اصطلاح «منازعات منطقوی» طی سالهای بعد از جنگ عمومی دوم در فرهنگ روابط بینالمللی بنا بر بروز درگیریها میان دو یا چند کشور در یک منطقه معمول گردیده، ظاهراً وانمود شده است که علت این منازعات ناشی از برخورد منافع کشورها یا تداوم معضلات باقیمانده از استعمار انگلیس چون امور سرحدی، مشکلات ترکیب قومی، نژادی یا مذهبی بوده برای حل آن باید تفاهم و توافق منطقوی به میان آید؛ اما تعمق در ریشههای بروز این منازعات نشان داده است که در عقب معضلههای منطقوی منافع یا دسایس قدرتهای بزرگ به حیث محرکه و تشدید کننده وجود داشته است که در زمان وجود سیستم دو قطبی راههای دریافت رفع عوامل از طرف هردو قطب بر مبنای موضعگیریهای ایدیولوژیک جستجو میشد. منافع هردو طرف در سایه طرحهای ایدیولوژیک پنهان میگردید یکی راه صلح و ترقی اجتماعی و دیگری حمایت از دموکراسی و آزادی را رویکش منافع شان میساختند.
طی سالهای که جهان از جنجالهای ایدیولوژیک و اتهام زنیهای ناشی از آن فارغ دانسته میشود منازعات منطقوی به حال خود باقی مانده بلکه پهنههای جدیدی را نیز احتوا کرده است. معضله کشمیر و فلسطین کماکان به حال خود باقیست، معضلات دیگری در شرق میانه چون جنگ عراق، پیامدهای بهار عرب، جنگ داخلی سوریه و جنگ در یمن چندین سال است که صلح آن منطقه را زیر تهدید در آورده است.
صبغه جنگ افغانستان به حیث طولانیترین جنگ آغاز قرن ۲۱ از مداخله ناتو تا امریکا برجستهتر از صبغه منطقوی آن است، پیچیدگی این معضله در منافع متفاوت و متضاد کشورهای منطقه و فرا منطقه نهفته است ازین جهت باوجود حضور ناتو، امریکا و ۴۰ کشور متحد آن جنگ هفده سال ادامه یافته است.
همجواری افغانستان با کشورهای چین، تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان، ایران، پاکستان و گوشهای از سرحد شمالشرقی آن با کشمیر مورد منازعه هند و پاکستان، مداخلات عربستان سعودی، اخیراً ابراز علاقه فدراتیف روسیه در مورد معضله افغانستان نشان دهنده فرا منطقوی بودن این معضله میباشد بخصوص که امریکا جنگ با تروریسم را صبغه جهانی داده با یک حشر ناتو و متحدانش دست به هجوم نظامی دوامدار زده است.
از جانب دیگر معضله افغانستان یک مشکل به میان آمده از زمان تهاجم نظامی اتحاد شوروی تا یورش نظامی ناتو و امریکا بوده با بر گشت عساکر شوروی این مشکل پیچیدهتر شده و ابعاد مختلف آن وسعت پیدا کرده است. این سرزمین بیدر و دیوار گرهگاه شدت تضادهای منافع همسایگان و نقطه مرکزی تحقق استراتژی نظامی و صدور تشنج به کشورهای شامل در پلان استراتژی امریکا مبدل گردیده است.
میتوان یک جمله عام نوشت: دولتهای که به مذاق امریکا برابر نباشند، از امرونهی در امور منافعش سرپیچی کنند از شر دسایس آن به هیچ شکلی رهایی نمییابند، اختلافات قومی، مذهبی، بهانه دیکتاتوری و دموکراسی، حقوق بشر و دههای دیگر وسایل به تشنج کشانیدن بوده معضلات برپا مینماید.
مشکل افغانستان:
افغانستان عملاً مبتلا به جنگ داخلی است، جنگ بین دو نوع حاکمیت در داخل کشور؛ یکی حاکمیت دولتی و دیگری حاکمیت طالبانی. بر فحوای برخی مراجع تحلیلی دولت کمتر از شصت فیصد خاک را تحت حاکمیت داشته بقیه در دست طالبان میباشد. حاکمیت دولتی از حمایت غرب زیر نام جامعه جهانی و حاکمیت طالبانی زیر حمایت پاکستان و همکاری عربستان سعودی و بهصورت اسرار آمیز و نامرئی از حمایت شبکههای مختلف نظامی، استخباراتی امریکا برخوردار است. این گرهگاه تضادها و منافع مورد علاقه جدی سیاست سازان و استراتژیستهای حمایه گر هردو طرف جنگ بوده ممکن نیست بدون در نظر داشت علایق و منافع آنها صلح تأمین گردد.
