.ایمان باوری است و بیایمانی باورِ دیگر. هر دو از دیدگاه فرد قابل آزمایشاند؛ نه باور کامل. مسلمان دستوری آشکار برای این کار دارد: "برای آموختن دانش حتی اگر در چین است، برو" و پیام این دستور آن است که دانش با قرآن ختم نمیشود. دانش مسلمان با قرآن آغاز میگردد. او بایست فراتر از دانش قرآن برود زیرا دانش پایان ندارد و مثل کائنات بیکران است؛ هرچند اکنون برای کائنات مشهود کرانه قایل شدهاند. ولی این هم نهایت جستجو و آزمایش برای دانش نیست و اکنون کائنات دیگر و دیگر میجوید. دستور کلی مسلمان، خدا گونه شدن است و خدا در هر مذهب، حتی خدای بی مذهبان که دانش است سراپای حکمت است که باید بدان رسید و شد.
اما دین داشتن چیست؟
کسی که بدون کلاه از منزل بیرون نمیرود، یا قیافهای نادرست نمیخواهد؛ بر این باور دارد. جسم به این پوشش نیاز دارد؛ روان، ضمیر، ذهن و در یک کلام خرد انسان که حاصل کیفیت پیدایش اوست، به سازگاری دیگری نیازمند است که با تعقل و اندیشه، آزمایش و تجربه ترکیب گردیده و باور شده است. خرد انسان در کلۀ او، زیر استخوان و در ساختار پیچیده دماغ است که وجدان از آن و منبعی که روان میخوانند پدید میآید. دانش امروز موفق به شناختن نیرویی شده است که بدون دخالت دماغ و بدن انسان، از منبعی بیرونی که هنوز پی نه افتادهاند، قلب را نیرو میبخشد. قلب بیمار و یا مصدومی که در کوما و بیهوشی است، بی دخالت دماغ منظم در کار است و با آن که ماشین وسیلهای برای تداوم فعالیت ارگانیزم میگردد؛ قلب جریا شناسایی پیچیدهتری دارد؛ دماغ و نظام عصبی را اکنون شعبات بیشماری از دانش زیر تحقیق گرفته و حقایقی یافتهاند که شاید در کتب مقدس تا هنوز نیامده باشند؛ و این بشر، بنا بر باور وحدت الوجودیان کجا بیرون از ذات خلقت است؟
باری، باورهای کنونی بشر چنان گسترده و غرق تشابهات و اختلافات است، که دانشها به شناخت و درک آن غرقاند و هر دم گلی تازه و میوۀ شیرین یا تلخی از این باغ متنوع پدیدار میگردد. انسانهای کره زمین را نباید در یک تصویر یک رنگ دید؛ این تابلو بسیار رنگین است و از بدویت تا دانش اتومی و فضایی، نمایندۀ همه در آن پهنا میلولند.
شاید مطلع هستید که اولین بنای دانش در فیزیک نور، کار مردمان شرق بود و «کتاب المنظر» پایۀ این دانش بوده است، اما ابن میثم مؤلف کتاب، مبانی آن را از یونانیان گرفته بودد که آنان نیز بهنوبۀ خود از مصریان دریافتند. هفته گذشته دانشمندان فرضیه انشتین دایر بر ثابت بودن سرعت نور را مورد پرسش دادند، زیرا تحقیقات نشان داده است سرعت نور در مقایسه با عصر اولیه تکوین نظام کاینات، سریعتر از امروز بوده است.
دانش مال یونانی، چینی، آسیای میانه یا عرب و عجم نیست و این دانش که انشتاین را پیامبری میداند، اکنون به گونه مثل، یکی از نظریات او را ناقص یافتهاند. دانش انسان مثل خود انسانها در روی کرۀ زمین سرگردان است؛ دانش نه از مصر برخاسته است، نه از یونان، نه از هند و نه از چین؛ دانش از آن جا برخاست که اولین آدم سنگهایی را که هر روز فقط سنگ میدید، دفعتاً متفاوت از هم یافت، یا مثلاً دید یکی مستطیل است و درماند چرا دیروز این را نمیدید؟ و از آنجا به شناختن آغاز کرد. این دانش ازلی بشر است که تا امروز آمده و جهانی شده؛ دانش امروز دیگر مال عرب و عجم و امریکایی و چینی نیست و نه روسها تنها به کشف فضا نایل شدند. خواب فضا را پیش از بطلیموس کسی دیده بود تابه او رسید و نظریه پرداخت که سپس باطل شد. دانش امروز اکنون در هر گوشۀ جهان در یک جریان آزمایش جمعیاند.
بنا بر آن هر آدم باید باوری و باورهایی داشته باشد تا بتواند به گسترش آن آگهی ادامه بدهد و "از گهواره تا گور بیاموزد". این دانش را، زمانی منفعت نظامها و سازمانها، یا تفکری در ساحه ای جلو گرفت و تا امروز آن اختناق که از خورد آغاز شد، چنان گسترش یافته است که به همت توطئههای منافع بزرگ و کوچک، در قرن بیست و یک، اسلام و بسیاری باورها مساوی به ترور بینالمللی شده است. اگر ما راهی را که مسلمانان هشیار و بیدار در قرون اولیه پیش گرفتند ادامه میدادیم، نیازی نبود تا فکر کنیم از دیگران میآموزیم و همانگونه در خط اول دانش بودیم. ما هرچه بیاموزیم، از خود میآموزیم.
