1. هند:
تاریخ روابط افغانستان و هندوستان همیشه دوستانه، دور از تشنج و عاری از توطئه و دسیسه بوده با تشکیل دولت پاکستان سرحد مشترک میان دو دولت از بین رفت از این جهت مشکل سرحدی میان دولتین وجود ندارد.
هند اکنون به سرعت به طرف قدرت جهانی شدن پیشرفته از جمله ممالک دارای رشد اقتصادی بلند به حساب میآید و در محور قدرت جهانی و نظم نوین جایگاه ششم را احراز کرده است.
هنری کسینجر یکی از وزرای خارجه امریکا میگوید: "در نظم نوین موجود جهان حداقل شش قدرت بزرگ به ترتیب زیر مشارکت دارند: ایالاتمتحده امریکا، اروپا، چین و روسیه احتمالاً هند و مجموعهای از کشورهای متوسط و کوچک"
هندوستان به طور مستقلانه رشد سریع اقتصادی را میپیماید و از جمله 5 کشور (بریکس BRICS) است که در جنوب آسیا نقش مهم اقتصادی را بازی میکند. (بریکس) شامل برازیل، روسیه، هندوستان، چین و افریقای جنوبی بوده در سه قاره جهان آسیا، (افریقا، امریکای لاتین و اروپای شرقی) فعالیت روبه توسعه داشته نقش مهمی در اقتصاد جهانی بازی میکند.
هندوستان به حیث ششمین قدرت اتمی دنیا دارای ۱۳۲۵۰۰۰ عسکر، ۷۱۸۵ بال طیاره جنگی، ۵۰۴ بال هلیکوپتر، ۳۵۶۴ چین تانک، ۱۸۴ کشتی جنگی و ۱۷ تحت البحری بوده مصارف نظامی سالانهاش ۴۶۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ دالر است* که میتواند در شکلدهی سیاستهای منطقوی از لحاظ نظامی و اقتصادی بحیث یک دولت اثرگذار نقش ایفا کند.
این کشور دارای منابع طبیعی سرشار است. ذخایر ذغالسنگ آن به ۱۲۱.۴ ملیارد تن و آهن به ۲۲.۳ ملیارد تن (بزرگترین ذخیره جهان) برآورد شده است.
موقعیت افغانستان بحیث شاهراه شرق و غرب و شمال و جنوب در نزدیکی با چنین قدرت باعث ایجاد ضرورتهای دوجانبه میان دولتین شده کشور هند در رشد اقتصادی افغانستان میتواند عامل کمکهای فنی، تخنیکی، تجارب علمی، امور تجارت، ساختوساز مؤسسات تولیدی زیر بنایی گردد. این همکاری فاقد هرگونه قید و شرط قبلی خواهد بود زیرا هندوستان مرتکب هیچ اقدام ضد منافع ملی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان نشده کمک 2 میلیارد دالری آن به افغانستان شاهد عینی حقایق است.
هند یکی از بزرگترین نمونههای دموکراسی در سطح جهان است و سیاست خارجیاش بر طبق دکتورین جواهر لعل نهرو بر مبانی «مبارزه با استعمار، حفظ حاکمیت ملی، عدم دخالت در امور سایر کشورها، حفظ صلح بینالمللی، همکاری مسالمت آمیز با دیگر کشورها برای حفظ منافع دوجانبه» استوار میباشد.
این سیاست خارجی و تحقق دموکراسی در هند باعث شده است تا کشوری با داشتن ترکیب گوناگون زبانی، اتنیکی و مذهبی به وحدت ملیاش قوام بخشد و به این سطح ترقی و پیشرفت نایل آید.
از اثر تعقیب سیاست صلحجویانه در سطح جهان منجمله با افغانستان هیچگونه نقطه سیاه در مناسبات هند و افغانستان وجود نداشته، حسن نیت، همکاری متقابل، همکاری در مبارزه با تروریسم و بنیاد دوستی میان دولتین را استحکام بخشیده است.
2. پاکستان:
پاکستان افغانستان را در چنبره استراتیژی ضربه، تقابل، ایجاد و حفظ تشنج، ادامه بحران ناامنی و اقتصادی در آورده بر حمایت از تخریبکاران، تروریستان و تربیت و صدور آنها تکیه کرده است.
