آقای ستانکزی، مامور تدویر لویه جرگه فرمایشی، دلایل تدویر لویه جرگه را چنین اعلام داشت:
گروهی که روی آزادی اش در لویه جرگه بحث خواهد شد از چهار دسته تشکیل یافته است:
۱- تروریستان حرفه ای که موجب قتلهای جمعی شده اند.
۲- آدم کشانی که سبب قتلهای فرعی شده اند.
3- گروهی که به قاچاق مواد مخدر محکوم به حبس طولانی هستند.
۴- گروهی که به فساد های کلان آغشته هستند. چون رییسجمهور صلاحیت قانونی رهایی آن ها را ندارد، لویه جرگه دایر میکنیم.1
درین جا می خوانید:
- پیش درامد
- ترجمه ی اظهارات آقای ستانکزی( محمد معصوم استانکزی به عنوان رئیس کمیسیون برگزاری لویه جرگه تعیین شده است ) و سایر هموندان موصوف در میدیای مزدور داخلی و برونمرزی که گویا خود یکی از مرموزترین و مقتدرترین عاملان دستگاه اطلاعات خارجی پس از هجوم نیرو های خارجی بر افغانستان شمرده میشوند.
- نظر سنجی تازه ی انستیتوت مطالعات استراتیژیک افغانستان نشان میدهد که نود درصد مردم افغانستان مخالف طالبان اند.
- تناقض و خبط سیاسی در سیاست دیپت ستیت( رهبری کانون توطیه های جهانی) و مدیران کنونی سیاست خارجی ایالات متحده ی امریکا که ورشکست به نظر میرسد.
- جنرال فرانک مک کنزی، فرمانده فرماندهی مرکزی ایالات متحده در گفت وگو با کمیته خدمات مسلح مجلس نمایندگان امریکا گفت: ارتش این کشور طبق توافقنامه تلاش میکند تا تعداد سربازان امریکایی را کاهش دهد، اما او تأکید کرده که هیچ اطمینانی به تمایل طالبان برای ادامه روند صلح با دولت تحت حمایت ایالات متحده در کابل ندارد.2
- حضور افسران " آی ایس آی " در وزارت امور خارجه افغانستان در روز های اول حاکمیت طالبان در سال 1996.
حضور طالبان در حاکمیت به معنای حضور آی ایس آی در تمامی موسسات دولتی، نهاد ها و ساختار های نظامی- سیاسی، اقتصادی اجتماعی است.( چشمدید های نگارنده، با تسخیر کابل به وسیله ی طالبان در 1996 و حضور افسران " آی ایس آی" در وزارت امور خارجه ی افغانستان).3
- پیش درآمد:
رهایی جنایت کاران و تروریست های سازمانیافته، یک بحث جنایی- حقوقی است، نه سیاسی.
مراکز این تروریست ها، حامیان مالی و حامیان سیاسی آنها (الیگارشی اقتصادی با مزدوری کشور های غربی، ناتو و سازمان ملل، و از جانب دگر کشور های منطقه روسیه، ایران طالب خود را دارند.) مشخص و آشکار است. کرنیل امام و جنرال حمید گل (رییس استخبارت پاکستان) پیوسته رهبری جلسات این شبکه را در کویته ی پاکستان به پیش میبردند. این که جناب حامد کرزی طالبان را پیوسته و به کرات، برادر میخواند، هردو مولد و منحصر به سازمان استحباراتی اردوی پاکستان اند. ستیو کیول نویسنده شهیر کتاب «جنگ اشباح» کرزی و فامیل ایشان را به روشنی معرفی نموده است که چسان در خدمت آی ایس آی بوده اند.
- ترجمه ی اظهارات آقای ستانکزی و سایر هموندان موصوف در میدیای مزدور داخلی و برونمرزی که خود یکی از مرموزترین و مقتدرترین عاملین دستگاه اطلاعات خارجی پس از هجوم نیرو های خارجی بر افغانستان شمرده میشوند.
