بخش دوم
واژهسازی یا نیولوگیزم یک بخش بسیار پیچیده و دشوار زبانشناسی است که از سالهای درازی در زبان فارسی پدیدار است، مرزا عبدالقادر بیدل در واژهسازی دست دراز دارد و هزارها واژه ترکیبی جدید ساختهوپرداخته است مانند: فسانه تراش، گریه تراش، حیرت آهنگ، شوخ نگاه، فریاد خاموشی، خمیازه سنج، بوسه واره چون:
غنچه حرمن میکند، سوختم زین آسمان
بوسه واری گر به خاک آساتانت نهم
نبض واری شعله پرداز و غیره. (۱)
ویلیم جن و بیل وانگ زبانشناسان (۱۹۷۵) ترسایی چنین مینگارند:
«قاعدهای آوایی بهگونهای آهسته و بطی اثر خود را بر روی واژهها دارای شرایط بالقوه گسترش میدهد تا زمانی که تمام آن واژهها را فرابگیرد.»
بدون شک زبان یک پدیدهای پویا و پایا است، یعنی مانند، هر دانش و هنر دیگر، تغییر مییابد، و رشد و تکامل میکند، واژههای جدید در آن آفریده میشوند، واژها تغییر میخورند و بهمرورزمان و با رشد واژگان شناسی یا فیلولوژی واژههای نادرست به گونهی درست آن شکل و شمایل مییابند. وامواژههای بیهویت، که سترهگی زبان را آسیب میزنند، از کاربرد میافتند، واژههای گفتاری، که بنا بر برخی ملاحظات به کار نمیرفتند، بهمرورزمان داخل زبان نوشتاری میشوند، که در فرایند در زبان و دستور آن تغییرات رونما میگردد.
چامسکی با ارایه دیدگاه زایا گشتاریاش، توانش زبان را که در فرایند، زمان توانش آن افزود میگردد، چنین برشمرده است:
«توانش زبان عبارت از دانش انسان از زبان خود و به مفهوم دستگاهی از قوانین ساختاری و مجموعهای از واژگان است، که انسان در مراحل مختلف کسب زبان مادری خود به آن دست مییابد، بهطوریکه میتواند با این دانش زبانی بینهایت واژه و یا جمله بهویژه واژهها و جملههای تازهای که پیشبر این تولید نکرده است بسازد و همهای این واژهها، جملهها یا فرازهای را که تا ایدون نشنیده است بفهمد، بر بنیاد این دانش زبانشناسی انسان توانایی آن را دارد فرازها یا جملههای درست را از نادرست تمیز دهد و ایهام فرازهای دارای ایهام را مشخص نماید.»(۲)
بر بنیاد این نظریه زبانشناسی، دیدگاه برخی سرخوردهگان که بدون آگهی از زبانشناسی، در پی آناند، که کسی اجازه ندارد، تا واژههای جدید بسازد و باید واژههای جدید در یک فرهنگستان کارشناسان تثبیت شود و تنها آنها صلاحیت دارند، که واژههای جدید را بسازند، نادرست از آب درآمده است، چه طی بیست سال اخیر بدون این فرهنگستان، که شاید در کشور افغانستان که فارسی ستیزی به اوج آن رسیده است هیچگاهی چنین فرهنگستانی به وجود نیاید و این دیدگاه هم یک دیدگاه دشمنی با فارسی است و از سوی سیهدلان سبکسر مطرح میشود، هزارها واژه جدید ساختهشده و به کار میروند از میان میتوان این واژهها را:
رایانه بجای انترنت، دورنگار بجای فکس، پیامگیر بجای انسورز ماشین یا بجای انروف بی انتوارتر، نامه گیر بجای چتروم، همبودگاه بجای جامعه، گفتمانسرا بجای پالتاک و غیره را برشمرد.
در همین راستا برخی نویسندهگان کهنهپرست و کهنهگرا به این باوراند، که نگارش مضامین و جستارها باید تنها بر بنیاد روش املایی زبان دری که از سوی انجمن نویسندهگان افغانستان تهیه و ارایه شده است، فراهم شود. نیز تأملبرانگیز و درخور نگرش است.
بدون شک روش املایی در سی سال پیش بهترین نمونه درستنویسی در زبان فارسی دری در افغانستان بود، مگر طی این سی سال اخیر تغییرات چشمگیری در زبان فارسی پدیدار شده است، که روش املایی پاسخگوی آن نمیباشد. امروز اغلب نویسندهگان تاجکستانی نشانههای جمع زبان تازی سالم (ین و آت) و جمع مکسر تازی چون منزل منازل، محکمه محاکم و غیره را به کار نمیبرند، همه نامها را بر بنیاد نشانههای جمع فارسی («ان» چون درخت درختان، «ها»، چون گل، گلها، «یان»، چون دانا، دانایان، و «گان»، چون برده، بردهگان) جمع میبندند.
