حرف های ناگفته پیرامون یکی ازطولانی ترین جنگهای تاریخ ونقش افراطیون بنیادگرا درین جنگ خانمانسوز. «بخشی ازکارنامه افراطیون اسلامی زیرنام دین، جهاد ومقاومت، کتاب تاریخ خونین افغانستان»


هرزمان شیشه ی مابشکند ازسنگ دیگر

هرزمان  میهن ما درگرو جنگ دیگر

هرزمان کشورما طعمه ی نیرنگ کسی

هرزمان مردم ما درتلک «لنگ» دیگر

دین چو کالاست به بازارسیاست، اینجا

گاه یکی چنگ زند گاه دیگری چنگ دیگر 

این چه وحشت، این چه نیرنگ وجفا

که همه عمر برقصند و به آهنگ دیگر

هیچ کس نیست که از بهر وطن کار کند

همه درتاریخ کشور شده اند ننگ دیگر

زپی قدرت و ثروت همه سرگردانند

 روزیک رنگ دیگرند وفردا رنگ دیگر

به سخن گفتن بیهوده همه استاد اند

 صبح یک انگ زنند وچاشتها انگ دیگر

پیرومرشد همگی پیرو شهوت شده اند

همه چسپیده به شوخ دیگروشنگ دیگر.

تاکه این مردم بیکاره  به قدرت باشند

گاه یک زنگ خطرخیزد  وگاه زنگ دیگر...

میدهند بیگانه گان رنگ رنگ سلاحی نو

بهری جنگ افروزان هرروزتفنگ دیگر

تا به کی شیشه ی ما بشکند ازسنگ کسی؟؟

تا به کی  مردم ما طعمه ی نیرنگ دیگر؟؟.

تروروبنیادگرایی درادبیات سیاسی وروابط بین الملل به كاربرد سیستماتیك ارعاب وخشونت پیش بینی ناپذیربرضد حكومتها، سازمانها وملتها برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی اطلاق می شود. گرچه می توان پیشینه تروریسم را به دوران جنگ سرد ورقابت میان دوابرقدرت شرق وغرب برای ضربه زدن به دیگری نسبت داد؛ اما آنچه اكنون ازآن به عنوان تروریسم یاد می شود با تروریسم دوران جنگ سرد كاملاً متفاوت است چه آنكه تروریسم درآن دوران عملیاتی پراكنده، محدود ونسبتاً مشخص بوده كه بیشترجنبه داخلی داشته وبه طورعمده متوجه رهبران و دیپلمات ها می شده و به عنوان بخشی از روابط بین الملل مورد حمایت یكی از دو قطب بوده است.

واژه‌ی تروریسم به لحاظ معنایی مناقشه برانگیزاست وتعاریف مختلفی ازآن ارائه شده و هیچ یك از تعاریف این واژه به لحاظ جهانی پذیرفته نشده است. فرهنگ لغت انگلیسی آكسفورد تروریسم را خط مشی‌ كه هدف آن حمله ازطریق ایجاد وحشت درمخالفان، به كارگیری روش‌های تهدید وحاكم كردن ارعاب یا وضعیت وحشت آفرین می‌باشد، تعریف كرده است. تروریسم واژه‌ای است كه بسیارسخت معنا می‌پذیرد وبه مدلول عینی ومشخصی ارجاع نمی‌دهد وبرای توصیف خشونت مورد كاربرد دشمن به مثابه‌ی امری غیراخلاقی وشیطانی به كارمی‌رود.

هیچ گروهی تاكنون خود را تروریست نخوانده است. چه درزمانی که گروه های اسلامی افراطی تحت نام جهاد وبعدها مقاومت همه روزه مصروف تخریب وسوزاندن موسسات عام المنفعه ازقبیل ادارات دولتی، دفاترسازمانهای کمک رسانی، مکاتیب، شفاخانه ها، ویرانی پل وپلچک ها ونهادهای جامعه مدنی وتروروانفجارهای ویرانگر بودند وبعدها بنام مقاومت اکثریت پل وپلچکها وراه های عبورومرورمردم ماینگذاری وتخریب گردید، خصوصا پس ازاین كه ایالات متحده جنگ برضد ترور خود را در واكنش به حملات یازده سپتامبر دوهزارویک میلادی به راه انداخت، كاربرد این واژه ازگستره‌یی وسیع‌تر برخوردارشد. تعاریف ارائه شده از وا ژه تروریسم دربرگیرنده‌ی برخی معیارهای مشترك هستند كه عبارتند از:

- ترور اقدامی خشونت آمیز است؛

- انگیزه اقدام تروریستی سیاسی یا مذهبی

- هدف تروریسم، شهروندان غیرنظامی

- هدف تروریسم ایجاد رعب و وحشت

- هدف تروریسم ارعاب حكومت وجامعه

- فرد یا گروه تروریست، غیر دولتی هستند؛

- اقدام تروریستی اقدامی غیرقانونی بوده.

هیچ یك از این معیارها به لحاظ جهانی به عنوان معیارهایی ضروری یا كافی برای تعریف تروریسم شناخته نشده‌اند.  واژه تروریسم ازواژه Terrorisme كه درقرن هجدهم درفرانسه مطرح شد، برگرفته شده است. اصل این واژه از فعل‌های Terrere(به معنای ترساندن) و Deterrere(به معنای ترساندن از) در زبان لاتین مشتق شده است. كاربرد معاصر این واژه به سال 1795 برمی‌گردد كه از این واژه برای توصیف اقدامات ژاكوبن‌ها درفرانسه استفاده می‌شد. جهان هنوز درتوضیح ریشه ها و دلایل تروریازده سپتامبر، حیران و فاقد زبان مشتركی است.

عده ای براین نظراند كه این، واكنشی است دربرابرتحمیل یكجانبه وعجولانهء ارزش های دمكراتیك جوامع غربی به جوامع اسلامی. برخی از «ستیز فرهنگ ها» سخن می گویند و اقدامات خشونت باری نظیر این ترورها را نیز حاصل خشم و دشمنی و بعضاً بغض و كین نسبت به ثروت و قدرت و فرهنگ مدرن درجهان اسلام و بویژه درمیان عرب ها می دانند و عده ای دیگرعملیات تروریستی یازده سپتامبر را ناشی ازناسازگاری، حقارت و احساس یأس ِ انسان هائی می دانند كه دراثرمواجهه با دگرگونی های پرشتاب و بنیادین در راستای مدرنیزاسیون، شاهدند كه چگونه ارزش ها و ُسـنّت های مقدّس شان بی اعتبار می شوند و روند میرائی و زوال را می پیمایند.

بنیادگرائی اسلامی را می توان واكنش قهرآمیزمسلمانان افراطی در مقابله با نفوذ فرهنگ و ارزش های غرب دانست.

بنیادگرائی اسلامی، اساساً یك ایدئولوژی جهان سومی است و به همین جهت دركشورهای دموكراتیك و پیشرفته و صنعتی، پایگاهی ندارد. این ایدئولوژی ازآغاز قرن بیستم و همزمان با حضور روزافزون کشورهای استعماری غرب در كشورهای مسلمان آشكار شد كه در مصر و سوریه بصورت گروه «اخوان المسلمین» و درافغانستان تحت نام جهاد، مقاومت، طالب وگروه های دیگرتروریستی ظاهر گردید.

مسئله دیگر، مفهوم «شهادت»، دراسلام است كه نوعی حقانیّت دینی و تاریخی به «شهید» می دهد كه طی آن، اگر چه فرد (شهید) اززندگی دُنیوی دست می شوید، اما با شهادت خویش به «لقاالله» نائل می گردد ودر «آن دنیا» جاوید می مانَد. این چنین است كه بقولی «شهید، قلب تاریخ است» یا گفته دیگر «شهید، شمع تاریخ است» ... اعتقاد به «شهادت»، از خودبیگانگی فرد را دامن می زند و درارتكاب عمل باعث نوعی «بی حسی اخلاقی» می گردد كه طی آن، هرعمل و جنایتی «مشروع» می شود. بنیادگرای اسلامی - بصورت جنبشی تمام خواه وایدئولوژیك چه درحوزهء عمل و چه درحوزهء عقاید، شباهت های فراوانی با توتالیتاریسم و خصوصاً فاشیسم دارد.

 

جهاد چیست؟ وچه معنا میدهد؟؟؟


به نام دین حدین دین راشکستند

دو بال مرغ آمین را شکستند

به مذهب وبه مردم کینه دارند

چوچنگیرکیش وآئین راشکستند.

مجاهد کیست؟ ودست آوردهای جهاد چیست؟

مجاهد به خاطرچوکی وپیسه جهاد کرد، غریب وبیچاره را کشت، بی پدروبی مادرویتیم بیوه وطن رامهاجرکرد، این جهاد است؟؟؟ امریکایی، انگلیس، جرمنی، عربی، پاکستانی وایرانی وحدود پنجاه کشوررا دروطن آوردند، این جهاد است؟؟؟ با شوروی پروتوکول کردند، همرای امریکا پیمان بستند، درعربستان قران خوردند، ازپاکستان فرمان بردند، ازایران بوجی های دالرگرفتند. شیرپورراچپاول نمودند، زمین ودارایی های ملی وشخصی راتاراج کردند، فرزندان خویشرا درغرب فرستادند، آیاهمین جهاد است؟؟؟ بلدنگ وقصربناکردند، رشوت خوردند، زورگویی نمودند، راه گرفتند، موترشیشه سیاه وتعقیبی دارندوچریک (بچه) نگاه میدارند وچریک می رقصانند، همین جهاداست؟؟؟

جهاد واژه عربی است واین نام در طول قرنها شامل دو معنی متفاوت بوده است. یکی تند روی بیشتر و یگری تند روی کمتر. اولی براین باور است که مسلمانان قرائتی را باید کافردانست و واجب القتل. (اینست که میبینیم افغانها- الجزائریها- و مصریها مصروف جنگ وستیز و کشتار جهاد هستند.) دومین معنی جهاد همانست که صوفیها و درویشان به آن استعان دارند. اینها معنی قانونی و واقعی جهاد را طرد میکنند - از لشکر کشی بیزارند- وازمسلمین میخواهند که ازمال ومنال این دنیا چشم بپوشند تا رستگار شوند.

جهاد درمعنی کشورگشائی آن همیشه از جنبه های اساسی زندگی مسلمانان بوده است. باین دستاویزبود که درسال 632 مسلمانان سرتاسر شبه جزیره عربستان را تحت تسلط داشتند. باین جهت است که مسلمانان یک قرن بعدازین تاریخ سر زمین وسیعی راکه از افغانستان تا اسپانیا امتداد داشت باشغال خود درآورده بودند. پس ازآنهم با تحریک و توجیه جهاد بود که سرزمینهای دیگری ازقبیل بالکان- هندوستان- سودان- وآسیای صغیرهم بتصرف مسلمین در آمد.