طی شش ماه حاکمیت رییس جمهور غنی 45 هزار از نیروهای قوای مسلح افغانستان به وسیله طالبان نابود شده است. تا چندی پیش، این کمیت به بیشتر از هفتاد هزار سرباز رسید.
آیا مرگ هفتاد هزار سرباز یک امر معمولی هست؟
فراموش هیچکس نمی شود که حمله تانکر مملو از بمب در مرکز شهر کابل در 31 می سال 2017 تمام شهر را تکان داد و حداقل (۱۵۰) نفر را شهید و (۴۰۰) نفر دیگر را زخمی ساخت.
طالبان اعلامیه دادند که این حمله کار گروه طالبان نیست.
اما گروهٔ طالبان اکنون در لیست خود اسم سازمان دهندگان آن حمله ددمنشانه غلام مصطفی، جاوید و انجنیر شریف را آوردهاند که باید از زندان افغانستان رها شوند.
این سه نفر از طراحان حمله در پاکستان آموزش دیده بودند و تانکر را از میدان وردک به کابل انتقال داده بودند.
اگر آن حمله کار طالبان نبود اکنون چرا طالبان خواستار آزادی طراحان این حمله هستند؟
اگر حمله کار داعش بود طالبان چرا خواستار رهایی داعشیان هستند؟
پس ادعای ما برحق است که طالب یعنی داعش، حقانی، القاعده، جیش محمد... رهایی قاتلان این حملات جنایت است.4
پیش از حاکمیت اشرف غنی یعنی سال 2014، بیش از صد هزار تن از اتباع افغانستان کشته شده اند. این در حالیست که فقط 75000 تن از نیرو های مسلح و هزاران غیر نظامی توسط طالبان طی دوران حاکمیت اشرف غنی به قتل رسیده اند.5
تروریستان قتل های زنجیره ای، عاملین بم گذاری ها، قاچاقبران مافیایی مواد مخدر شامل این چهارصد زندانی میباشند. اکنون آقای معصوم ستانکزی مامور شده است که به یاری اشرف غنی( که حامیان بیخبر از خبرش او را حامی جمهوریت، دموکراسی، حقوق زن میخواندند، تسلیم طالبان در راس پاکستان شد)، کرزی پدر معنوی طالبان تروریست، دکتر عبدالله عبدالله نوکر نامدار شبکه های استخبارات خارجی، استاد سیاف ( که در هر شرایط و رژیمی بمثابه یک شیخ الحدیث معظم و نیرنگباز راوی اهداف حاکمیت و حامیان خارجی آن میشود) و سایر شرکای جنایات، این جانیان را آزاد سازند. این ها و همدستان شان به تاجداران جنایات تاریخی قرن بیست شهره میشوند و نامهای شان در صفحات سیاه تاریخ جنایات خونبار کشور حک میشود.
از ۴۰۰ زندانی طالبان ۱۵۶ تن در کتگوری «اعدام» از سوی حکومت دستهبندی شدهاند. پس طی چندین سال چرا تا کنون حکم ایشان عملی نشده است؟ جناب متفکر دوم به حکم باداران این جانیان خون آشام را درآغوش نگهداشته بود.6
این در حالیست که گروه طالبان با برگزاری لویه جرگه برای مشورت در مورد آزادی ۴۰۰ زندانی این گروه از سوی دولت افغانستان مخالفت کرده و آن را "غیرقانونی" نیز خوانده است. 7
اینکه منظور طالبان نوکر خون آشام پاکستان و عرب ها و امپریالیست ها کدام «قانون» است؛ همان ضرب المثل را به یاد می آورد که کوزه بگیر و حوض پر کن!
تدویر لویه جرگه ها در تمامی ادوار تاریخی و حاکمیت های عدیده، هدفی بوده است برای تعمیل برنامه های خودی ارباب قدرت و فریب اذهان عامه.
