؛ بل اگر با نظر نویسنده موافق نباشند با نوشتن چند تذکر مختصر این نوشته را غنی و قابل استفاده جوانانی بسازند که به نسبت دور بودن از میهن به آثاری که در زمینه آیین درست نویسی در زبان فارسی نوشته شده است، دست رسی ندارند. /