پیش از آن که به تحولات یک دهه پسین حزب اسلامی حکمتیار بپردازم، اجازه می خواهم تا ویژه گی فرازنده این حزب را که تا ایدون به آن پرداخته نشده است به گفتمان بگیریم.
از دید من در افغانستان مانند اغلب کشور های اسلامی احزاب سیاسی با دو ویژه گی ایجاد شده اند:
نخست: احزاب اندیشه محور.
دوم: احزاب شخصیت محمور.
احزاب اندیشه محور اغلب شخصیت های دارای اندیشه و نگاه واحد با هم در یک نشست سیاسی به توافق رسیده اند و در پی آن به اشتراک هم یک حزب سیاسی را پی ریزی نموده اند؛ مانند: حزب دموکراتیک خلق افغانستان، حزب جمعیت اسلامی افغانستان، حزب افغان ملت ودیگر احزاب؛ که این احزاب اندیشه محور اند، اگر رهبران آنها تغییر خورده اند، اندیشه و صفوف آن بر جای مانده اند.
دوم: احزاب شخصیت محور: در این احزاب یک شخص یکتعداد شخصیت های همسو با خود را گرد خود جمع نموده و به ایجاد یک حزب سیاسی پرداخته اند، مانند: جبهه ملی نجات افغانستان مجددی، حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، محازملی اسلامی افغانستان سید احمد گیلانی، حزب پیوند ملی افغانستان سید منصور نادری، جنبش ملی اسلامی افغانستان با وجود آن که رییس حزب سیدنورالله است، مگر رهبر اصلی آن مارشال دوستم بود و دیگر احزاب.
در احزاب شخصیت محور که اغلب رهبران آن ها دایمی می باشند، زیادتر روی شخصیت ها دور می خورد، اهداف آنها نظر به منافع حزب در حال تغییر می باشد و هر کی با او مخالفت کند، از حزب اخراج می شود، کدام کنگره واقعی دایر نمی کنند و رهبران آن ها دایمی و در صورت فوت حزب به فرزندان آنها انتقال می یابد.
حزب اسلامی حکمتیار که به همین نام مشهور است، نیز یک حزب شخصیت محور است چنانی که مبارزات این حزی نشان می دهد، این حزب در سال ۱۹۷۷ ایجاد شد و سپس دو سال بعد به دو حزب اسلامی یک به نام حزب اسلامی مولوی خالص و دیگری به نام حزب اسلامی گلبدین حکمتیار تقسیم شد همچنان پس از قطع کمک های ملیارد دالری کشور های عربستان سعودی، امریکا و دیگر کشور ها افول این حزب اغاز یافت و پس از پیروزی طالبان به شکست های سیاسی تن در داد و اغلب اعضای آن نیز از حزب جدا شدند و چنانی که ارغندیوال نیز از گلبدین برید و در دولت کرزی مدغم شد، در حالی که بدنه مربوط به گلبدین با دولت کرزی می جنگید.
این حزب در جریان مبارزات خود که هدف اصلی او نه ایجاد دولت اسلامی بلکه بدست گرفتن قدرت بود، با تمام مخالفین خود در خفا و یا اشکارا معامله نموددر دهه هشتاد علیه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان جنگید، مگر در فرجامین سالهای قدرت دکتر نجیب الله، با او به منظور رسیدن به قدرت معامله کرد، که نسبت تحولات درماتیک و فرار نجیب به دفتر ملل متحد، این ایتلاف نیز به پیروزی نرسید. سپس با شورای نظار و جمعیت اسلامی با ان که هردو حزب خواهان دولت اسلامی بودند، مگر از لحاظ تباری حزب اسلامی حکمتیار به پشتون های غلجی و حزب جمعیت اغلب تاجکتباران بودند، جنگیدند، مگر پس از پیدایش طالبان، دو باره با هم اتحاد کردند و حکمتیار نیز با آنها یکجا فرار کرد.
این حزب حتی در دوران مبارزات خود علیه ایران قرار داشت، مگر، پس از شکست به ایران پناهنده شد و پس از آمدن امریکایی ها و علنی شدن حزب اسلامی در دوران غنی، در چندین صحبت هایش علیه جمهوری اسلامی ایران نیز سخنرانی نمود.
ایدون نیز این حزب با موقف دو گانه گاهی علیه طالبان و زمانی به نفع طالبان سخنرانی می کند.
حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در جریان مذاکرات شورای عالی صلح با طالبان در غیاب دولت پیشین غنی نیز موقف مترصد و دوگانه داشت، گاهی به مذاکرات صلح به دیده امیدواری می نگریست، همینکه منافع او و خواسته هایش پذیرفته نمی شد، موقف مخالفت با آن را می گرفت. همینگونه است در موقف سیاسی خود در مورد امارت اسلامی طالبان، با آنکه پیدا نیست ایدون گلبدین حکمتیار به کجا است، مگر از طریق رسانه ها گاهی علیه طالبان صحبت می کند و گاهی هم به طرفداری طالبان، گاهی دیدگاه ایجاد دولت همه شمول را مطرح می کند و گاهی هم به نفع طالبان سخن می راند. حزب اسلامی گلبدین حکمتیار مترصد است که اگر طالبان او را در قدرت ولو بسیار کوچک سهم دهد، به سوی آنها می رود، اگر دیدگاه ها و منافع او را به دیده ننگرند، به موضع دولت همه شمول می گراید.
