اگر به تاریخ جنگها نگاهی بیفگنیم میبینیم که خصلت و اهمیت اجتماعی جنگ و مسایل مربوط به اجرای جنگ از زمان وقوع انقلاب کبیر فرانسه و صنعتی شدن جامعه اروپایی در قرن نزدهم دچار تحولات و تغییرات اساسی گردیده است. همینطور پس از جنگ جهانی دوم رقابت بین ابرقدرتهای وقت (شوروی دیروز و ایالاتمتحده امریکا) از لحاظ نظامی و سیاسی باعث شد، تا ابرقدرتها ارتشهای خودها را چه از لحاظ مصارف مالی و چه از لحاظ تعداد سرباز و افسر افزایش دهند و اسلحه پرقدرت و تباه کن اتمی و غیر اتمی را با استفاده از پیشرفتهای محیرالعقول عرصه علوم و فنآوریهای نوین به وجود آورند. ازجمله این تغییرات میتوان از ویژهگیهایی مانند اختراعات گوناگون اسلحه و تخنیک محاربوی و تبدیلشدن دستههای سربازان سوارهنظام قرن 14 - 16 و سربازان حرفهیی به همگانی شدن خدمت نظام و تبدیلشدن قطعات و جزو تامهای رزمی به سازمانهای مدرن امروزی بهویژه پس از جنگ دوم جهانی اشاره داشت. نتیجه ء بررسی این تغییر و تحول ممتد و ادواری حمله و دفاع و جنگوگریز نمایان میسازد که در اختیار داشتن سلاح مدرن و سبک و دارای آتش مقتدر، پلان گذاری دقیق و انضباط آهنین، مسؤولیت پذیری در دقایق دشوار مرگ و زندهگی و مورال درخشان رزمی پرسونل و پیشقدم شدن فرماندهان جنگی در خطوط مقدم نبرد و اتخاذ «قرار» دلیرانه در شرایط خطیر و سرنوشتساز یعنی انتخاب نمودن مرگ پرافتخار نسبت به زندهگی پر از ادبار، متضمن پیروزیهای درخشان در امر فرماندهی و اداره و داشتن سیطره و نفوذ مستحکم و خللناپذیر در بخشهای نظامی، سیاسی و اجتماعی کشور میگردند.
سرشت کامل سازمان یک ارتش بهخودیخود مربوط میشود به برداشتها و دیدگاههای مشخص از رفتار اجتماعی. یعنی وظیفهیی که به اردو سپردهشده است. همان وظیفهیی که حتی در شرایط پیکار بین مرگ و زندهگی هنوز هم در برابر ارتشیان قرار دارد، یعنی دفاع از استقلال کشور، تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و دفاع از مقدسات و منافع ملی کشور: تا آخرین دم، تا رمقهای واپسین و تا داشتن آخرین قطره خون در بدن. برای تحقق این خواستهها سازمان سعی میکند تا این وظایف را با یک سلسله هنجارهای کلی و ارزشهایی چون مکافات و مجازات و تلاشهای بیامان در جهت تزریق نمودن احساس وطنپرستی و ایجاد انگیزه نیرومند بین افسران و سربازان برای نبرد (دفاع یا تعرض) از طریق ارگانهای سیاسی و یا افسرانی که نسبت به سایر همقطارانشان از دوکتورین سیاسی – نظامی کشور درک بهتر و زبان فصیحتر دارند، به مرحله اجرا بگذارد. همچنان بهمنظور آنکه نظم حاکم بر اهداف تعیین شدهء فوق بهصورت درست و کامل انجام شود، واگذاری قدرت فرماندهی به کسانی که از توانایی فرماندهی بیشتر برخوردار باشند و از آزمونهای سخت و سوزان میدانهای جنگ با دلیری و رشادت گذر کرده باشند، صورت میپذیرد؛ اما در تمام این احوال انضباط و دسپلین نظامی جزء لاینفک هستهء اصلی تمام سازمانهای نظامی بوده و از مهمترین موضوعات و مسایل مورد پژوهش و بررسی در علوم نظامی به شمار میآیند.
