تاریخ جوامع بشری از همان آغاز پیدایش و بخصوص با ظهور تضادهای انتاگونستی شاهد رخدادهای عظیم جنگی و رویدادهای شدید نظامی بوده است؛ که با گذشت زمان در مسیر تحولات علمی و رشد صنایع، طرح و تمرکز به تکنالوژی پیشرفته نظامی، اوضاع جهان را بیشتر از پیش پیچیدهتر ساخته است.
با این حال تسریع روند دگرگونیهای عظیم قرن بیستم، قرن اختراعات بزرگ و اکتشافات، قرن انقلابات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، جنگهای جهانی و فروپاشی استعمار کهن همچنان تحولات سیاسی دهه اخیر آن که منجر به تغییرات و تبدلات گسترده سیاسی و اجتماعی گردید، رژیمهای سیاسی، سیستمهای اقتصادی، نظم جهانی و پروسه صلح و ترقی را در بخشی از جغرافیای جهان برهم زد. فرو پاشی نظام بزرگ کارگری و سیستم شوراها در ربع کره زمین نتوانست جنبشهای چپ و دموکراتیک جهان را از پا در اندازد بلکه تا هنوز پرچم جنبشهای آزادی خواهی، چپ و دموکراتیک، ترقی و عدالت در نقاط مختلف جهان در اهتزاز بوده و همچنان پابرجاست.
همچنان در راستای این دگر گونیها تحولات بزرگ سیاسی اجتماعی و ظهور قدرتهای بزرگ، اتحادها و ایتلافهای جدید، سمت گیری و گرایشات متحدانه در سطوح ملی و بینالمللی به خاطر مهار کردن جنگ و سلطه جویی در بخشهای بزرگی از جهان رونما گردیده است. چنانچه اتحادهای سیاسی، اقتصادی در بخشهای عظیم قاره آسیا، برخی کشورهای افریقایی و امریکای لاتین مولود تضادها و تحولات سده بیستم و آغازگر قرن بیست و یکم میباشد که در چشم انداز بعدی جایگزین قدرتهای یکم جهان خواهد شد.
زیرا که اندیشههای انسانی در مسیر تحولات فکری با پژوهشهای اکادمیک و کاوش عوامل فرود و فرازهای سیاسی اجتماعی بر بنیاد تجارب و اندوختههای علمی در یک چرخش بنیادین سیاسی هماهنگ و متعهد میشود؛ که با برنامههای متنوع و متفاوت در مسیر اهداف واحد شکل گرفته و مهمتر از همه وظایف و مکلفیتهای جنبش واحد آزادی خواهی و دموکراتیک جهانی را بیش از گذشته سنگینتر میسازد. بنا بر آن این گرایشات جدید و همبستگی جهانی در مقابل دشمنان آزادی و ترقی نمایانگر تحولات تازه و پیروزمند نیروهای ترقیخواه و عدالت پسند جهان است نی یک شکست تاریخی.
افغانستان نیز یکی از جمله کشورهای عضو خانواده بزرگ صلح و دموکراتیک جهانی که در دهه هشتاد و نود میلادی نظام دموکراتیک و مردمی را تجربه کرد. برغم تغییرات و تبدلات سیاسی اخیر وبحاشیه رفتن نظام مردمی و دموکراتیک که دشمنان آنرا بزعم خود شکست نامیدند، این نتنها شکست نبوده بلکه، بلکه دولت مردمی تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در زمان حاکمیت اش، بدستاوردهای ملموس و پیروزی های چشمگیری نایل گردید که از میان ده ها، صدها وهزاران فکتور های پیروزی در خدمت بمردم افغانستان، آگاهی دادن توده ها وبیداری مردم، مشارکت تمام لایه های اجتماعی وگروهای زحمتکش، اقوام وملیتهای باهم برادر وبرابر در قدرت سیاسی ویک نظام ملی و دموکراتیک، دفاع مستقلانه از استقلال، حاکمیت ملی وتمامیت ارضی، تامین رفاهیت عموم خلق، اعلام صلح در چهارچوب تیزسهای دهگانه رهبر فرزانه حزب د خ ا وده ها دستاورد دیگر درجهت آرامش مردم بنام پیروزی تاریخی وبیسابقه دولت دموکراتیک ونظام مردمی افغانستان ثبت تاریخ گردیده است.
