محترم نورالحق علومی رییس حزب متحد ملی!
محترم داکتر داوود راوش رییس حزب آبادی!
دوستان محترم!
۲۹ سال از سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق (حزب وطن) سپری شد، این دوران فراز و نشیبهای خود را داشت که تأثیر مستقیم بر جمع و جور شدن نیروهای ملی، مترقی و دموکرات داشت، این مدت میتوانست اجماع بزرگ وطنپرستان را تشکیل دهد و بدیلی باشد نه برای به دست آوردن قدرت بلکه بدیلی باشد برای تغییر فکری و فرهنگی در جامعه ما و زمینهی شود برای نجات افغانستان از بحران سیاسی کنونی. این سه دهه میتوانست پیوندهای وطنپرستان را ایجاد و راه را باز کند برای اتحاد و همدلی بیشتر و دریچهی گردد برای اعتماد سازی دوباره، بخصوص در میان قشر جوان افغانستان.
اما دریغا که فرصتهای سرنوشت ساز از دست رفت و ما بستر هموار برای اتحاد و همدلی میان گروهی و حزبی خود و بعد هم برای همه ترقیخواهان نشدیم که دلایل آن را بیشتر در خودمحوریها، خودخواهیها و بزرگ بینیهای خود و اطرافیان خود میتوان دید که درد آن را همه با هم احساس میکنیم و متحمل میشویم.
با تأسف که پس از ۱۹۹۲ پراگنده و از کنار هم دور شدیم و امروز هم چنان پراگنده ایم که بودن و نبودن ما در جامعه، چندان قابل درک (محسوس) نیست به همین دلیل در هیچ جای معادله سیاسی افغانستان بهمثابه یک طرف جنگ جا نداریم و اصلاً بودن و یا نبودن ما برای دیگران مطرح نیست.
برخیها شعار خانه مشترک بودن را دادند اما بر عکس نه تنها که خانه مشترک نشدیم بلکه در بعضی موارد همسایه بد برای همدیگر شدیم تا جایی که برای تقابل و سرنگونی همدیگر کمر همت بستیم و تارهای همدلی و با هم بودن را قطع و دیوارهای بلند را در میان هم گذاشتیم.
این مدت پیامد ناگوار برای جنبش ترقیخواهان و وطندوستان داشت و در نهایت عدم حضور فعال ما در تغییرات مثبت جامعه، زمینه شد.
پس چه باید کرد؟
پرسشی است دشوار اما باید برای آن پاسخی داشت، به فکر من شما میتوانید و باید هم بتوانید کارهای انجام دهید زیرا شما از احزابی نماینده گی میکنید که خود را میراث بزرگ جنبش چپ و نهضت ترقیخواهان حساب میکنند.
در قدم نخست ضرور است تا شما به باز نگری سیاست تان در قبایل حاکمیت موجود بپردازید، دفاع از ارزشهای مثبت کار درست است اما قرار گرفتن در پلههای حاکمیت فرسوده، فساد پیشه، قوم گرا با سیاسیون سوخته و باخته آن کار بجا نبوده و نیست.
شما در حمایت از حکومت موجود چه را به دست آوردید؟ پاسخ شاید همین باشد که هیچ...
اما چه را از دست دادید؟
پاسخ باز هم روشن است، عدم حمایت بزرگ جامعه روشنگری، روشنفکری و ترقیخواهان و بخش بزرگ از مردم که در حمایت از حاکمیت قرار ندارند.
پس چه بهتر است تا برای پایان حمایت از حاکمیت موجود فکری کرد اما به خاطر ادامه حمایت از ارزشهای مفید و انسانی ایستاده بود و بهپیش رفت.و از جمهوریت واقعی که پایه مردمی داشته باشد دفاع کرد.
در قدم دوم چه بهتر خواهد بود تا خانهی خود را آباد و مستحکم ساخت، میدانم که ایجاد حزب واحد نه ممکن است و نه هم ضرور زیرا تجربه بیست سال اخیر نشان داد که هر نوع حرکت بهسوی حزب واحد زمینه شد برای شکست و ریخت و حتی خود احزاب در اختلافهای درونی قرار گرفته و پارچههای تازه را به ارمغان آوردند که بزرگترین نمونه آن، پروسه وحدت ۲۰۱۰ میان حزب متحد ملی و نهضت مردم (حزب آبادی امروزی) بود که منتج به جدایی کلان شد. پس راه درست ایجاد جبهه کلان سیاسی میان این احزاب و سایر احزاب و سازمانهای است که قلب شان برای وطن و مردم میتپد و خود را در پیوند با مردم و جنبش ترقیخواهان میبینند. ما به اپوزیسیون مثبت و فعال که نماینده گی خوب از مردم کند نیاز داریم و این در صورتی ممکن است که با صداقت، درایت و برنامه وطندوستانه گام برداشت.
به شما و همهی دوستان محترم خطاب میکنم!
افغانستان در آزمون بزرگ قرار دارد، سرنوشت فنا و بقای کشور مطرح است، افغانستان وارد فاز جدید سیاستی میشود که بنیاد گرایی، افراط گرایی و قوم گرایی آن را بیشتر از گذشته تهدید میکند و در این شرایط رسالت وطنپرستان است تا دست به دست هم داده صدای شوند برای نجات افغانستان.
باوجودی که چانس ها و امکانات بزرگ را چه از لحاظ زمانی و چه از لحاظ سیاسی از دست دادید اما با آنهم بیایید این رسالت انسانی و وطندوستانه را به دست گرفته، تمام اختلافت سلیقهی و حتی سیاسی را کنار گذاشته به اجماع بزرگ نیروهای ملی، مترقی و دموکرات فکر و عمل مشترک کنیم، در غیر آن تاریخ قضاوت سنگین و غیر بخشایش را در مورد هر یک ما بخصوص شما مسؤولان خواهد کرد.
باید بیدار، هوشیار و متحد شویم، کاری است دشوار اما ضرور!
با درود و احترام
صمد کارمند
اپریل 2021