کشور ما افغانستان، بنابر عوامل گوناگون اجتماعی، سیاسی، تاریخی و موقعیت بسیار حساس جیواستراتژیک، همواره در بستری از بحران ها به سر برده و دامنه این بحران ها زیر تاثیر مولفه های جداگانه، گاهی گسترش یافته و زمانی هم، تا حدی کاهش؛ ولی این کشور هیچگاهی بطور کامل، فارغ از بحران نبوده است. شرایط موجود و مسلط بر اوضاع افغانستان از بعد داخلی و خارجی و از لحاظ گسترده گی ابعاد بحران، تداوم و گسترش آنها ها در مقایسه با دوران های گذشته، بی مانند است. این کشور را بحران به معنی واقعی کلمه، صرف در یک عرصه مشخص تهدید نمی کند؛ بل این که مجموعه یی از بحرانها و بیشترینه بحران سیاسی و امنیتی، دامنگیر مردم فلاکت زده و کشور جنگ زده ما شده که عوامل گوناگونی بر شدت و دامنه آن افزوده است. باید این بحران ها را مشخص ساخت و ریشه های آنها را دریافت و چگونگی برخورد و مقابله با آنها را آموخت.
پیش از این می بایست نظری به گذشته نزدیک تاریخی افغانستان داشته باشیم. در یک مرحله یی از تاریخ که افغانستان بنابر موافقت قدرت های استعماری زمان (بریتانیا و روسیه) به صفت منطقه حایل پذیرفته شده بود و در حقیقت به حال خود گذاشته شد، از شدت بحرانهای داخلی تا اندازه یی کم گردید و دست امرای مستبد و خودکامه برای ایجاد نظم با مشتهای آهنین باز گذاشته شد. برای سالهای طولانی بنابر کم شدن مداخلات مستقیم خارجی و در تقابل قرار نگرفتن قدرتهای بزرگ، و همچنان سر سپرده گی امرا با پذیرش شرایط و نیازمندی های یک منطقه حایل و ملحوظ داشتن خواسته های این دو قدرت استعماری زمان به توافقات باهمی، فضا به گونه یی شکل گرفت که امرا با خاطر آرام بدون کدام دغدغه بسیار تهدید کننده به کار و بار خویش (غارت مردم) می رسیدند و دامنه سلطنت مستبده خود را در این قلمرو، همچنان گسترش می دادند. این وضعیت از آغاز امارت عبدالرحمن خان تا به قتل رسیدن حبیب الله خان ادامه یافت و پس از اعلام استقلال و فرمانروایی شاه امان الله برای مدت زمانی کوتاه برهم خورد که موجب اغتشاش گردید؛ ولی با به قدرت رساندن نادر شاه و تداوم سلطنت ظاهر شاه زیر عنوان گویا سیاست بی طرفی فعال، به گونه یی این نظم کلاسیک دوباره بر قرار گردید. به عبارت دیگر هر زمانی که قدرت های استعمارگر خارجی بنابر توافق های باهمی، مداخله در امور افغانستان را کاهش می بخشیدند، وضعیت داخلی ناشی از نبود همین مداخله ها و شرایط پذیرفته شده در موافقتنامه های بیرونی، به آرامش می گرایید و هر باری که این قدرت ها اصل پذیرفته شده در ارتباط به حایل بودن افغانستان را نادیده گرفته و مزاحم کار یکدیگر می شدند، بحران، جنگ و اغتشاش در افغانستان سر بلند می کرد و همان آرامش گورستان را نیز بطور کامل برهم می زد.
گو اینکه آرامش نسبی در افغانستان در گرو توازن روابط زمامداران این کشور با قدرت های بزرگ و همچنان توافق قدرتهای بزرگ در کاهش مداخله در امور افغانستان نهفته بوده است.