این در حالی است که حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در دوران مبارزاتش علیه جمهوری داود خان، موضعگیری ضد زنان داشت، به روی بانوان بی حجاب تیزاب می پاشید. مکاتب را آتش می زد، علیه مکاتب و آموزشگا های دخترانه قرار داشت، ریش را سنت پیامبر می دانست، موسیقی را حرام می پنداشت درست در موضع فکری و دینی طالبان قرار داشت، طرفدار جاری شدن شریعت بود و نقش شورای علما و روحانیون را و ایجاد دولت خالص اسلامی را مطرح می کرد.
ایدون که طالبان در قدرت رسیده اند و همان اندیشه ها را تحقق می بخشند، چون این اهداف بدون شخص حکمتیار عملی می شود، حزب اسلامی در اغلب موارد به خاطر جلب توجه طالبان قدرت نمایی می کند و با امارت اسلامی مخالفت می نماید.
از لحاظ فکری چنانی که پیش بر این نیز گفتم حزب اسلامی گللبدین حکمتیار هیچ مخالفتی با طالبان ندارد. تحقق شریعت، جبری بودن ریش، حاکمیت تک تباری پشتونی، رسمی شدن زبان پشتو به حیث زبان رسمی، راندن بانوان به خانه، مسدود شدن اموزشگاه های دخترانه ودیگر اهداف با طالبان تفاوتی چندانی ندارد. اگر ایدون طالبان حکمتیار را نخست وزیر بسازند، او آماده است تا با تمام تغییرات طالبان همسوی کند، و یا کم از کم همان منافع مالی و معاشات او را که سالانه به بیست ملیون دالر می رسید در اختیارش بگذارند، با تمام نیرو در خدمت طالبان قرار می گیرد. مگر چون طالبان به این حزب تمکین نمی کند، بر این بنا در برخی موارد در مخالفت با طالبان سحنرانی می کند.
نفوذ سیاسی و نظامی حزب اسلامی در دورانی که کمک های ملیون دالری بدست می آمد در جنوب کشور بسیار برازنده بود، مگر پس از سقوط های پیاپی، موقف سیاسی این حزب در جنوب و شمال کشور به ویژه در بغلان و کندز بسیار تضعیف شده است.
به همینگونه در داخل حزب نیز اغلب کادر های این حزب که از روی ایمان به اندیشه اسلامی به این حزب پیوسته بودند، پیش از این به طالبان پیوسته بودند، چنانی که نیرو های نظامی حزب در جنوب و شمال اغلب با طالبان همسو شده اند. حزب اسلامی توانایی مبارزه با طالبان را به هیچروی ندارد و نه سربازان آن حزب علیه طالبان قرار می گیرند.
حزب اسلامی حکمتیار بدون شک در دهه هشتاد از نفوذ بسیار ارزشمند در جنوب کشور به ویژه در میان پشتون های غلجی برخوردار بود. مگر مردم جنوب افغانستان کمتر به منافع سیاسی، بلکه افزونتر به منافع مالی و زبانی و قومی رویکرد دارند. چنانی که جنگ های مردم جاجی و جدران در جنوبی طی دهه های سی، چهل و پنجاه خورشیدی با آنکه هردو غلجی و پشتون بودند، مگر روی منافع تقسیم جنگلات با هم جنگ های بسیار وحشتناکی نموده اند که منجر به کشته شدن بسیار جوانان هردو طرف شده بود. این اندیشیدن به منافع در دوران جهاد علیه دولت شوروی وقت نیز با تقسم کمک های ملیون دالری وابسته بود، که حزب اسلامی حکمتیار ۸۰ در صد این کمک ها را در اختیار داشت، از اینرو در این منطقه نفوذ بسیار شگفت انگیز داشت. مگر پس از توقف این کمک ها و آمدن طالبان و انحلال هسته های قدرت حزب اسلامی در جنوبی یعنی در استان های پکتیا، پکتیکا، خوست، ننگرهار و زابل این قدرت دراماتیک نیز نابود شد و ایدون این حزب توانایی چندانی در این مناطق ندارد.
بر عکس طالبان در وجود نیرو های حقانی توانسته اند تا جوانان زیاد این استان ها را با خود بکشانند و اغلب اهداف آنها را نیز برآورده کنند.
امروز در شهر کابل سربازان و نیرو های مسلح حقانی که وزارت های کلیدی و ارگ را در اختیار دارند، همه از استان های جنوبی اند و صاحبان قدرت سیاسی نیز شده اند. دستور می دهند، حاکمیت می کنند و کلید قدرت را در اختیار دارند. نه حزب اسلامی حکمتیار.
