یکی از خواننده‌گان بسیار عزیز صفحه فیسبوکی‌ام، در ایملی برایم نوشت: سال ۲۰۱۵ را از لحاظ رویدادهای نظامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

البته برای پاسخ به چنین پرسشی ضرور بود تا گاهنامه یا روز شمار وقایع نظامی-سیاسی کشور را دستیاب و ورق گردانی می‌کردم که صد البته در این فرصت کوتاه ناممکن بود و از ظرفیت و حوصله یک برگ فیسبوک خارج. پس ناگزیر به‌طور فشرده باید عرض کرد که در سالی که گذشت، دشمنان با اتخاذ استراتیژی انتقال جنگ از جنوب به شمال و برافروختن آتش جنگ در تمام شهرها و ولسوالی های شمال به‌منظور به تصرف درآوردن یک شهر و ولایت استراتیژیکی، مانور بزرگی را مؤفقانه انجام دادند و به مؤفقیت‌هایی نایل شدند. البته پس‌منظر این تغییر استراتیژی در همان زمان از سوی آگاهان نظامی باتجربه اردو به کنکاش گرفته شده و گفته شده بود که دشمن با باز کردن جبهه‌های تازه جنگ در شمال یک هدف خطرناک دیگر را نیز در آستین دارد: مصروف ساختن و تیت و پارچه ساختن قوت‌های امنیتی کشور و بعد با وارد نمودن قوت‌های ریزرف خویش در جنگ، آخرین ضربه مرگبار سال را از جنوب و به جنوب وارد کردن.

در این میان یک دشمن دیگر نیز ظهور کرد. یک مشت افراد به‌شدت جاهل و وحشی و قسی‌القلب و مزدور به نام داعش که از اثر بی‌توجهی و بی مسؤولیتی و مدیریت (!) بسیار ضعیف دستگاه‌های استخباراتی و عدم قاطعیت رهبران دولت وحدت ملی در جهت سرکوب و خشک کردن ریشه‌های این طاعون، طاعون جان گرفت، نضج یافت. شاخ و پنجه کشید و اکنون بخش‌های بزرگی را در شرق کشور به دست دارد و هرروز با ریختن خون مردم بی‌گناه تشنه گی و عطش آدمکشی‌شان را رفع می‌سازند.

و اما چریک‌های شهری و اجنت‌ها و ستون پنجم دشمن در ارگ هم در سالی که گذشت، آرام ننشستند و با سازمان دادن ده‌ها حمله بزرگ انتحاری و ترورها در شهرهای بزرگ از جمله شهر کابل و آدم ربایی و اسیر گرفتن ده‌ها جوان بی‌گناه و سربریدن تعدادی از آنان ازجمله شکریه دخترک نه ساله؛ بزرگ‌ترین جنایت‌ها را مرتکب شدند.

طالبان در این مدت بسیار کوشیدند تا ولایت‌های فاریاب، بدخشان، بغلان، تخار و قندوز را به دست آورند. ولسوالی ها را تصرف کنند و شاهراه‌ها را زیر کنترول خود درآورند. آنان با قوت تمام و امکانات کافی و داشتن مورال بلند جنگی در بسی حالات تکتیک جنگی جنگ چریکی را تغییر داده و به جنگ جبهه‌یی رو آوردند. در این جنگ‌ها که بی‌شباهت به جنگ‌های منظم کلاسیک نبود، آنان فقط از حمایه هوایی برخوردار نبودند؛ اما در عوض با داشتن نیرومندترین وسایط آتشدار توپخانه‌یی و راکتی توانسته بودند بالاترین تلفات را به نیروهای دولتی وارد کنند. بدین ترتیب اگر آنان به گرفتن فاریاب مؤفق نشدند، در عوض با یک تعرض گسترده برق آسا توانستند شهر نامدار کندز را پس از یک زدوخورد کوتاه متصرف گردند و نیروهای دولتی را تا بالاحصار کندز بدوانند ودر چمبر محاصره خویش درآورند.

جالب است که در این میان جناب اشرف غنی رییس جمهور افغانستان هنوز هم در چشم مردم خاک می‌ریخت، کف بر لب می‌آورد، دست‌ها را تکان می‌داد، مشت‌ها را گره می‌زد و می‌گفت: قندوز تحت مدیریت (!) دولت است و تصور می‌کرد که مردم نه چشم دارند و نه گوش و نه معنای مدیریت را می‌فهمند.