شعار های جمهوریت و دموکراسی و حاکمیت قانون و تلفیق آن با قانون قرون وسطایی یا لویه جرگه بیسواد های قلدر و زورگو و ظالم و عصیانگر با یک مشت اجیر و بیخبر از توطیه و فاجعه.
چه کسی؟ کدام کشوری و کدام نهاد معتبر بین المللی تضمین میکند که این تروریست ها دوباره به وظایف محوله ی دایمی ایشان، یعنی اعمال تروریستی نمی پردازند و با رهایی آنان صلح تامین میشود؟ این ضمانت را هیچ کشور و هیچ نهادی نمیتواند به عهده گیرد. پس رهایی جانیان تروریست خطرناک، جزیی از تعهدات فی مابین خلیلزاد؛ طالبان و پاکستان است و بس. یعنی به حکم و امر گردانندگان اصلی تاراجگران تبهکار در راس همان حاکمیت سایه جهانی است.
حضور دیپلومات های امریکایی و غربی در نشست لویه جرگه حمایت بی دریغ و آشکار دیپلوماسی غرب از نقض دموکراسی قرن بیست و یک؛ و حمایت عام و تام از قانونیت قرون وسطایی را عملن به نمایش میگذارد. اما درینجا، حمایت ویژه از تروریزم طالبانی شمرده میشود.
آیا میدانید؟ چرا تمامی ی سازمان ها و کلیه نهاد های دفاع از حقوق بشر در جهان با رهایی جنایتکاران خطرناک بیشرما نه مهرسکوت بر لبان زده اند؟ برای اینکه این همه شبکه های تروریستی از یک منبع آب میخورند و اجیر اند.
رهایی پنجهزار جنایتکار وحشی و آدم کش از لحاظ حقوقی، نه از صلاحیت آمریکا است، نه از صلاحیت حکومت دست نشانده اش در کابل. آخر بشریت کنونی قانون دارد و اعلامیه جهانی حقوق بشر. مگر کشته شده گان به دست طالبان و سلب همه چیز شده گان از سوی آنها؛ بشر نبودند و «حقوق بشر» نداشتند؟؟؟
فقط فامیل ها و بستگان این ده ها هزار قربانی می توانستند و می توانند در مورد سرنوشت نه تنها چهار صد تن از تروریستان، بلکه در مورد بیشتر از چهارونیم هزارشان که توسط غنی و خلیلزاد و دو سه رسوای دیگر آزاد شده دوباره به جبهات گرم بر ضد مردم کشور برگشته اند؛ تصمیم بگیرند. نه جرگه ی فرمایشی غنی ـ خلیلزاد و حامیان اصلی تروریزم بین المللی.
آمریکا با چنین رویکرد ها به وضاحت نشان داده است که حضور نظامی آن جز اشغال افغانستان و خیانت به مردم آن کشور نمیتواند چیز دیگری تعبیر شود.
- نظر سنجی انستیتوت مطالعات استراتیژیک افغانستان نشان میدهد که نود درصد مردم افغانستان مخالف طالبان اند.
