دیروز جهان را به جنگ رنگها و امروز به ننگ فرهنگها تخریب و تاراج کردند. این بحث بزرگ، ولی مختصر، ریشه به زمان گذشته دارد. به دوران پیدایش انسان و رابطه انسان با طبیعت، تقسیم بشر به گروهای قوی و ضعیف، تغیر، تحول و دگرگونیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از گذشتههای دور الی عصر حاضر ارتباط دارد میگیرد که درین برگه فقط مرور کوتاهی به مسایل گذشته نهچندان دور خواهیم داشت.
پیدایش بشر در طبیعت به شکل و شمایل گوناگون توأم با اتفاقات و دگرگونیهای متناوب همراه بوده است. درین رابطه بنیانگذاران مطالعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دانشمندان و فلاسفه در تمام عرصهها پرده از روی حقایق برداشته چهرههای اصلی و اثر گذاری آن در جوامع متحول مدرنیته، مدرنیزم، جهانی شدن، جهانی سازی، فنیمیسم، کپیتالیزم، استعمار و پسا استعماری را توضیح میدهند.
یکی از شاخصهای اساسی شرایط پسا استعماری، جهانی سازی کلونیالیزم که اصلاً ریشه تاریخی در گذشتههای دور دارد و از تسلط گروههای زورمند، از کشتار و قتل عام سوختاندن و کوچاندن، غارت کردن، به برده گی کشاندن و هر نوع بهره گیری انسان از انسان و آدم خواری برای توسعه و تسلط که از قرنهای گذشته تا قرن پانزدهم به شکل ابتدایی آن ادامه داشت و پس از آن بهطور دسته بندیها به ظهور رسیده است.
بقول پروفسور ارم ضیایی در کتاب مشهور خود تحت عنوان پاس کلونیالیزم به تحلیل مسایل پرداخته و از مفاهیم آن چنین بر میآید که تحولات طبیعی و اجتماعی مراحل گوناگون داشته و تاریخ طولانی را سپری کرده است.
مرحله اول: گردشگری و یافتن سر زمینهای پهناور با ساکنین اصلی و مردمان بومی آن سرزمینها، با تغیر رنگ و پوست با شکل و شمایل و قیافههای بیگانه و متفاوت بخصوص در قاره افریقا و امریکای جنوبی. زمانی که گردشگران اروپایی وارد سرزمینهای جدید میشدند با گروهای آرام بیخبر از دنیا و عقب مانده بومی آن سرزمینها روبرو گردیده آنها را بربر و نیروهای خود را متمدن وعالی خواندند. از همینجاست که مفکوره تفوق طلبی بین انسانها آنهم بخاطر تفاوت رنگ و پوست وسنتها بمیان آمد. اروپایی ها که خود را متمدن میدانستند در نخستین بر خورد با انسانهای دیگر قاره ها باهجوم لشکری ودهشت افگنی رو آورده، رفته رفته تهاجم خونین جای گردشگری آرام را گرفت از همینجاست که انسانها را به کتگوری ها تقسیم کردند.
مرحله دوم تفوق طلبی و تسلط بر دیگران: با ظهور بر تری جویی نژادی وتقسیم جوامع به آقا وبادار یا بعبارت دیگر برده وآقا زیر نام اصلاح کردن وساختن جوامع عقب مانده پای استعمار واندیشه حکمروایی بوجود آمد که با نسل کشی و قتل عام مردمان بومی عملی میشد که تمام سرنوشت زنده گی وصلاحیت کشورها را غصب میکردند. درین دوره بخاطر معتقد ساختن مردم به زیر دستی وقبول اطاعت بحیث انسان درجه دوم کارهای بزرگ وگسترده تبلیغاتی توأم با زور وفشار انسانهای بومی را مغزشویی نموده وبه اطاعت قبول شده اجتماعی وحتا تحمیل عقایددیگران وادار میساختند.
در جای دیگری دررابطه به همین موضوع، پروفسور سوزان معتقد بود که مهمترین مفهوم دیدگاه های تذکر فته دراثر پسا استعماری یعنی آدم خواری برای توسعه و تسلط پس منظر استعمار است که ریشه در قرن شانزدهم وگذشته دور دارد که عکس العمل مردمان بومی در برابر ظلم، خوردن خون یک کشیش توسط مردمان بومی برازیل بخاطر انتقال قدرت دشمن بجان آنها، هسپانیایی ها وپرتگالی ها را وحشت زده وسنت آقایی را درین جا شکستاند.