امروزجهاد مهمترین سرچشمه تروریزم بوده ومشوق حرکتهای خشونت آمیز توسط گروههای خود جوش جهادی میباشد. چند نمونه از این گروههای جهادیستی اینها هستند:

جبهه اسلامی بین المللی برای جهاد علیه یهودان و صلیبیان.

لشکر جهاد. این یکی مسئول کشتاربیش ازده هزارتن مسیحی اندونزیا.

حرکت الجهاد اسلامی. پیش قراول خشونتهای کشمیر.

جهاد اسلامی فلسطینی. درنده ترین گروه تروریستی

جهاد اسلامی مصری. مسئول قتل انور السادات وشمار فزونی از دیگران و...

جنگ وجهاداسلامی وشرعی درپاکستان، سربریدن، شلاق کوبیها، حملات انتحاری ومردم ستیزی.

جهادومجاهد وطالب درافغانستان، ویرانی وبربادی، حملات انتحاری وافراطگرایی، قتل وخونریزی، دزدی وچپاولگری، وحشت ودهشت، پولپرستی، کرسی طلبی وچپاول زمین ودارایی ملت...

جهاد اسلامی یمنی. مسئول کشتن مبلغان دینی مسیحی.

تعدادی ازاندیشمندان برخلاف سردسته های که ازنام جهاد مصروف قتل وویرانگری اند؛ سه استاد پوهنتون آمریکائی در مورد جنگی نبودن مفهوم جهاد چنین میگویند:

- ابراهیم الرابی استاد الهیات پوهنتون هارتفورد میگوید: جهاد تلاشیست علیه وسوسه های درونی و علیه همه مبانی وسوسه در اجتماع.

- داکترفرید ایسک استاد الاهیات پوهنتون آبرن میگوید: جهاد یعنی مبارزه علیه ستم جنسی اپارتهید جنسی. جهاد یعنی هواداری ازحقوق زنان.

- بروس لارنس استاد الهیات پوهنتون دوک میگوید: جهاد یعنی محصل درسخوانی باش- همکار بهتری باش- شریک بهتری باش. مهمترازهمه اینها برخشم غریزی خودت غلبه کن.

چه خوب میشد اگر روزی جهاد به مرحله ی ازتکامل میرسید که تنها خواستش تشویق مسلمین بود برای غلبه برخشم غریزی. بازگشت ازبیراهه تروریزم و کشورگشائی و برده داری تنها با همت خود مسلمانان واذعان آنها بواقعیات تلخ و انکارناپذیرمفهوم تاریخی جهاد امکان پذیراست.

 ازاینها گذشته مسلمانان همراه با عذر خواهی ازقربانیان جهاد دست بساختن یک زیر بنای غیر خشونت آمیز جهاد اسلامی بزنند (که البته این را باید سخت ترین مرحله دانست) واز راه اندازی جهاد قتل وکشتاردست بردارند. متاسفانه چنین حس پشیمانی هنوز بین مسلمانان رسوخ نکرده است: جهاد خشونت بارهمچنان وتا آینده ای نامعلوم ادامه خواهد داشت.



جهاد گران از پاکستان تا افغانستان

 

آن زخم كدام است كه درمان نشود؟

 آن غم كدام است كه جبران نشود؟

 خائین خائیف است اگرعمری بگذرد

 ویرانه ها برد ست اوآبادان نشود.

 درسال ۱۳۷۱ خورشیدى دولت مجاهدین به ریاست صبغت الله مجددى وارد کابل گردیده وسپس برهان الدین ربانی جایگزین آن شد. این حلاوت و شیرینی عمرى کوتاه چون حباب داشت. چرا که درسومین روزاین پیروزى درحالی که شلیک هاى شادیانه تفنگها همچنان ادامه داشت، به یکباره لوله تفنگ ازآسمان به سوى یکدیگر نشانه رفت تا باردیگرتراژدى خونین جنگ وکشتار وقصه تلخ دربدرى ادامه یابد. دورقیب یعنی مسعود وربانی وگلبدین حکمتیارجنگ با یکدیگر را تدارک دیدند و به تدریج دیگرگروه ها ورقبا را نیزدراین جنگ، کشتار، ویرانی وبی سرنوشتی سهیم کردند. حاصل این ستیز وتضاد جد ید تحمیل چهارسال جنگ، ویرانی شهرهایی چون کابل، قندهار، مزارشریف، بتهای بامیان و دهها شهردیگر، کشتا رده ها هزار نفر، افزودن برانبوه معلولان ومجروحان و تداوم مهاجرت ویاس و ناامیدى بود. ازاین تضاد وجنگ، فرزندى متولد شد که طالبان نام گرفت.

 جهاد افغانستان باعث تحقق رویائی شد که تا دهه ی هشتاد مطلقا ذهنیت محافظه کاران جدید ارزیابی می شد. این رویا، اشغال نظامی خلیج فارس و میدان های نفتی آن بود. رابطه ی مستقیمی میان جنگ علیه مردم افغانستان و حضور جاری ارتش ایالات متحده در آسیایی مرکزی، و سایر نقاط نفت خیز دیگر وجود دارد. برای وارد کردن ایالات متحده در بخش هائی از جهان که تا دهه ی هشتاد خارج از دایره ی نفوذ آمریکا قرار می گرفتند،  جدالی سخت درگرفته بود. این جدال، از سال های ۱۹۸۰ که جهادی های افغانی از ایالات متحده، چین و اسرائیل اسلحه گرفتند تا علیه اردوی سرخ بجنگند، آغاز شد، به سال های ۱۹۹۰ که جنبش طالبان با حمایت مستقیم ایالات متحده وانگلیس به وجود آمد، کشیده شد،  و تا امروز هم که ایالات متحده با ایجاد جنگ دیگری در افغانستان، راه های دخالت وسیع خود در جمهوری های تازه استقلال یافته ی آسیای میانه را هموار می کند، ادامه دارد.

 سرمایه گذاری سیاواستخبارات انگلیس ازطریق پاکستان  برای جهادیهادر سال ۱۹۸۴ به ۲۵۰ میلیون دالر رسیده بود «یعنی در همان حدی که در سال های پیش از آن انجام شده بود»، اما پس از آن بود که این سرمایه گذاری سربه آسمان زد: در سال ۱۹۸۶ به ۴۷۰ میلیون دالر، و در سال ۱۹۸۷ به ۶۳۰ میلیون دالر رسید. ایالات متحده، به سختی کوشید تا کشورهای دیگر، از جمله چین را وارد دعوا کند. بنا به گزارش «چارلزفریمن» که سفیر ایالات متحده در چین بود، «از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۴ چین به ارزش ۶۰۰ میلیون دالر اسلحه به افغانستان فرستاد.»

  ویلیام کیسی ریس سیا نه تنها سرمایه گذاری برای جنگ افغانستان را توسعه داد، بلکه هدف های جاه طلبانه اش را نیز گسترش داد. حالا دیگر سیا به پیروزی می اندیشید و سلاح های تخریبی و دلفریب بیشتری را برای مجاهدین تامین می کرد، که از آن جمله می توان از راکتهای زمین به هوای ستینگر نامبرد که توانستند ضربه های کاری به طرف درگیر بزنند و ابعاد تخاصم را تعمیق کنند. وقتی جهاد توسعه یافت، سیل مسلمانان متعصب عرب، از کشورهای مختلف اسلامی، به پاکستان برای جهاد افغانستان سرازیر شد.

 کشورهای مختلف عربی، از جمله مصر وعربستان سعودی، چون سازمان های بین المللی طیف راست اسلامی – مثل اخوان المسلمین، اتحادیه جهانی مسلمانان، جماعت تبلیغی به مثابه سازمان مسیونرهای اسلامی که مرکز شان در پاکستان بود، کارزارهای را برای سربازگیری از جهادی ها آغاز کردند.

 بدین گونه بود که رویاهای اسامه بن لادن برای وحدت گروه های بنیادگرای اسلامی، بسیج آنان در سراسر جهان برای یافتن جنگجویان مسلمان، انتقال آنان به پاکستان و قاچاق کردن شان به افغانستان برای پیوستن به جهاد، تحقق یافت. یک تحلیلگرعربی نوشته است: «به بسیاری ازآن خشک اندیشان مسلمان گفته شده بود که برای مطالعات و تحصیلات مذهبی به پاکستان می روند» وی می نویسد:  عمومآ در طول شش هفته آموزش مذهبی برای طلابی که از نقاط مختلف جهان به پاکستان آمده بودند، پیشنهادی در مورد آموزش فوری نظامی به آنان داده نمی شد. حتی سخنی هم از جهاد علیه روسیه یا دولت کابل به عنوان دشمنان خدا به میان نمی آمد. این مسائل، پس از آن دوره ی شش هفته ای مطرح می شد. در این مرحله، افسران سرویس اطلاعاتی پاکستان (آی اس آی) که معمولا مفتی بودند، ظاهر می شدند و از موقعیت و فرصت برخورداری طلاب از آموزش های نظامی سخن می گفتند. بدین گونه بود که امکانات آموزش های نظامی برای هزاران جنگجویی که از الجزیره، مصر، سودان، عربستان سعودی و سایر کشورهای اسلامی به پاکستان رفته بودند، فراهم می شد.

  به قول احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی و نویسنده کتاب «طالبان»، بین سال های ۱۹۸۲ و ۱۹۹۲، سی و پنج هزار اسلامیست تند رو از چهل و سه کشور، در جریان جنگ و عواقب جنگ، دوش به دوش مجاهدین ماشه را می  فشردند و ده ها هزار جهادی دیگر در پایگاه های که ضیاء الحق درمرز پاکستان وافغانستان برپاکرده بود، آموزش نظامی می دیدند «احتمالا صدهزار مسلمان تندرو با پاکستان و افغانستان رابطه ی مستقیم داشتند و زیر نفوذ سیا وآی اس آیبودند.» بعضی از آن های که برای مجاهدین استخدام می شدند، در ایالات متحده و جوامع عربی و اسلامی مستقر شده بودند. تردیدی وجود ندارد که حمایت ایالات متحده از مجاهدین، که بیشترش به جیب اسلامیست های تندخو و تندرو می رفت، اشتباه فاجعه بار بود. این حمایت افغانستان را ویران کرد، به سقوط دولت انجامید و به اقتدار منطقه ای وسلطه ی جهانی جنگ طلبان اسلامیست و سایرین ره برد. این حمایت منجر به ایجاد شبکه ای جهانی از جنگجویان اسلامی که عالی ترین آموزش های نظامی را دیده بودند، در کشورهای بسیاری شد که شدیدا وابسته به اسامه بن لادن بود که به زودی سازمان القاعده را تشکیل می داد.