اگرچه شهر قندوز پس از چند روز دست به دست شدن به دست دولت افتاد؛ ولی طالبان به‌کلی قندوز و ولسوالی چاردره را ترک نکردند. در این میان هفت مستوفی هم کفایت نمی‌کند تا میزان خساره‌هایی که بر نهادهای دولتی و بر مردم قندوز وارد شده است، برآورد و محاسبه کنند چه رسد به ضایعات اسلحه و تخنیک و مهمات و تجهیزات اردو و پولیس و امنیت دولتی.

و حالا همان پیش‌بینی نخبه‌گان تحقق یافته است. هلمند در حالت نزع است و خدا نکند که بمیرد و سقوط کند. در مورد وضع نظامی هلمند یکی از جنرالان اردوی پیشین جناب جنرال عبدل لطیف چنین می‌نویسد:

جنگ در هلمند اما، از ابتدا با توطیه سکوت مواجه بوده است. در سه ماه گذشته مخصوصاً، اخبار تحولات امنیتی مرکز و نواحی این ولایت رسانه‌یی نشده و به بهانه جلوگیری از تشدید جنگ روانی حتی ساکنان آن ولایت نیز بسیار ناوقت و آن‌هم با اخبار تضاد گونه مواجه می‌شوند. همین اکنون کسی نمی‌داند که در ولسوالی‌های نوزاد، مارجه، خانشین، واشیر، گرشک و حتی در حوزه ۴ شهر لشکرگاه چه می‌گذرد و کی حکم میراند. در مواردی که سانسورهای بروکراتیک هم با اخبار فیسبوکی شکستانده می‌شود، سخنگوی وزارت دفاع حالت دشوار و کمبودهای ضروریات جنگی مدافعان را انکار می‌کند و سرپرست وزارت جنگ با پای معلول و اندیشه طالبانی خود می‌آید و می‌گوید که هیچ ولسوالی‌یی در هلمند سقوط نکرده است. بعباره دیگر نه تنها افغان‌هایی که در خارج زنده‌گی می‌کنند بل هموطنان داخل کشور و حتی منسوبان نیروهای امنیتی ما نیز نمی‌دانند که وضع در هلمند چگونه است.

***

به‌هرحال می‌بینیم که حتی در همین زمستان هم که معمولاً آتش جنگ‌ها سرد می‌شوند، دشمن از بی‌برنامه‌گی و ضعف مدیریت و نا همآهنگی نیروهای ما استفاده کرده و موقع نمی‌دهد تا نیروهای امنیتی به یک بازنگری و بازسازی ضروری بپردازند. اگر چه اشرف غنی با هیجان و غرور فراوان باهمان دستک زدن‌ها و تمثیل‌های بیهوده توسط دستانش، در مراسم افتتاح پنتاگون کوچک کوشش کرد که دریافت چهار بال هلیکوپتر را مشکل گشای تمام نارسایی‌های جنگی وانمود سازد؛ اما چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.

بخش دوم: نارسایی‌ها و دلایل شکست‌های پی‌درپی نیروهای امنیتی:

نیاز به گفتن نیست که دوام جنگ در افغانستان دارای ابعاد گوناگونی است، ازجمله ابهام ساختاری جنگ یعنی ناشناس ماندن ریشه‌های اساسی آن. اگر دولت مردان ما به خاطر تمرکز بیشتر قدرت در دستان‌شان در طول این یک سال -به‌اصطلاح مردم عام ما به کله کله یکدیگر نمی‌کوبیدند و در عوض تحلیل عمیق و دقیقی از چگونه‌گی و ماهیت و مضمون این جنگ ارایه می‌کردند و سرباز و افسر می‌دانست که برای چه می‌جنگند و به خاطر کدام آرمانی کشته و زخمی می‌شوند، شاید انگیزه‌های فراوانی برای جنگیدن و قربانی دادن نه تنها در نزد آنان؛ بل در نزد مردمی که یک لقمه نان‌شان را با خون ترکرده و به دهن می‌گذارند، پیدا می‌شد. شاید آنان از بی‌تفاوتی دست می‌کشیدند، دولت را حمایه می‌کردند و کمرش را بسته نموده، با خیزش‌های سرتاسری مردمی و مسلح شدن با بیل و سوته و تبر به دشمن «نی» می‌گفتند و آنان را از این سرزمین مقدس بیرون می‌راندند.