پاکستان کشوری نیست که در مناسبات با افغانستان مانند هند نقش داشته باشد زیرا از لحاظ نظامی، امکانات مادی – تخنیکی و ذخایر زیرزمینی به پایه هندوستان نمیرسد.
تعداد افراد اردوی پاکستان (۶۱۷۰۰۰) بوده، مجموع طیارات جنگیاش به ۸۴۷ بال میرسد، ۲۶۳ هلیکوپتر، ۱۳۲۴ چین تانک، ۷۴ کشتی جنگی و هشت تحت البحری دارد. مصارف سالانه نظامیاش ۷۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ دالر میباشد.** از لحاظ منابع طبیعی مهم غنی نبوده نفت و گازش مصارف آن را پوره نمیکند.
پاکستان از بدؤ تأسیس با دو مشکل خودش را مواجه ساخته است. یکی رقابت با هند و دیگری خصومت با افغانستان.
بنا بر دو مشکل بالا و نداشتن چشمههای کافی مالی، این کشور در سیاست خارجیاش تلاش ورزیده تا با جلب حمایت امریکا، انگلستان، عرب سعودی و امارات متحده بار مشکلات مالی و اقتصادیاش را کاهش داده برخی از آن را صرف پروگرام مسابقاتی با هند نماید. ممالک حامی و کمککننده با استفاده از این حالت اجباری بقدر کافی در پاکستان اثرگذاری کردهاند. عربستان سعودی با تأسیس و تمویل مدارس در پخش وهابیت و تقویت بنیادگرایی و تروریسم دست باز دارد. هر رهبر پاکستان چه انتخابی چه کودتایی سفر اولشان را به احترام گزاری شهزادههای سعودی انجام میدهند. چون فرهنگ نظامیگری و کودتایی بر این کشور مسلط بوده است تعین خطوط سیاست خارجیاش توسط نظامیها صورت میگیرد. کشوری که در (۶) دهه موجودیت متحمل (۵) کودتای نظامی و حاکمیت جرنیلها شده باشد (جنرال سکندر مرزا، جنرال ایوب خان، جنرال یحی خان، جنرال ضیاءالحق و جنرال پرویز مشرف) نمیتواند تحمل پروسههای دموکراتیک در داخل و سیاست صلحجویانه با همسایههای رقیب را تعقیب نماید.
از اثر همین سیاست و عدم پذیرش نتایج انتخابات سال ۱۹۷۰ که شیخ مجیب الرحمن برنده آن بود پاکستان شرقی اعلان استقلال کرده کشور بنگلدیش به میان آمد.
تکیه بر ایدیولوژی افراطیت پرابلمهای را برای این کشور بار آورده است که خطر خارج شدن آن از کنترول دولت، مردم پاکستان را به قربانی میگیرد. مدارس دینی و طلبههای آن خطر بزرگ سازمانیافته برای منطقه و خود پاکستان میباشد.
مرزا اسلم بیگ یکی از لوی درستیز پاکستان در این مورد میگوید: «زنجیر اینگونه مدرسهها با طلبههای آن که آمادگی ویژه دیدهاند از سوی پاکستان و امریکا به عنوان (کمربند مذهبی ایدیولوژیکی) در امتداد مرز افغانستان با پاکستان برای پشتیبانی روحیه رزمی مجاهدان ایجاد گردید.»
جنرال ضیاءالحق بنیادگرایی را در تاروپود نیروهای مسلح و استخبارات کشورش نفوذ داد و از آن علیه افغانستان کار گرفت او «استراتیژی تقابل با افغانستان» زیر شعار مشهور «کابل باید بسوزد» را وضع نمود که منظور آن ایجاد یک حکومت اسلامی بر بنیاد «پان اسلامیزم» از آسیا میانه تا جنوب آسیا بود، در این طرح دو هدف جا داشت:
مانند سیاست پیشروی (Forward policy) انگلیس در قرن نزدهم مناطق چون اسیای میانه، ترکستان چینی، افغانستان و مسلمانان هند و کشمیر بر اساس مفکوره پان اسلامیزم تحت اداره واحد در آورده میشد که مرکز اداره آن اسلامآباد میبود.