آبهای جاری، منابع زیر زمینی سه تریلیون دالری، موقعیت جیواستراتیژیک و غیرهها این کشور را در جال بازیهای جهانی و منطقوی گیر انداخته است.
نوع مناسبات کشورهای حامی دولت افغانستان با کشورهای منطقه بر پیچیدگی وضع افزوده است. رقابت امریکا با روسیه، سیاست نیم بند رقابتی با چین، مناسبات دو پهلو با پاکستان، تهدید ایران و تهیه اسباب تشنج (داعش) برای آسیای میانه معین کننده دیدگاه سیاست سازان امریکا میباشد.
امریکا از حربه تروریسم که طی هفت دهه آن را در خدمت داشته و در از هم پاشی رقیب جهانیاش شوروی با دستیاری پاکستان خوب به کار بست نمیتواند دل بکند زیرا شامل دور جدید بازیهای رقابتی با روسیه و چین شده است که در صورت از دست دادن این حربه موقف موجودش از دست رفته ضعف این موقف بیتأثیر در مناسبات ناملایمش با ایران بوده نمیتواند و جای پایش را در آسیا تنگ میسازد.
سیاست تهدید و مدارا، پاکستان را چشم سفیدتر ساخته از طریق مانورهای سیاسی و دپلوماتیک با امریکا و رقبایش امتیاز بیشتر میخواهد زیرا میداند که امریکا این یار قدیم و اسپ زین شدهاش را بهسادگی به حاشیه نمیراند گویا با حفظ باخت قمار حاضر نخواهد شد حریف را از دست بدهد. ازین سبب زلمی خلیل زاد در مذاکرات با طالبان برخی امتیازات به پاکستان خواهد داد.
پاکستان در طول ۱۷ سال سه خواست درزمینهٔ حل معضله افغانستان از طریق مذاکره با طالبان را مطرح کرده است:
-۱ دریافت امتیاز در مسئله کشمیر با هند یعنی ایجاد تناسب در روابط دو همسایه شرقی و غربی به نفع خودش.
- ۲ مسئله مناسبات دوستانه و تاریخی افغانستان و هندوستان که از حدود منافع پاکستان بیشتر انکشاف نکند.
- ۳ عدم قبولی یک افغانستان نیرومند بدون نفوذ خودش.
کشور ایران خواستهای طرح ناشده دارد مثل حقابه طبق دلخواهش از آبهای جاری افغانستان به صوب آن کشور، تداوم حالت جنگی و مصروفیت امریکا در افغانستان تا ضربه آن در امور شرق میانه کاهش داشته باشد.
جمهوری خلق چین که از سیاست همکاری امریکا و حمایت از جهاد باید درس گرفته باشد از وجود داعش در ارتفاعات همسرحد با افغانستان تشویش دارد زیرا این گروه در مناطق مسلمان نشین چین با دامن زدن شورشهای مذهبی بر سلامت ارضی آن میتواند مشکل ایجاد نماید که بهره آن به امریکا تعلق میگیرد.
رابعه قدیر خانم ایغوری چین نزد امریکاست و در هر شورش مناطق مسلمان نشین به تایوان آمده برشدت اوضاع میافزاید.
چین برحق است که داعش و سایر شورشهای مذهبی در کشورش را ناشی از دسایس امریکا بداند. در عین زمان منافع ترانزیتی و اقتصادی چین با آسیای میانه در حالت متشنج شدن اوضاع در آسیای میانه با خطر مواجه میگردد.
جمهوریهای آسیای میانه در وجود تقویت تروریسم آسیب پذیر بوده جداً علاقهمند صلح و ثبات درین کشوراند. صلح و ثبات باعث بهبود امور تجارتیشان با جنوب آسیا میگردد.
فدراتیف روسیه کاملترین تشویشش را در کنفرانس ماسکو با حضور داشت طالبان و نمایندگان ۱۲ کشور دیگر صریحاً اعلان کرد وزیر خارجه روسیه عواقب بازیهای جییوپولیتیک در افغانستان را وخیم گفته پلان انتقال داعش به افغانستان را تبدیل این کشور به پایگاه داعش برای آسیای میانه دانست یعنی ماسکو به حیث رقیب جهانی واشنگتن بیش از هر کشور دیگر در مورد معضله افغانستان و تروریسم نگرانتر است.