در ایران وهم در افغانستان امروز اغلب نویسندهگان تلاش میکنند، تا بجای واژههای نادرست تازی که در زبان فارسی به کار میروند، معادلها یا همسوهای فارسی آن را برشمارند و به کار برند، مانند: بجای جروبحث واژه گفتمان با ترکیبهای گفتمانسرا بجای پالتاک، گفتوشنود بجای جروبحث یا مصاحبه، زیرا جر در تازی به معنیهای: شگاف، رخنه، جوی، نهر، کشیدن و امتداد دادن معنی میدهد و بحث در تازی به معنی خالص، ساده و کنجکاوی معنی میدهد، که جمع آن ابحاث میباشد. ازاینرو بجای جروبحث واژه گفتمان را به کار میبرند. نویسنده گان افغانی، که بهسوی زیبا نگاری و ترکیبسازیهای جدید و کاربرد واژههای گفتاری روی آوردهاند، اینها اند:
داکتر اسدالله حبیب در اغلب کتابهای جدیدش مانند: انسان در نگارستان شعر بیدل، حکمت بیدل، شبها ارواح میآیند (رمان)، در سواحل گنگا، (داستانی از زندگی عبدالقادر بیدل) و نزدیک به یازده اثر جدید و ناب دیگرش با استفاده از زیباشناسی و آفرینش واژههای ناب در زبان فارسی و جملات جدید و خود ساخت در بالاترین نقطه این دیدگاه قرار دارند، رویکرد فرمایید، به این فرازها جمله و ترکیبسازیهای جدید، کشاکش مجاز و آسایش حقیقت (رویه ۴۵)، چشایی و سایی بجای ذایقه و لامسه، تآملکده ی تکوین، «آبگینه یی فرا روی این دفتر» در پیشگفتار (کتاب حکمت بیدل) (۳).
داکتر اکرم عثمان در اغلب آثار جدیدش با استفاده از زبان گفتاری مردم افغانستان در آثارش جایگاه ویژهای دارد، بنگرید به چند نمونه از رمان دوجلدی کوچهی ما: «این مرد گداز دیده و سرد و گرم روزگار چشیده یک سر و گردن از دیگران بلندتر است، کاکل ماش و برنجش، (کاکل واژه گفتاری، ماش و برنج واژه گفتاری)، پلک زدنی برگریزان کابل گذشت، (پلک زدنی) واژه گفتاری، کتره گویی، آمد گپ، چُندک و چارزانو، چغت بوی، کپرک، چوچ و پوچش، شخ و ترنگ راه میرفت، رندی و نرادی، چخش کنین و غیره این اثر او را چنان زیبا و دلنشین ساخته است، که علیرغم نقدها و نگارشهای بسیار این رمان را میتوان بهمثابه گنجینه (نه کنز). زبان گفتاری مردم افغانستان نام داد.
شادروان داکتر عبدالاحد جاوید نیز از پیشکسوتان واژه آفرینی و ترکیبسازیهای جدید است. بنگرید، در پیشگفتار کتاب اوستا چاپ شورای فرهنگی افغانستان سال ۱۹۹۹ چه زیبا آفریده است: «به تگین چشم و میوه دلم اوستا. و یا در یک بخش دیگر آن با بهکارگیری واژه لقمه گفتاری چه زیبا نوشته است: «این دفتر گزینهای از یادداشتهایست که لقمه، لقمه اندوخته ورقعه، رقعه دوختهشده است. (۴)
استاد رهنورد زریاب نیز از پیشکسوتان واژه آفرینی و کاربرد واژگانهای گفتاری میباشد، بنگرید: «چار گرد قلا گشتم» چار بجای چهار، قلا بجای قلعه از زبان گفتاری استفاده شده است، بیخی بجای کامل، ایله گرد، منگ و دنگ (رویه ۱۵) جوگی، دق ماندن، دیشب، در این اثر و دیگر آثار زریاب مانند: آوازی از میان قرن، مرد کوهستان، دوستی از شهر دور گلنار و آیینه نیز با دهها واژه ناب و گفتاری و خود ساخت برمیخوریم.
جلال نورانی بهمثابه نویسنده سرفراز واژه آفرینی و به کاربرد واژههای گفتاری جای پای درخشانی دارد. رویکرد فرمایید: بیهودگی و ناهمواری در گفتار (۵) ترکیب جدید ناهمواری راه را به ناهمواری در گفتار آورده است.
احسان سلام و یما یکمنش از مخترعان ترکیبهای جدید و کاربران واژههای گفتاری در زبان طنز جایگاه درخشان دارند.
مانند: از احسان سلام: شورای شهر سر تراشان کابل. شاهراه نیفهی تنبان، سرنوشت و پای نوشت، بیلهای گوشتی و گور غایبی، گروهی مشغول گپ دادن وعده یی مشغول گپ خوردن، یما یکمنش: غیب و غرب، و غیره، به همین ترتیب زیبانویسی، کاربرد واژگان زبان گفتاری در جستار اغلب نویسندگان سالهای اخیر پدیدار است.
افزون بر اینها با دریغ نویسنده گانی هستند، که در اغلب آثارشان کهنهگرای، ترکیب دزدی، گذشتهها هنوز نفس میکشد، بجای زبان گفتاری مردم به واژههای نادرست، ثقیل و قدیمی تازی روی آوردهاند و نام اغلب آثارشان را با چنان واژهها کهنه و نادرست تازی ملوث گردانیدهاند، که آدم از خواندن آنها سرگیچه میشود.
