مهین عزیز ما بخصوص کابل قلب پر تپش افغانستان در درازای تاریخ شاهد تحولات و تغیر نظامهای گوناگون بوده است. بعد از انتقال پایتخت از قندهار به کابل توسط تیمور شاه ابدالی در نیمه دوم قرن هژدهم، کابل شاهد جنگهای داخلی، جدال برادران محمد زایی، ظلم و ستم سلاطين مستبد و کودتاهای خونین و سفید بوده است؛ اما آنچه اخیراً اتفاق افتاد در نوع خود بی پیشینه میباشد. در موجودیت قوای متجاوز آمریکایی، رژیم دست نشاندهشان، بعد از بيست سال سقوط نمود و رییس جمهوری که خود را با علاقهمندی، سرقوماندان اعلی قوای مسلح مینامید، پا به فرار نهاد. قرار گزارشهای سفارت روسیه در کابل، موصوف با همدستان نزدیک اش با چار عراده موتر با مقدار هنگفت پول فرار نمود و مردم را در بیسرنوشتی رها نمود.
طالبان، در عین همان روز وارد ارگ ریاست جمهوری شدن و سایر مقامات دولتی، همه ناپدید شدن.
این رویداد، در گام نخست باعث سرافکندگی بزرگ برای دولت مردان، بهاصطلاح مجاهدین، جنگ سالاران و بیروکراتهای وارد شده از غرب و امریکا میباشد زیرا همینها بودند که در این بیست سال، گاهی در هرم و زمانی در رأس قدرت قرار داشتند. همینها بودند که در فساد گسترده، غصب زمینهای دولتی، چپاول داراییهای عامه، معادن و گمرکات، فرار از قانون و بی امنیتی، باعث سقوط نظام، ظهور و برگشت مجدد طالبان گردیدند. حالا تعدادشان با تجمع در پنجشیر، میخواهند به بهاصطلاح «مقاومت دوم» جنگ را علیه طالبان آغاز نمایند. این جز ادامه خون ریزی، سوریه ساختن افغانستان و تکرار سناریوی بیست و پنج سال قبل چیزی دیگری نمیباشد. بر علاوه تعدادی از این بهاصطلاح رهبران در پاکستان هستند و برای نقش شان در ساختار آينده به لابی گری مشغولاند. تأسف آور این که در اسلام آباد با مقامات پاکستانی روی مسائل داخلی کشور یعنی نوع حکومت، متمرکز و یا فدرالیزم صحبت مینمایند.
در این میان آقای اشرف غنی ویدئوی تازه بیرون داده و در آن به خاطر انحراف افکار عامه، گفته که اگر بیرون نمیرفت، حادثه دوکتور نجیب الله تکرار میگردید. باید گفت تفاوت زیادی میان این دو موجود است. شهید دوکتور نجیب الله، چه در زمان زعامت فقید ببرک کارمل که مسؤولیت خاد را داشت و چه در دوره ریاست جمهوری، هیچگاه معاملهیی با پاکستان انجام نداد. در آن دوره دولت افغانستان به دلیل موجودیت، رهبران جنبش پشتون و بلوچ، قسمتی از حزب مردم پاکستان و فرزندان بوتو در کابل، دارای قدرت و مانور سیاسی زیاد بودند؛ اما برعکسش آقای غنی در روزهای نخست ریاست جمهوریاش در مغایرت با همه نورمهای دیپلماتیک، به دفتر ISI در اسلام آباد رفت. آقایان غنی و اتمر در دیدار با لوی درستیز پاکستان، با حصار کشی در مسیر خط فرضی دیورند و تبادل اطلاعات استخباراتی، موافقه کردند. آقای غنی با سوق و اداره نادرست و شاید عمداً ولسوالیها و ولایات را از دست داد و سرانجام طالبان به دروازههای کابل رسیدن.