نظرسنجی تازه ی انستیتوت مطالعات استراتیژیک افغانستان حمایت از طالبان را بسیار محدود نشان میدهد و همین حمایت محدود نیز از لحاظ جغرافیایی در جنوب و شرق افغانستان، از لحاظ قومی در بین پشتونها و از لحاظ تحصیلات در بین کسانی که تعلیمات دینی داشتهاند، بیشتر بوده است. به اساس این گزارش ۶ درصد پشتونها، ۱۵ درصد تاجیکها، ۱۶ درصد ازبکها و ۲۷ درصد هزارهها این گروه را "تروریست" میخوانند.یعنی این که شصت و چهار درصد طالبان را کاملن به نام تروریست میشناسند.8
- بر اساس این گزارش، جنرال فرانک مک کنزی، فرمانده فرماندهی مرکزی ایالات متحده در گفت وگو با کمیته خدمات مسلح مجلس نمایندگان امریکا گفت: ارتش این کشور طبق توافقنامه تلاش میکند تا تعداد سربازان امریکایی را کاهش دهد، اما او تأکید کرده که هیچ اطمینانی به تمایل طالبان برای ادامه روند صلح با دولت تحت حمایت ایالات متحده در کابل ندارد.9
زبیگنیف برژینسکی سیاست گذار لهستانی آمریکایی و مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر بود. برژینسکی از حامیان مسلح کردن شبه نظامیان مجاهدین علیه دولت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود و توانست کارتر را متقاعد کند که این اقدام موجب میشود تا «ارتش شوروی برای مداخله در افغانستان» تحریک شود. پس از مسلح کردن این گروه و خروج نهایی نیروهای شوروی از افعانستان بسیاری معتقد هستند که همین افراد با همین سلاحها گروه تروریستی طالبان را تشکیل دادند. برژینسکی پیوسته در نبشتار خویش تاکید می کرد که ما باید، برای تعمیل اهداف خویش به ذهنیت عامه احترام بگذاریم. اما امروز در کشور مان یک کودک هم میداند که طالب تروریست است و مربوط کشور های خارجی .10 نود در صد از مردم افغانستان مخالف طالبان اند. پس این پروژه ی انگلیسی در کشور مان ناکام خواهد شد.
این برنامه ی صلح نیست، بل برنامه اسارت و بردگی، تاراج هست و بود مردم مان است.
باید همه بر ضد این همه پروژه های اجانب( نیوکلونیالیزم) برای نجات میهن بسیج و متحد شویم. از تخاریان با درک و احساس بلند و شجاع خود بیاموزیم. که با تجاوز جنسی به دو دختر خوردسال ده ها هزار به شهر ریختند و کوهپایه های پامیر را با همان عظمت ش به لرزه درآوردند. با اتحاد همدلی، همه یک شویم. درفش اسارت سیاه و سپید( طالبان و القاعده) را درهم شکسته، درفش عدالت اجتماعی و آزادی را فراز نماییم. سیاست و دیپلوماسی حکم میکند که، مخالفین سیاست غرب در منطقه، برای مبارزه با تروریزم طالبانی که پروژه انگریزی و غربی است، بی تفاوت نباشند. و برای ریشه کن ساختن تسلط امپیریالیزم خوناشام، که خوناشامی خود را در بستر حوادث طی بیست سال اخیر به روشنی، به نمایش گذاشت؛ درین راستا جانبازان و رزمندگان راه عدالت، آزادی و نجات را در میهن مایاری و کمک نمایند. پیروزی ازآن مردم کشور مان است. مردم مان با عزم راستین و استوار در برابر تسلط نیوکلونیالزیزم جهانی پیروز میشوند. چونانیکه در سال 1919 استعمار جهانی و با عظمت انگریز را شکست داد. این تجربه ی تاریخ یکبار دگر تکرار میشود.
حضور افسران " آی ایس آی " در وزارت امور خارجه افغانستان در روز های اول حاکمیت طالبان
این هم بریده ای از یک بخش نبشتار من، در مورد حضور افسران سازمان جهنمی استخبارات نظامی پاکستان در وزارت امور خارجه کشور مان، که سالیان پیش در رسانه های برونمرزی به دست نشر سپرده بودم. برای بیداری و هوشیاری هرچه بیشتر هموطنان، آن را درینجا خدمت عزیزان پیشکش می نمایم. 11
با ورود طالبان به وزارت امور خارجه افغانستان در سال 1996؛ اعضای سازمان آی ایس آی نیز در وزارت خارجه حضور یافتند
تابستان سال 1994میلادی بود، جنگ ها با راکت پرانی ها و بمباردمان ها در داخل شهر کابل ادامه داشت.
