انسانها در درازنای تاریخ به گروهها، اقشار و طبقات مختلف اجتماعی تعلق داشتهاند. این گروهها، از لحاظ موقف اقتصادی و اجتماعی در مراحل مختلف تاریخی، به گروههای مانند: طایفه، قوم ــ قبیله و ملیت و یا ملت، نامیده میشوند. هر کدام از این گروههای دارای سرزمین مشترک، سنت، عادات، فرهنگ مشترک، دین مشترک، اقتصاد مشترک و تاریخ مشترک بوده، که هویت ملی و یا چیستی و کیستی، آنها را بازتاب میدهد.
هویت ملی: پدیده سیاسی و اجتماعی است، که از دو کلمه «هویت» و «ملت» تشکیلشده که همیشه در شرایط مشخص، مفاهیم ان باتحولات سیاسی و اجتماعی جوامع بشری متغیروهماهنگ بوده است. انسانها برعلاوه هویت فردی، قومی و اجتماعی دارای هویت ملی میباشند، که درجمهیتهای کوچک و بزرگِ تشکل یافته اند، این تشکل جمعی افراد در شرایط مختلفی تاریخی در حیطه گروههای بزرگترازان مانند «ملت» تجلی نموده است، که دران خصایل فرد ی وجمعی انسانهابازتاب میابد، وسبب تمایز از هم نوع خود که در سایر، گروههای اجتماعی تعلق دارند، میگردد. در علم جامعهشناسی هویت: «به معنی هستی وجود است، چیزی که وسیله شناسایی فرد باشد؛ یعنی مجموعه خصایل فردی وخصوصیات رفتاری که ازروی ان، به عنوان یک عضوی گروه اجتماعی شناخته شود، و از دیگران متمایز گردد.»
هویت ملی: عبارت از مجموع ارزشهای تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، سنتی، دینی و زبانی گروه افراد که دارای سرزمین مشترک بوده، و دارای دولت سیاسی واحد باشد، تشکیل میدهد.
هویت ملی، با شکلگیری کلمه «ملت» با رشد و تکامل جامعه سرمایهداری مدرن و نظام حاکم تبین یافته و بوجود آمده است.
بنابراین، برابری و مساوی دانستن هویت قومی و گروهی با هویت ملی اشتباه هست، چرا که هویت قومی وابسته به گروه معین و مشخص اتنیکی میباشد، درحالیکه هویت ملی نمایانکرِ، هویت عموم گروههای فردی وقومی دریک سرزمین که به نام «ملت» تشکل یافته اند، میباشد.
واژه ملت، در نزد فرانسویها: «ملت در یگانکی با دولت وحاکمیت سیاسی مطرح بحث میباشد»، یعنی پیدایش ملت: با کسب حقوق شهروندی افراد که اجازه انتخاب دولت را در سرزمین خود به دست میاورند، تجلی کرده و دولت ملی و یا «دولت ــ ملت» را تشکیل میدهند، که دران تمام حقوق شهروندان به طور برابر و مساوی تأمین میابد.
در نزد المانها ملت از کلمه «ناسیون» یا ملت که از تبار «ناسی» لاتین گرفتهشده که به معنی زاده شدن آمده است و ملت را: «به معنای مجموعه ای از افراد که سنتها، زبان، فرهنگ، سرزمین ودولت مشترک دارند»، میشناسند.
روند ملت شدن گروههای قومی در کشورهای اروپایی، و سایر کشور های جهان از مراحل عقب مانی جامعه عبور کرده، در جامه مدرن سرمایهداری صنعتی جای خود را بازنموده، وبر مناسبات کهنه تباری غلبه کرده، و به مثابه کلیت جامعه بوجود آمده است.
واژه ملت در نزد علما مختلفی کشورهای اروپایی، از لحاظ بار معنایی به گونه مختلفی تبین و تعریف شده است.
هگل آخرین نماینده اندیشه پرداز فلسفه کلاسیک المان از روح ملی و باور ملی سخن میگفت و به این نتیجه رسیده بود که: «ملتها دارای روحی ویژه هستند، واین محصول محیط طبیعی و تاریخی است به، زبان، اداب، رسوم، عاداتهاو غیره ارتباط میکرد».