با ایجاد این اتحادیه اسلامی حایل بزرگی دورادور پاکستان به میان میآمد که آن کشور را به تعبیر خودشان از خطرات اتحاد شوروی و هند مصون میساخت.
تغیر حکومتهای نظامی به ملکی در استراتیژی مطروحه تأثیر نکرده با تغیر بیان از طریق برخی مراجع سیاسی و تحلیلگران غیرنظامی شکل تحقیقی دادهشده زیر نام برنامه منافع پاکستان علیه افغانستان فورمولبندی گردیده است. «انستیتوت تحقیقات استراتیژیک جناح تحت رهبری» «شیری رحمن» مربوط حزب مردم پاکستان در سال ۲۰۱۱ طرحهای گذشته را چنین تغیر شکل داد.
محدود ساختن و شفافیت بخشیدن به نقش هند در افغانستان.
دادن سهم لازم برای پاکستان در مذاکرات با طالبان.
رفع خطر ایجاد یک اردوی نیرومند در آینده برای افغانستان که باعث تهدید پاکستان گردد.
پاکستان به امید دسترسی به این اهداف سیاست فشار، تشنج و بحران سازی را پیش گرفت و تنور جنگ را گرم نگهداشت.
در روشنی دو موضعگیری یکی دوستانه (هند) و دیگری خصمانه (پاکستان) موقف کشور ما چگونه شکل میگیرد و با درنظرداشت حقایق تازه به میان آمده که شاید نوید صلح را در قبال داشته باشد افغانستان چگونه میتواند به اساسی ترین و انسانی ترین حق افغانها یعنی صلح دست یابد؟ در روابط بینالمللی اصلی به نام «جنگ صلح» وجود دارد و آن زمانی به کار میرود که سیاستمداران و دیپلوماتها به میز مذاکره مینشیند و نظامیها در میدان جنگ در تلاش پیشروی میباشند تا با بدست آوردن امتیازات بیشتر موقف مذاکره کنندگان را قوی تر سازند.
فضای سیاسی و نظامی کشور چنین نشان میدهد که این اصل در حال تحقق است. آغاز عملیات در «۱۳» ولایت غرض تصفیه مناطق از وجود طالبان و فعالیتهای سیاسی داخلی و خارجی غرض آغاز مذاکرات مبین این پروسه سیاسی – نظامی میباشد.
در دیپلوماسی و تعین سیاست خارجی کشورها چهار اصل پذیرفتهشده وجود دارد:
دیپلماسی باید اهداف خود را با توجه به قدرتی که بطور بالفعل و بالقوه برای تعقیب این هدف دارد تعین کند.
دیپلماسی باید اهداف سایر دولتها و قدرتهای بالفعل و بالقوه آنها برای تعقیب اهداف را بر آورد کند.
دیپلماسی باید تعین نماید که این اهداف مختلف تا چه حد با یکدیگر سازگار اند.
دیپلماسی باید ابزار مناسبی را برای تعقیب این اهداف به کار گیرد.
با در نظرداشت سنجش توانایی خودی و جانب مقابل، وجوه مشترک اهداف مطروحه و به کاربرد ابزار تحقیقی برای این اهداف کدام اولویتها با پشتوانه قدرت نزد افغانستان وجود دارد؟
افغانستان که در حال گذراندن 35 سال جنگ و مصائب ناشی آن است طی سیزده سال اخیر به بازسازی تأسیسات و تکمیل نهادهای ملی نایل گردیده است اما برای نهادینهسازی این مؤسسات به صلح و زمان نیاز دارد. قوای مسلح به حیث حافظ حاکمیت ملی هنوز به آن سطح تجهیزات نه رسیده است که در برابر همسایههای نیرومند از لحاظ اقتصادی، قدرت تخنیک محاربوی و تجهیزات جنگی بتواند تناسب دفاعی ممثل از خود نشان دهد. در جهان علاوه بر توانایی اقتصادی، قدرت تخنیک محاربوی و نیروهای مسلح مجهز معین کننده قدرت هر کشور در پیشبرد روابط خارجی آن بوده معیار وجاهت و وقار آن دانسته میشود.