از نام گرفتن نویسندگان و آثار آنها که هنوز هم دودسته به واژهها کهنه و دستور زبان پیشین چسپیدهاند خودداری میشود.
و ایدون به بخش دوم واژههای همآوا که در زبان فارسی دری موجب دشواریها گردیدهاند:
نوشتنی میدانم، که این بخش و بخشهای دیگر این گفتمان ادبی از هیچ کتاب و یا اثر دیگر و بهویژه از کتاب روش املایی و یا دیگر آثار استفادهنشده است و تلاش خود نویسنده است، که در برخورد با جستارها دریافته است.
شهروند یا شهر مند، هموند یا هممند
واژه شهروند Sharwand، که در پسین سالها از سوی فرهنگستان ایران پیریزی شده است و به کار میرود از دو واژه ساختهشده است.
نخست شهر و دوم وند. واژه شهروند. معادلهای آن در زبانهای آلمانی، انگلیسی و فرانسوی Burgher ,Citizen , Freeman میباشد در نمایش ابجد به شماره ۵۶۵ همسو است. فرجالله خداپرست، نخستین پژوهشگری است، که این واژه را بهکاربرده است.
ایدون باز گشای این واژه
واژه شهرShahr: از واژههای بسیار قدیم است، که در اوستا بهگونهای خشتره آمده است، که در زبانهای فارسی قدیم و هندی پیشین نیز به همینگونه ای شهر بهکاررفته است در زبان تازی آن را مدینه میگویند در اغلب زبانهای اروپایی به گونهCity ,Burg آمده است و به جایگاهی گفته میشود، که در آن کارهای صنعتی، بازرگانی، دولتمداری و حکومتداری یا فرشایی انجام شود و در برابر روستا که در آن کارهای زمینداری انجام میشود قرار دارد.
واژه وند: این واژه در اوستا بهگونهای «وی» بوده که به معنی ضد میباشد و پسانها وند شده است و معنی آن نیز به معنی تکمیلکننده و پوره کننده گردیده است. پسانها به «ون» تنها که به معنی درخت است نیز بهکاررفته است.
در دستور زبان فارسی «وند» یا وندها واژههای وابستهاند، که پیش یا پس از کلمه یا واژههای وارسته میآید و معنی آنها را تغییر میدهند و دو بخش پسوندها و پیش وندها جدا میشوند. مگر خود وند در پی یا پیش هیچ واژهای نمیآید، تا معنی آن را تغییر بدهد. پسواژه شهر با وند یک ترکیب ناجور و غیرمعمولی زبانی زبان فارسی است.
آنچه در زبان فارسی به نام وندهای تغییردهنده آمده است، واژه پسوند «مند» است مانند: از دانش با مند دانشمند، از هنر با مند هنرمند، از ارج با مند ارجمند، از زور با مند زورمند یعنی دارندهای زور از ثروت با مند ثروتمند یعنی دارندهای ثروت، آبرومند، نیازمند، بهرهمند، کارمند یعنی دارند ای کار، خردمند، آهمند به معنی گنهکار، آهومند به معنی معیوب، ارادتمند، و حتا میتوان واژههای دیگری نیز با ترکیب این پسوند جدید و تازه ساخت مانند: گهرمند، بینشمند. صفامند، وفامند. تنومند (واژه گفتاری) ابراز مند، ابزارمند کسی که صاحب ابزار است و غیره ساخت و تقدیم کرد و بکار برد.
با نگارش این دیباچه هدف این است، که واژه شهروند یک ترکیب نادرست و غیردستوری زبان فارسی است، درستتر آنکه با دستور زبان فارسی همسویی داشته باشد، شهرمند یا شهر ورد است که به معنی اتباع یا باشنده گان میباشد نه شهروند ازاینرو اگر بجای شهروند شهرمند یا شهرورد را بکار ببریم و بنگاریم بهتر میشود.
همچنان در سالهای پسین واژه هموند یا Member , mutual نیز بجای عضو تازی که یک ترکیب نادرست است از سوی برخی ادب شناسان ساختهوپرداخته شده است، که این واژه نیز از لحاظ دستوری نادرست است بهتر است تا بجای واژه هموند واژه هممند و یا کوتاهتر همند یعنی با هم بودن و یا عضو بودن معنی میدهد، را به کار ببریم درستتر است.
هراسان با حراسان:
در یک رویداد اخباری خواندم، مردم کابل حراسان از خواب پریدند.
هراسان Heraasaan: این واژه از هراس که به معنی ترس است گرفتهشده است و از آن واژههای هراسه چیزی که با آنکسی را ترساند (آدمهای ساختگی که در کشتزارها به خاطر ترساندن پرندهگان میگذارند)، و هراسیدن: به معنی واهمه کردن از چیزی و یا کسی ترسیدن ساختهشدهاند و به کار میروند.
