درک و فهم ما از کرکتر ماهیوی قدرتها و رژیم های سیاسی ناکام در جوامع بی ثبات و عقبمانده همین است که لیدران و زعمای حاکم به سرنوشت مردم درین کشورها، همواره بدبختی ها، فقر و بی ثباتی در کشورشان را نتیجه دست درازی و مداخلات بیرونی عنوان و تلاش نموده است که تا برعدم کارائی دستگاه قدرت روپوش گذارد.
درافغانستان پسا اداره طالبان قطع نظرازچگونگی اهداف ونیات ائتلاف غرب برهبری ایالات متحده ومحتوی حقوقی تهاجم مسلحانه این ائتلاف که به سرنگونی حاکمیت پنجساله طالبان درکابل منجرشد، فضای مساعدی برای افغانستا ن ازمنظرسیاسی، اقتصادی وامنیتی شکل گرفته واین کشوربعد ازسال ها انزوا ورکود سیاسی، درکانون توجه جهان قرارگرفت.
مبرهن است که ایالات متحده بعد ازحضورگسترده وقدرتمند سیاسی ونظامی درافغانستان وکنترول کامل براوضاع ، با چنان رویکردی با کابل وارد تعامل گردید که سالها قبل ازحضورجنگی، اتاق های فکری وتئوری پردازان کهنه کاردرواشنگتن طراحی نموده بود، اما غیرمنصفانه خواهد بود که سرازیرشدن سیل مساعدتهای سخاوتمندانه جامعه بین المللی وصدها نهادهای غیرحکومتی به اداره نوپا درکابل را نا دیده گرفته ومساعدت های عظیم مادی، تخنیکی، انسانی ومعنوی که دراختیاریک ساختارجدید نا متجانسل بنام نخبه گان وتکنوکراتان افغان قرارگرفت،کم اهمیت تلقی نمود.
با یک نگرش واقعبینانه ومسوولانه میتوان اذعان داشت که با توجه به تمرکزدیدگاه جهانی بیک افغانستان پسا بحران وبا عنایت به اهمیت ژئوپولتیک افغانستان درمنطقه، این سردمداران قدرت درکابل بود تا با پذیرش مسوولیت عظیم تأریخی وملی وبا درنظرداشت مصائب وبدبختی های گسترده ناشی ازنبردهای ویرانگری داخلی، ازفرصت تاریخی که بعد ازحادثه تروریستی یازهم سپتامبردرقلمروامریکا وسپس حضورنظامی غرب دراکتوبر(۲۰۰۱) دست داد، به سود احیای ساختارهای ازدست رفته زیربنائی، کاهش فقر، زدودن اثرات غم انگیزجنگ ، نهاد سازی، ودرمجموع عمران مجدد با توجه عمیق به نیازمندیهای عاجل درکشوربهره جسته وازمنابع هنگفت مالی که جامعه بین المللی در اختیاراین کشورقرارداد، درراستای اعماریک افغانستان توسعه یافته ومرفه با ایجاد ساختارهای دموکراتیک استفاده مینمود.
فگیورهای مؤثرافغان درنظام سیاسی نوپا لزومأ با درک حساسیت آن برهه تاریخی، بایست درتنظیم روابط خویش با پارتنرها وهمکاران خارجی با بذل توجه به منافع کشوروارد تعامل شده وبا عنایت با تجاروب وحقایق تاریخی مبنی براینکه خارجیها به هدف گلستان ساختن افغانستان درین کشورحضورنداشته بلکه مسوولیت اعمارواحیای وحراست ازحق حاکمیت کشوربعهده خود افغانها بوده است، زیرا پیشنه تاریخی حملات مسلحانه ایالات متحده وائتلاف غرب که زیرپوشش دفاع ازامنیت ملی آنها یا تحت لوای دفاع ازداعیه حقوق بشری کم ازکم درنیم قرن اخیردرکشورهای مختلف انجام گردیده است، هرگزبه ثبات وشگوفائی درین کشورها نه انجامیده بلکه حضورسنگین جنگی وسیاسی غرب همواره درچهارچوب اهداف سیطره جویانه، گسترش حوزه نفوذ وتسلط برجهان عقب مانده شگل گرفته است، هکذا تعقیب راه رفته غرب به هدف نیل بیک جامعه دموکراتیک،شگوفا ومرفه وایجاد ارزشهای غربی بدون توجه ژرف به خصوصیات وویژه گیهای ملی، مذهبی، فرهنگی واقتصادی درجوامع عقبمانده محکوم به شکست بوده است.