باوجود این همه مقصر اصلی سقوط کابل و تصاویر تراژیک میدان هوای کابل، آمریکا و شخص بایدن میباشد و شاید هم همین سناریوی از قبل آماده شدهشان بود. آمریکا به بهانه «تروریزم» به افغانستان لشکر کشی نمود و در مدت بیست سال از بمباران قرا و قصبات کشور و انداختن «مادر بمبها» هم دریغ نکرد. در نتيجه دهها هزار افغان کشته و یا معیوب گردیدهاند. امیدوارم روزی فرا رسد تا وکلای مدافع صادق و یا نهادهای حقوقی افغانی در غرب، علیه آمریکا در محاکم بینالمللی اقامه دعوی نمايند. حال آمریکا ادعا دارد که گویا در افغانستان برای «دولت سازی» نیامده بود. پس کنفرانس بن و نشستهای بینالمللی توکیو، لندن و شیکاگو برای چه بود؟ واقعیت این است که آمریکا در افغانستان شکست خورد و آن هم به دست خودش. در کتاب بوش در جنگ «Bush at War» که توسط مأمورین سابق و CIA نوشته شده، همه حوادث تحریر شده است. اولین مراجعهشان به قومندانان بهاصطلاح جهادی با بکس های مملو از دالر بود و دقیق از همان جا فساد را بنیاد نهادند و دولت دست نشانده تا آخرین روز حیاتش با فساد دست و گریبان بود. این خود یکی از عوامل مهم سقوط این دولت میباشد. مجاهدین فراری، کسانی که در جنگ داخلی و تخریب کابل و قوای مسلح وقت دست داشتند همراه با تکنوکرات های مربوط به خودشان را به قدرت رسانیدند. در طول بیست سال مردم ما، شاهد کشمکشها بر سر قدرت، انتخابات تقلبی، زورگوی و بی امنیتی فروان بودهاند. در عرصه داخلی همین بهاصطلاح مجاهدین، جنگ سالاران، کرزی و غنی عوامل سقوط میباشند. تراژدی ملت ما از زمانی آغاز گردید که این جهادیها در سال 1974 به پاکستان رفتند و آن کشور از آنها به نامهای مجاهد، فدائیان اسلام و طالب استفاده نمود. با تأسف افغانهای چیز فهم ما هم به این موضوع توجه جدی نکردند و سرانجام ما به این جا سقوط کردیم. به این میگویند برگشت تاریخ.
تحریک طالبان این را بدانند که با شیوعهای قرون وسطایی، بنیادگرایانه، زن ستیزانه و مخالفت با ارزشهای ملی، نمیتوانند بر مردم ما حکومت کنند. تفسير آنها از شریعت و دولت اسلامی بسیار ابتدایی میباشد. دولت اسلامی که آنها میخواهند در تاریخ اسلام وجود نداشت، زیرا مذاهب در زمان خلافت امویها رشد یافت و تعدادشان به دهها میرسید. در دوره عباسیان، یکی از خلفای عباسی برای جلوگیری از چند پارچگی همه را به چار مذهب، حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی محدود ساخت. گذشته از خلفای اموی، عباسی و عثمانی همه موروثی بودند و در اکثر موارد خليفه ورود به امور دینی نداشته است. علمای دینی، اکثراً در مسند قضا قرار داشتند. البته چار خلیفه اول اسلام با مشورت و رأی زنی انتخاب شدهاند که اهل مکه، انصار، مهاجرین و سایرین، کاندیدهای خود را داشتند. با ارزشترین سند در تاریخ اسلام، منشور مدينه میباشد که توسط پیامبر اسلام، امضا و تائید گردید. این منشور در واقع منشور شهروندی میباشد و در آن حقوق همه باشندگان مدینه اعم از مسلمان، یهودیان يکسان و مساوی اعلام شد.
نوع دولت اسلامی که طالبان میخواهند، اسلام سیاسی است که انگلیسها و آمریکاییها در عربستان، پاکستان و ایران بهصورت غیرمستقیم، برای تأمین منافع شان، ایجاد بحرانها و کنترول مناطق، پیاده نمودهاند.
بر همه افغانها در داخل و خارج کشور است تا به اتکا به نیروی خودی، صرف نظر از تفاوتهای گذشته در تشکیل و یا اجماع وسیع سیاسی و ملی، بهمنظور فشار آوردن بالای طالبان، با وسایل صلح آمیز، بسیج گردند. طالبان باید این را بدانند که گرفتن قدرت سیاسی آسان، اما حفظ آن بس دشوار میباشد. مخصوصاً این که طالبان از داخل خودشان بسیار آسیب پذیر میباشند و قدرتهای منطقه بهآسانی میتوانند از آن استفاده نمایند.
اگر طالبان با شیوههای خشن و زن ستیزی ادامه دهند، این بار با مردم افغانستان مواجه خواهند شد. د خلکو زور د خدای زور دي. الترناتيف طالبان باید ملی و دموکرات باشد. دیگر اجازه ندهیم تا از دین مردم ما استفاده نا جایز صورت گیرد.
ملاها و آخوندها، باید به مساجد و تکایا برگردند.
با عرض حرمت،