از زمان آغاز دپلوماسی خلیلزاد برای مذاکرات صلح تا کنون در صفحات مجازی، روزنامهها، رادیوها و تلویزیونها و ابراز نظر کارشناسان چنین بر میآید که دو مکانیسم برای رسیدن به صلح و ختم جنگ مطرح است:
۱- تشکیل اداره موقت.
۲- مصالحه در چوکات قانون اساسی و در محور دولت موجود.
صرفنظر از استعمال جملات معمول شده در مطبوعات مبنی بر صلح خواست افغانهاست با صراحت باید اذعان کرد؛ این خواست امروزی نه بلکه خواست ۴۰ ساله ملت میباشد که پیوسته به اثر موضعگیریهای دول مصروف در امور افغانستان و وسایل و ابزار جنگی آنها سبوتاژ شده است.
جنگ ۱۸ ساله افغانستان که امریکا و ناتو آن را آغاز کرده و طالب مدعی مقابله با آن است بازی پیچیده و چند بعدی است که بازیگران آن نه با یک چهره بلکه با شمایل گوناگون آن را پیش میبرند.
برای آغازگر اصلی این جنگ یعنی امریکا که روی اهداف استراتژیکش افغانستان را تحت اشغال در آورده است هیچ تفاوت ندارد که چه کسی در رأس قدرت قرار داشته باشد، پکول پوش جهادی، دستار سیاه طالبی و یا مستخدمین نکتایی دار.
حالا افغانها در دو راهه انتخاب قرار داده شدهاند و نمیتوانند بین خوب و بد انتخاب کنند بلکه مجبورند بین بد و بدتر یکی را بپذیرند.
جریان مذاکرات صلح با طالبان هم بدو گروه تعلق داده شده است؛ یکی جهادی در رأس حامد کرزی و دیگر آنانی که نه در جهاد بودند و نه در جنگهای جهادی و میان تنظیمی ویرانگر. هر سه دسته طالب، مجاهد و نکتایی دار از یک گریبان یعنی مراجع سیاسی، استخباراتی و نظامی امریکا سر بدر کردهاند، لهذا رجحان یکی بر دیگری زیبنده نیست اما ناگزیر میباشد.
طرفداران تشکیل اداره موقت عمدتاً گروههای جهادیاند که میخواهند یکجا با طالبان دریک حکومت مشترک زمام امور را به دست گیرند و پروسههای بعدی از لویهجرگه تا قانون اساسی جدید، انتخابات و غیره همه را بر طبق میل خویش اساس گذاری کنند، اگر وزنه اینها درین شب و روز حساس و سرنوشت ساز گرانی یابد امریکا بیمیل به طرحهای آنها نمیباشد.
حسن این روند در چه است؟ شاید طالبان حاضر شوند با یک حکومت موقت که دران خود شرکت داشته باشند به آتش بس و ختم جنگ تن در دهند، طالبان این را برایشان پیروزی تلقی کرده میگویند بر ضد آنچه ۱۸ سال جنگیدند موفق شدند، نظام را از میان برداشتند و قانون اساسی را ملغی قرار دادند. با تشکیل حکومت موقت و پروسههای بعدی امید امکان به استقرار صلح بیشتر میگردد. این خوشنودی وامید شاید پیامدهای ناگواری را به بار آورد و عیب آن این میباشد؛ هیچ ضمانتی وجود نخواهد داشت که با دست بلند پاکستان و عربستان سعودی کشورهای امریکا و انگلستان و سایر حامیان طالب بعد از تشکیل حاکمیت مشترک طالبی- جهادی خلاف طرحهای اینها موضعگیری نمایند. اگر این تشکل جدید یک قانون اساسی نوع دیکتاتوری مذهبی وهابی را آماده و نافذ گرداند جریان دست آوردهای ۱۸ سال به کجا خواهد انجامید؟ مطمئن باشید که نقش عربستان سعودی و پاکستان و حمایه گران شان چون انگلیس و امریکا درین نوع حاکمیت بیرنگ بوده نمیتواند و برایشان خالی از دلچسپی نمیباشد که پکول و دستار سیاه یک حکومت نوع سعودی و قطر را با تمام مظالم غیرانسانی آن در کشور برقرار سازند و مانند همین کشورها منافع امریکا و انگلیس را در منطقه پاسداری نمایند، آنگاه همه فرصتها از دست میرود و با دره و شلاق و گردن زدن مردم را وادار به انقیاد میسازند، دیگر هیچ کشوری مجال نخواهد داشت تا برعلیه چنین حالت به داد مردم برسد، آرامش قبرستانها برقرار میگردد، سرمایهگذاریهای عرب وضع اقتصادی را تغیر میدهد، حمایت سیاسی انگلیس، امریکا و پاکستان اعتراضات و انعکاسات جهانی علیه وضع جاری را خنثی میسازد آنگاه ملت میداند و جهنم برپاشده این گروهها.