با برهم خوردن این توازن و مناسبات و تغییر در جیواستراتژیک منطقه و استراتژی های قدرتهای بزرگ در برابرهم و بصورت اخص پس از سقوط نظام سلطنت و به ویژه قیام ثور و برهم خوردن توازن در روابط سیاسی، زمینه ها برای مداخله و باز گردانیدن بحران، جنگها و اغتشاش ها بار دیگر فراهم گردیده و این کشور را در جریان این همه سالهای طولانی، دستخوش چنین وضعیت سخت ناگوار قرار داده و هر از گاهی آتش جنگ و اغتشاش دامن آن را سوختانده و مردم آن را به خاک و خون کشانیده است.
با انچه نگاشته شد، به این نتیجه می رسیم که عامل اصلی جنگ و بحران را مقابله و تقابل قدرتهای منطقه یی و ماورای منطقه، برای نفوذ در افغانستان، بخاطر رسیدن به اهداف استراتژیک شان می سازد. آنها (قدرتهای منطقه یی و فرا منطقه یی)، هیچگاهی اهداف دورنمایی و استراتژیک شان را نادیده نگرفته و از هر وسیله و امکانات لازم، پیوسته برای رسیدن به آن اهداف تعیین شده، لحظه یی هم غفلت نکرده، و سرسختانه و پیگیر از کوچکترین امکان و زمینه هم، بهره برده اند. پس نباید فراموش کرد که برای کوتاه ساختن دست آنها از افغانستان و یا محدود ساختن توانایی های انها در برهم زدن امور و نظم در این کشور، هم باید از تمام وسایل و امکانات داخلی و بین المللی به بهترین وجه بهره برد.
از لحاظ بعد خارجی، در طی همین چند دهه اخیر، عامل اصلی بحران و تداوم جنگ و اغتشاش در افغانستان، اداره ایالات متحده امریکا شناخته شده که سیاستمداران و نخبه گان آنکشور آن را با صراحت بیان داشته اند. این اداره، در تمام این همه سالها و به ویژه در همین چهل سال اخیر، آتش بیار معرکه در افغانستان بوده است. اداره های اطلاعاتی و استخباراتی همین کشور در تبانی با اداره های مماثل کشورهای همکار، نخست بخاطر انتقام از شکست ویتنام و باطلاق ساختن افغانستان برای اتحاد شوروی ملیاردها دالر هزینه کردند و در نتیجه فرانکیشتاینی را بوجود آوردند و آنها را با شستشوی مغزی و زیر نام جهاد با «اوهامی» مجهز ساختند که با بسیار ساده گی و افتخار و کسب ثواب، وطن خویش را برباد و مردم خویش را قتل عام می کردند. پس از رفع تمام بهانه های واهی و تغییر در وضعیت دخلی کشور به نفع همین قدرت بزرگ، باز هم با حضور بسیار گسترده در افغانستان، در این شانزده سال اخیر، آتش جنگ و بحران را همچنان شعله ور نگهداشته و زمینه برای بازسازی خرابی های پس از جنگ و برقراری صلح و آرامش و تامین رفاه برای مردم سخت نیازمند و ستمدیده ما را برهم زده اند. آن هیولای خون آشام را گردانندگان اصلی و سازمان دهندگان واقعی آن با تغییر نام ولی با همان هویت جنایتکارانه، همچنان می پرورانند و می آرایند تا بیشتر از گذشته، به خون ریزی و بربادی کشور مان عمل کنند، تا زمینه های لازم برای تحقق اهداف نهایی استراتژیک شان در منطقه فراهم گردد. چنین معلوم می شود که این قدرتهای استعمارگر برای رسیدن به اهداف نهایی استراتژیک شان در منطقه به زمان بیشتر و بربادی بیشتری نیاز دارند.