ارگانهای قدرت اعم از انتخابی و غیر انتخابی چون مقام ریاست جمهوری و پارلمان، سیستم عدلی و قضایی مراجع پیشبرد سیاست خارجی، نهادهای مدنی و احزاب سیاسی که در یک مجموعه کلی میتوان آن را «سیستم نوین سیاسی» کشور نامید از لحاظ شکل و قسماً فعالیتهای عملی نشاندهنده حاکمیت در افغانستان اند اما با گذشت بیش از یک دهه از حقیقت وجودی آنها، از لحاظ ساختاری و ماهوی به آن جایگاهی که باید میرسیدند نرسیدهاند.
کشور از لحاظ مالی استقلالیت ندارد وابستگی مالی به ممالک خارج آن را مجبور میسازد تا شرایط کمک دهندهگان را رعایت کند. از اثر جنگ طولانی کلتور تفنگ و جنگ از قراء تا شهرها مسلط شده روحیه همگرایی و وحدت ملی را با پرابلمهای مواجه ساخته است که توسعه اقتدار ملی را در سراسر افغانستان تضعیف میکند.
این آشفتهحالی باعث میشود تا مناسبات افغانستان با سائر ممالک بخصوص دولتی که عامل ویرانیها و مصائب چهار دهه کشور ماست نه از موضع یک دولت باثبات بلکه بحیث یک کشور مصیبتدیده و ناتوان تر نسبت به دیگران داخل تعاملات دیپلماتیک گردد.
منافع ملی افغانستان ایجاب مینماید تا ثبات در کشور تأمین گردد، صلح و امنیت استقرار یابد، برای تأمین عدالت اجتماعی بر مبنای ایجاد فرصتهای مساوی برای همه کار عملی آغاز شود. موانع بازدارنده تأمین ترقی و پیشرفت چون فساد اداری، امور مواد مخدر و شبکههای مافیایی در دولت، تفاوت بیلانس واردات و صادرات، عاملین اخلال امنیت و دهها مشکل دیگر از میان برداشته شود.
هر قدر انسجام درونی امور بهبود یابد به همان معیار توان تشدید اعتبار خارجی کشور تحکیم مییابد. عرصههای اجتماعی با نهادینهسازی پروسههای دموکراتیک باعث تحدید انحصارطلبی گردیده دموکراسی حقوق بشر و بیداری عامه را افغانستان شمول میسازد با داشت چنین آمادهگیهای ملی کاری صورت گیرد تا افغانستان از «دیپلماسی جبر موقعیت جغرافیایی» بیرون کشیده شده از میدان جنگ نیابتی و مستقیم مبدل به میدان رقابتهای سازنده اقتصادی و تجارتی گردد.
حالت موجود افغانستان با کوهی از پرابلمهای داخلی و خارجی که دامنگیر آن است میطلبد تا سیاست خارجی متکی بر «دیپلماسی حسن نیت» با همه کشورها پیشگرفته شده از امکانات همه ممالک برای احیاء و بازسازی آن استفاده صورت گیرد. رعایت منافع متقابل با همه ممالک حافظ منافع ملی افغانستان بوده میتواند.
گرچه ضرورت زمان جبراً افغانستان را به برخی گذشتها در سیاست خارجیاش وامیدارد اما نباید بنا بر هیچ ضرورتی روی منافع ملی معامله صورت گیرد زیرا منافع ملی «خط سرخ» در روابط بینالمللی همه کشورها میباشد.
هر کشوری که بخواهد از وضع موجود افغانستان استفاده منفی نماید باید از طریق پیشبرد دیپلماسی فعال چندجانبه یعنی حمایت ممالک مقتدر موثر با آن مقابله شود.
در مورد داشتن مناسبات نیک و توسعه آن با دول مقتدر و ثروتمند جهان شک و شبهای وجود ندارد، اما در خصوص همسایگان ضرورت است رجحانات و اولویتها رعایت گردد. سیاست ترجیحی و اولیت بندی طوری طرحریزی گردد که باعث تشدید رقابت دول همسایه در پیشبرد مناسباتشان با افغانستان نشود.