شهروندان دردمند و ماتمدار شهر کابل، بعد از سال 1992، با مشاهده ی ترور ها، انفجارها، کشتار بیش از شصت هزار مردم بیگناه کابل، حالت روانی ای که داشتند؛ دیگربا این شرایط عادت کرده بودند. اکثریت مردم خاموش بودند.زیرا چیزی از دست شان بر نمی آمد. همه از جنگ خسته، درمانده و کاملأ بیچاره شده بودند. در آن روز ها خبر سقوط سپین بولدک بوسیله ی گروپ مجهول الهویه بنام"تحریک طالبان"از رسانه ها پخش گردید.بعد ازمدتی ولایت قندهار نیز بدون درگیری به دست طالبان افتید. گفته میشد که مسوول زون قندهار این ولایت را به سازمان جهنمی " آی اس آی " فروخته وخود به امریکا رفته است.بعد از سقوط ولایت هرات که شنیده میشد سقوط همه ولایات با معاملات و ساخت و بافت ها و پرداخت پول به قوماندانان محلی از جانب استخبارات پاکستان - سعودی صورت میپذیرد، جزوتام های نیرو های امنیتی نیز یکی پی دیگری بدون مقاومتی به گروهک های ناشناخته وارد شده از پاکستان بنام "تحریک طالبان" تسلیم میشدند. رادیو های غربی و به ویژه رادیوی بی بی سی گویا بصورت قطب نما طالبان را در هر موقعیتی که داشتند، به پیشروی سوق میداد و از جانب دیگر، مثل امروز از طالبان یک قدرت هیولایی با عظمت و شکست ناپذیر در بین عامه مردم ساخته بود. فقط پس ازگذشت هر روزی، به نظر می رسید که استخبارات پاکستان، سعودی وسایر حامیان شان با کار دربین مسوولین ولایات و پرداخت رشوه های کلان، باعث میشدند تا ولایات بدست طالبان می افتید. ولایات جنوب و جنوب غرب به سرعت یکی پی دیگری بدون هیچگونه مقاومتی سقوط کردند.رادیو ها ورسانه ها، با غریو وشور و شوق وصف نا پذیر، طالبان را در پیشروی هل داده، برنامه های فارسی و پشتو متعارف برای افغانستان را بصورت فوق العاده صرفا برای تبلیغ برای به قدرت رسانیدن ایشان اختصاص داده بودند.
زمان به کندی و توام با رعب و وحشت میگذشت وغول تحجر و تعصب سیاه قرون وسطایی ( تحریک طالبان ) نیز آرام نمی ایستاد. آنها با اطمینان و جسورانه بطرف دروازه های کابل در حرکت بودند.
" تحریک طلبه های اسلام"! همه امکانات پولی، لوژیستیکی، تجهیزات نظامی، با کادر های مسلکی نظامی مانند تانکیست، توپچی، استحکامچی، پیلوت ... و غیره را به کمک و سازماندهی استخبارات پاکستان در اختیار داشتند.(در جریان جنگها، پاکستان علاوه بر آنکه کمیتی از افسران فراری اردوی افغانستان را قبلا به خدمت خود گماشته بود، تشدید جنگهای تنظیمی ده ها هزار شهروند کابل را مجبور به ترک وطن نموده بود که اکثریت به پاکستان فرار میکردند. طوریکه گفته میشد استخبارات پاکستان با استخدام افسران تازه وارد فراری از جنگ و دهشت تنظیمی به همکاری شخصیت افغانی ای بنام جنرال شهنواز تنی که مقر آن در شهر راولپندی( نزدیکی اسلام آباد) بود، درین امر برنامه های ویژه ای داشت و با جذب و پرداخت اجرت ماهوار دوصد دالر امریکایی به این گرسنگان و محتاجان، ایشان را به خطوط مقدم جبهات با تانکها و سایر سلاح هاسوق میدادند). اکثر شهروندان کابل در ابهام بسر میبردند. تبلیغ میشد که ظاهر شاه می آید و مملکت آرام میشود.