درباره این ارزشها قرنها پیش نیز توسط فیلسوفانی مانند ارسطو، ماکیاول و منتسکیو نظریهها و اشارتهایی صورت گرفته است. تفکرات این نویسندهگان بیشتر بر محور جوهر نظم و امکانات اقتصادی دور میخورد و اینکه چگونه میتوان چنین امکاناتی را به وجود آورد و آنها را بهصورت مطلوب برای کشور و ارتش قابلاستفاده ساخت. این نظریهپرداز آنکه تحت تأثیر شرایط تاریخی زمان خود قرار داشتند، در عمل سازمان نیروی زمینی امپراتوری روم را بهعنوان الگو میشناختند و معرفی میکردند. زیرا نیروی زمینی آن امپراتوری با توجه به عناصر تعیینکنندهاش قابلیت شناسایی و حل مسایل رزمی زمان خود را دارا بوده است. گفتنی است که نیروی زمینی امپراتوری روم باستان ازنقطهنظر روحیه رزمی نبرد و انضباط آهنین در آن عصر و زمان بیبدیل بوده و از همین سبب شکستناپذیر پنداشته میشد. البته جستجو برای دستیابی به مبنای حقیقیی انضباط و جوهر آن مانند همان دوران در زمان ما نیز از اهمیت ویژهیی برخوردار میشوند. زیرا تحولپذیری جامعه و سازمان نظامی، مسأله انضباط و دسپلین رزمی را نیز همراه با خود متحول میسازد. اگر پیادهنظام مقدونی همانند سوارهنظام غرق در زره فئودالهای قرونوسطی در فعالیتهایشان بر نظم و انضباط مبتنی بودند، در عوض با تغییر و تحول جوامع بشری - درزمان ما - مثلاً در میان نامیترین، عصریترین، پرشمارترین و نیرومندترین سربازان ارتشهای جهان یعنی ارتش ایالاتمتحده از نظم و انضباط سنتی خبری نیست. نگاه کوتاهی به سربازان بیبندوبار نیروهای رزمی ایالاتمتحده در عراق و افغانستان ثبوت این مدعا است که اگر این سربازان سرتاپا غرق در پیشرفتهترین اسلحه و تخنیک و توانمندیهای بیچونوچرای نظامی نسبت به حریف انگیزهیی برای نبرد میداشتند و از نظم و انضباط کلاسیک اردوهای مقدونیه و روم باستان برخوردار میبودند، سالها پیش از امروز مردم افغانستان را به صلح و ثبات و رفاه و پیشرفت میرسانیدند.
ناگفته پیداست که انضباط آهنین، ارزش و ملاک اصلی سازمان نظامی را تشکیل میدهد. این امر باعث میشود که رفتار و کردار تک تک افراد در دوران صلح و پیش از جنگ و یا حالت اضطرار در کشور از سوی نهادها و ارگانهای استخباراتی و کشفی دقیقاً موردمطالعه قرار گیرد. مهمترین مسأله این بررسیها را ارتباطات پرسونل اردو با اتباع بیگانه تشکیل میدهد که از سادهترین سپاهی گرفته تا شخص وزیر دفاع کشور بهصورت پیوسته موردشک و سؤ ظن نهادهای امنیتی قرار میداشته باشند. همچنان رفتار و کردار دیگر آنها مانند قوم و زبان و ملیتپرستی، تمایل به زراندوزی، علاقهمندی به زن و الکل، فقدان مسؤولیت پذیری و سرباززدن از وظایف دشوار و حساس و تمایل بهروز گذرانی و وقتکشی و ترجیح دادن مفاد شخصی نسبت به منافع ملی از جملهء مسایل مهمیاند که در دستور کار این نهادها قرار دارند. گفتنی است که نهادهای کشف و استخبارات در تمام قدمههای سازمانهای یک ارتش مدرن وجود دارند و با عنایت به همین نکات است که سازمان نظامی توانایی و کارآیی آن را پیدا میکند تا از ارتکاب خیانت سرباز و افسر در صفوف سازمان جلوگیری کند و روحیه بالا و عالی رزمی برای نبردهای حال و آینده پیدا کند.