همچنان ایستاده گی در برابر تجاوزات قدرتهای بزرگ جهانی ودفاع از حق خود ارادیت واتخاذ سیاست صلحامیز که امروز مردم افغانستان با عطش سیری ناپذیری بدنبال آن میگردند، بیانگر شجاعت، متانت، دلیری، توانایی و صلح خواهی جنبش چپ و دموکراتیک افغانستان میباشد.
با افتخار وسربلندی میتوان گفت که نیروهای چپ و دموکراتیک افغانستان این فرزندان واقعی مردم، چه در شرایط اپوزیسیون وچه در زمان حاکمیت، بانی ومبتکر صلح و ترقی در افغانستان بودند وپس از آن الی اکنون درخط صلح ودموکراسی قرارداشته ودر آینده نیزدر خط صلح یعنی جهت مردم خواهند بود. زیرا که دفاع از صلح وآمنیت، دموکراسی و ترقی در افغانستان وپشتیبانی از صلح جهانی اهداف اساسی آنرا را تشکیل میدهد. بنا بر آن صلح و ترقی پیروزیست نه شکست وبحکم تاریخ صلح بر جنگ، ترقی بر عقبمانده گی، وبلاخره روشنی بر تیره گی بدون شک پیروز شدنی است.
واما شکست آنست که گروهای تند رو ارتجاعی با قبول اوامر حامیان خارجی ومنطقه یی و دیگر عوامل استخباراتی در صف دشمنان افغانستان قرار گرفته به کمک وتحریکات متجاوزین پاکستانی، غربی وعربی در مقابل سیاست صلحآمیز وآتش بس یکجانبه دولت دموکراتیک افغانستان جنگیده وطن را بخاک وخون کشانیده، لکه ننگین جنگ را بر جبین زده ومسولیت دوام جنگ نیابتی وتجاوزات تبهکن را بدوش گرفتتند ودر ازآی آن تاج وتختی بروی خاکستر سوختگان وطن وگرده های یتیمان وبیوه زنان ومعلولین ومعیوبین جنگ، فقرا ومستضعفان را از آن خود ساخته وبتاراج منابع طبیعی ومنافع ملی دست یافتند.
بنیاد گرایان تند رو اسلامی به بهانه دفاع از اسلام و تیوری ساخت برژنسکی، یکجا با گروه های تروریست عربی، چچینی، پاکستانی وایرانی، کشور را به جولانگاه تروریزم، طالب وداعش مبدل ساخته، هست وبود کشور را بخاک وخون کشانیده مزارع مواد غذایی رزق وروزی مردم را به کشتزار مواد مخدره مبدل کردند.
ننگین تر آز آن اینکه اسلام نما های کاذب وریاکار، قوتهای دفاعی وطن را به خواست جرنیلهای پاکستانی منحل نموده، طیارات و اسلحه، سامان ولوازم دفاعی کشوراین نوامیس مقدس ملی را در بازار پشاور به لیلام گذاشته وبا جنگهای میانگروهی بر سر تقسیم قدرت هزاران نفر هموطن را بقتل رسانده وصدها هزارنفر دیگر را مجبور بفرار از وطن کرده، متباقی توده های مردم را در چنگال فقر، مرض، بیکاری وآغشته بمواد مخدره نموده، پولهای غارت شده را به خاطر روزهای مبادای شان در بانکهای خارجی انتقال دادند.
گروه های جنگ طلب، این مدعیان نجات دین وطن، افغانستان را به تنور داغ جنگ، بحران عمومی و میدان زور آزمایی قدرتهای بزرگ وآزمایش سلاح مرگبار پیشرفته مبدل ساخته، پای بیش از چهل هفت کشور جهان را به اینکشور کشانده منابع طبیعی وطن وسرنوشت مردم را دستخوش آمال بیگانگان نموده و شرایطی را بوجود آوردند که هر کشور آمدو رفت وزمان بود ونبودش را در افغانستان خود تعین کنند. بهمگان روشن است که عوامل جنگ در افغانستان این کشور را با جنگهای جهانی شبیه سازی نموده ودر همکاری با غارتگران منابع طبیعی کشور همدستی داشته با ثروت اندوزی برای خود وهمچنان هزینه جابجایی طالب وشرکای آنرا در مناطق مختلف مهیا میسازند. اربابان جنگ طلب برغم تلاشهای حامیان خارجی شان با هراس از خیزش مردم، سراسیمه وار در جستجو وچاره اندیشی برای منصرف ساختن مردم از ادامه خیزشهای توده یی ونافرمانی مدنی، دست بدامن جنرال دوستم میزنند.