حراسان Heraasaan: واژه تازی است که از حراس گرفتهشده است و به معنی پاسدار و محافظ معنی میدهد، و واژه حراست نیز از آن ساختهشده است. بهتر است، تا واژه حراسان و حراست را به کار نبریم و بجای آنها پاسدار و نگهبان، نگهداری فارسی خود را به کار ببریم. پس در این فراز بجای مردم حراسان از خواب پریدند، بهتر است بنویسیم: مردم هراسان از خواب پریدند.
معیار یا میعار:
معیار Mahyaar: این واژه از وامواژههای زبان تازی است که داخل زبان فارسی شده است ساخت سه واکی آن معر است که به معنی اندازه، پیمانه، سنجش و افزاری که با آن زر یا طلا را اندازهگیری کنند، سنگ محک و ترازو برای سنجش زر یا طلا میباشد
میعار:Myaar این واژ نیز از واژههای تازی است؛ که در زبان فارسی به کار نرفته اس و معنی آن شرم و آزرم میباشد، پس نباید میعار نوشت بلکه باید تنها معیار نوشت و بهتر است تا بجای واژه سردرگُم کننده معیار واژههای فارسی سنجش، پیمانه و اندازه را به کاربرد.
میعاد و یا معیاد:
میعاد Meeyad: وامواژه تازی است که از وعده گرفتهشده است و به معنی جای وعده کردن، زمان وعده کردن و وعدهگاه یا پیمانگاه معنی میدهد.
معیاد Mayaad: نه در زبان تازی و نه در زبان فارسی به کار نمیرود.
معاد: وامواژه زبان تازی است که به معنی رستاخیز، بازگشت و روزهای پایانی زمین معنی میدهد. و همچنان با زبر بر بالای واژ «م» به معنی دشمنی میباشد، ه معادات جمع آن میشود. پس بهتر است تا میعاد نگاشته شود نه معیاد و بهتر آن خواهد بود که بجای آن پیمانگاه فارسی را بکار ببریم.
صلیبی یا سلیبی یا صلبی یا سلبی: کدامیک درستتر است:
صلیب یا صلب: وامواژه تازی است که به چم یا معنی بدار آویختن، مصلوب ساختن، دار عیسی، چلیپا، خاج، دار مقدس، مفرد آن صلب و جمع آن صلیب است. و صلیبی وابسته به صلیبیان یا همان مسحیانی که چلیپای حضرت عیسی را با خود میگردانند، ازاینرو آنها را صلبی یا صلیبی میگویند.
همچنان صلب جریان و شریان خون را نیز گویند.
سلیبی: یا سلبی وامواژه تازی که از سلب گرفتهشده است و به معنی ربودن، کندن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر کندن پوست درخت و برهنه کردن آن را نیز سلب و یا سلیب گویند. همچنان سُلُب جمع سلاب به معنی جامه سیاه لباس ماتم را نیز گویند. پس درست آن است صلبی یا صلیبی نه سلیبی و بهتر است که در فارسی بجای صلبی یا صلیبی ترسایان بنویسیم، زیرا ترسایان نستوری در بهترین و گرانبهاترین نبیکهای فارسی نگاشته شده است.
سلفی یا صلفی:
واژه سلف یا سلفی: سلف وامواژه تازی است به معنی گذشته در گذشته و کسی که در گذشتهها میزیسته است و همچنان به وامی که برای وامدهنده سودی نداشته باشد و بدون ربح یا مفاد باشد قرض حسنه و سلف Selaf نیز وامواژه تازی است، که به معنی باجه یا شوهر خواهرزن یا همان با جناق یعنی دو مردی که دو خواهر را به زنی بگیرند مردان باهم سلف یا سلفان میشوند.
صلف: نه در تازی و نه در فارسی هیچ معنی ندارد و یک واژه نادرست، پس درستتر آن سلفی است، بهتر است تا بجای این دو واژه بیپدرومادر واژه زیبای فارسی گذشته گرایان و گذشته خواهان و پیشینه خواهان و پیشینه گرایان فارسی خود را بنویسیم.
انبساط یا انبسات:
انبساط: وامواژه تازی یا عربی است که به معنی باز شدن، گسترده شدن، پهناور شدن، گشادهرو شدن، گشادهرویی و شادی و در دانش فزیک افزایش ابعاد جسمی بر اثر افزایش حرارت را گویند
انبسات: واژهای تازی یا عربی انبست Anbasata گرفتهشده است که در فارسی به چم یا معنی غلیظ و بستهشده، بههمپیوسته، چیزی که بسته و سفت شده باشد از ماست و شیر و خون و مانند آنها. پس نباید بجای انبساط انبسات نوشت و بهتر است به خاطر دوری از نادرستنویسی، از کاربرد هردوی آنها خودداری نمود و بجای آنها واژه بسیار پیشین بستاخی، باز شدن، گسترده شدن، پهناور شدن، گشاده شدن را به کاربرد. نه انبساط و نه انبسات.
حذر یا حزر:
حذرHazar: وامواژه تازی که در فارسی همسوی یا چم آن پرهیز کردن، ترسیدن. و دوری کردن ازچیزی میباشد.