  این حمایت ملتی متلاشی ازخود به جا گذاشت که تبدیل به القاعده و سایر اشکال تروریست شدند؛ و باعث ایجاد شرایطی شد که سرویس اطلاعاتی پاکستان در لوای آن امکانات رشد طالبان را در سال های ۱۹۹۰ فراهم آورد.  هنوز هم مدافعان جهاد، حتی آنانی که در سال ۲۰۰۵ به جنگ جهانی علیه تروریسم، و مستقیما گروه های اسلامی، وفا دارند، هم چنان بر آنند که آن سیاست درست بود.  «دانیل پایپس» سرسخت ترین مدافع مبارزه باگروه های اسلامیست و پسر «ریچردپایپس» که درنخستین سال های دولت رونالد ریگن با «گروه کارملیت ها» همکاری می کرد، می گوید «من فکر می کنم در آن زمان بسیار درست عمل کرده ایم.» در آن سال ها، دانیل پایپس از مقام های ارشد وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی بود و با طنین نظریه ی «واین برگر» در معامله با شیطان، می گوید: «ما از استالین در مقابل هیتلرحمایت کردیم. به انتخاب های دنیای واقعی باید توجه کرد.»

 به نظر پایپس، نظامی ترین افراد در میان مجاهدین، بهترین جنگجویان بودند «به هر صورت، تندروترین اسلامیست ها، ضد شوروی ترین شان بودند.» «استیفن س. کوهن» که در سال های ۱۹۸۰ از مقام های ارشد وزارت امور خارجه بود، در این مورد که بسیاری ازکار کشته های ایالات متحده در جنگ افغانستان، از جمله مقام های  سیا و معماران سیاسی چه نظری داشتند، می گوید «کسانی که ما از آنان حمایت می کردیم، از کثیف ترین، کریه ترین و زشت ترین نوع خشک اندیشان مذهبی بودند. بعد از حمله اردوی آمریكا به افغانستان و در پى حادثه ۱۱ سپتامبر هسته القاعده دیگر بار در نزدیكى مرز هاى پاكستان گرد هم آمد، آنها به منطقه قبیله نشین مراجعه كردند و در سرحدات پشاور كه زادگاه این گروه بود، به تقویت قواى خود پرداختند. در نخستین سال هاى پس از ۲۰۰۱  نیروهاى پاكستان و آمریكا بارها شمار زیادى از رهبران بزرگ القاعده را دستگیر كردند اما مدتها میگذرد  دیگر هیچ چهره برجسته و شاخصى از طالبان در پاكستان كشته و یا دستگیر نشده است. پس از یازدهم سپتامبر، واشنگتن متناسب با حال و هوا و خواست تصمیم گیرندگان و بدون آن که ارتباط زیادی با تهدیدهای «واقعی» داشته باشد، تنها با متمایز ساختن «آنانی که با ما هستند» و «آنانی که علیه ما هستند» تعریف جدیدی از تهدیدها و دشمنان نامتقارن ارایه داد.

 ازاین تضاد و جنگ، فرزندى متولد شد که "طالبان" نام گرفت. عصر طالبان در تاریخ معاصر افغانستان سیاه ترین دوره این کشور نامیده شده است. عصرى که تحجر، افیون و تروریسم نه تنها مردم افغانستان که تیغی بر گلوى تمامی بشریت شد و به رغم سرنگونی رژیم این گروه متحجر، تاوان و پیامدهاى حضورآنان همچنان ادامه دارد و همچنان قربانی می گیرد. حادثه یازده سپتامبر که بیش ا ز سه هزار شهروند بیش از ۶۰ کشور جهان رادر کام مرگ فرستاد، موجب شد تا "انفعال" جهانی درقبال پدیده هایی چون طالبان و تروریسم به " تحرک " تبدیل شود.

 درافغانستان نیروهای مرتجع وبنیادگراهمیشه درتلاش هستند که نهاد های مدنی و دموکراتیک را درنطفه نابودسازند. ما هنوزنه دموکراسی را تجربه کرده ایم و نه سکیولاریزم.

 برای اولین باردرتاریخ کشورما مشروطه خواهان تلاش ورزیدند روزنه هایی ازدموکراسی را وروشنگری رابرروی مردم بگشایند وقهرمان ملی امان الله خان تلاش ورزید اولین قدم های درزمینه سکیولاریزه کردن جامعه بردارد.

 اما خادم دین رسول الله نه تنها که نوزاد سکیولاریزم را حلق برید بلکه راه را برای استبداد نادرخانی بازکرد.

 وحاکمان مرتجع تا که توانستند ازدین مردم سود بردند وخود را نماینده خدا اعلان نمودند و...؛ و بنیادگرایان اسلامی در دهه هفتاد هجری خورشیدی نشان دادند که چگونه دین را می توانند برای برآوردن امیال شوم شان به کار گیرند.

 آنان با پیروزی تنطیمی خویش نشان دادند که دین شان وسیله رسیدن به قدرت نا مشروع شان است و نه رابطه اخلاقی انسان با خداوند. آنان تاکه توانستند به نام مذهب کشتند، دریدند، خوردند ومستی کردند.

 آنان زیرپرچم اسلام خون هفتاد هزارکابلی را ریختند، بردختران تجاوز کردند، به اسیران ادرار خوراندند و رقص بسمل تماشا کردند و تازیانه زدند، دست بردند وقتل عام کردند؛ اما اینک با پروژه دموکراسی که بی پنجاه ودوبا خود آورده است آنان نیکتایی زده اند وبا دهل دموکراسی رقصیدن گرفته اند وازدموکراسی اسلامی ودموکراسی شرقی بحث می کنند؛ اما باید دانست وآنان می دانند که پایکوبیدن ودست افشاندن به نام دموکراسی اسلامی وشرقی فقط آب درهاون کوبیدن است وبه هرقیمتی د قدرت ماندن.

 برسی علل نا كآرامدی تنظیم های جهادی افغانستان در راستای دولت سازی ودولت داری ازانجهت دارای اهمیت است كه این احزاب درطول بیش ازسه دهه ازحیات سیاسی خویش ازچه رویكرد هاو چرخشهای مثبت ومنفی بر خوردار بوده كه از این حیث می تواند درعملكرد و فعالیت های این تنظیم ها تا ثیرگذار باشد. وازسوی دیگر بحث آسیب شناسانه ازعملكردمجاهدین و احزاب جهادی یکی ازمباحث پیچیده و پرابهامی است که در دیدگاههای مختلف، با ناهمگونی و تفاوت مورد بررسی و ارزیا بی قرارمی گیرد. نقش مجاهدین در پروسه دولت سازی و دولت داری، درکمبود ها، ناتوانیها و ناکامی های آنها مشخص می شود؛ امانکته قابل تحلیل در این پروسه، ریشه یابی و درک دلایل وعوامل این ضعف ها و شکست هااست.

 ازجانب دیگرنمی توان دلایل وعوامل ضعف وشکست مجاهدین را در یک عامل محدود کرد و یا آن را از یک زاویه خاصی تحلیل نمود. این ضعف ها وناکا میها به عوامل مختلف داخلی وخارجی برمی گردد.

 گرچه مجاهدین یا حد اقل برخی ازعناصر وگروههای ازمجاهدین درریشه یابی ناتوانیها وناکامیهای خود دردرجه اول به مسایل احساسی، عاطفی، تنظیمی، قومی، ناتوانی رهبری، تمامیت خواهی و انحصار گرایی، قدرتطلبی وناپختگی در مسایل سیاسی و... چنگ می زنند كه این عوامل درجای خود قابل بررسی است ودرنا كامی مجاهدین نقش عمده دارد، اما افراد و حلقه های دگراندیش ومخالف افکاروباورهای مجاهدین ازگروههای چپ تا عناصر وحلقه های لیبرالو سیکولار طرفدارغرب وهمچنین بعضی تحلیل گران ومحققین خارجی دلایل وعوامل دیگریرا دراین ناتوانی و شکست دخیل واثرگزار می دانند آنها عوامل اصلی شکست مجاهدین در دولت سازی و دولت داری را به التزام وباورهای دینی و مذهبی مجاهدین دراموردولت وسیاست، مخلوط نمودن عنعنات قومی ومذهبی، تشتت، عدم هماهنگی داخلی و دخالتهای خارجی ارتباط می دهند وچپاولگری، دزدی، سلاح کشی، تفنگداری، آدم کشی رانیزیکی ازعلل اساسی ناکارآمد واعمال سیاه آنان میدانند.

 مجاهدین از زمان شکلگیری شان که با حاکمیت حزب دمکراتیک خلق افغانستان به این نام پا به عرصه فعالیت نظامی گذاشتند و سپس نام مجاهدین دردوران حضورنظامی شوروی وتا دوران حاکمیت وسقوط تا کنون نیزیک گروه فکری و سیاسی یکپارچه، وهماهنگ نیستند نه تنها یکسانی وهماهنگی فکری وعملی درمراحل مختلف این دوره ها میان مجاهدین وجود نداشت، بلکه تضادها و تناقض های گوناگون وپرشماری دربرداشتها، دیدگاهها و عملکردهای آنان مشاهده شده است. تشتت و پراگندگی مجاهدین، حتی دربرداشتها و تفسیرهای شان ازتعالیم واحکام اسلام است که رهبران و تنظیم های مختلف مجاهدین ازدولت اسلامی وویژگیهای این دولت تصویرمتفاوت ومتعارض ارایه می کردند یک رهبر و یک تنظیم اسلامی وجهادی مشخصات دولت اسلامی را یک چیزو رهبروتنظیم دیگرچیز دیگرمعرفی می کرد. به عنوان نمونه که عمق تصویرمتفرق و ناهمگون مجاهدین را ازدولت اسلامی متبارزبسازد.

 دراواخرثور سیزده هفتادیک تعدادی ازنیم چه باسوادان مجاهدین از وزارت اطلاعات وفرهنگ نزد مولوی محمد یونس خالص رهبرحزب اسلامی شاخه خالص رفته. خالص آنروزها درکابل به سرمی برد. هدف آن بوده تا موافقت مولوی خالص رابرای ظاهرشدن زنان درپرده تلویزیون غرض خواندن خبرومطالب دیگرجلب شود. وی درشورای رهبری آن وقت ظاهرشدن زنان رادرتلویزیون مغایر با اسلام و خصوصیت یک دولت اسلامی خوانده بود.

  اما مولوی خالص نه تنها دلایل این جمع را برای نطاقی زنان درتلویزیون نمی پذیرد وآن را غیرشرعی میخواند بلکه درمورد اسلامی بودن و غیراسلامی بودن دولت گفت: په هغه دولت کی کمونیستان وی، شیعگان وی، سیکان او هندوانوی اوبه دفترونوکی زنان وی دا دولت اسلامی نه دی. (درآن دولتی که کمونیستان مشارکت داشته باشد، اهل تشیع وجود داشته باشد، سیکها و هندوها باشند ودردفتر هازنان کارکنند، آن دولت اسلامی نیست.)