طالبان از جنوب شهر کابل( پیش ازآن سنگر گاه دایمی حزب اسلامی به رهبری حکمتیار)، به کمک آی اس آی، با قساوت وبی رحمی تمام، کابل را راکت باران کرده، و از جانب دیگر نیرو های دولتی برهان الدین ربانی با بمباردمانها، پرتاب راکت ها، تانکها و سایر سلاح های ثقیل مانع ورود طالبان در کابل می شدند. در این جنگ خانمان سوز روزانه جان صد ها تن از مردم بیگناه را میگرفتند. به قول سازمان جهانی یونسکو شهر کابل نخستین شهر جهان است که طی نبرد های خونین داخلی بیش از ۹۵ درصد ویران شد.
جنبش طالبان یا پروژه انگریزی! با داشته های مالی عربستان و قوت استخباراتی پاکستان در بین مردم به سرباز گیری می پرداختند که از سطح سواد محروم و از لحاظ اقتصادی بدبخت ترین مردمان جهان به شمار میرفتند و ترجیع می دادند تا اینکه خود و فامیل شان از گرسنه گی بمیرند، باید در صفوف طالبان بپیوندند وغربت و بیچارگی مردم برای طالبان بستر مساعد وموثری شد برای کارزار تحقق اهداف شبکه های جاسوسی منطقه وکشور های علاقمند به آن. همان طوریکه آی اس آی بعد ازسال 1992 توانست دربین ملیتهای افغانستان تحت نام ( پشتون – تاجک، ازبک و ترکمن، هزاره و بلوچ، شیعه ، سنی و غیره ) موفقانه تخم نفاق بپاشد و آنها را به انزوای همزیستی مسالمت آمیز بکشاند؛ با تسلط طالبان و ایجاد "امارت اسلامی"! برای سرکوب اقلیت ها دست بکار شد.
طالبان برای پیشروی از نسخه ها و نیرنگ های تبلیغاتی استخباراتی سازمان جاسوسی پاکستان " آی اس آی " برای جلب و فریب اذهان عامه نیز استفاده میکردند که از آن تبلیغات چندی را بگونه ی مثال درینجا بر میشمارم:
ـ بی احترامی جنگ سالاران ( ربانی، دوستم و مسعود ) به مردم خود، پرنده های نجات! ( طالبان ) را بوجود آورد .
- مجاهدین نتوانستند حکومت کنند، این طالبان اند که صلح و آرامش را در سراسر کشور به ارمغان خواهند آورد.
- طالبان بعد از تسلط کامل بر افغانستان، قدرت را به ظاهرشاه تسلیم میدهند.
- طالبان با نیروی خارق العاده ودور از تصور عمل میکنند. آنها قادر اند تا یک ولایت را در لحظه ی کوتاه، با یک گروپ طلبه های سوار در چند موتر داتسون، تسخیر کنند. بسیاری از مولوی صاحبان تبلیغ میکردند که طلبه های کرام فرشته های نجات اند.
- زمانیکه طالبان میجنگند، در زیر لباس شان لباس کوماندوی امریکایی دیده شده است.
و وسیعا تبلیغ میشد که:
- جنگجویان وطرفداران برهان الدین ربانی که در سنگرهای مستحکم جنوب کابل خواسته اند سرسختانه با طالبان بجنگند، در جریان جنگ، دستی به پشت سرشان تماس کرده، وقتی این جنگجویان به عقب نگاه می نمودند، مشاهده کرده اند که مرد نورانی، با ریش سفید ولباس دراز خطاب میکند که روی برادران مسلمان خود فیر مکنید؟ همان بوده که سنگر داران بعد از خواندن کلمه؛ فرار را بر قرار ترجیع داده اند.
