داستان دو دانشجوی طب که سالیان پیش بسیار به سادگی پولدار شدند. چیزی که امروز مردم کمتر به آن باور دارند.
دو دانشجوی طب به یک شهرک کوچک مسافرت کردند و طبق معمول دریک مهمانسرای جابجا شدند. هوتلی یا مهماندار مهمانسرا به گونه یی معمول نام آنها، پیشه و کسبوکار و اینکه چی مدتی را در آنجا سپری میکنند از آنها پرسید؟ در پاسخ گفتند که: «ما نزدیک به چهارهفته را اینجا سپری خواهیم کرد وما داکتران مشهور شهر "گلوکشتات" هستیم. مگر لطفأ برای کسی نگویید زیرا در نظر داریم تا در این شهر یک آزمایش جالب علمی را براه بیندازیم، که به این منظور به ارامش نیاز داریم.» مهماندار ماجراجو از آنها پرسید:
این چگونه آزمایشی خواهد بود؟
آنها گفتند: «در شهر "گلوک شتات" ما به یک معجزه یی نایل شدیم، که با استفاده از آن مردهها را دوباره زنده کردیم؛ برای این آزمایش در شهر "گلوک شتات" سه هفته زحمت کشیدیم میخواهیم در این شهر در شرایط دیگر این آزمایش را دو باره تکرار کنیم.» در همین هنگام آنها شهادتنامه یی را که از شهردار "گلوک شتات" بهدست آورده بودند. و در آن این معجزه باورنکردنی تصدیق شده بود به مهماندار نشان دادند.
طبعی است که مهماندار یا هوتلی این ماجرا را به زود ترین فرصت به دیگران بازگو کرد و در شهر آوازه * آنها برقآسا پخش شد. در آغاز مردم بر این معجزه آهنگ تمسخر نواختند. مگر آهسته، آهسته گشتوگذار و کار های دو دانشجوی جوان مورد دلچسپی مردم قرارگرفت. یکی آنها را مخفیانه تعقیب میکرد و به دیگری میگفت:
«آ نها اغلب به گورستان شهر میروند وبرای مدت مدیدی بالای یک قبر ایستاده میشوند. و بویژه بالای قبر زن جوانی که شوهراش تاجر است، دیر تر توقف میکنند.» دیگری میگفت: «بلی! آنها در باره خانم جوانمرگ تاجر و دیگر مردهها چیز های از ما پرسیدند.» آهسته، آهسته در فضای شهر حالت اضطراب و دستپاچگی عجیب و غریب حکمفرمایی میگردد. مرد تاجر نخستین کسی بود که حقیقتاً به پیروز ی آزمایش و معجزه زنده شدن مردهها باور کرد. او در این مورد با داکتران طبی شهر که آنها نیز حالا کم، کم در این مورد قیافه یی جدی به خود گرفته بودند، گفتگو نموده افزود: در شهر "گلوک شتات" این آزمایش علمی سه هفته را در بر گرفت که در شهر ما نیز در حالت سپری شدن است؛ حالا باید یک حادثه یی رخ بدهد.
در پایان سه هفته دو دانشجو از مرد تا جر نامه یی در یافت نمودند، که در آن نوشته شده بود:
«من خانمی داشتم که واقعأ فرشته بود و او را بسیار دوست داشتم مگر او مریضی سختی داشت از همینرو من نمیخواهم تا با جسم علیل و ناتوانش دو باره زنده شود و رنج ببرد. خواهشمندم تا آرامش اورا ازیت نکنید» مرد تاجر در پاکت خط یک نوت بزرگ پول را نیز بهعنوان دستمزد کار علمی برای دو دانشجو گذاشته بود. پس از این نامه، نامهای دیگری به آنها از مردی که میراث بزرگی از کاکایش به ارث برده بود و از زنده شدن دوباره او تشویش داشت رسید.
خانمی که پس از مرگ شوهرش دوباره ازدواج کرده بود طی نامه یی به آنها نوشت:
«شوهر سابق من کهنسالی بود که دیگر نمی خواست زنده بماند، او آ رامش خود را کمایی کرد.»
در این نامه و در نامههای دیگر که پیهم به آنها میرسیدند، یکمقدار پول نقد نیز گذاشته بودند.
دو دانشجو از نامههای رسیده و وجوهی که به آنها میرسید به کسی چیزی نمیگفتند و در کار بهاصطلاح پژوهش خود در گورستان شهر ادامه میدادند. تا آنکه شهردار (شاروال) شهر که تازه انتخاب شده بود و آرزو نداشت که به این زودی ها برکنار شود نزد آنها آمد. و به آنها وجوهی نقدی بزرگی پیشکش کرد و گفت شرط ما این است که شما به زودترین فرصت آزمایش علمی تانرا در این شهر توقف بدهید. و از این شهر بروید. ما به این باور رسیدهایم که شما با آزمایش علمی تان مردهها را زنده کرده میتوانید. وما به شما یک شهادتنامه نیز میدهیم که شما مردهها را زنده کرده میتوانید.
دو دانشجو که بهاصطلاح به این آزمایش کامیاب شده بودند پول ها را گرفتند بکسهای شانرا جمع کردند و در حالیکه لبخند پیروزی بر لب داشتند شهر را ترک کردند.
«خدا مراد آنها را داد از ما وشما را نیزبدهد.»
پایان