اما صلح در محور دولت و حفظ قانون اساسی چگونه میتواند باشد؟
اگر فشار امریکا بر پاکستان و طالبان فزونی یابد شاید آنها به این پروسه تن دردهند، در غیر آن طالبها ممکن حاضر به مصالحه نشده بر خواستهها و طرحهای شان با همنوایی برخی گروههای جهادی و چند کشور منطقه پا فشاری کرده از آتش بس طفره بروند و جریان مذاکرات را به درازا بکشند تا جانب مقابل را مانند جنگ فرسایشی به دپلوماسی فرسایشی در گیر سازند.
خوبی نسبی که درین روند میتوان دید انست که دستآوردهای نسبی ۱۸ ساله حفظ میشود، قوای مسلح به حال خود باقی میماند، دولت زایل نمیشود، قانون اساسی محفوظ میماند بعدها تعدیلات لازم میبیند و در یک کلمه خلای قدرت و قانون به میان نمیآید. مردم خلای قدرت و قانون را درده سال حاکمیت جهادی و طالبی تجربه کردهاند و دیدهاند که نه جانشان و نه مال و نه ناموس شان درامان نبود، از تکرار چنان حالت مو به اندام شان راست میگردد.
دولت هرقدر فاسد و ناکار باشد از نبودش رجحان دارد، قانون هر قدر غیر دموکراتیک باشد از نبود آن بهتر است. در ده سال خلای دولت و قانون جهادیها و طالبیها هر پوسته امنیتی و هر پاچه بلند مو کشال و کلشنکوف بردار فعال مایشا بود او میتوانست دستگیر کند، تحقیق نماید، شکنجه نماید، تعین مجازات کند و جزا را عملی سازد، قوماندان و پوسته مربوطهاش هم پولیس بود، هم څارنوال، هم قاضی وهم قوه مجریه. ازین سبب تمایل عدهای از روشنفکران به آن است که حالت بد موجود را به حالت بدتر خلای قدرت و قانون و یا گذار افغانستان به سعودی شدن و سپردن آن به پاکستان رجحان دهند وگرنه گل انتخاب از گلستان اشغال هیچ مزیتی ندارد.
گیریم اگر مذاکرات صلح و نتایج آن به صوب منفی سیر کند مکلفیت نیک اندیشان اعم از چپ وراست و میانه چه زن و چه مرد، جامعه مدنی، احزاب دموکرات و خیراندیش و شخصیتهای ترقی پسند در چه بوده میتواند؟
با استقرار حاکمیت جهادی- طالبی بیشترین ضربه متوجه زنان و روشنفکران، جامعه مدنی، احزاب و تشکلات غیر جهادی خواهد بود، آنها از همین حالا باید صدای شان را در صفحات مجازی، رادیوها و تلویزیونها بلند نگهدارند و مکرر بگویند که نباید دستاوردهای ۱۸ سال قربانی سیه دلی و سیه اندیشی گردد.
زنان در گردهماییها قطعنامهها صادر کنند به سفارت خانهها و دفتر یونیما بسپارند، جوانان با در نظر داشت وضع امنیتی صدای اعتراض شان را از تالارها بلند کنند، بحثهای جدی را در مطبوعات راه اندازند و اعتراضات شان را به گوش جهانیان برسانند بر ناتو و امریکا از حمایت احتمالی عقبگرایی ابراز انزجار نمایند، قطعنامهها صادر کنند و فضای سیاسی و مطبوعاتی کشور را با اعتراضات شان گرم نگهدارند ونشان بدهند که سلطه عرب، پاکستان، طالب و مجاهد را نمیپذیرند، زندگی نو، تفکر نو و ترقی میخواهند نه عقبگرد به گذشته.