از سوی دیگر اگر جنابان ع و غ به‌عوض درافتادن باهم، لحظه‌یی به ساختار عریض و طویل تشکیلات اردو و نیروهای دیگر امنیتی می‌اندیشیدند و در مورد شیوه جلب سربازان به اردو و پولیس؛ شاید تغییرات کمی و کیفی فراوانی را که بر قابلیت مانور و تصرف نیروها تأثیر مثبت به‌جا می‌گذاشت، شاهد می‌بودیم. اما آن‌ها به‌عوض این که درباره جلب و احضار به شیوه سنتی فکر کنند و اردوی اجیر و معاش خور را عامل ضعف و شکست‌های‌شان بدانند و یک شخصیت باتجربه و وطن‌پرست را در رأس اردو تعیین کنند، بیشتر به فکر منافع مادی تیم و نصب همفکران و هم قومان خویش بودند و کوچک‌ترین قدمی در این راستا نگذاشتند.

همین دیروز پریروز بلند پایه‌ترین مقام امریکایی در افغانستان آقای جنرال کیمبل از ناتوانی‌ها و شکست‌های پی‌درپی نیروهای امنیتی اظهار تأسف کرد و آن را نتیجه فرماندهی ضعیف و ضعف مدیریت خواند و دیروز هم از طولانی شدن جنگ و مدت حضور سربازان امریکایی سخن زد و گفت به خاطر آن که وضع امنیتی روز به روز به وخامت می‌گراید شاید وی درخواست نیروهای بیشتری را برای آموزش و حمایت و اشتراک درنبرد های آینده از دولت متبوعش بنماید.

آری، زبده‌ترین و باتجربه‌ترین جنرال امریکایی چنین می‌گوید؛ اما سخنگوی وزارت دفاع که سال‌ها آب از ساتگین چرکین آی اس ای نوشیده مانند سرقوماندان اعلای خویش می‌گوید همه چیز نورمال است، به نیروهای بیشتر نیاز نیست و جبهه‌های جنگ زیر مدیریت (!) است.

اما این مدیریت چیست؟ این واژه در علم نظامی به نام سوق و اداره یاد می‌گردد و سوق و اداره هنری است که کار هرکس نیست و یک عمر تجربه و تخصص و مهارت مسلکی و تحلیل و تجزیه دقیق وضعیت طرفین و اتخاذ قرار درست، عناصر متشکله آن است. حالا مگر یک چوپان زاده می‌تواند یک ارتش را قومانده و سوق و اداره کند و یک فرمانده سپاه می‌تواند از فوت و فن چوپانی آگاهی داشته باشد؟ دادگری به دست شما عزیزان است.

مسأله دیگر ضعف کشف و ارگان‌های استخبارات نظامی و ملکی است. وضع چنان است که تصور می‌شود نیروهای ما اکسیر نشه آوری را خورده باشند و شب و روز در حالت یغما و کوما و خمار وبی خبری مطلق از آن چه در دنیای پیرامون‌شان می‌گذرد. اما در عوض کشف و استخبارات دشمن تابلیت هوشیاری و بیداری قورت کرده باشند، به‌طوری که شب و روز هوشیار و بیدار و خبر دار و قدم به قدم در تعقیب ما و پیدا کردن نقاط ضعف برای وارد کردن ضربه به یکی از نقاط این پیکر ناتوان ما. با درد و دریغ به همین سبب است که آنان نه یک قدم؛ بل چندین قدم از ما سبقت می‌گیرند و ما وقتی خبر می‌شویم که آنان یا یک ولایت و ولسوالی را تصرف کرده و یا در دل یک شهر نفوذ کرده و عمل انتحاری را با مؤفقیت انجام داده‌اند و صد البته که اجنتان قسم خورده‌شان در همه جا ودر همه احوال از ارگ گرفته تا وزارت دفاع و تا سطح یک کندک و یک ولسوالی با آن‌ها همکار و فرمانبردار.