 برهان الدین ربانی ریس تنظیم جمعیت وریس دولت تنظیمی درسال هفتادیک درمسجد وزیراکبرخان می گفت:

 «من مخالف کاربازماندگان دولت کمونیستی درنظام اسلامی وموجودیت زنان ودختران درادارات دولتی ودرجاده های شهرکابل هستم ...»

 عبدالرب رسول سیاف مسوول تنظیم اتحاد اسلامی وشریک قدرت ودولت درحکومت تنظیمی درتلویزیون باصراحت بیان داشت: (کابل وخاک کابل نجس است آ این شهرراویران نموده وازخاک پاک واسلامی پاکستان واعراب دوباره شهرکابل راساخت، اماسیاف ومتحدین، کابل راویران نمودند واما اعمارنکردند).

 مسلما این برداشت وموضع گیری سران جهادی به عنوان سران جهادی ازباور، تعلقات و تعصبات مذهبی، اتنیکی آنان ریشه می گرفت. شاخصه دولت اسلامی ازدیدگاه آنان همین رعایت ذهنیت وتمایلاتش محسوب می شد بدون انکه همسانی تمایلات خودها را با احکام و تعالیم اسلامی مورد عنایت قراردهند.

 

 

استقراراداره تنظیمی، بی قانونی، چپاولگری وآدم کشی













هردل كه نیست درغمِ ملت، شكسته باد

عهدی كه نیست ضامنِ وحدت، گسسته باد

هر دركه گشت لانهء سودا گرانِ خون

بر آبروی خونِ شهیدان، او بسته باد.

كدام جهاد وكدام مقاومت، جهاد برای جـــــــــیب بركردن، جهاد برای زندگى كردن درخانه های وزیراكبرخان وشیرپور، جهاد برای موترهاى لاند كروزر، جهاد برای چور كردن بیـــــــت المال، فقط توهین كردن است به كلمه مقدس جهاد ازكجا كردن اینقدرارگاه وبارگاه، ایا مفهوم جهاد دزدى وادم كشــــــــى و چورجباول اســـــــت نباید ازكلمه مقدس جهاد سو استفاده كرد وجهاد مقدس را بد نام كرد كسی كى جهاد میكند سر ومال خودرا بنام الله فدا میكند تا رضایی الله رابدست ارد نى چور جباول، تا جیـــــــب هایـــــــش برشــــــــود وباز بگوید كی من جهاد كردیم بخدا قسم است كى روی شان ســـــــــــــــیاه است ونزد الله جوابگو هســــــــــتند.

درکشورما سه ونیم دهه می شود که جنگ، آدم کشی، بی قانونی، وحشت وبربریت ادامه دارد. هزاران انسان قربانی هوس وآرزوهای تعدادی افراد قاتل وتفنگ بدست گردیدند. با اقدام نظامی (کودتا) ثورسال سیزده پنجاه هفت خورشیدی دشمنان سعادت و آزادی وطن ما درتبانی با باداران غربی وشیخ های عیاش ومعامله گرعربی دست به اعمال ناروای زده و زیر نام جهاد آب به آسیاب دشمنان مردم و وطن ریختند. ودرواقعیت امربا دریافت اسلحه وپول ازکشورهای متعدد عملآ به آتش جنگ پطرول پاشیدند. پس از (هشت) ثور (سیزده هفتادیک) که قدرت دولتی به دسته های به اصطلاح مجاهد ین منتقل گردید، درنتیجه گروه های مسلح برای تصرف قدرت وچوروچپاول دارایی ملی ومردم، دولت مرکزی عملأ ازبین رفت وبه چند ین مرکزقدرت (کابل، شمال، هرا ت، جلا ل آباد، کندهار، بامیان) وشهرکابل به بیش ازده ها حاکمیت تبد یل شد. زیربنای مادی ومعنوی دولت نابود گردید وتقریبأ هشتاد درصد بناهای شهر کابل بخاک یکسان شد. ده ها هزار انسان بیگناه بقتل رسیدند، موج تازه مهاجرت تحصیل یافته ها وکارآزموده های کشور وملیون ها نفر دیگربه خارج آغاز گردید. این موج خیلی سهمگین کوچ دسته جمعی افغانها که تقریبأ یک دهه ادامه یافت کشور را عملأ ازوجود افراد مجرب وکارآزموده خالی نمود. باتصرف کابل شقاق ونفاق وچند دستگی بین آنها نمایا ن ومردم ستمدیده؛ پریشان وکشوربه ویرانه مبدل گردید.

بعد از سقوط حکومت دکتور نجیب الله، دولت تنظیمی از پشاور (پاکستان) به کابل انتقال نمود، و بعد ازختم دوره مجددی، ربانی در ماه جون ١٩٩٢ برای مدت چهار ماه به حیث رئیس دولت قدرت را بد ست گرفت. مردم تصور مینمود که جنگ های ١٣ ساله خاتمه می یابد و درکشور صلح و آرامش مستقرمی شود. ولی نه تنها جنگ خاتمه نیا فت بلکه چنان جنگ هایی بین گروه های مختلفی به اصطلاح مجاهدین شعله ور گردید که افغانستان ومردم آنرا به فاجعه کشاند. این جنگ ها زمانی شدت اختیارنمود که ربانی بعد ازختم دوره چهارماهه ریاست دولت، طبق معاهده پشاورباید قدرت را به شورا تحویل میداد متاسفانه نه تنها برای تسلیمی قدرت اقدام صورت نگرفت بلکه به بهانه های مختلف به تداوم آن تلا ش نمود. بد ین ترتیب شورای رهبران آنوقت که بیشتر تحت نفوذ ربانی بود، به عنوان اینکه انتقال قدرت به شخص دیگرازسبب جنگ ها ناممکن است، دوره زمامداری ربانی را اولاً به ٤٥ روزوسپس تا زمان دایر شدن لویه جرگه تمدید نمود. بعداً با دایرنمودن شورای حل وعقد در ٣٠ دسامبر ١٩٩٢ که ربانی یگانه کاندید درریاست دولت باقی ماند، بحیث ریس دولت برگزید شد. درین شورا نمایندگان حکمتیار، حزب اسلامی خالص، محاذ ملی برهبری پیرگیلانی، جنبش ملی اسلامی و حزب وحدت اسلامی نه تنها شرکت نداشتند بلکه عملآ جناح ربانی باشرکت ندادن آنان دردولت زمینه سازجنگ های بعدی نیزگردید.

قبل ازتدویرشورا، جناح مخالف تهدید نموده بودند که درصورت دائرشدن این شوراوانتخاب ربانی بحیث رئیس دولت، جنگ ادامه پیدا مینماید. متعاقباً حکمتیار، خالص، مجددی وگیلانی شدیداً شیوه انتخاب ربانی را مورد اعتراض قرار داده متذکرشدند که ربانی درانتخاب خویش درریاست دولت جهل کاری وحق تلفی نموده و این عملکرد وی جنگها را درکشور تشدید می نماید. باین ترتیب ربانی دوره ریاست چهار ماهه خویش را تا زمانی دوام داد که توسط قوای طالبان ازکابل مجبوربه فرارگردید. زمامداری وی مجموعاً سه ونیم سال یعنی تا د سمبر ١٩٩٦ دوام نمود. طی این مدت فشاررهبران، نارضایتی مردم وتقاضاهای مکررسازمان ملل متحد درمتقاعد ساختن ربانی برای انتقال قدرت به نمایند گان واقعی ملت به اساس پلان های مطروحه عاجزماند وبا هرطرح ارایه شده ازجانب نمایند گان سرمنشی ملل متحد، برعکس گروپ کرسی نشینان کابل جنگ تازه ای را سازمان میدادند.

تا زمان سقوط اداره ربانی درکابل تنظیم ها واحزاب سیاسی درحاشیه قرارگرفتند واخرین روزهای زمامداری، صرف حکمتیاربعد ازجنگ های شدید بین قوای جمعیت وشورای نظار، بعد ازحصول کرسی صد رات موقتاً تطمیع گردید. ربانی مخصوصاً محکوم به این بود که با روحیه قومی و منطقوی عمل نوده ونمیخواهد حاکمیت راازدست بدهد، وهم وی باساس قرارداد ها و تعهدات، منافع ایران، تاجکستان و روسیه را تآمین می نماید.

ازجانب دیگربا چاپ بانکنوتهای پنج هزاری وده هزارافغانی درمسکوعملآ خرید وفروشی اراضی، قوماندانان وجنگجویان رواج پیدا نمود وازجانب دیگرسرازیرشد ن سلاح ومهمات ازروسیه، ایران وتاجیکستان (اسارت اتباع روسی با یک بال طیاره انتنوف وده ها تن سلاح ومهمات درقندهار، توزیع سلاح بدون قنداق ودارای شیب مخصوص ساخت ایران واکمالات بدون وقفه ازمیدان هوایی کولاب درتاجیکستان) عملآ جنگ راشدت بخشید. درماه جدی سال سیزده هفتاددویکتعداد افراد سرشناس که وظایف قابل توجه دراداره استخبارات دولت ربانی داشتند. دردوره زمامداری ربانی ومسعود درشهرکابل وسیله دستگاه استخبارات وبه هدایت فهیم، انجنیرعارف، کرام الدین کریم، عبدالله توحیدی و... به قتل رسید ووضع کابل وولایات خیلی وخیم وکشوربه چندین مراکزقدرت تقسیم گردیده بود.

چوروچپاول، دزدی ورهزنی، راه گیری ووند بازی، قتل وقتال، وحشت وبربریت، ظلم وستم، بستن وبردن، بگیروبزن، فیرراکت سکروکلستر، توپ وتانک، رقص مرده و خنده زنده، تیزاب پاشی ومیخ کوبی، بریدن شرم جاهای انسانها وولادت نمودن زنان درپوسته های امنیتی ... جزی مصروفیت روزانه نیروهای امنیتی گردیده بود.

(آقای فیلکس ارماکورا) نماینده سازمان عفو بین المللی، بعد ازبازدید ازکابل، دران زمان گفت: < ... درکابل وضع حقوق بشرناگوارترازسابق وچور وچپاول و قتل های فردی و دسته جمعی وجود دارد، وراکت هابطور مسلسل اصابت می کند وهم آب وبرق وقانون وجود ندارد. صرف درجلال آباد ومزارشریف وضع نسبتاً بهتراست ودرمتباقی مناطق افغانستان قضاوت درمورد جرایم به اساس شرعیت اسلامی ازجانب خود قوماندانان محلات ومناطق صورت می گیرد... > درماه مارچ ١٩٩٣ رهبران تنظیم ها راهی مدنیه منوره شده وباحضورداشت پادشاه عربستان سعودی ونوازشریف صدراعظم پاکستان تعهدسپردند وقسم خوردند که دست ازجنگ کشیده ودرتقسیم قدرت به همه جوانب درگیراقدام نمایند اما بمجرد مواصلت، جنگ وکشتارجدیدی آغازگردید.