ولی تحلیلهای سیاسی گواه این حقیقت است، در کشوری که سرنوشتش بدست بیگانگان ودولتش دست نشانده وتحت الحمایه باشد. مردمش حاکم بر مقدرات خود نبوده وبدون خواست واراده بزرگ، برگ از درخت نخواهد ریخت.
بآنکه از اراده ونیات ارگ نشینان، مردم بدور نگهداشته میشوند ولی حدس وگمان بر اینست که تغیر فوری خواست مقامات وبازگشتاندن جنرال دوستم بکابل عوامل مهمی را در پی خواهد داشت.
فرونشاندن احساسات مردم.
مصروف ساختن جنرال دوستم در پایتخت.
جاخالی کردن در نقاط مختلف کشور برای طالبان.
در دسترس قرار دادن حریفان سیاسی.
معاملات احتمالی پشت پرده میان قدرتها وطرفها.
توافقات پنهانی وآشکار قدرتهای بزرگ مانند امریکا، چین، انگلستان، روسیه و در حاشیه آن اسراییل، قطر، عربستان، ایران وپاکستان به همدستی حاکمان ارگ نشین کابل.
واگذاری مناطق کشور برای طالبان برغم نفوذ پاکستانیها در مناطق مدنظر.
با چنین رویکردها وشرایط موجود کشور، چنین بنظر میرسد که این سه مقوله یعنی جنگ، طالبان وخارجیها با چرخش تضاد وروابط که حضور وموجودیت هریکی ازین طرف ها بدون دوطرف دیگر نا ممکن شده و با افسانه ها ی جنگ در چشم انداز آینده تا مدتهای نا معلوم در راستای سیاستهای بزرگ جیو استراتیژیک قدرتها ی خارجی، درامه ی موجودیت هرکدام به بهانه خضور یکد یگر ادامه داشته و تشدید جنگ به بهانه (تا حضور طرف مقابل در صحنه) حضور مستدام طرفها ی درگیر را در کشورحتمی ساخته وهزینه جنگ تا زمان نا معلوم را مردم بیدفاع افغانستان خواهند پرداخت.
به این ترتیب دشمنان افغانستان بقای خود را در ادامه جنگهای وقفه یی و فرساینده دیده وبا مشتعل نگهداشتن شعله های جنگ منافع خود را دنبال میکنند. گذشته از آن تصور میشود که در صورت عدم توافقات درمعاملات پشت پرده بین قدرتها بر سر تقسیم منافع، با تشدید جنگ که هزینه آنرا بمصرف احساسات پاک مردم حواله کرده و با راه اندازی سیاستهای تفرقه انداز وحکومت کن، اقوام وملیتها را در مقابل هم قرار داده به این ترتیب مقدمات تجزیه کشور را (بدست خود مردم) فراهم میسازند واین یک خطراحتمالی بزرگیست که امید وارم افغانستان وطن عزیزم بسوی تجزیه کشانیده نشود.
بنا بر آن مردم افغانستان برای نجات وطن از اوضاع جانکاه حاضر، به اتحاد وارثان وپاسداران اصلی وشخصیتهای دلسوز، متعهد ومسُول وبلاخره به یک جنبش سرتاسری ملی، اتحاد واقعی، همبستگی دادخوانه، فعالیتهای مدنی صلحا میز وبیداری عمومی نیاز دارند که بر بنیاد آن با درک از مبرمیت وظایف حساس تاریخی، درچنین مقطع زمانی بتوان با کنار گذاشتن اختلافات، تفاوتهای سلیقه وی وانواع تعصبات، همه در یک خط مقدس با تکیه بر وجوهات مشترک وطنی، وانسانی سهم خود را دربرابر مادر وطن ادا کرد.