شام 27 سپتمبر 1996 میلادی(6 میزان 1375 خورشیدی) کابل نیز بدست طالبان سقوط کرد. شامگاهان شهر کابل از نیروهای مجاهدین خالی شد و این نیرو ها به طرف شمال کابل عقب نشینی نمودند.اولین کاری که طالبان کردند، دوکتور نجیب الله رئیس جمهور پیشین وشاه پور احمد زی برادرش را بدون محکمه در حالیکه در دفتر ملل متحد پناه داشتند به قتل رسانیدند. فردای آنروز خبر مرگ دوکتور نجیب اله؛؛؛ به سان صاعقه ی وحشت و ارعاب طالبانی بر فراز افغانستان مستولی گشت.
من طبق معمول سر ساعت 8 صبح به وظیفه رفتم. درآن روز در وزارت امور خارجه طالبی بنام ملا محمد غوث به حیث وزیر امور خارجه توظیف گردیده بود.
به دفترم داخل شده، پس از احوالپرسی با همکارانم، همه را هم چو خودم متاثر، مشوش و در دلهرگی وسردرخوردگی یافتم.
قتل رئیس جمهور پیشین، فقید دوکتورنجیب اله، زنگ خطری بود برای آغاز یک دوره ی توحش و ترور واختناق طالبانی.
حوالی ساعت 10:30 دقیقه ی پیش از چاشت، از دفتر بیرون شدم. در دهلیز، دهلیزمنزل دوم تعمیر مرمری که دفتر وزیر خارجه ومعاونان آن نیز درین منزل قرار داشتند؛ و دفتر ما هم، مدیریت چهارم سیاسی- منطقوی ( بخش اروپای شرق و غرب ) در همین منزل بود، آدم اجنبی ای با جلد تیره را دیدم که میخواهد لوحه های پشت دروازه ی دفاتر، که نام شعبات به آن نوشته شده بود را بخواند. وقتی چشمش بمن افتاد،" تیر خود را آورد" گویا چنین نشان داد که تصادفی نظرش به آن لوحه افتاده است.در حالیکه دو دست خود را به عقب گره زده بود، به قدم زدن آغاز کرد. من از پهلویش رد شدم. وقتی به وسط دهلیز رسیدم؛ دیدم ، تنی چند از این چهره ها با لباس های سفید و پاک ومنزه، و بوتهای براق، ریش های تراشیده، (سر های لُچ) بدون کلاه و لُنگی روی کوچ دهلیز نشسته اند و باهم آرام به زبان اردو صحبت میکنند؛ کاملا از پاکستانی بودن ایشان یقینم حاصل شد. دو تن دیگر از نزدیک دفتر وزیر و معاونان بطرف وسط دهلیز درحرکت بودند. چه آدم کنجکاو و ماجراجویی بودم. من هم از پله های زینه پایین آمدم بدون داشتن برنامه و کدام کاری. به منزل اول سری به شعبه تشریفات زده به دوستان سلام و عرض ارادت کرده و با دلهرگی و دلتنگی و بدون درنگ دو باره به دفترم برگشتم. بالای کوچ نشستم. سرم بطور عجیبی داغ شده بود. برای لحظه ای چشم هایم را بستم؛؛؛ باخود در فکر فرو رفتم وحتی تصورم نمی شد که تسلط مستقیم پاکستانی ها را در وزارت امور خارجه افغا نستان تماشاگر باشم.
از جایم برخاستم و بطرف پنجره رفتم. نزدیک پنجره ایستاده شدم. نگاها یم را به بیرون دوختم. در باغ وزارت گروپ هایی از طالبان مسلح با حلقه های 10-15 نفری جداگانه، نشسته، یا مصروف کشیدن چرس بودند یا مصروف پُر کردن آن. در حا لیکه غرق در تفکرات برای سرنوشت آینده ی کشور بودم، دیدم در پا یین موتر لنداوری با نمبر پلیت سرخ "سی دی"( ازین نمبر پلیت فقط اعضای کوردیپلوماتیک سفارت های کشورهای خارجی مقیم افغانستان میتوانستند استفاده نمایند) توقف کرد. موتر را توانستم شناسا یی بکنم. مربوط سفارت یکی از کشور های غربی بود. خالق پروژه ی طالبان. اما افرادی که از آن پیاده شدند بازهم چهره های سیاه و تیره با لباسهای تمیز و منزه، مثل همان پاکستانی هایی که در دهلیز منزل دوم بودند توجه ام را بخود جلب کردند.