حذر Hazer وامواژه تازی به چم مرد ترسنده، و با پرهیز زیرک و هوشیار آمده است.
حزر Hazr وامواژه تازی به معنی سنجشگر میوه درختی که حزار اسم فعال آن میشود.
پس در فراز یا جملهای که بنویسم، فلان از این کار حذر کرد باید آن را با (ذ) بنویسیم نه با حزر. بهتر است بجای هردوی آنها همسوی فارسی آنها را به کار ببریم، تا از نادرستنویسی پرهیز کرده باشیم چنین بنویسیم. احمد از کارهای بد خودداری کرد. جمشید از گناه پرهیز کرد، او از کشیدن سگرت دوری گزید و غیره.
هجران یا حجران
هجران:Hejraan: وامواژه تازی به چم یا معنی دوری و جدایی در فارسی دری میباشد. و مهاجرت و مهاجر نیز از همین واژه ساختهشدهاند.
حجران: در فارسی و تازی معنی نمیدهد. پس درست آن هجران است و نباید حجران نوشت و بهتر است بجای هجران واژههای دوری، و جدایی را که بسیار زیبا و آهنگین است به کاربرد.
هول و الله یا حول و الله:
این دو واژه را با دریغ اغلب نویسنده گان کشور به گونه غلط بهکاربرده اند.
هول:Hawl واژه تازی است که در فارسی چم یا معنی آن در فارسی ترس، بیم، خوف و جمع آن اهوال میباشد.
حول:Ahwl نیز واژه تازی که در فارسی چم یا معنی آن قوه قدرت حرکت، جودت نظر وهم به معنی سال، پیرامون و احوال جمع آن میشود.
مردم افغانستان با استناد و لاحول و الله قوهَ الا بالله همیشه در حالات سختی و عصبانیت میگویند: لاحول و الله.
پس به درستنویسی این تکیهکلام لاحول و الله است نه لا هول و الله. بهتر است تا این تکیهکلامهای سخت را کنار بگذاریم و بجای آن بگویم: پناه به خدا! پناه به تو پروردگارا! الهی به تو پناه میبریم و غیره.
جرأت یا جرعت
جرأت Jurhat: وامواژه تازی در تازی آن را بهگونهای جرآهَ مینویسند؛ که در فارسی دری همسوی آن دلیری، پردلی و بباکی میباشد. نمیدانم از کدام زمان بهگونهای جرأت ساختهشده در حقیقت باید در فارسی نیز بهگونهای تازی آن جرآهَ نگاشته میشد؛ که نمیشود،
جرعت Jurhat ,Jarha , Jerha وامواژه تازی که اصل آن جرعه است و به معنی چم یا معنی آن مقدار آب یا مایع که به یکدم یا دفعه نوشیده پس نوشتن جرعت نادرست و جرأت درست میباشد، مگر بهتر است به خاطر جلوگیری از نادرستنویسی بجای جرأت یا جرآهَ تازی واژههای فارسی دری: دلیری، پردلی و بیباکی بنویسیم تا از سرگردانی و نادرستنویسی پرهیز کرده باشیم.
ملاحضات یا ملاحظات: در یک اثر جالب تاریخی خواندم: واقعیت امر ملاحضات تاریخی اینست.
ملاحظات Mullahaza یا Mullaheza وامواژه تازی یا عربی است که معنی یا چم فارسی دری آن یکدیگر را به گوشهی چشم نگریستن، نگاه کردن، و نگریستن میباشد.
ملاحضه: یک واژه نادرست است، که نه در تازی و نه در فارسی در هیچ زبان به کار نمیرود.
پس نباید ملاحضه نوشت و بهتر است تا بجای ملاحظه هم نگاه کردن، به دیده نگریستن، به دیده داشتن و غیره را به کاربرد.
(ماندار)
————————
۱-واژهنامه شعر بیدل داکتر اسدالله حبیب جای نشر هامبورگ سال نشر ۲۰۰۵
2-Chomsky N (1965) Aspects of the theory of Syntax Mass MIT Press
۳-حکمت بیدل نویسنده داکتر اسدالله حبیب، ناشر محمد اسلم وحید واعظ زاده سال نشر جون ۲۰۱۵ صوفیه بلغاریا
۴- رویه نخست کتاب اوستا چاپ شورای فرهنگی افغانستان
۵-هنر طنزپردازی کتاب اول و دوم رویه ۱۳۱ نویسنده جلال نورانی سال ۱۳۹۱ خورشیدی چاپ انتشارات میوند کابل.
بخش اول:
نا نوشته پیداست، که به خاطر کاربرد نادرست برخی وامواژهها در زبان فارسی دشواریهای نوشتاری پدیدار گردیده است.
پیش از آنکه این دشواریها برشمرده شوند، لازم دیده میشود، به فرنام دیباچه این گفتمان نگاه فریدریش انگلس دوست کارل مارکس، مارکسیست شناختهشده را در مورد زبانهای تازی و فارسی بر خوانیم:
نامه انگلس به مارکس در باره زبان فارسی:
«چند هفته است که در پهنهی ادبیات و هنر مشرق زمین غرق شدهام. از فرصت استفاده کرده و به آموختن زبان فارسی پرداختهام، آنچه تا اکنون مانع شده است تا به آموختن زبان عربی بپردازم، از یکسو نفرت ذاتی من به زبانهای سامی است و از سوی دیگر وسعت غیرقابل توصیف این زبان دشوار با (داشتن) حدود چهار هزار ریشه که در دو تا سه هزار سال شکل گرفته است. (میباشد).