درین مذاکرات فیصله گردید بود: ربانی درتحویلی قدرت تا هژده ماه اقدام نموده، اسلحه از مردم جمع آوری و هکذا ملکیت ها و دارائی های تاراج شده دوباره به مالکین آن مسترد گردد و حکمتیار بحیث صدراعظم منسوب شود. مولوی خالص از امضای این معاهده امتناع ورزید و مجددی در پایان معاهده نوشت که با ملاحظات امضاء شد؛ اما در ترکیب کابینه بین رهبران تنظیم ها، بعد از مناقشات زیاد در جلال آباد توافق به میان نیامد و یکباردیگرحملات راکتی بالای شهر کابل شد ت بی سابقه کسب نمود. طى سالهاى ١٩٩٢- ١٩٩٦ تفنگداران قدرت پرست که درداخل شهرکابل سنگرگرفته بودند مرتکب ویرانى شهرکابل وکشتاربیش ازهفتاد هزار نفرمردم غیرنظامى وبالنتیجه مسبب اصلى جنایت علیه بشریت شده اند. بنیادگرایان جنگ سالارطی سالهای نخستین زمامداری خویش جنگ را تاسطح کوچه هاى کابل، درجمال مینه و چنداول ومنطقه افشارودیگر نقاط شهر گسترش دادند، و دراین فاجعه بیش ازچهارهزار انسان بى گناه (ازملیت مصیبت دیده هزاره) را درکابل بوسیله توپ و تانک و بمباردمان بى امان قتل عام کردند که این شهکاری آنان به (فاجعه افشار) مسما گردید. این جنایت جنگى یکى ازشواهد انکار ناپذیرى است که مردم کابل آنرا فراموش نخواهند کرد. کشتارمردم هزا ره و شیعه ی منطقه ا فشار در بیست دودلوسیزده هفتادیک خورشیدی لکه ننگی است که تا همیشه بر دامان تفنگداران فاتحه کابل باقی میماند.

درنیمه شب این روز که با سالروزانقلاب درایران همزمان بود، نیروهای دولت که عبارت بودند ازقوتهای: شورای نظار، جمعیت، اتحاد سیاف، حرکت اسلامی و حزب وحدت شاخه اکبری به فشاریورش برده ودراین حمله، منطقه به تصرف نیروهای یادشده درآمد. نیروهای متعرض به مدت بیست چهارساعت، افزون برکشتارمردم، دست به ویرانی، غارت، آتش زدن خانه ها و تجاوز به زنان و ربودن کودکان وجوانان سرگرم بودند. همین رویداد بارها درهجومهای نیروهای فاتحه درچندا ول، دهمزنگ، کوته سنگی وغرب کابل تکرار شد.

تفنگداران با فروش آثارارزشمند تاریخی وتخریب آنچه که قابل انتقال نبودند، آغازکردند، با چور و چپاول دارائی های عامه، از جمله اموال شخصی خانه های مردم تامنابع ذ خیروی وزارتخانه ها، ادارات دولتی، موسسات ملکی و نظامی و حتا حمله و غصب کردن ود ست درازی به مواد امدادی که برای خانواده های مستحق و مرد مان تهی دست مد نظر گرفته شده بود و بالآخره غصب خانه ها وزمینهای تا امروز ادامه داده می شو د. یکی از استدلال های کجروانه جنگسالاران درآن وقت برای سالهای سال این بود که با استخراج وفروشی سنگهای قیمتی مانند لاجورد و زمرد و سایر احجار کریمه پشتوانه اقتصاد جنگی خود راتامین می نمایند. اینها با قاچاق لاجورد وزمرد به سرمایه هنگفت دست یافتند؛ اما ازآنجایی که هنوزهم هزاران مشکل ازفقر اقتصادی تا گرسنگی، تهیدستی، خشکسالی، آوارگی و مهاجرت های درونمرزی و بیرونمرزی موج فزاینده داشته و رنجهای بیکران مردم افغانستان همچنان ادامه دارد، با تاسف مردم مجال آن را به این زودی نخواهند یافت تا قاچا قبران اموال عامه کشور خویش مخصوصاً رهزنان و چپاولگران آثارقیمتی و معادن کشور را به استنطاق بکشند وازآنها حساب بگیرند. اکنون ازیکطرف با سواستفاده ازشرایط جنگ ودشواری های جاری مملکت وازسوی دیگر با استناد براینکه درافغانستان هنوزنیزدولت مرکزی ومسلط براوضاع سراسری وجود ندارد، آنها بازهم به همان اشتهای سابقه دارایی عامه را مانند گذ شته حیف ومیل نموده و به حسابهای جاری و پس اندازدربانکهای شرق وغرب افزودند. واضح است چه درهمان بحبوحه جنگ و بحران سیاسی ونظامی حاکم برافغانستان و چه درآستانه خروج قوای نظامی شوروی ازافغانستان وحتا بعد ازآن چندین بارموضوع فروش وقاچاق سنگها ی قیمتی باربار توسط مطبوعات جهان بشکل علنی مطرح شد اما سودی نبخشید و غبارمسلط جنگ وناآرامی های کشورباعث میشد که کسی نتواند این موضوع مهم را پیگیری کند.

تاراج گران جمعیت اسلامی وشورای نظارهمراه باهمرزمان و همراهان درگوشه وکنار میهن کمین گرفتند؛ کشور تاراج شد و مردم میهن به خاک سیاه نشستند. جنگ وویرانگری سراسر کشوررا فراگرفت، شهرها تاراج شدند، مال بیت المال غارت گردید، آثارهنری وثروت های ملی به عنوان مال غنیمت به بازارها سرازیر شدند. درجریان همه این جنایت خواجه که خود را امیرمی پنداشت با خورجین های زرازشهری به شهری درستیزوگریز بود. کوچیگری وکولیگری دولتمداری را او درتداوم فراروبی عرضه گی محمد خوارزم شاه درقرن بیستم به نمایش گذاشت.
ربانی وشورای نظاربرای اثبات وفاداری اش به سازمان امنیت پاکستان به ارسال تروریست و خرابکار به کشمیر و چچنیا و آسیای میانه پرداخت. وی ازجنگجویان بنیاد گرای تاجیک به حمایت پرداخته وبه آتش جنگداخلی درتاجیکستان دامن زد. ربانی ازسازمان امنیت پاکستان بعد ازآنکه متحدانش اردوی مجهزافغانستان را با قوای هوایی آن نابود کرد، خواست تا به تأسیس اردووسازمان امنیت افغانستان بپردازد. شورای علمای ربانی دررابطه با حقوق زنان به تدوین دقیقأ همان مواردی پرداخت که بعد ها طالبان با پیگیری آنرا اجرا کردند. با ظهورطالبان، ربانی ازنخستین کسانی بود که حمایتش را ازاین گرواعلام نمود. وسران شورای نظارتامیدان شهربه استقبال آنان شتافت اوحتا پول دردسترس آنان قرارداد. زمانیکه مجاهدان هراتی با رشادت وجانبازی تا لشکرگاه پیشروی کردند اوعلیه امیراسماعیل خان که در حالت مریضی باطالبان می جنگید، دست به کودتا زده و موجب شکست مجاهدان هراتی شد.

صد هاهراتی بدست طالبان وپاکستانی ها شهید واسیرشدند. شهرهرات بدست طالبان افتاد. هرات به مستعمره داخلی به پایگاه تجاوزپاکستان مبدل شد. خاطرات ویرانگری های چنگیز وتیموردراین خطه مجددا زنده شد. ربانی که ملا زاده فقیری بیش نبود صاحب ثروت های افسانوی شد. اوازکوخ نشینی نه بدلیل کاروزحمت وذکاوت، بلکه به دلیل فروش و تاراج دارائی های عامه به کاخ نشینی رسید وصاحب ثروت های افسانوی شد. کاخ های ربانی، همسروفرزندانش درکابل، ولایات وامارات متحده همه گواه این مطلب اند. اوکه دراین خاک خودش را مصؤن ازهرانتقادی میدانیست ودربرابر هرانتقاد، اوباشان و اراذلش به تهدیدمردم می پردازند، این گروپ دزد وبدنام ازیاد برده است که اگرامروز درپناه معامله گری هایش ازگوانتانامو نجات یافته است، جایگاه دیگری بنام دنهاگ وجود دارد که وی را دردرازمدت ازآن رهایی نخواهد بود. جمعیت ووهابیون شورای نظارکه به روشنفکران ووطنپرستان این کشور زبان درازی می کند ازیاد برده است که این اوضاع دروبرهم بود که تا به حال سپربلای آنان شده است. خانواده های که همه داروندارش به غارت برده شده و صاحبان زمین های غصب شده، قربانیان بی گناهی که بدست دژخیمان وی کشته شده اند، همه درانتظار عدالت اند. ملاسویج دیکتاتوروقاتل مردم مسلمان بزنیاوکوزوو، دراثرسکته قلبی دردنهاگ درگذشت ودرآنجاحجره در زندان جنایتکاران جنگی سازمان ملل متحد خالی شده است.

عاملین دوران چهارسال جنون وجنایت (١٣٧١ تا ١٣٧٥) كه زیرنام «تحقق اسلام واقعی» بی سابقه ترین جنایات را مرتكب شدند، «مداخله خارجی ها» بنامند تعجبی ندارد، برای اینكه لحظه ای ازكابوس محاكمه شدن بوسیله مردم به جرم ریختن حد اقل خون ٦٥٠٠٠ كابلی وویرانی تمام شهر، آرام نیستند. ولی اگرهرروشنفكر و یاغیر روشنفكر بخواهد عاملین اصلی این همه جنایات وخیانت ها را نه امیران قدرت طلب وجنگ سالاران جنگی، بلكه خارجیان بداند، آگاهانه و یاهم نا آگاهانه به مردمش خیانت كرده است. زیرا به اینصورت می كوشند تاریخ را مسخ و عدالت را زیر پا نمایند. در این هم شكی نیست درهمین دوره ای كه افغانستان شغالی شده بود، تعدادی ازكشورهای خارجی تا كه توانستند، مزدور تربیه كردند واینان پیام آورجنگ دركشورما بوده اند كه بعنوان عاملین درجه دوم بربادی وطن ما مورد بازخواست قرار گیرند وپاسخگو باشند. هشتم ثورروز بیچارگی وسرشكستگی مجاهدین بحساب می آید. هشتم ثورسرآغازپیروزی یكعده با نام مجاهدین بود درصورتی كه ازآن روزبه بعد مجاهدین سخت ترین روزهای زندگی خود را سپری كردند.
نا پختگی های سیاسی، غروزكاذب برخی ازسران تنظیم ها، وعدم توافق با كشورهای ذیدخل درامور افغانستان باعث گردید تا دوباره آتش جنگ بسیارشدید ترازقبل شعله ورشده اینباردامنگیر مردم بیچاره ای شود كه سالها تاوان درگیری را داده باكوله باری ازمشكلات به استقبال جنگ های داخلی بروند. مسببین این جنگ ها نه سران مجاهدین اند و نه مردم بیچاره، آنهاجاسوسان و تامین كنندگان منافع خارجی هستند كه امروزهنوزدربدست آوردن امتیازبیشتر ازاین كشوربخون خفته، برسرآوار بجامانده از دوران جنگ چانه می زنند. همانقدر كه پاكستان در كمك با مجاهدین آستین بالا زد ده ها برابربرنابودی افغانستان برای حفظ منافع خود درآینده تلاش كرد.