این افراد فقط همان روز اول درساعات رسمی ظاهر شدند. ولی روز های بعد درین ساعات دیده نشدند. من که کاملا گیچ شده بودم؛ نا گهان خاطره ی سرقت نا فرجام یگانه نقشه ی بزرگ خط دیورند با سوراخ کردن دیوار عقبی آرشیف وزارت امور خارجه که به کمک و یاری تعدادی ازمجاهدنما های مزدور ومهره های تحت پوشش استخبارات پاکستان، نصب شده در وزارت امور خارجه، درسال 1993، در ذهنم تداعی شد؛"البته موضوع سرقت این نقشه ی بزرگ ایجاب یک نبشته ی مستقل و جداگانه را مینماید و با اغتنام از فرصت تعمیل خواهد شد"؛ دوسیه ها و اسنادی که تا همان روز در سیف های دفاتر سیاسی وزارت خارجه قفل و تا هنوز مصوون بودند، و همچنان موجودیت صدها سند اشد محرم دیگردر شعبات سیاسی وزارت و آرشیف وزارت امور خارجه تنم را لرزاند.
با خود گفتم حالا "آی اس آی" نیازی به جابجایی مهره ها ندارد. این سازمان جهنمی زیر نام امارت اسلامی افغانستان خود مسلط است وحالا خود دوسیه ی سرنوشت مردم وکشورما را بدست داشته، رقم زده و طبق خواست و میل خویش عمل می کند.
در دفتر ما( مدیریت چهارم سیاسی که مسوولیت پیشبرد امور مربوط به کشورهای اروپایی وقاره ی امریکا را به عهده داشت)، همه همکارانم را چون مجسمه های متحرک یافتم. هیچکسی در مورد هیچ چیزی سخن نمیزد. یکی از همکارانم که روابط بسیار نزدیک باهم داشتیم؛ یادش بخیر، محترم شمشیر خان نازیانی، که زمانی در سفارت های افغانستان مقیم روم و ویانا و پراگ مسئولیت سفارت را عهده دار بودند، شخص فهیم، مهربان، وطندوست و با درکی بودند. در حالیکه حالت روانی اش نهایت آشفته و سخت برهم خورده بود، آرام و آهسته روی کوچی مقابلم نشست. لحظه ی به چشمان همدیگر نگاه کردیم. نگاهای مان باهم ملاقی شدند و در یک لحظه صدها حرف و رمز ناگفته را به یکدگربیان کردند. اما ایشان بلاخره دل تنگ شده، در حا لیکه دست ها را به همدیگر می فشرد، آهسته برایم گفت:"حالا دیگر کاملن بیچاره شدیم". من فقط به اشاره ی سر جواب داده و حرف شانرا تایید کردم. فردای آن روز زمانیکه بازهم در دفتر ایشان را دیدم، چنین دریافتم که بخاطر من بسیار تشویش داشته و با مهربانی و شفقت و حسن نیت از من تقاضا کردند که: " هرچه زودتر وظیفه و وطن را ترک کن. زیرا می بینیم که این لعنتی ها همه پاکستا نی هستند". من که قبلا تصمیم خود را گرفته بودم و در فکر گریز از فاجعه بودم. ابتدا وظیفه را ترک کرده و محل بودو باشم را تغییر دادم و بعدن وطن را ترک کرده و به لشکر غربت نشینان پیوستم.
+++
1
http://www.razaqmamoon.com/2020/08/blog-post_59.html
2
3
4
http://www.razaqmamoon.com/?zx=6e758c43f8da3960
5
6
7
https://www.bbc.com/persian/afghanistan-53666525
8
https://www.bbc.com/persian/afghanistan-46096834
9
10
11
12
یادداشت های نگارنده