برعکس زبان فارسی، زبانی است بسیار آسان و راحت. اگر الفبای عربی نبود، که همیشه پنج تا شش حرف نزدیک به یک صدا تلفظ میشوند و اعراب نیز روی کلمات گذاشته نمیشود، که دشواریهای در خواندن و نوشتن بوجود میآورد، با این حال قول میدهم، که در ۴۸ ساعت دستور زبان فارسی را فرابگیرم.
این هم به دلیل لجبازی با آقای پیتر اگر او خیلی مایل است که با من به رقابت برخیزد این گوی و این میدان، زمانی را که برای فراگیری زبان فارسی در نظر گرفتهام حد اکثر سه هفته است، حال اگر آقای پیتر توانست در دو ماه این زبان را بهتر از من یاد بگیرد اذهان (اذعان) میکنم که او در زمینهی فراگیری زبان از من به مراتب بهتر است.
برای آقای وایتلنگ بسیار متأسفم که فارسی نمیداند، زیرا اگر آشنایی به این زبان داشت میتوانست آن زبان جهانی را که در آرزو داشت، بیابد.
در ضمن (ـ سرودههای) حافظ پیر خراباتی را در زبان اصلی خواندن لذتی دارد که نپرس.» (بر گرفته از مجموعه آثار مارکسیسم.)
با این یادآوری کوتاه خاطرنشان میگردد، که همان اشاره فریدریش انگلس در مورد همان شش واژ که در حقیقت ۱۱ واژ یا حرف هستند و اینها میباشند:
«س، ص، ث، ظ، ض و ز، ح، ه، و ع، ت و ط» و دارای مخارج یا ادا جایگاههای همسان دارند. به دشواری زبان فارسی افزوده است، تا جایی که دیده میشود، اغلب نویسندهگان و در اغلب آثار وامواژههای زبان تازی در زبان فارسی به گونه نادرست بکار می روند. این نادرست بکار گیریها اینها اند:
تغزیه یا تغذیه:
در یک سند معتبر چنین آمده است: «در ضمن تروریزم را تغزیه میکند.»
تغزیه: واژه تازی است اصل آن غزا است که به معنی ستیز و جنگ میباشد،
تغذیه: نیز واژه تازی است، که اصل آن غذا است و به معنی خوراکه و خوراندن معنی میدهد، پس در این فراز تغزیه نادرست است بهتر بود بجای آن تغذیه به کار میرفت. بهتر آنست که بجای هردوی آن در این فراز واژه در خور فارسی استفاده میشد و چنین میگردید: در ضمن در خور نیرومندی تروریزم میگردید.
تعذیه یا تعزیه:
تعذیه: از تعذ و عذب گرفته شده است که به معنی عذاب کردن کسی میباشد.
تعزیه: از عز یا عزاداری گرفته شده است، هرگاه خواسته باشیم برای کسی که عزادار است تعزیه بگویم و بنویسیم، نه تعذیه و بهتر است برایشان در زبان فارسی بگویم، غمشریکی و اندوه شریکی بگویم. به اندوه تان خود را اندوهگین میدانم و برایتان درازای عمر و شکیبایی آرزو میدارم.
تعذیر یا تحذیر یا تعزیر یا تحزیر و تحضیر؟ کدام یک درستتر است؟
تعذیر: واژه تازی از عذر گرفته شده است، که به معنی دشوار و سخت معنی میدهد. و از آن تعذیرات به معنی سختی آوردن و سخت ساختن زندهگی و تجارت کشورها مراد است، که شورای امنیت بالای کشورها وضع میکند و ایدون ناتو و امریکا بالای روسیه تعذیرات وضع کرده است نوشتن این واژه با تعزیرات نادرست است، نباید آن را تعزیرات نوشت. ای کاش بجای این هر دو واژه، واژه فارسی دشوارسازیها به کار برود.
تحذیر: واژه تازی است به معنی بر حذر ساختن، پرهیز دادن ترساندن معنی میدهد.
تعزیر: واژه تازی از عزر گرفته شده است، به معنی نکوهش کردن و ملامت کردن است.
تحزیر: این واژه در زبان فارسی به کار نمیرود.
تحضیر: واژه تازی به معنی نزدیک شدن (در فارسی به کار نمیرود تحضیر الموت نزدیک شدن مرگ.)
ذره و یا زره:
این دو واژه نیز در زبان فارسی یکی بجای دیگری به کار می رود.
ذره: واژه تازی است از ذر گرفته شده است که به معنی مورچه بسیار ریز، اجسام بسیار ریز پراگنده در هوا که در شعاع آفتاب یا خورشید دیده میشوند. و به معنی نسل نیز معنی میدهد واحد آن ذره است و در انگلیسی آن را اتم گویند، بمب ذره وی و یا بمب اتمی نیز همین گونه نوشته میشود.