بنا بر آن، مدرنیزم را که همان آغاز بیداری در عصر ما بود، در آغاز با همین سختی از انگلستان و هالند آغاز کردند و ضمانت رشد آگاهی در سراسر اروپا و امریکای مدرن را این دو کشور به عهده داشت، و آن اول آگاهی نبود. این جریان در عصر ما که از پایان دوره تاریکی در اروپا، تقریباً پیوسته به جنگهای صلیبی، از قرن ۱۴ و ۱۵، بهسختی آغاز شده بود و اروپائیان که توانستند آن را بهنظام دولتی و اجتماعی مبدل کنند، تاوانهای بزرگ، هم فردی و هم اجتماعی دادند. آن جریان با پایان ناپلیون بوناپارت در قرن ۱۸ میسر گشت که شاهان و کلیسای مال از دست رفته، با متحدان طبقاتی خود او را در زندان جزیرهای، تا مرگش نگهداشتنند؛ ولی نکشتند.
آن زمان محافظه کاران اجتماعی و وکلای خدا مثل امروز روشنفکری اروپایی را مسئول آشوبهای بیپایان پس از انقلاب کبیر فرانسه میدانستند و مثل احوال امروز ما، مسجد و مدارس و هر منفذ منافع، بر خلافش به کار سخت مشغول بودند و مردم نیز برابر از آن روزگار رنج میبردند. پیش از آن در انگلستان در قرن شانزده انقلاب علیه شاه از درون خانۀ اشراف دانشمند برخاست و در جریان روشنفکری اروپا طبقه متوسط همدستانی از میان اشراف داشتند؛ زیرا آگاهی بسته به طبقه و جنس نیست، آگاهی جریان سیال زندگیست و حتی در نبات و جماد روان است. آگاهی و دانش اکنون مذهب سیاست عصر ما است که تجربه و آزمایش شد و اکنون در آزمایش دیگر است تا بازهم تحول کند.
سیکولاریسم (جدایی دین از دولت) که حاصل آگاهی مدرن است، در اروپا سلیقه و منفعت طبقاتی و قشری نبود. سیکولاریزم راه حل نزاع میان نواندیشان، که به قدرت رسیده بودند و محافظه کاران و خسارهمند شدگان طبقات بالایی بود، که شورش میآفریدند و بیرقی از هر گوشه بلند میکردند. سیکولاریزم در واقع نظام قانونمند متکی به دانش را از معرکه باورهای دینی و مذهبی بر کنار میداشت تا به خدمات و انکشاف بپردازد و برای هر باور و فرهنگ، وسایل زندگی فراهم کند؛ یا به نظر بسیاری، انکشاف سرمایه را تأمین نماید.
سیکولاریسم، آزادی باورها است؛ نه بیخ باورها را کندن. از آن پیش، سیکولاریسم اولین نسخۀ روشنفکری در عصر قدرت نظامهای هشیار اسلامی بود که آن گاه منفعت را در روابط نیک انسانی مییافتند و با اروپائیان از در مسالمت پیش میآمدند. جنگهای صلیبی، بر باورها بسته نبود؛ استراتیژی، جغرافیا و منفعت بود که ستون فقراتش بازرگانی و امنیت و ثبات راهها است. اسکندر اساس گذار امپریال کنونی اروپایی، اعراب آغاز گر امپریال اسلامی و سوسیالیستها اکنون در اندیشه امپریال سوسیالیست هستند؛ هنوز هرچند شوروی دیگر نیست، اندیشه ظاهراً همان است و این را، اگر مسالمت میان این سه امپریال به وجود آید، باید نظام سیکولار جهانی و ممکنترین تلاش بشر برای تحقق آن مدینه فاضله ممکن، ولی دور از دسترسی بشریت کنونی دانست.
سیکولاریسم به گفته نیکیتا خروسچف رهبر حزب کمونیست اتحاد جماهیر اشتراکی شوروی، اصلاح اخلاق فاسدی بود که زیر دین پنهان شده و امنیت انسان را تهدید میکرد.
مدرنیته، که آن را دور اول آگاهی میخوانند، نیز اکنون در دورۀ دوم است که پسا مدرن میگویند. پسا مدرن، بازگشت و ارتجاع نیست؛ پسا مدرن، آزمایش مدرنیزم است، آزمایش آن آگاهیها است که اکنون خود ضد آگاهی شده و با روشنی در مصاف است. نظامهای انکشاف یافته از دور اول آگاهی، با آن همه خونها که ریخته شد، به این جا رسیدند که خود دشمن آزادی و انکشاف آن شدهاند. اگرچند، در ناحیۀ فرهنگی بزرگی که از شبهه قاره هند تا سواحل مدیترانه را در بر میگیرد، تازه مردم آگاه شده در میان مبارزات برای فروپاشیدن نظامهای قرون وسطاییاند؛ در اروپا و امریکا اجتماعات، دانشمندان، اندیشهوران و مصلحان با جمعی از فلاسفه در اینسو و آنسوی جهان، که مدرنیزم را کهنه شده یافته و دیگر پاسخگوی نیازهای افراد و جوامع نمییابند، از قرن بیستم تا امروز، در این مبارزۀ درونی آرام، ولی ملتهب از بحرانهای اندیشهای، اقتصادی و اجتماعی، مشغول بازنگریاند و این همان پسا مدرنها هستند که حتی در نظام پسندیده و ملکۀ خیال مردمان مرفهِ سیکولار، کمبودها را جسته، پا درازیها را از دید فرد به سنجش، آزمایش، نقد و نظریه پردازی گرفتهاند.
نظام سیکولار، اولتر از همه نفع مؤمن را تأمین میکند و آزادی اندیشه او را ضمانت مینماید، ولی برعکس نظام دینی تنها برای دینداران سیاست و جدیت میکند.