درهر صورت این روز نه سرآغاز پیروزی وبهروزی كه سرآغاز بدبختی ها ودربدری ها بود. درحقیقت پیروزی مجاهدین زمانی خواهد بود كه ثروت های تاراج شده ازسران وقوماندانان تنظیمی پس گرفته شده وبه صورت یكسان درمیان مجاهدین تقسیم گردد. درصورتی كه تمامی ثروت های دوران جهاد چه ازافتخارات وچه ثروت مادی دراحتیارچند نیروی مشخص است ومجاهدین واقعی با انبوهی ازمشكلات دست و پنجه نرم می كنند.

درهشت ثورسال سیزده هفتادیک هدف مجاهدین ازگرفتن کابل تنها رسیدن به قدرت بود نه اجرای حکومت اسلامی. آمریکا تمام نیروهای نظامی وسلاح های جنگی خود را به صورت علنی بسیج نمود تا شوروی رااز افغانستان خارج کند و به همین منظورسلاح پیشرفته ی را بنام استینگردراختیارمجاهدین قرار داد. هشت ثورسیزده هفتاد یک به قدرت رسیدن مجاهدین نبود بلکه کسانی قدرت را دردست گرفتند که همیشه دین، مذهب و قوم را وسیله قرار می دادند. همین دلیل باعث شد پیروزی مجاهدین با آغازجنگ های داخلی درکشورهمراه شود.

مردم ما گمان می کردند که دولت روی کارخواهد آمد که ظلم درآن نیست ولی هرگزیک دولت قانونمند وعدالت اجتماعی به وجود نیامد. بیرون شدن شوروی سابق ازافغانستان باعث آن شد که خزانه دولت مورد سرقت قرارگیرد و مردم خانه وکاشانه خود را ازدست دهند. روزهشت ثور نه تنها روزآزادی بلکه باید روزی باشد که کسانی به مردم ظلم کرده اند در قبال اعمال شان پاسخ گوباشند.

 

جهاد، پاکستان، آمریکا، انگلیس، عربستان و ایران




ازسرگذشت وطن دل به درد می آید

ازکلبه مستمندان آهی سرد می آید

تو مرد باش ومیندیش از گرانی درد

همیشه درد به سروقت مرد می آید.



ویرانی کابل، قتل شصت وپنج تاهفتادهزارشهریان کابل، جنایت ونسل کشی درافشار، کشتن پشتونها، ازبکها وهزاره هادرجنگهای قدرت، چوروچپاول دارایی عامه، تاراج وبه یغمابردن ثروتهای ملی ازقبیل معادن لعل ولاجوردوزمرد، تصاحب کرسی های دولتی وسرمایه های بانکی ...

یکی ازعوامل مهمی که به نا توانی وناکامی مجاهدین انجامید ریشه در وابستگی و روابط مجاهدین با کشورها وحلقه های مختلف خارجی داشت. یکی از نکته های ضعف جهاد و مجاهدین دردوران جنگ ومقاومت شان علیه حکومت وحضورنظامی شوروی، وابستگی و روابط غیرمتعادل و نامتوازن آنها باکشورهای همکاروحامی شان بود.

این وابستگی ها مجاهدین را از دسترسی به تشکیل دولت درپایان جنگ بازداشت. اینکه کدام یک برای مجاهدین واحزاب جهادی بهتربود بوقوع بپیوندد، مسلما بابرادشتهای مختلف مورد تحلیل قرارگیرد. وقتی به این پدیده منحیث یک رویداد تاریخی نگاه می شود که بخشی از اوراق تاریخ کشور ما را چه خوب و چه زشت می سازد، این گفته یک دانشمند امریکایی درعلم تاریخ قابل توجه به نظرمیآید، که مینویسد: «تاریخ به دقت یک قطعه نقشه نیست، علایم جادههای آن را ملل مختلف به گونه مختلف می رود ومسافرهرگز قدرت بازگشت ندارد.» روابط نا متعادل مجاهدین باحامیان ومیزبانان شان به خصوص با پاکستان و وابستگیهای مجاهدین درعرصه های مختلف به مراکز قدرت در پاکستان وبویژه استخبارات نظامی آن کشور، مانع تاسیس وشکلگیری دولت مجاهدین بود.
نکته بسیارمهم دیگری که نقش وتاثیرحامیان بیرونی مجاهدین را درضعف وشکست مجاهدین درروند دولت سازی برجسته میکند، نبود سیاست وبرنامه مشخص وروشن حامیان وهمکاران درعرصه سیاسی برای رسیدن مجاهدین به قدرت سیاسی و تشکیل دولت بود.
ایالات متحده آمریکا که رهبری دنیای غرب را در حمایت ازمجاهدین به عهده داشت ومقادر هنگفت پول را برای ادامه جنگ و مقاومت علیه قوای شوروی بصورت مستقیم یا غیرمستقیم سرازیر می کرد هیچگونه برنامه سیاسی درمورد افغانستان و آیینده سیاسی مجاهدین نداشت. ازاین رو رابطه امریکا با مجاهدین درچهار چوب رابطه سازمان استخبارات آن کشور شکل گرفت. یا به عبارت دیگرسیاست ایالات متحده امریکا در رابطه با مجاهدین یک سیاست استخباراتی بود.
لذا آمریکاییها تا آخربسوی مجاهدین به عنوان گروههای قبایل جنگجو دینی نگاه میکردند که برای جنگیدن با رقیب و دشمن جهانی شان شوروی، یک ابزارخوب و قابل استفاده هستند برای آمریکاییها فقط ضربه زدن به نظام شوروی اهمیت داشت تا انتقام شکست ویتنامرا از آنها بگیرند وافغانستآنرا به باتلاق نیروهای شوروی تبدیل کنند مشاور امنیت ملی امریکا به جیمی کارتر رییس جمهور درنخستین روزهای حضورنظامی شوروی نوشت: «اکنون فر صتی است تا شوروی را گرفتار جنگی چون ویتنام کنیم.»

"چارلیزویلسن" نمآیینده کنگره امریکا درداغ ترین سالهای جنگ گفت: «در ویتنام پنجاه وهشت هزارامریکایی کشته شده است و روسها ممکن است درافغانستان تا حال، بیست وپنج هزارنفرازدست داده باشندآنها هنوز سی وسه هزارنفردیگر قرض دارما می باشند من بخاطر ویتنام یک عقده روانی گرفته ام و شوروی نیزباید مزه انرا بچشد.».پاکستان نیزبه عنوان بزرگترین ونزدیکترین حامی وهمکارمجاهدین تا روزهای نزدیک به خروج نیروهای شوروی برنامه یی ازقبل تعین شده درایجاد وتشکیل دولت مجاهدین نداشت. درآستانه خروج قوای شوروی بودکه سیاست این کشورطرح تشکیل دولت مجاهدین را مطابق خواست و نیات خود روی دستگرفتند.

جنرال حمیدگل رییس استخبارات نظامی پاکستان درنامه ی عنوانی جنرال ضیاوالحق رییس دولت پاکستان در جولای نوزده هشتادوهشت میلادی برنامه واستراتیژی پاکستان را درموردتشکیل دولت مجاهدین ورهبری این دولت توضیح داد. اودراین توضیح ازایجاد دولتی سخن گفت که درآن گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی به عنوان گروه اساسی، پرنفوذ، قدرتمندومطمین برای رهبری مد نظر گرفته شد. دولتی که طرفدارپاکستان خوانده می شود وبصورت "داوطلبانه به ایجاد یک کنفدراسیون پاکستان – افغانستان موافقه می کند.

وابستگی جمعیت به پاکستان و ازجمله دعوت برهان الدین ربانی ازجنرال حمید گل، رئیس سابق آی اس آی، که منحیث مشاور وی ایفای وظیفه نماید. رئیس اداره تنظیمی برهان‌الدین ربانی در جریان ملاقات با جنرال حمید گل در اسلام آباد از خدمات وی ستایش بعمل آورده از وی خواست که به کابل آمده و منحیث مشاوردولت جمهوری اسلامی افغانستان خدمت نماید. درین اثنا جنرال حمیدگل از رئیس جمهوری تشکر نموده گفت هیچگونه پاداشی نخواهد پذیرفت ...» گروهها هفت گانه (از جمله جمعیت) که امروزشعار های کاذب ضد پاکستان سرمیدهند همه در گهواره پاکستان و با شیر جرنیل های پاکستانی مثل ضیاالحق ها، اختر عبدالرحمن ها، جنرال اسلم بیگ ها، دگروال یوسف ها، جنرال حمیدگل ها و دیگران کلان شده و ازهیچ به رهبران «قیادی» و «جهادی» مبدل شدند.

داستان کامل وابستگی برده‌وار و سرخمی های اینان نزد آی ایس آی پاکستان را میتوانید ازکتاب «دام خرس: داستان ناگفته افغانستان» اثردگروال یوسف بخوانید و بدانید که چگونه اینان با صدق دل حکم جنرال اخترعبدالرحمن که گفته بود «کابل باید بسوزد» را عملی ساخته ملتی را ماتمدار ساختند اما امروز از دموکراسی، حقوق بشر و ارزش هایی سخن میگویند که در طول عمر ننگین شان علیه آن جنگیده اند.

همچنان عربستان سعودی به عنوان بزرگترین حامی مالی مجاهدین طرحی برای تشکیل دولت مجاهدین نداشت. دولت ان کشورصرف نظرازتلاش های عناصر وحلقه های افراطی مذهبی و به ظاهرغیر دولتی درایجاد و یا تقویت گروههای خاص مجاهدین، بیشترتابع خواستها و سیاستهای ایالات متحده آمریکا و پاکستان بود.

جمهوری اسلامی ایران که به عنوان یک دولت اسلامی شیعه با سیاست ضد آمریکایی و ضد غربی خود دربیرون ازمثلث آمریکا، پاکستان وعربستان سعودی به سرمیبرد، نه تنها برنامه ی برای دولت تشیع نداشت بلکه فاقد برنامه ی درهماهنگی و اتحاد جامعه شیعه وسازمآنهای اسلامی و جهادی اهل تشیع بود.

حتی ایران باوابسته ساختن سازمانها و احزاب جهادی شیعه، آنها را درگیرنفاق و تفرقه ناشی ازانعکاس رقابتها و مبارزات درونی عناصر وحلقه های خود کرد.