عدم همآهنگی یا به زبان نظامی نبود تشریک مساعی بین ارگان‌ها و نهادهای سه‌گانه امنیتی نیز می‌تواند عامل ناتوانی دیگری باشد در این ارزیابی بی‌طرفانه. همچنان که نبود تشریک مساعی دقیق و کوردیناسیون میان نیروهای هوایی و زمینی قطعات و جزوتام های افغان و نیروهای خارجی نیز علت دیگر این ناکامی‌ها می‌تواند باشد.

چند و چگون مسأله انضباط و دسپلین نظامی و مکافات و مجازات را دیگر نپرسید؛ زیرا هیچ تعریفی ندارد. اردو اجیر است ودر اردوی اجیر نمی‌توان به سرباز گفت چرا دکمه‌های جمپر نظامی‌ات باز است و موهای سرت این قدر بلند تا بناگوشت و ریشت این قدر انبوه و دراز تا سر نافت؟ چه رسد به این که به وی قومانده و دستور پیشرفت را بدهی که نشنیده می‌گیرد و تا شور بخوری مانند جن جیم می‌شود و دیگر باز نمی‌گردد.

دروغ گویی و دادن گزارش‌های غلط و بدون واقعیت نیز بارها باعث شده‌اند که هم مردم فریب بخورند و هم قوماندانان و کارگزاران. اما این حالا در واقع به یک مریضی مسری تبدیل شده است، زیرا از رأس تا قاعده درواغجن شده‌اند، پنهان کاری می‌کنند و حقایق را از ملت و سرباز و افسری که در خطوط نخستین جنگ می‌رزمند با خیره سری می‌پوشانند. فرماندهان دروغ گویی و فریب را به حدی رسانیدند که هر شکست را عقب نشینی تکتیکی عنوان کردند و هر ناکامی‌یی را گریز از تلفات. اما در این عقب نشینی های هوشمندانه (!) انباری از اسلحه سبک و سنگین و ده‌ها چین زرهپوش و تانک را به دشمن واگذار کردند. اما یک روز سرقوماندان نپرسید که چرا این قدر عقب نشینی تکتیکی؟

نیروهای امنیتی در این سالی که گذشت هیچ مانور بزرگ و قابل توجهی انجام ندادند. هیچ ابتکاری صورت نگرفت و هیچ نقطه داغی، سرد نشد. سخنگویان می‌گفتند که نیروهای‌شان در چندین نقطه کشور عملیات تعرضی را انجام می‌دهند؛ اما حاصل این عملیات با ارقام بلندی که از کشته شدن نیروهای دشمن ارایه می‌شد، سازگاری نداشت. یگانه شهکار نیروهای امنیتی به‌ویژه اردو، باز پس گیری قندوز بود، البته پس از بمباران شدید نیروهای ناتو.

درباره برخی از دلایل مانور بلند نیروهای دشمن و قابلیت تحرک آن نوشتیم که استفاده از موترسایکل ها و تیلفون های همراه شاید نقش زیادی در بلند بردن این توانایی‌ها داشته باشد؛ اما چه کسی شنید و چه کسی به اذان اولاد غریب پاسخ داد؟

البته این تصویر تمام و کمال نارسایی‌ها نیست. مسایل دیگری هم هست، مانند اعاشه و اباته و البسه و اکمالات به‌موقع و تخلیه مریض‌ها و زخمی‌ها و شهیدها از جبهه‌های جنگ که بی‌توجهی به هرکدام آن‌ها باعث درد سرهای بزرگی می‌گردد ودر درجه قابلیت رزمی و روحی قوت‌های امنیتی به‌نوبه خود اثر می‌گذارند.

گمان می‌کنم، درباره همه کاستی‌ها تا حدودی سخن گفتیم؛ مگر از نبود اراده برای سرکوب و ختم جنگ حرفی نزدیم. پس به‌عنوان حرف واپسین در این روز پسین سال ۲۰۱۵ باید گفت که امروزه روز زمین و زمان می‌گویند که در دولت وحدت ملی اراده قاطع برای سرکوب دشمن وجود ندارد؛ زیرا باداران چنین اراده‌یی ندارند. حالا زمین و زمان راست می‌گویند یا سردمداران دولت وحدت ملی؟ این پرسش را شما پاسخ دهید دوستان عزیز.