اداره ایالات متحده امریکا با سیاست های چندگانه (نمی گویم دو گانه) هم به میخ می زند و هم به نعل، و هم به جا های دیگر؛ هم پاکستان این همسایه شرور را با کمکهای بی دریغ مالی و تسلیحاتی به صفت منبع بی ثباتی منطقه مجهز می سازد و زمینه های رشد هر چه بیشتر تروریزم در آنکشور را با استفاده از مناطق کوهستانی و قبیله یی و بسیار عقب مانده ماورای سرحد و مردم خرافاتی و دور از علم و دانش سایر مناطق، فراهم می گرداند، و هم از جانب دیگر بنام مبارزه با تروریزم و دهشت افگنی در افغانستان، لشکرکشی می کند، تا تنور منطقه همچنان داغ بماند و در این لشکرکشی به اضافه، ناتو و چهل کشور جهان را بسیج می سازد؛ تا وانمود نماید که جنگ در مقابله علیه تروریزم و دهشت افگنی یک هدف استراتژیک جهانی است. با این همه تلاشهای مذبوحانه و دروغین، دهشت افگنان به هر نام و عنوانی نه تنها سرکوب نگردیدند که جنگ و خونریزی و اغتشاش همچنان در افغانستان قربانی می گیرد و روز تا روز ابعاد تازه و گسترده تری کسب می کند!
شگفت انگیزتر از همه این که: آنانی که در جریان همین بیش از یکنیم دهه به گونه مستقیم در جنگ و نبرد در افغانستان شامل بوده اند و به پاس همین سهمگیری، به مدارج بزرگتری نایل گردیده اند، حالا ادعا می کنند که این جنگ به بن بست رسیده و اگر آنان زود نجنبند، به زودی همه یی دست آوردها و سرمایه گذاری های شان در افغانستان از بین می رود!
جنرال جیمز ماتیس وزیر دفاع کنونی امریکا و از سابقه داران جنگ در افغانستان که اختیارات لازم برای تعیین شمار سربازان امریکایی در افغانستان را از رییس جمهور آنکشور دریافت کرده، در کنگره آنکشور بر شکست امریکا در جنگ افغانستان اذعان و تاکید کرد که نیروهای امریکایی در جنگ افغانستان پیروز نیستند. وی با اذعان به شکست نیروهای امریکایی در افغانستان در واقع اظهارات جنرال نیکلسون (فرمانده نیروهای امریکا در افغانستان) مبنی بر موجودیت بن بست امنیتی در افغانستان را تایید کرده و این وضعیت را غیر قابل قبول دانسته است. وی همچنان گفته است که دولت ترامپ، اشتباهات گذشته را در افغانستان تکرار نخواهد کرد و می خواهد با طرح استراتژی جدید جنگ، وضعیت در افغانستان را تغییر بدهد. وی می خواهد صرف با افرایش چند هزار سرباز دیگر در جنگ، این جنگ بسیار طولانی را از بن بست موجود برهاند؟! به اضافه، یک جنرال بسیار شناخته شده و فرمانده قبلی نیروهای امریکایی در افغانستان و ناتو، جنرال دیود پترویس نیز در یک مصاحبه تلویزیونی با تایید افزایش سربازان امریکایی اظهار داشته است که مساله افغانستان با سپری شدن چند سال حل نمی گردد و ضرور است تا نیروهای امریکایی برای مدت بسیار طولانی در این کشور باقی بمانند. فراموش ننماییم که باری در گفتار برخی از جنرالان و سیاستمداران این کشور مدت اقامت نیروهای امریکایی در افغانستان بیش از پنجاه سال گفته شده است.
حالا که از یکطرف مناسبات امریکا با روسیه علی الرغم تلاشهای روسیه برای بهبود مناسبات، رو به سردی و تشنج نهاده و همچنان مخاصمت با ایران ابعاد جدیدی یافته و حتا مساله تعویض نظام در آنکشور مطرح گردیده است، آیا می توان شاهد یک استراتژی کارا و آنهم بمنظور شکست بن بست کنونی در افغانستان و دورنمای روشن برای این کشور بود و یا خیر؟ تداوم و افزایش تشنج در منطقه صرف یک قربانی دارد و آنهم مردم و کشوری به نام افغانستان است. افزایش این تشنج منطقه یی، کشورهای شامل در قضایای افغانستان را بیشتر در دخیل شدن در منازعه و میدان جنگ در این کشور ترغیب خواهد کرد و هر کدام از هیزم آماده برای سوخت از داخل همین کشور، که بدبختانه فراوان است، بهره ها خواهند برد و جنگ نیابتی شان را در این سر زمین با استفاده از همین منابع هر چه بیشتر داغ نگه خواهند داشت.