کارل مارکس در بعضی موارد ملت را به معنی سیاسی آن که در اروپایی غربی متداول بود، مطرح میکرد، یعنی: «مردمی که دارای حکومتی دارای حق حاکمیت هستند.» مارکس و انگلس زیادتر واژه «طبقه» را برجسته میساختند. مارکس میگفت: «از انجا که باید پرولتاریا پیش از هرچیز تفوق سیاسی به دست اورد، وتامقام طبقه ء رهبری کنندهء ملت بالا رود، وخود را به ملت تبدیل کنند.»
بر علاوه مارکس و انگلس متذکر میکردیدند: «سرمایهداری به تفرقه قومی خاتمه می دهد واهالی را ازنظر اقتصادی به هم پیوسته می سازد وتمرکز سیاسی ایجادمیکند وشرایط پیدایش وقوام ملت هارا فراهم می کند. مقصود ازقوام، تکامل یک ملت برپایه چهار وجه اشتراک است، یعنی زمین، زبان، فرهنگ واقتصاد.»
لینن ملت را چنین تعریف میکرد: «ملت محصول ناگزیر وشکل ناگزیر دوران بوروژوازی تکامل اجتماعی است».
اما در اروپایی شرقی به معنای «اجتماعی متشکل از نژاد و زبان واحد» بود.
کشور ما افغانستان که دارای جمعیتهای بزرگی اتنیکی، با ارزشهای مشترک مادی و معنوی در روند تاریخ در کنار هم تحت رهبری نظامهای شاهی، جمهوری و دموکراتیک، زیست نمودهاند، که دارای نژاد مشترک، زبان مشترک، دین مشترک، سنت ــ عادات مشترک و سرزمین مشترک بوده، و در تمام امورات زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با همدیگر مشترکأ سهم فعال برای اعتلای وطن داشتهاند، که این ارزشها باعث وحدت و همبستگی تمام اقوام و جمعیتهای اجتماعی کشور شده، که هویت ملی ما را شکل داده است. هگل و منتسیکو دانشمندان اروپایی «هویت ملی را روح ملت» معرفی کردهاند. ملت است که با اراده خود حاکمیت مردم را بوجود میاورد یعنی دولت ـ ملت و یا «دولت ـ کشور» را تشکیل داده که هویت ملی بازتاب میابد. بر این اصل متذکره، دولتی باشد، که بر اصل شایستهسالاری و مردمسالاری و با اراده همگانی مردم انتخاب و تشکیل یافته باشد. به گفته روسو دانشمند فرانسوی: «دولت ـ ملت، یا دولت ـ کشور، در وجود اراده وحاکمیت همگانی مردم بازتاب میابد»؛ بنابراین روند ملتسازی در وجود دولتی که بر شالوده ارزشهای شایستهسالاری و مردمسالاری در درون مناسبات اجتماعی و اقتصادی مترقی و دموکراتیک که در جامعه حاکم میباشد، شکل میگیرد، اما در افغانستان شوربختانه بعد از کنفرانس بن در کشور المان از سال 2001 تا الحال دولتهای که بوجود آمده، بر اصل تمرکزگرایی، زور و کثرتگرایی، در وجود افراد و رهبران سرشناس قومی و گروهی باسلیقههای، منطقوی و زبانی بوده است.
این حکومتهای در طول زمامداری خویش نه توانستهاند، که جوابگویی راستین خواستها مردم باشند؛ و یا از افتخارات مشترک و با ارزش تاریخی که عامل وحدت و همبستگی اقوام و قبایل شده، و نمایانگر هویت ملی ما هست، پاسداری نمایند. از جانب دیگر دشمنان داخلی و خارجی مردم افغانستان، با استفاده از ضعف وعدم مدیریت سالم رهبران دولتی، مداخلات مستقیم و غیرمستقیم خود را، در این برههء حساس تشنج بار تاریخی، برای ایجاد خصومت میان اقوام کشور، تعصبات و اختلافهای قومی را در میان جمعیتهای اتنیکی کشور دامن زده و کوشش مینمایند، تا همبستگی و وحدت ملی مردم را که بر بنیاد مشترکات تاریخی بوجود آمده است، خدشه دارو کم رنگ سازند. اتهامات ناروا و خصمانه وبی اساس برخی افراد یک قوم علیه قوم دیگر، از لحاظ فرهنگی، کثرتگرایی، عدم توجه و کم بها دادن به ارزشهای تاریخی اقوام، نادیده گرفتن احساس و ابراز پیوند و همبستگی افراد به گروه قومی خویش، یکی از عوامل نا به سامان هست، که در جهت روند ملتسازی سد واقع شده است.