 

طالبان در روند افراطی و بنیادگرایی

چه شیرین است وقتی بیگناهی داد خود را از خدای خویش می گیرد چه شیرین است.

 اما من دلم میخواست اهل زور و زر ناگاه

زهرسو راه مردم را نمی بستند و زنجیرهمدلی خدا را برنمی چیدند

دلم میخواست

دنیا خانه مهر ومحبت بود

دلم میخواست مردم درهمه احوال با هم آشتی بودند

طمع درمال یكدیگر نمی بستند

مراد خویش را درنامرادی های یكدیگر نمی جستند

ازین خون ریختن ها فتنه ها پرهیز می كردند

چو كفتاران خون آشام كمتر چنگ و دندان تیز می كردند

چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آكنده است.

غرب عملاً درپی بزرگسازی طالبان است، هم در میدان نظامی و هم درجایگاه اجتماعی و هم درعرصه سیاسی و ازچندی بدین سو مسؤولین بلند پایه و رسانه های غربی از دیالوگ مذاكره و پذیرش طالبان در نظام سیاسی افغانستان صحبت می كنند. هدف این بزرگسازی چیست؟ امریكا‌ وانگلیس به مشوره پاكستان از كارائی نظام فعلی مایوس شده اند.

طالبان یک گروه است که درخلال جنگ مردم افغانستان با اردوی شوروی سابق (1989- 1979) شکل گرفت. این گروه که قرائتی تنگ‌نظرانه نسبت به مفاهیم اسلامی دارد به کمک آمریکا وانگلیس وبا حمایت مالی - ایدئولوژیک عربستان سعودی به همراه مساعدت‌های بی‌د‌ریغ پاکستان شکل گرفت. اعضای طالبان مجموعه‌ای ازطالبان مدرسه های عرب و غیر عربی بودند که پیشتر درجنوب پاکستان مشغول فراگیری دروس مذهبی بودند که عربستان سعودی مروج آن است. این مدارس با کمک مالی دولت ریاض ودر پاکستان، به ویژه جنوب این کشور به ترویج دیدگاه سلفی و وهابی مبادرت می‌کنند. با چراغ سبزآمریکا، این مجموعه کوچک به سرعت به انواع سلاح‌های پیشرفته تجهیز شد به گونه‌ای که بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان و تشکیل اولین اداره تنظیمی به ریاست برهان‌الدین ربانی، خود را به عنوان یک تشکل رقیب نشان داد. تضاد دیدگاه مجاهدین وطالبان کار را به جایی کشاند که میان آنان نبرد درگرفت و افغانستان در دام جنگ داخلی افتاد. نیروهای طالبان که به دلیل حمایت‌های آمریکا، عربستان و در این مقطع، پاکستان فوق‌العاده قدرتمند شده بودند به مرور بخش‌های مختلف کشور را اشغال کردند. آنان با اشغال قندهاردرسال نوزده نود چهارعملا دولتی خود خوانده با قوانین سخت بدوی دراین منطقه را به اجرا گذاشتند.

مردم افغانستان که از هرج‌و‌مرج خسته شده بودند و نیازشدیدی به استقرار نظم وقانون احساس می‌‌‌‌کردند درابتدا روی خوش به طالبان نشان دادند. این گروه سرانجام درسال نوزده نودشش میلادی کابل را اشغال کردند وبدین ترتیب با تصرف پایتخت، حکومت خود را درسراسر افغانستان مستقرساختند. اگرچه دراین دوران و بعد ازآن مقاومت‌هایی صورت گرفت، اما قدرت مالی و نظا می طالبان به همراه نظم آهنینی که درکشور بوجود آورده بود باعث شد که ثبات و پایداری آن هرروز استحکام بیشتری یابد. با استقرارحکومت طالبان به مرور چهره خشن و ارتجاعی این گروه و قرائت سلفی- وهابی آنان ازاسلام عرصه را بر مردم تنگ‌تر ‌کرد اما کسی یارای مقابله با ‌آن را نداشت.

حامیان طالبان نیز از حضورآنان درافغانستان خشنود بودند. رهبری طالبان با ملا عمربود. مردی که مخالف عکس بود و آن را حرام می‌دانست و از این روی عکس‌های محدودی ازاو وجود دارد. درخلال جنگ‌‌های داخلی درافغانستان و به ویژه پس از استقرار حکومت طالبان، بن لادن رهبر گروه القاعده که به لحاظ ایدئولوژیک ارتباط تام با طالبان داشت به این کشور کوچ کرد. بن‌لادن که در جنگ با نظامیان شوروی از همراهان مجاهدین بود و سرمایه افسانه‌ای خود را در اختیارآنان گذاشته بود بعد ازمتهم شدن به بمب‌گذاری علیه منافع آمریکا مجبور به بازگشت به افغانستان شد و مورد پذیرش و پذیرایی قرارگرفت. در پی ماجرای یازده سپتامبر ومشخص شدن اجرای این عملیات توسط گروه بن‌لادن، آمریکا از طالبان خواست که بن‌لادن را تحویل دهد اما طالبان امتناع کرد. بدین ترتیب آمریکا رسما به جنگ افغانستان و حکومت طالبان رفت. حکومت طالبان در افغانسان سرنگون شد اما غربی‌ها نتوانستند ملاعمر، را دستگیر کنند. القاعده دامنه فعالیت‌های تروریستی خود را به سراسر جهان کشاند و نیروهای وفادار به طالبان نیز مچنان به نبرد با نیروهای دولتی افغانستان و ایساف مشغولند.

درین اواخیرطورکه دیده میشود غرب عملاً در پی بزرگسازی طالبان است، هم درمیدان نظامی و هم در جایگاه اجتماعی و هم درعرصه سیاسی وازچندی بدین سو مسؤولین بلند پایه و رسانه های غربی ازدیالوگ مذاكره و پذیرش طالبان درنظام سیاسی افغانستان صحبت می كنند. هدف این بزرگسازی چیست؟ امریكا‌ وانگلیس به مشوره پاكستان ازكارائی نظام فعلی مایوس شده اند. دلیل روی آوردن غرب به طالبان این است كه درشرایط فعلی امریكا‌ و متحدینش قصد مواجهه و رویارویی بیشتر به ایران دارند، لذا می خواهند با وساطت استخبارات پاكستان از رویارویی و خصومت بیشتر با طالبان بكاهند و نیروی را درافغانستان بقدرت برسانند كه با ایران مخالفت شدید داشته باشند. چنانچه برای اولین بار شایعه مذاكره با طالبان با دولت ازطریق رسانه های امریكا‌یی دربیرون درز كرد و واشنگتن پست نشریه معتبرامریكا‌یی از زبان معاون وزیرخارجه امریكا‌ نوشت كه طالبان می خواهند بعد ازین بحیث یك هسته سیاسی قوی در نظام آینده افغانستان شریك شوند.

بدیهی است كه امریكا‌ می خواهد این درامه را دوباره تجربه كند. پروسه صلح یك جهت مهم قضیه تفكرات طالبان را جهت حفظ منافع شان درافغانستان قابل قبول دانسته است. این تغییرسیاست درظاهرشكست متحدین را درمبارزه علیه تروریزم به اثبات می رساند. اعتراف به شكست: نیكولاس لنت سخنگوی ناتو در افغانستان گفت: اتكای صرف به نیروی نظامی منجر به بازگرداندن ثبات پایدارنخواهد شد. این اظهارات نشان می دهد كه پیمان اتلانتیك شمالی یك قدرت شكست پذیراست، حتی كتله كوچك از ترویست ها با داشتن حمایت نظامی ومالی پاكستان و برخی كشورهای خلیج فارس می تواند ایشان را به شكست معترف سازند.

 تا دوسال پیش طرح مذاكره ازسوی دولت با طالبان همواره از یك موضع قوی مطرح می شد و طالبان به ترك جنگ و بازگشت به خانه و كشورشان دعوت می شدند وخبری ازسهم دهی آنان درقدرت نبود، اما حالا دولت اعلان می كند اگر طالبان قانون اساسی كشوررا بپذیرند درهرسطح پذیرفته می شوند، دیگر از پیروزی نظامی علیه طالبان خبری نیست، در حالیكه طالبان جز پیروزی به هیچ چیزدیگر قناعت ندارند.

طبق گزارش ملل متحد، شمارقربانیان غیرنظامی افغانستان در سال جاری نسبت به همین دوره‌ی زمانی درسال گذشته به گونه‌ای چشمگیرافزایش یافته است. ازجنوری تا جون سال جاری حدود ۱۲۷۱ غیرنظامی کشته شدند که این رقم نسبت به شش‌ماهه‌ی نخست سال گذشته ۳۱ درصد افزایش نشان می‌دهد. بنا برگزارش فرستاده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل درکابل، شمار کودکان قربانی درافغانستان درسال جاری نسبت به سال گذشته ۵۵ درصد افزایش یافته است. این میزان بیش ازدوبرابرقربانیان کودک درهمین دوره‌ی زمانی است. فرستاده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل درکابل که این گزارش را تسلیم سازمان ملل کرده است، کودکان و زنان افغان را آسیب‌پذیرترین اقشارجامعه دردرگیری‌های این کشور می‌داند. او می‌گوید، زنان و کودکان بیش از گذشته «درخانه‌ها و روستاهایشان هدف حملات قرارگرفته، کشته و زخمی می‌شوند». به گفته‌ی وی، کودکان حتی درافغانستان در ملاء عام اعدام می‌شوند.

مسئولیت حدود دوسوم آسیب‌ها و تلفات انسانی را طالبان و اسلام‌گرایان افراطی بر عهده دارند. بنا بر گزارش اشپیگل آنلاین، اسلام‌گرایان اغلب از غیرنظامیان به عنوان سپرهای انسانی استفاده می‌کنند. سازمان ملل گروه‌های افراطی اسلامی را مسئول کشته و زخمی شدن ۲۴۷۷ غیر نظامی در افغانستان درسال جاری می‌داند. درحالی که تلفات ناشی ازحملات نیروهای ناتو و نظامیان افغانستان ۳۸۶ نفر است. نماینده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل درکابل این واقعیت را قابل انتقاد می‌داند و می‌گوید: «اگرآنها می‌خواهند آینده‌ی این کشور را رقم بزنند باید بدانند که نمی‌توانند این راه را ازمیان اجساد پرشمارغیرنظامیان باز کنند». با وجود این، تلفات نیروهای دولتی وائتلاف نسبت به سال گذشته کاهش نشان می‌دهد. سازمان دیده‌بان حقوق بشر این موضوع را قابل تقدیر وحاصل سیاست‌های مثبت به کار گرفته شده می‌داند، از جمله مقررات سختگیرانه‌تربرای یورش‌های شبانه و لزوم انجام تحقیقات به هنگام کشته شدن غیرنظامیان درحملات نظامی.

 

نفع پاکستان ازاعزام تروریزم به افغانستان، کدام است؟؟؟


رمان وقصه ی بربادی ام من

حضورزنده ی بیدادی ام من

تمامی خاطراتم قصه ی تلخ

گرفتاری غم آزادی ام من.

