افغانستان آماج دور جديد ترور و شرارت:
همه روزه در سرتاسر كشور كربلا، ايجاد و تكرار میگردد
پاکستان این کشور غیرطبیعی و مخلوق استراتژی استعمار هنوز دو ساله نشده بود که در (22) جون (1949The م) نخستین تجاوز نظامی را با بمبارد قریه مغلگی ولایت پکتیا با چراغ سبز انگلیس و امریکا و به خاطر زهر چشم نشان دادن به افغانستان ضعیف و فاقد قوای مسلح مدرن و مقتدر، انجام داد که باعث شهادت (23) تن هموطنان عزیز ما گردید. پادشاه عزای ملی اعلام و مراسم فاتحه رسمی در مسجد مجنون شاه صدارت برگزار گردید، شاه محمود خان صدراعظم وقت که بازوبند سیاه داشت پیوسته اشک میریخت و گویی بهنوعی عجز دولت خود را در مقابله با تجاوز دشمن بیان مینمود، مثل آنکه با اين كلام وخشورانه حضرت صايب ناآشنا بوده است:
رهبران دولت باید این کلام وخشورانه حضرت صایب را سرلوح کارشان قرار دهند که:
اظهار عجز پیش ستمگر چو ابلهی است
اشک کباب باعث طغیان آتش است
از آن زمان تا کنون جهان و منجمله افغانستان تغیر زیاد نموده است، پاکستان از طفلک نازدانه «خالقان» به مردک بیآزرم و شرور، مرکز و حامی شرارت پیشه گان شریر بینالمللی تغیر یافته و افغانستان نیز از کشوری که در تقسیمات فاتحان جنگ دوم جهانی در ساحه نفوذ اتحاد شوری رقم خورده بود، دیگر در اختیار امریکا قرار دارد و برای چندمین بار اکنون در کشمکش خونین جیوپولیتیک رقبای منطقوی و جهانی به حیث معبر ورد به آسیایی میانه قربانی میدهد و با امپراتوری امریکا که دارایی بزرگترین عضلات نظامی میباشد «قرارداد استراتیژیک» دارد.
از بوالعجبیهای روزگار عجایب و غرایب ما که همان دشمن تاریخی ما و مخلوق «پیمانکار» شان به همان جنگ اعلام نا شده که (1975 م) بر ضد نخستین جمهوریت اول، با فرستادن گروههای تخریبکار، شروع کرده، کماکان و با پر رویی بیشتر دوام میدهد و باوجودی كه به حیث مركز و حامى تروريسم شهره آفاق است، مورد تفقد و نوازش خالقان قرار دارد.
اظهر منالشمس است که زیر کاسه، نیم کاسه است!
راه علاج ما اين است كه:
افزون بر پلانهای شیطانی بیرونی باید به ضعف خود نیز اعتراف نماییم:
که چرا از همان یک غار درین هفتاد و دو سال همه روزه مار افعی از ما قربانی میگیرد؟
و ما که «خرد گریزی تاریخی» داریم و مصاب با فقدان حاکمیت عقل میباشیم، به خود نه میآییم و آتش افتراق و خود سوزى را دامن میزنیم.
و حتی بعد از همین مصیبت ملی در لوگر و دشت برچى اوراق تبلیغاتی سخنگوی طالبان و آی اس آی را مبنی بر مشخص شدن قومیت جنایتکاران را دست به دست مینمایم و کشور خود را در مسیر پلان دشمنان تاريخى و پاکستان بهطرف جنگ قومی سوق میدهیم. افتضاح بهجایی رسيده كه در پارلمان (خانه ملت) بهاصطلاح نمايندگان مردم باهم كلاويز میشوند:
شد عقل ما عقیم ز بس با تغافلیم
فریاد ازین تغافل و عقل عقیم ما
(حضرت سنایی)
بدون شک هر افغان بااحساس در داخل و خارج کشور سوگوار است و اما جنابان «اولياى امور باید بدانند که «زخم خونین» ما به دعا و فاتحه خوانی و کمیسیون سازی التیام نه میآزد، هرگاه میخواهند بر نعش آغشته به خون مادر وطن و خون سربازان شهید رحم نمایند، بايد با عقلانيت سياسى بسنجيم و به اين سؤال با چشم باز و عقل سليم پاسخ داد كه:
در حالی که مقدرات تاريخى افغانستان در دور جديد بازیهای بزر و در كشمكش جارى و كلان جیوپولیتیک بینالمللی و منطقوى رقم میخورد، چگونه میتوان با پلانهای سوپر شيطانى دشمنان تاريخى افغانستان و منجمله پاكستان مقابله نمود؟
يگانه راه بقا، حفظ افغانستان و پاسخ صادقانه به نعش آغشته به خون مادر وطن:
قدرت ملى و اتكا بهزور مردم است (د خلكو زور، د خداى زور دى)
و اين قدرت فقط با چنگ زدن صادقانه به وحدت ملى به وجود میآید.
هميشه به یاد داشته باشيم كه:
پاشنه آشیل ما:
فقدان دولت مقتدر ملى است و شكل گيرى همچو دولت در وجود حاكميت قانون ممكن میگردد.
با یک سجده سو، بر بزرگترین غلطیشان مبنی بر تقسیم قوای مسلح به تیم، قوم و تنظیم نقطه پایان بگذارند و به خاطر قوای مسلح مسلکی و ملی با بهترین کدرهای مجرب، متعهد و پاک توجه اساسى صورت گيرد و به حركات موازى و تحت هر اسم و رسم مليشه سازى و ... مجال داده نشود.
تروريستان و قاتلان تمام اقوام و مناطق و پيروان همه اديان را آماج قرار میدهند و ما:
نتوانستهایم در تمام اين و باگذشت چهل و هفت سال از جنگ اعلام ناشده پاكستان:
يك نه سراسرى، ملى و همگانى به قاتل بدهيم!
اين كمبود ملى كه به آن متوجه نيستيم، يكى از عوامل تداوم كشتار ما است.
مردم دلیر که طولانیترین جنگ تاریخ نتوانسته ارادهشان را به خاطر وطن عزیز تضعیف نماید و سربازان شجاع وطن که همه روزه با نثار خون شان قربانی میدهند، حق و استحقاق آن را دارند تا مورد تکریم دولت و جامعه قرار داشته باشند.
نداى نعش آغشته به خون مادر وطن و هزاران شهيد و ورثه قربانيان درين روز ماتم ملى به قاتلان طالب و داعش و ... تكرار همان كلام بنياد گذار نخستين حركت مشروطيت افغانستان، مولانا محمد سرور واصف قندهارى است كه در وقت اعدام، امير مستبد و قاتل خود را مخاطب ساخت:
روزی که شود اذالسمآ فطرت
وندر پى آن اذنآ نجوم الكدرت
من دامن تو بگيريم اندر عرصات
گويم صنما بأى ذنبآ قتلت
با حرمت