نفی هویت قومی و استحاله آن به یک قوم به اصطلاح برتر و قدرتمند، باعث تضعیف همبستگی، وحدت و هویت ملی میشود؛ درحالیکه درآمیختگی، همبستگی و اتحاد اقوام بر شالوده وحدت طبیعی آنها، که مبتنی برستم ملی نباشد، یک روند مترقی و دموکراتیک بوده، که باعث شکلگیری ملت و دولت ــ ملت دریک کشور میگردد.
چنانچه تجارب تاریخی، در کشورهای آسیایی و اروپایی نشان داده است، که هر نوع ستم و زورگوی غرض تحمیل خواستهای یک گروه و یا قوم بالای قوم دیگری، در حل مناقشات قومی و ملتسازی موثر نه بوده، بلکه باعث جدایی و تجزیه سرزمینهایشان شده است مانند: عراق، سودان، لیبی، سوریه، اوکرایین و یوگوسلاویای و غیره. چالشهای که در کشور ما در روند ملتسازی موجود است، چنین میتوان برگزید: ما هنوز به صورت علمی و تاریخی آن طوری که ریشههای ملتسازی، در غرب در میان جمعیتهای اجتماعی رشد نموده در کشور ما هنوز رشد و تکامل نه یافته، یعنی دولتی که مبتنی بر مردمسالاری و شایستهسالاری باشد بوجود نیامده، و حقوق شهروندی بر اساس ارزشهای جامعه مدنی بالای همه باشندهگان کشور اعم از زن و مرد به کلی تحققپذیر نه بوده؛ لنگ لنگان به پیش میرود؛ عدم رعایت حقوق شهروندی میان زن و مرد، اختلافات منطقوی، قومی و زبانی، تضاد بین شهر و ده عواملی هست، که تا به حال در کشور ما حاکمیت بر اصل «دولت ــ ملت» شکل نگرفته است. دولتهای که بعد از ورود قوای نظامی امریکا و ناتو، برای نابودی گروه تروریستی القاعده و طالبان در کشور تشکیلشده، هیچگونه ابتکار خلاق و علمی در این روند انجام نه دادهاند. امنیت و صلح در کشور که در جهت روند دولت و ملتسازی با ارزش بوده و در الویت قرار دارد، نه تنها بهبود نه یافته، بلکه صدها مراتبه وضع بدتر شده و گروههای تروریستی دوچند رشد کمی نموده، حملات و عملیات محاربی خود را تقویه و در سرتاسر کشور گسترش دادهاند. درحالیکه افغانستان در آستانه گذار از جامعه عقبمانده فیودالی به سوی جامعه سرمایهداری که نسبت به مناسبات دوره قبلی مترقی میباشد، و جامعه را داخل نظام جدیدی اجتماعی و اقتصادی و بازار آزاد کرده است، قرار دارد؛ که روند شکلگیری ملتسازی در این مرحله تاریخی، باید نظر به تجارب کشورهای جهانی و تیوری علمی مترقی تشدید یابد، و به قوام خود برسد. با وجود تحکیم و تأمین ارزشهای نظام سرمایهداری در روند تاریخی و پیدایش ملت واحد در جهان، باز هم مناقشات و تضادهای طبقاتی و اجتماعی و اقوام و ملیتها به طور بنیادی حل نه خواهد شد؛ و نوع دیگری از استبدادی اجتماعی بر شالوده سودجوی و استثمار از نیروهای زحمتکش جامعه شکل میکرد، و از طریق پیدایش اقتصاد و زبان واحد جهانی، محو مرزها و حرکت مستقلانه ملتها، در عرصه جهانی پی ریزی خواهد شد، و درآمیختگی، تنیده گی آنها نیز به تدریج از بین خواهد رفت؛ و با مقوله «گلوبالیزم» و یا «بینالمللی بشری» به مثابه جمعیت واحد به پیش میرود. این امر تنها میتواند، در نظام مترقی و دموکراتیک پیشرفته، که بر شالوده منافع تمام طبقات اجتماعی جهانی با محو هر نوع ظلم و ستم و تضادهای طبقاتی، بعد از نظام سرمایهداری، به شکل واقعی آن با تأمین عدالت اجتماعی بوجود خواهد آمد، در این صورت است که «ملت جهانی» باارزشهای مادی و معنوی آن، شکل خواهد گرفت.
علی رستمی کشور المان.
رویکردها:
مارکس و سیاست مدرن، از بابک احمدی
جلد اول و دوم «نوشته های فلسفی و اجتماعی» احسان طبری.