زره: واژه فارسی است. به معنی یا چم جامه جنگی با آستین کوتاه که از حلقههای ریز فولادی بافته میشده است و در باستان زمانهها به خاطر امنیت روی لباس های دیگر به تن میکردند.
آذیت یا ازیت:
اذیت: واژه تازی یا عربی است از اذی گرفته شده است به معنی رنج، آزار، گزند و شکنجه معنی میدهد. نمیدانم چرا برخیها بجای این واژه گنگ و نامفهوم واژ های زیبای فارسی معادل آن را نمینویسند، که گاهی اذیت و گاهی ازیت مینویسند.
ازیت: درستتر آن ازید است، که از زاید گرفته شده است و به معنی افزون و زیاد، معنی میدهد، بهتر است هیچگاهی در زبان فارسی آن را به کار نبریم و بجای آن افزون، افزون بر را به کار ببریم.
اذهان یا اذعان:
در این پسین روزها این واژهها بسیار گُل کردهاند و در هیچ نگارش رویدادی و خبری نیست، که این دو واژه بجای یکدیگر به کار نروند.
اذهان: واژه تازی (جعلی) است، به معنی در ذهن شانده و وارد ذهن کسی ساختن
اذعان: نیز واژه تازی یا عربی است، که به معنی اصل آن ذعن میباشد و نیز جعلی است و بدون موجب وارد زبان فارسی شده است و به معنی اقرار کردن، گردن نهادن و اعتراف کردن است. از دید نویسنده بهتر است از هردوی اینها صرفنظر کرد و بجا آنها واژههای باید خاطرنشان ساخت و یا باید باورمند بود، باید یادآوری کرد، باید به آگهی رساند و غیره که بدون دشواری است نگاشته شود. این تازی گراییهای جعلی زبان فارسی را بیچاره و دربدر ساخته است. و باید به خاطر نسلهای پسین، از کاربرد این واژههای ساختگی خودداری نمود.
حازم یا عازم:
در یک خبرنامه آمده است: «حجاج افغانی حازم بیتالله شریف گردیدند».
حازم: صفت فاعلی از حزم گرفته شده است که به معنی مرد دانا، هوشیار و دوراندیش معنی میدهد. حزمه و احزام جمع آن میباشد.
عازم: عزمه و عازمون جمع آن میباشد.
پس در این فراز یا جمله واژه حازم نادرست و عازم درستتر است، مگر بهتر بود تا بجای هردوی آنها واژه رهسپار فارسی به کار میرفت، که هم دشواری از میان میرفت وهم فراز نادرست نمیشد و چنین مینوشتند:
«حاجیان افغانی رهسپار بیتالله شریف گردیدند و یا حاجیان افغانستان رهسپار مکه گردیدند.» که بدون دودلی و نادرست نویسی و ساده است.
سایره، ساهره یا ساحره:
بانوی پرسید، که نام من سایره است. برخی آن را ساهره و برخی ساحره مینویسند، من نمیدانم کدام یک درستتر است.
سایره: یا سائره اسم فاعل مادینه یا مؤنث سیرکننده یا رونده یا جریان کننده است و هم به چم یا معنی باقیمانده آنچه که از جمع مردم مانده باشد گفته میشود. همچنان نام پرنده خوشخوان در زبان فارسی نیز سایره است.
ساهره: اسم فاعل سهره که در فارسی به معنی یا چم بیدار خواب است میباشد.
ساحره: اسم فاعل که ریشه اصلی آن سحر میباشد و در زبان فارسی به معنی افسونگر و جادوگر معنی میدهد. گرفته شده است. سحره و سحار جمع آن میباشد.
ایدون آن بانو نمیداند، که نامش را به چی بنویسد، درستتر است. از دید نگارنده بهتر است نامش را سایره بنویسد. ناگفته نباید گذاشت، که سحر نیز واژه تازی است و در فارسی پگاه، نزدیک صبح، پیش از بامداد، کله صبح، صبح ملأ آذان، سپیده دم بکار می رود و سحری منسوب به سحر غذایی که روزهگیران هنگام پیش از صبح میخورند،
اهم یا اعم یا احم:
از سالیان دور و دراز رسانهها تفاوت این سه واژه را درست به کار نمیبرند. (اهم اخبار، احم اخبار و یا اعم اخبار) کدام یک درستتر است.
اهم: افعل اهمه که به معنی مهم و بااهمیت است و در فارسی به معنی کار مهمتر، سختتر و ضروری تر به کار می رود.
اعم: اصل آن از اعم است که به معنی عامتر، شاملتر و فراگیرتر میباشد.
احم: از احمآ به معنی فرق کردن، جای را گرمتر ساختن معنی میدهد.
پس درستتر این واژه که رسانهها باید به کار ببرند، اهم اخبار است، مگر بهتر است تا بجای همهی آنها واژه فارسی گزیدههای خبر به کار رود بجای اینکه بگویند اهم اخبار بگویند: گزیدههای رویدادها بهتر، سادهتر و بدون دودلی و نادرست نویسی است.