در حالی که آگاهان می دانند که مساله افغانستان را نمی توان از راه جنگ و افزایش نیروهای جنگی حل نمود و یگانه راه درست رسیدن به صلح و آرامش در این کشور اجماع منطقه یی بر اساس ضمانت های بین المللی است که در آن کشورهای منطقه و افغانستان منافع شان را در کنار منافع مشروع دیگران بیابند و آن را صادقانه در عمل پیاده نمایند.
حالا که اداره موجود امریکا در صدد طرح و تطبیق استراتژی جدید جنگ در افغانستان است و برای گویا در خطر افتیدن دست آوردهای شان در این کشور نگران و بیمناک اند؛ آیا بهتر نیست پیش از همه به یک دست آورد بسیار ننگین شان توجه نمایند و دست این دولت به اصطلاح وحدت ملی دست نشانده را که روزگار مردم را روز تا روز سیاه تر می سازد و در فساد بسیار گسترده و نا کارایی شهره آفاق شده اند و حتا برای حفظ قدرت پوشالی خود به ماجراجویی های ننگین دست می زنند و با بی پروایی و قساوت بی مانند، خون جوانان عدالتخواه هموطن شان را به زمین می ریزند، از گریبان مردم کوتاه سازند؟! این میراث شوم که نظام مافیایی و خانسالاری را پی ریخته، خود عامل اصلی تداوم بحران و جنگ در افغانستان است. در استراتژی جدید دولت امریکا که قرار است تا نیمه ماه جولای نهایی شود، و واقعا حل منازعه در افغانستان مدنظر باشد، می بایست، برخورد قاطع با فسادگران و غارتگران داخلی و کاملا بی کفایت در امور مربوط، زیر نام حاکمیت موجود نیز مدنظر گرفته شود.
دولتی که رهبری آن با گذشت این همه سالها و قربانی های بی شمار مسایل اصلی کشور را به درستی درک نمی کند و از آنجمله با وجود سفرهای پیهم، ده ها بار نشست های خصوصی، دو جانبه و چند جانبه و حتا امضای موافقتنامه های محرم، هنوز هم نمی داند که پاکستان از وی چه می خواهد و آن را در اجلاس «پروسه کابل» با صراحت بیان می دارد؛ در حالی که یک فرد عادی این کشور که در جریان چندین دهه جنگ اعلام ناشده از طرف پاکستان بزرگ شده، خواست واقعی این همسایه شریر را به درستی درک می کند. باید با یک بلند گوی بسیار قوی و نزدیک به گوش جناب عالی فریاد زده شود که پاکستان تمام سرزمین افغانستان را می خواهد؛ چنانچه در حاکمیت تنظیم های جهادی و ملیشای نظامی شان به نام طالبان به آن دست یافتند. و یا این که، با این همه افتضاح و شکست و ریخت که سرتاپای این اداره فاسد را در بر گرفته، رهبری این دولت فاسد از «اجماع ملی» سخن می گوید و سخت در «توهم» به سر می برد و تصور می نماید که گویا پا جای پای شاه امان الله می گذارد و تاریخ نگاران، پنجاه یا صد سال بعد در باره افتخارات وی به گونه دیگری قضاوت خواهند کرد و رویدادهای این دوره را با خطوط طلایی خواهند نوشت! در حقیقت با این تصورات واهی، علایمی از جنون مالیخولیایی را به نمایش می گذارد که دیگر برای هیچ قدرت و نیرویی قابل اعتماد و تحمل نیست.
آیا تدوین استراتژی جدید دولت امریکا در حل جامع مسایل مربوط به افغانستان و اطراف آن یاری خواهد رساند و یا اینکه هم مانند با گذشته ها، افغانستان را همچنان به قربانگاه نیاز های استراتژیک خود مبدل خواهد کرد؟