معضله افغانستان به یک مشکل منطقوی- جهانی مبدل شده است. همسایگان باید منافع شان را در ثبات و صلح جستجو کنند وجهان منافعش را در تبدیل نشدن افغانستان به پایگاه افراطیت و تروریسم.
مهارت دپلوماسی خلیل زاد دران خواهد بود که چگونه منافع متفاوت و متنوع را که برخیها ریشههای تاریخی دارد با همسایگان افغانستان وجهان توافق میدهد.
دولت افغانستان باید مهارت توافق دهی منافع متلاشی شده مردم را در یک پلاتفرم روشن و عملی در نظر بگیرد.
تمدید زمان حاشیه گرایی برای مردم دلگیر و مأیوس کننده شده است باید مستقیماً به متن معادلات سیاسی- اجتماعی به حیث مرکز تعین کننده حوادث رفت.
با تأسف که دولت افغانستان در مورد صلح طرح جامع و همه گیر و همه قبول ندارد این امر بزرگ و سرنوشت ساز را در بیانیههای و تضاد گویی ها میپیچند میگویند طالبان به صلح بپیوندند، برای آنها امتیاز چوکی و غیره داده میشود. درحالیکه طالبان با طرح واضح چون تغیر در قانون اساسی، خروج نیروهای خارجی و غیره حاضر به مذاکره میشوند.
اگر دولت میخواهد در شکلیات بهاصطلاح خودش ابتکار مذاکره و صلح را به دست داشته باشد بگوید در برابر طرح طالبان چه چیزی پیش میکشد تا در مذاکرات با جانب مقابل مطرح گردد.
علنی سازی طرح دولت به مردم مجال میدهد تا نقاط نظرشان را در زمینه ابراز کنند.
منافع مردم در صلح است، اما برخی قدرتهای شریک در حاکمیت منافع شان را در وضع جاری میبینند، در همه چیز دست بلند دارند حاضر نیستند شریک دیگری در قدرت و حاکمیت با خود داشته باشند، میخواهند توافق احتمالی با طالبان را توافق بین القومی جلوه دهند درحالیکه این توافق میان دو نظام یکی طالبان بنام امارات اسلامی که در آن سنگسار، محکمه صحرائی وضع محدودیت بر آزادی زنان و غیره وجود دارد و دیگری نظام مبتنی بر قانون اساسی که با همه کمبودیهایش متمدنتر میباشد.
زمان انست تا دولت با تفاهم همه مجامع و شخصیتهای صلحجو یک مکانیسم روشن برای حالت پس از مذاکرات و امکان صلح را آماده سازد و در آن گوشهای برای خواست جانب مقابل در نظر بگیرد زیرا در مذاکرات چیزی دادن و چیزی به دست آوردن مطرح است. مذاکره به معنی تسلیمی نیست بلکه به معنی تفاهم و رسیدن به نقاط نظر مشترک میباشد.
در صورت توافق با جانب مقابل، دولت در مورد مشکل قوای خارجی، تعدیل قانون اساسی، چگونگی سهیم سازی طالبان در حاکمیت، موضوع خلع سلاح و تسلیمی آن، ترکیب قوای مسلح و دیگر مسایل عمده اقدامات واضح و قابل قبول ارائه نماید.
دولت باید در هر حالت بر دستاوردهای مثبت چون وجود احزاب سیاسی با خط مشیهای مختلف، آزادی بیان، تعلیم و تربیه، مطبوعات آزاد، رعایت جدی حقوق زنان در نظام بعدی، حفظ همه ارزشهای دموکراتیک قانون اساسی وفادار بماند و آن را به حیث حدود قبول شده از جانب مردم با جانب مقابل در معامله نگذارد.
تجربه کنفرانس ماسکو نشان داد که حکومت وحدت ملی از تعصب ماسکو - واشنگتن بیرون نشده است.
اعزام هیئت ضعیف در کنفرانس ماسکو در اصل اهانت به یک روند جانبدار تفاهم بود در حالی که در کنفرانسها و مذاکرات ترکیب هیئتهای اعزامی شامل متخصصین پیشبرد مذاکره و تفاهم میباشد اما دیده میشود که چنین ظرفیت در حکومت دستنگر وجود ندارد شاید امریکا روی همین ملحوظ خلیل راد را به این مأموریت گماشته باشد.
راه حل مشکل افغانستان از واشنگتن تا ناتو و از آنجا تا ماسکو و پیکن و اسلام آباد و تهران تا کابل طی طریق خواهد کرد.