تحمیل، تعمیل:
در یک سند معتبر آمده است: «مبارزه در راه تحمیل حد اقل مزد برای کارمندان دولت»
تحمیل: از حمل کردن، بار کردن و بار دوش کسی ساختن را گویند.
تعمیل: از عمل کردن، بکار بردن و عملی ساختند و عملی کردن را گویند.
پس در این فراز چنین درستتر است: «مبارزه در راه تعمیل حد اقل مزد برای کارمندان دولت» و یا بهتر است تا به زبان ساده و دانستنی زبان فارسی مینوشتند: «مبارزه در راه بهبود مزد کارمندان دولت.»
یک واژه نادرست و بسیار زمخت و زشت تازی «مجاور زیارت»:
این واژه از جاور عربی گرفته شده است و به معنی همسایه و کسی که نزدیک محل یا مسکن کسی دیگر زندهگی کند، کشورهای مجاور، نیز به کار می رود، با دریغ نسبت سهلانگاری برخی از ادیبان سبکسر این واژه بجای گوربان فارسی یا خادم زیارت به کار میرود، عربها آن را سادن و سدنه میگویند نه مجاور و در زبان فارسی مردم افغانستان برای گوربان، قبربان و یا زیارتبان بکار می رود.
از تمام رسانهها تقاضا میگردد، تا بجای واژه زشت، زمخت و نامفهوم مجاور واژههای با معنی و با مفهوم زیارتبان، گوربان، مقبره بان و یا همان سادن تازی را به کار ببرند و این واژه نادرست و سبیلمانده را از کاربرد در زبان فارسی به دور انداخت.
ابعاد وسیع:
این ترکیب در اغلب بیانیههای جناب حامد کرزی به کار میرفته است.
ابعاد: به معنی بعید و دور به کار می رود، ابعاد وسیع، یعنی دور های گسترده، یعنی چی؟
اگر هدف نویسنده و یا خواننده به گونهی گسترده است، بهتر است بجای ابعاد وسیع، به گونهی گسترده و به گونهی وسیع بکار برود. نه ابعاد وسیع و یا ابعاد گسترده.
اثنآ یا اسنآ:
اثنآ: واژه تازی به معنی ثنا گفتن و ستودن است نه به معنی هنگام و زمان.
اسنآ: اصل آن اسنی است، که به معنی سنی تر بلند تر معنی میدهد. پس کاربرد واژه در همین اسنآ یا در همین اثنا که برخی نویسندهگان آن را بجای در همین هنگام یا در همان هنگام به کار می برند، خطای جبرانناپذیر است، باید از کاربرد واژه در همین اثنآ و یا در همین اسنآ بجای در همان لحظه و یا در همان هنگام خودداری کرد.
اثیر یا اسیر:
در یک سرودهی دیده شد:
اثیر عشق تو گشتم. پی دانه چی کنم:
اثیر: واژه تازی به معنی یا چم صفت عالی، برگزیده، فلک بالا و آتشین فضای بالای کرهی زمین معنی میدهد.
اسیر: واژه تازی اسم فاعل آن اساره است، که به معنی گرفتار بندی، زندانی، کسی که در جنگ گرفتار گردد، پس کاربرد اثیر بجای اسیر نادرست است. بهتر است بجای هردوی آن گرفتار، بندی، زندانی فارسی خود را بکار ببریم. اگر سروده سرا مینوشت:
بندی عشق تو گشتم، پی دانه چی کنم، بهتر تر میشد، نه وزن خراب میشد و نه آهنگ و نه معنی در تالاق کوهها کشانیده میشد.
احتراف و یا اعتراف:
در یک خبر دیده شده بود:
«مجرمان قضیه فرخنده به گناهانشان احتراف کردند».
احتراف: واژه تازی است که به معنی حرفه داشتن، کسی که صاحب حرفه یا مسلک و یا کار باشد.
اعتراف: واژه تازی است از عرف یعنی آگاه کردن کسی، معرفت دادن کسی از حال و مشخصات خود وهم به معنی نادرست اقرار کردن نیز به کار می رود. پس کاربرد واژه احتراف بجای اعتراف نادرست است، بهتر است بجای هردوی آنها واژه گناهشان را پذیرفتند، بکار برود، که این فراز چنین نوشته میشد بهتر مینمود:
«گنهکاران رویداد تازش بر بانو فرخنده گناههانشان را پذیرفتند.» هم فارسی، هم زیبا وهم دلنشین و سنگین خواهد بود.
احتمال آن می رود:
با دریغ اغلب رسانههای گروهی فراز: «احتمال آن می رود که ….» را به کار می برند.
بنگریم، احتمال حمل کردن، بار کردن و چیزی را بدوش خود کشیدن معنی میدهد، فراز احتمال آن می رود بجای گمان می رود و یا گمان آن وجود دارد، بسیار خطای بزرگ است، بهتر است رسانهها از به کار گماری آن خودداری کنند. و بجای آن گمان می رود، که …. یا گمان آن وجود دارد؛ که …. به کار ببرند بهتر میشود.
مانده دار.