مهمترین اصل در تعمیم بخشیدن انضباط مستحکم این است که فرمانده باید از تطبیق اوامرش مطمین شود. باید بداند که امری را که داده است، در وقت و زمانش و موبهمو اجرا گردیده است یا نه؟ کنترول نمودن و پیگیری نمودن امر قوماندان نهتنها وظیفه شخص او؛ بل یکی از وظایف اساسی و تأخیرناپذیر قرارگاه یا ستاد وی شمرده میشود. رئیس ارکان به درجه اول مسؤول تطبیق امر فرماندهاش است. پیروزی و یا شکست فرمانده درواقع پیروزی و شکست قرارگاه (هیأت رهبری) یک واحد نظامی مثلاً از کندک مستقل گرفته تا سطح وزارت دفاع است. فرماندهی قطعات و جزو تامهای نظامی در مرحله نخست باید با تقسیم نمودن وظایف و صلاحیتهای مشخص در درون سازمان نظم بگیرد. البته جایگاه فرمانده بهعنوان آمر صلاحیتدار مطلقاً محفوظ باقی میماند. پس از این تقسیم وظایف و صلاحیتهای اجرایی است که در میان افسران روابط فرماندهی و فرمانبری (آمر و مادون) شکل میگیرد و کوشش میشود این روابط با تحمیل ارزشهایی همچون تقدیر از اجرای درست وظایف و یا اعِمال مجازات حفظ شود. پرسش و بازخواست از اجرای وظایف سپردهشده به مادونها یکی از هنرها و میتودهای ارزشمند در هنر فرماندهی است. ورنه صادر نمودن دیرکتیفها و اصدار اوامر تحریری بهخودیخود مانند نوشتن در یک پارچه یخ و گذاشتن آن در آفتاب است.
بدین ترتیب میبینیم که تنها نظم و انضباط دریک سازمان نظامی و کنترول وظایف دادهشده است که از وقوع فساد و خیانت در ارتش جلوگیری میکند. البته در این شکی نیست که در جبهههای نبرد آن بخشی از پرسونل یک ارتش که از لحاظ تعداد سرباز و اسلحه و تخنیک محاربوی برتری دارند، نسبت به بخشهایی که فاقد این امتیازات هستند، پیروزیهای بیشتری به دست میآورند؛ اما اگر همین بخش هم بهصورت ماهرانه رهبری نشوند و از انضباط و دسپلین عالی برخوردار نباشند، بهزودی روحیه رزمی خویش را از دست میدهند و متحمل شکستهای پیدرپی میگردند. اما این روحیه رزمی که باانضباط و دسپلین و انگیزه برای جنگیدن و قربانی دادن در ارتباط تنگاتنگ است، بحث درازدامن دیگری است که باید دریک مقال مستقل به آن پرداخت.
***
سقوط وحشتناک قندوز که در طول یک شب اتفاق افتاد، دال بر این ادعا است. زیرا هفت هزار سرباز و افسر تا دندان مسلح به خاطر نبود انضباط و دسپلین و همآهنگی بین نیروها و نبود سوق و اداره و انگیزه لازم برای جنگیدن و قربانی دادن از برابر یکمشت تروریست طالب که تعدادشان بنا بر گزارشهای تأییدشده حتی به پنجصد تن نمیرسید، فرار را بر قرار ترجیح داده و تا بالاحصار قندوز با یکنفس دویدند.
فعالیت محاربوی برای بازپسگیری قندوز نیز تا هنگامی آغاز نشد که برای ترتیب و تنظیم دوباره جنگ، تجدید گروپمان نیروها، توظیف یک فرمانده کارکشته و مجرب، همآهنگ ساختن فعالیتهای قطعات و جزو تامهای ناهمگون، ایجاد تشریکمساعی بین قوتهای زمینی و هوایی (نیروهای هوایی افغانی و امریکایی) و وارد آوردن ضربات مرگبار هوایی از سوی نیروهای امریکایی بالای دشمن اجراآت لازم و قاطع به عمل نیامد.
پس از انجام این وظایف بود که سربازان روحیه ازدسترفته خویش را بازیافتند و توانستند دشمن را سرکوب کنند. بلی سربازان ما خوب جنگیدند و خوب خواهند جنگید درصورتیکه فرماندهانشان خود مردان میدان باشند و آنان را در میدان محاربه تنها رها نکنند.