پاکستان با انتشارآمارهای رسمی اعلام کرد: درنتیجه پنجاه وچهار مورد انفجارازجمله یازده حمله انتحاری در شهرها ومناطق مختلف این کشور درسه ماهه نخست سال ۲۰۱۳، دست کم ۵۳۷ نفر کشته و ۱۱۰۳ نفر دیگر زخمی شدندبراساس این آمارها، تروریست ها در سه ماهه نخست سال جدید میلادی، یازده حمله انتحاری ازجمله یک حمله درجنوری چهارحمله درفبروری وشش حمله در مارچ انجام دادند که درنتیجه آن سه صد ونوزده نفرکشته و چهارصد وشصت وشش تن دیگر زخمی شدند. براساس این گزارش درجدیدترین حمله انتحاری به یک مقرنیروهای امنیتی درشهر پیشاوردر شمال غربی پاکستان روی داد، دست کم ۱۲ نفرکشته و ۱۰ نفردیگر زخمی شدند.

استراتژی پاکستان ازآغازایجاد خط دیورند درسال هجده نودوسه مبتنی برمداخله درافغانستان و روی کار آوردن حکومت دست نشانده درکابل بوده است که (آی اس آی) مسئول اجرای این سیاست است. وهدف پاکستان آن است که افغان ها مسئله خط دیورند را فراموش کنند اما این اتفاق تا به حال نیفتاده است.

همچنین علت دیگرآن است که پاکستانی ها براین باورند که افغانستان عمق استراتژیک پاکستان دربرابرهند است. برهمین مبنا آنها به دنبال توسعه نفوذ خود دراین کشور هستند.
اما درطی سالهای نزدیک گذشته باوجود حضور گسترده نیروهای خارجی همچنان شاهد تداوم ناامنی ها وعملیات تروریستی در افغانستان هستیم در این باره مقامات افغان وکارشناسان می گویند برای ازبین بردن تروریسم باید با ریشه های آن درخارج مبارزه کنیم. منابع تروریسم بیش از گذشته فعال هستند و شبکه های مالی درپاکستان و برخی کشورهای عربی برای حمایت از تروریست ها ایجاد شده است به همین دلیل حامد کرزی به این تزروی آورده است که باید در درجه اول منابع مالی و مکان های آموزشی تروریست ها ازبین برود. دراین باره باید گفت اکنون باتوجه به اسناد وشواهد بدست آمده، جامعه جهانی مطمئن شده است که تروریسم ازآنسوی مرزها حمایت می شود برهمین اساس انتظارمی رود که جامعه جهانی به رئیس جمهور پاکستان فشار بیشتری وارد کند تا درجهت کنترول محافل طرفدارتروریسم بیشتر تلاش کند.
امریکا دقیقاً ازاوضاع مطلع است اما ازدید امریکا یک تنش قابل کنترول باید درافغانستان وجود داشته باشد که هم منافع پاکستان را تأمین کند وهمه ادامه حضور نظامی آنها را توجیه نماید.  اجلاس سه جانبه امریکا وافغانستان و پاکستان تاکنون چه تأثیراتی براوضاع افغانستان داشته است. تاکنون بیش ازده ها اجلاس سه جانبه میان افغانستان، پاکستان وآمریکا برگزارشده است، منتها به تدریج به این فرضیه نزدیک می شویم که این سه کشور درمبارزه با تروریسم اشتراک نظرندارند و هرکدام اهداف خاص خود را دارند. اکنون پاکستان، دولت کابل را متهم به بی کفایتی درتأمین امنیت و درمقابل افغانستان، اسلام آباد را متهم به مداخله وحمایت از تروریست ها می کند.

ازیکسو پاکستان در امور افغانستان مداخله می کند، اما ازطرف دیگر تداوم ناامنی درافغانستان دلایل داخلی هم دارد. ازجمله آنکه به دلیل رفتار نادرست و بمباران غیر نظامیان توسط امریکایی ها به نظرمی رسد که طالبان یک برگ برنده دراختیاردارند و ازاین طریق مردم را به دولت بدبین می کنند.

یک مقام ارشد امنیتی هند می‌گوید که پاکستان درهمکاری با لشکر طیبه تلاش می‌کند تا به منافع هند درافغانستان صدمه برساند. پس ازآن که پاکستان درکشمیر موفق برحمله بر دفاتر این کشور نشد، اکنون با همکاری لشکر طیبه، سفارت و کونسلگری‌های هند را در افغانستان نشانه گرفته است.

 گزارش‌های نیز وجود دارند که سازمان استخباراتی پاکستان به کمک لشکر طیبه می خواهد حملاتی را در افغانستان راه اندازی کند و گفتگوهایی میان آنها نیز صورت گرفته است. نهادهای امنیتی پاکستان برای این که مطمئن شوند هند ماموریت های خود را درافغانستان انجام ندهد، دست به هرکاری خواهند زد وتلاش خواهند کرد نقش هند را در افغانستان کاهش دهند، به همین منظور می خواهند حملاتِ هراس افگنانه را بردفاترهند درآنجا انجام دهند.

پیش از این نیزچند بار نهادهای دیپلماتیک هند درافغانستان مورد حمله قرار گرفت و حالا هم، مقام‌های ارشد استخباراتی هند گفته‌اند تدابیر ویژه‌ای برای تامین امنیت نهادهای دیپلماتیک این کشور، گرفته شده است. این در حالی است که پیشتر رییس جمهورغنی دراجلاس سازمان همکاری های منطقه ای جنوب آسیا هشدارداده بود اجازه نمی دهد تا از افغانستان به عنوان میدان جنگ نیابتی استفاده شود.

پاکستان ازتربیه وآموزش تروریزم چه نفع برد؟ بیش از ۸۰ هزار پاکستانی ازجمله ۴۸ هزار غیرنظامی درطول یک دهه گذشته درجنگ علیه تروریسم به رهبریامریکا دراین کشورکشته شده اند. کمیته داکتران بین المللی برای جلوگیری از جنگ هسته ای طی گزارش اعلام کرد بیش از ۸۰ هزارپاکستانی از جمله ۴۸ هزارغیرنظامی درطول یک دهه گذشته درجنگ علیه تروریسم به رهبری  امریکا دراین کشور کشته شده اند.

براساس گزارش منتشر شده از سوی این کمیته در حدود ۱.۳ میلیون نفر درعراق، افغانستان و پاکستان در نتیجه جنگ علیه تروریسم به رهبری امریکا درطول یک دهه گذشته کشته شده اند. همچنین ازسال ۲۰۰۴ تا سال ۲۰۱۳ بیش از ۸۰ هزار پاکستانی از جمله ۴۸ هزار ۵۰۴ غیر نظامی، ۴۵ روزنامه نگار، ۵۴۹۸ نیروامنیتی و ۲۶ هزار ۸۶۲ شبه نظامی درجنگ علیه تروریسم به رهبری امریکا درپاکستان کشته شده اند.

دربخش دیگر این گزارش آمده است که درنتیجه این جنگ یک میلیون نفردرعراق و ۲۲۰ هزار تن درافغانستان جان خود را از دست داده اند؛ اما برخی از گزارشات حاکی از آن است ک تعداد تلفات جنگ علیه تروریسم در افغانستان، پاکستان و عراق به بیش از دو میلیون نفر نیزبرسد.

موضع امریکا بیش ازهرکشور دیگری درزمینه امنیت افغانستان و پاکستان به ویژه افغانستان، اهمیت دارد؛ زیرا به تعبیررییس جمهوری پیشین، امریکا وپاکستان مسؤول اصلی وضعیت جاری امنیتی درافغانستان اند وتنها همین دو کشورمی توانند درافغانستان صلح را تامین کنند؛ آنهم نه به دلیل داشتن قدرت نظامی بالا؛ بلکه به جهت سهم و نقشی که درناامنی و قدرت گیری تروریزم دارند. کم نیستند شمار تحلیلگران عقیده دارند اگرامریکا طی این سال ها به صورت مسؤولانه و واقعی با تروریزم مبارزه می کرد وتمامی توان وامکانات نظامی واستخباراتی اش را برای سرکوب تروریزم مورد استفاده قرارمی داد ودوگانه رفتاری وبرخوردهای گزینشی ومبهم و مشکوک دراین زمینه را کنارمی گذاشت، اکنون هم افغانستان و هم پاکستان، وضعیت امنیتی به مراتب بهتری داشتند.
با این حال، ازیاد نمی بریم که طرف دیگر این معادله پاکستان است. پاکستان حامی بزرگ تروریزم درمنطقه است و این حقیقت برامریکا نیزپوشیده نیست؛ اما با وجود این موضوع، امریکا هیچگاه سعی نکرده است مواضع پاکستان درزمینه تامین مالی وتسلیحاتی واعطای پناهگاه و پرورشگاه به تروریست ها را به چالش بکشد وآن را به عنوان مانعی بزرگ فراراه مبارزه با تروریزم، مورد حمله قراردهد. این امربرابهام مبارزه با تروریزم می افزاید.
رویداد اخیرپیشاوراما پاکستانی ها را یکبار دیگرمتوجه ابعاد خطرآفرین کاری که درحمایت از تروریزم می کنند کرد و این حقیقت را مورد تاکید مجدد قرار داد که تروریزم دست آموزپاکستان که درزیرچتراطلاعاتی امریکا با حمایت های مستقیم دستگاه های نظامی وجاسوسی اسلام آباد، سال هاست شاخ وبرگ یافته وریشه های نیرومندی پیدا کرده است، فقط افغانستان ودولت ومردم کشورما را آماج قرارنمی دهد؛ بلکه اکنون به اندازه ای نیرومند شده است که برای دست یافتن به قدرتی برابربا نهادهای ملی پاکستان دردرون آن کشور نیزمبارزه و تکاپو می کند.
فلسفه وجودی تحریک طالبان پاکستان نیزهمین امر است. این تشکل به منظور اسلامی سازی پاکستان با قرائت منحصر به فردی که خود ازاسلام دارد تلاش می کند وازقضا مورد حمایت های وسیع احزاب و جریان های سیاسی ومذهبی و حتی مردم آن کشورنیز قرار دارد. با این حساب، مبارزه با چنین تروریزمی نیز نیازمند یک برنامه ریزی بلندمدت با مشارکت همه طرف هایی است که تاکنون به هردلیل ازهمراهی با این ماموریت، طفره رفته اند.

هم امریکا وهم پاکستان، هم اکنون، اگرچه دیر، این هشدار را باید جدی بگیرند که مبادا دوگانه رفتاری وپنهانکاری درمبارزه گزینشی با تروریزم را به اندازه ای طولانی کنند که روزی فرارسد که دیگرنتوانند قدرت تروریست ها را نادیده بگیرند؛ روزی که همه جا پیشاور شود.