اولین اولویت کاری برای دولت افغانستان تأمین صلح و استقرار ثبات در کشور است چیزی که همیشه توسط پاکستان اخلال گردیده و میگردد. با درنظرداشت استراتیژی و سوابق سیاست منفی پاکستان، برای افغانستان ضرور است اتکا بر شدت تقابل اتکا نشود، تا امید صلح بر هم نخورد. اهداف پاکستان در مورد افغانستان پوشیده نیست، برای پاکستان اردوی نیرومند افغانستان مطلوب نمیباشد، استقرار اوضاع افغانستان را فال نیک نمیگیرد، به ترقی و پیشرفت افغانستان از چشم خصومت میبیند و از همین جهت بر علاوه وظایف جنگی وظیفه تخریبی را نیز بر عهده طالبان گذاشته است.
اما پاکستان باید درک کرده باشد که با حفظ این وجوه منفی مخالف منافع ملی افغانستان در سیاست آن کشور، میشود وجوه مشترک در زمینه از میان بردن تروریسم و بنیادگرایی بحیث خصم جان مردمان هر دو کشور به میان آورد. بهتر است پاکستان به سیاست عنعنوی ضدیت با افغانستان خاتمه بخشد زیرا نیل به هدف مشترک بدون تأمین ثبات و استقرار صلح در افغانستان ممکن نیست، سرحد طولانی مشترک میان دو دولت اگر سرحد صلح و دوستی نباشد کوهبندیهای آن برای سالها پناهگاه مخربین هردو طرف باقی میماند.
پس آنچه میتوان بحیث بنیادی ترین اصل در دیپلماسی میان افغانستان و پاکستان در حالت موجود قبول کرد و به نتیجه رسید همین اصل و صلح و ثبات میباشد. پاکستان نمیتواند در بازسازی افغانستان نقش برجسته داشته باشد، اما افغانستان بحیث چهارراه استراتیژیک با فکتورهای ترانزیتی، و فور آبهای خروشان دریاها، انتقال انرژی برق (پروژه کاسا یکهزار) و انتقال لولههای گاز پروژه تاپی، برای پاکستان مفید میباشد، برای تحقق این مفیدیت ختم سیاست جنگی ضرور است و این صلح نه تنها برای افغانستان بلکه برای همه کشورهای شامل در این پروژه ها ضروری میباشد.
اگر روی امکانات جنگی پاکستان در افغانستان حساب کنیم به صراحت باید گفت که دست آن نسبت به همه همسایهها در امور افغانستان دراز است. نیروهای جنگی تحت فرمان، افراد استخدام شده و معاش خوار (جواسیس) نفوذ در میان قبایل و رسوب اندیشههای بنیادگرایی پان اسلامیستی ضیاءالحق در ذهن برخی قوماندانها و جنگجویان همه وسایل دست پاکستان میباشد که باید با یک سیاست فعال از دست آن بیرون کشیده شود.
اما کشورهای هندوستان و چین دو گزینه خاصاند که با داشتن ظرفیتهای خوب پولی، علمی و تخنیکی، توان سرمایهگذاری، استخراج معادن، تربیه کادر و پرسونل برای افغانستان مفید بوده بر بهبود وضع امنیتی نیز تأثیر وارد مینماید.
شیوههای تأمین عدالت اجتماعی در چین برای افغانستان الگوی خوبی ارائه میتواند و دموکراسی پیشرفته هند به نهادینهسازی مردمسالاری سرمشق خوبی بوده میتواند.
جانب مفید دیگر در این روابط این است که چین و هند به ترکیبهای اتنیکی، مذهبی و لسانی افغانستان توجه نداشته احزاب سیاسی با نفوذی که پیرو خط آن دو کشور باشد برجستگی ندارد از این جهت درد سر رعایت و خاطرخواهی در جاگزینی کادرها نیز کمتر خواهد بود.
موقعیت جغرافیایی افغانستان ایجاب میکند تا یکبار دیگر بر تقویت سیاست بیطرفی فعال و مثبت کشور توجه گردیده هیچگونه طرح ماجراجویانه و دور از حقیقتهای عینی افغانستان علیه کشورهای همسایه و هیچ قدرت بزرگ جهانی در آن جا نداشته باشد.
پانوشت:
* و **: منبع سایت www.globalfirepower.com