نگاه اقای حکمتیار به طالبان چنانی که در بالا نیز عرض کردم روی منافع می چرخد، نه روی اهداف سیاسی؛ زیرا اهداف حزب اسلامی هشتاد در صد به سوی طالبان نزدیکتر است تا به دولت پیشین جمهوریت. اگر طالبان کدام دریچه قدرت را به سوی حزب اسلامی باز کنند. این موره سوخته دو باره جان می گیرد و در مسایل به نفع طالبان ابراز نظر می کند، مگر اگر طالبان حکمتیار را به مثابه یک موره سوخته ویک دریچه بسته بپندارند، حزب اسلامی به خاطر مطرح شدنش، به سخنان ضد طالبان روی خواهد آورد. این حزب تمام دین و جهان را از دریچه منافع خود می نگرد، نه از دریچه دین سلام و شریعت محمدی.
طالبان می دانند، که دولت غنی را با داشتن نیرو های مسلح چندین صد هزار نفری در یک شب به خود تسلیم ساختند، توانایی آن را نیز دارند، تا به کمک ISI پاکستان که در حقیقت کلید قدرت طالبان را در اختیار دارند. هر جبهه و نیروی مخالف دیگر خود را نابود سازند، چنانی که توانستند، تا قدرت نیرومند جبهه مقاومت ملی پنجشیر را با هواپیما های بدون سرنشین پاکستانی در هم بکوبند، توانایی آن را نیز دارند تا هر حرکت حزب اسلامی را در نطفه خنثی کنند.
حزب اسلامی حکمتیار نمی تواند تا در برابر طالبان قدرت نمایی کند. سخنرانی های بدون مرجع اقای حکمتیار بیانگر قدرت او نیست، بلکه بیانگر آنست که برادر ها ما هم زنده هستیم یعنی نفس می کشیم.
حزب اسلامی حکمتیار پس از زوال قدرتش، دیگر نتوانسته تا به مثابه یک نیروی قابل شمارش مطرح شود.
اقای حکمتیار در تمام دوره پیوستنش با دولت پیشین رییس جمهور فراری غنی در اغلب سخنرانی هایش علیه واژه های دانشگاه، علیه واژه های دامداری و فارسی معیاری قرار گرفته بود. موقف پشتونخواهی و ناسیونالیستی او و مخالفت جدی او با زبان فارسی و گرایش های ضد تبار های تاجیک، ازبک و هزاره موقف سیاسی او را در میان دیگر تبار ها به شدت ضربه زده است. این حزب نه در گذشته و نه ایدون در میان دیگر تبار ها موقعیت چندان مناسبی ندارد، نفرت تبار های غیر پشتون از این حزب اظهر من الشمس است.
اگر طالبان طی یکسال آینده به قدرت ادامه بدهند، پایگاه قومی و سیاسی و دینی حکمتیار و حزب اسلامی او را به شدت تضعیف ساخته اند، احتمال آن می رود، که تاریخ سیاسی این حزب سپری خواهد شد؛ و توان آن را نخواهند اشت تا در برابر طالبان بایستد.
چون حزب اسلامی یک حزب شخصیت محور است و اهدافی را که نیز در برابر خود زیر نام دولت اسلامی و تحقق شریعت مطرح ساخته بود، توسط طالبان با شدت و جدیت عملی می شود، اهدافی برای مبارزه این حزب وجود ندارد، یعنی این حزب نمی تواند تا پیروان و طرفداران خود را که اسلامیست ها و شریعت پرستان هستند، علیه طالبان بر انکیزاند، از اینرو اوتوماتیک به سوی ادغام اهدافی به پیش می رود.
از سوی دیگر انگیزه سیاسی و دینی که حزب اسلامی را نیرومند ساخته بود از سوی طالبان انجام می شود بسیار احتمال آن می رود، که تنها یک گروپ محدود فامیلی که بجای اهداف سیاسی به اهداف و مناسبات خانواده گی و قومی رجحان می دهند با این حزب باقی خواهند ماند، مگر پیروان راه اندیشه دینی شریعت اسلامی از این حزب بریده و شاید با طالبان ادغام شوند.
این حزب در سیاست های امارت اسلامی طالبانی که هم از لحاظ زبانی، هم از لحاظ دینی، هم از لحاظ قومی نسبت به حزب اسلامی حکمتیار پشتون تر هستند و موقف روشنتر نسبت به حزب اسلامی به شریعت دارند، جایگاهی نخواهد داشت و انگیزه ای برای مبارزه در برابر آنها وجود ندارد. شاید به یک حزب خانواده گی اقای حکمتیار تا زنده بودن او وجود داشته باشد، مگر به مثابه یک حزب سیاسی با اهداف دینی و قومی جایگاهی ندارد.
شاید پس از مرگ اقای حکمتیار پسرش و یا دامادش نیز با این حزب وداع بگویند.
بادرود ومهر