اما بعد ازسرنگونی حاکمیت طالبان، هسته قدرت که بنام دولت تحت نظرهمکاران بین المللی دررأس ایالات متحده درکابل به مسند قدرت رسید، ترکیبی نا همگون قدرت طلب بودند که مقدم برتدارک یک برنامه جامع ملی به هدف انجام دگرگونی های مورد نیاز، بیشترینه روی تقسیم قدرت که منجربه ظهورجزایرمتعدد قدرت به شیوه ی مافیائی، نیپتوکراسی وثروت سالاری گردید، تمرکزنمودند، نحوه بکارگیری بیباکانه،غیرمسوولانه وبی حساب مساعدت های دولتها ونهادهای بین المللی امداد همانند غنایم بدست آمده ازمیدان نبرد، زمینه را برای سؤاستفاده فراهم وترویج فساد موجب گردید تا میلیاردها دالرکه بخاطراحیای مجدد وطن ونهاد سازی، توسعه وامحای فقردرین کشورهزینه گردیده بود، مورد دستبرد قرارگیرد، چنانچه درآخرین مورد ازافشاگیری منابع بین المللی، تنها ازبخش انرژی اضافه ازسه میلیارد دالرچون مشت نمونه خروارناپدید شده است، عدم رعایت قانون وفساد مالی به پیمانه ای پهنای گسترده بخود گرفته است که جامعه نسبت به قدرت حاکم ونظام عدلی اعتماد خویشرا ازدست دهند چنانچه همین اکنون باشندگان روستاها وحتی ازبرخی مناطق تحت اداره دولت مرکزی مردم به دلیل نگرانی ازعدم رسیدگی بموقع، وجود فساد وبیروکراسی درروند بررسی قضایا به عدالت صحرائی مخالفان مسلح امید بسته وتعدادی ازقضایا ودعاوی جزائی وحقوقی ازحوزه صلاحیت نظام قضائی خارج میگردد.
هکذا وجود فساد ومعافیت مظنونان فساد مالی، برساختارهای امنیتی تأثرناگواری بجا گذاشته وباعث شده است تا گروهای مخالف مسلح با بهره جستن ازین وضعیت، عملیات های پیچیده انتحاری را درمحفوظ ترین وکلیدی ترین محلات به سهولت انجام دهند که وقوع عملیات تروریستی برمحبس ننگرهارکه به فرارگروهی بیش ازدوصد تن ازمحکومین جرایم سنگین انجامید مثال انکارناپذیری درزمینه پنداشته میشود.
ازجانب دیگر،منازعه مستمربرسرتقسیم قدرت، کسب قدرت با توسل به ابزارتطمیع، دماگوژی وتقلب درانتخابات با شعار دموکراسی ومردم سالاری، عدم انسجام داخلی، اعمال تبعیض
درروند تقرری کادرها، بی مبالاتی نسبت به شا یسته سالاری،بی توجهی به میزان فقروبیکاری توأم با فکتورهای که درفوق بدان پرداخته شد،بیانگراین حقیقت است که این مدیران ومجریان قدرت درنزده سال گذشته بود
که نه صرفأ باعث تضعیف موقف وجایگاه افغانستان درنظام بین المللی بمثابه یک کشورفاسد گردید، بل نقش ضعیف دولت بحیث یک عنصرغیر قابل اعتماد درتعاملات پیچیده با پارتنرهای خارجی ونا توانی درامورداخلی موجب شده است تا یک تشکیل مسلح مخوف بنام طالبان، مظنون به اقدامات دهشت افگنی وابزارجنگ نیابتی ازیک گروه تحت تعقیب ومشمول
لست سیاه درشورای امنیت ملل متحد، مدعی مشروعیت حقوقی شده وبیک انترناتیف قدرت مبدل گردد.