مرحله سوم مرحله پسا استعماری یا کشاندن مردم بشیوه اقناعی وراه اندازی جنگهای نیابتی:
درین مراحل بخصوص پس از جنگ دوم جهانی وآزادی بیش از صد کشور جهان از تسلط شوم استعماری، قوتهای استعماری بخاطر حفظ تسلط وقدرت بر دیگران وغصب ثروتهای طبیعی و چوشیدن خون ملتهای خورد وبزرگ جهان، نیرنگ های فرهنگی وعقیدتی را موثر دانسته دست به تبلیغات وسیع وهمه جانبه زده تا برتری وآقایی سفید پوستان را بر سیه پوستان، تمدن وپیشرفت اروپایی را بر کل جهان تحمیل ومردم را معتقد ساخته وبا این نیرنگ، برتری والگوی پیشرفت اروپایی را به باور جهانیان مبدل سازند ومردم را معتقد گردانند که راه پیشرفت تنها از طریق بکار گیری شیوه های عالی وتمدن پیشرفته اروپایی میسر است وبس که با سناریوهای بظاهر آرام ولی خطر ناک همراه میباشد.
چنانچه بقول پروفسور بیل اشکرات یکی از رویکردهای مهلک پسا استعماری، جهانی شدن در سایه ی کاپیتالیزم وصندوق بین الماللی پول وجایگاه کشور های سوم درین عصر است. چنین بر میآید که جهانی سازی نوین با عث نابودی بسیاری از فرهنگهای بومی وآثار ارزشمند تاریخی خواهد شد ودر عرصه سیاسی پدیده پیچیده چون نیو استعمار، نیو امپریالیزم، نیو لبرالیزم و گذار صریح تحولات اقتصادی بسیاری از مناطق جهان را در محاصره اقتصادی وانحصاری خود میکشانند.
بدین ترتیب سلطه استعماری نوین را بوجود می آورند که در نتیجه رقابتهای اقتصادی منجر بوابستگی کشور های جهان سوم گردیده است. در حالیکه استعمارگران بعنوان عامل اصلی بزرگترین ومخرب ترین جنگها در تاریخ بشر وعلمدار تمدن وپیشرفت عجیب ترین پارادکس زمانه ماست. واما از نظریات پروفیسر ارم ضیایی در بخش دیگری از اثر گرانبهایش چنین بر میآید که غصب مناطق وجغرافیای کشورها والحاق آن بسرزمین خود و برای در بند کشیدن کشورهای دوردست تاسیس امپراتوری ها ی بزرگ با استفاده ابزاری ادیان وافزارهای نژادی تعصبات ملی منطقوی سمتی زبانی قومی وجنسیتی که دوران ظهور سرمایه واوجگیری کپیتالیزم و پروسه استعمار را شدت بخشید، با لشکر کشی و تسلط نظامی واقتصادی بکشورهای مستعمراتی وهجوم فرهنگی تمام فرهنگ وکلتور زبان و تاریخ عنعنات سرزمینهای مستعمره را نابود ساختند.
مهمتر اینکه آنان در زمان اشغال سرزمین امریکا توسط انگلیسها که منجر به نسل کشی سرخپوستان یعنی صاحبان اصلی آن سرزمین گردید. جالب توجه اینجاست که پس از اعلام استقلال امریکا از انگلیس در سال ۱۷۷۶ میلادی شعار های آزادی، برابری، ودموکراسی جز قوانین گردید واما در برخی از مواردی صلاحیت سفید پوستان بر سرخپوستان تا سرحد سرکوب آنها وجود داشت که گروه گروه سرخپوستان را بقتل میرساندند. این بود نمونه ی برابری، آزادی ودموکراسی»
ودر نمونه دوم برخوردهای خونین غرب که گفته میشود پس از انقلاب کبیر فرانسه در دهه اخیر قرن هژدهم شعار های آزادی واستقلال ودموکراسی برادری وبرابری از اعلامیه های اساسی دستاورد فرانسه بود که بر مبنای آن کشور بولوی یکی از مستعمرات فرانسه در مطابقت با همین شعار ها دست به خیزش آزادی خواهانه زدند و توسط نیروهای اشغالگر فرانسه قتل عام گردیدند. زیراکه همان شعار های راست ودروغ انقلابی فقط بخاطر خود شان بود نه به سرزمینهای مستعمراتی. به همین ترتیب کشور های غربی با لشکر کشی وتجاوز بکشورهای امریکای لاتین، افریقا، شبه قاره هند، آسیای جنوبی وغربی، جوی های خون جاری کردند، آنگاه زبانهای تبلیغات رسانه یی سالها وقرنها ساکت بود.
اما در زمانی که جنگهای اول ودوم جهانی که از همین قاره اروپا آغاز وانجام شد وبریختن خون سفیدپوستان منجر و نزدیک بیکصد میلیون نفر کشته ونابود شد، آنگاه فریاد قدرتمندان بزرگ جهان به آسمان بلند گردید و گوش فلک را کر ساخت تا بصورت عاجل خواستار تشکیل سازمان ملل متحد وکمیسیون حقوق بشر گردیدند. همانند دایه های دلسوز تر از مادر برای بشریت اشک ریختند. وزمین را خانه مشترک انسانها نامیدند. از همینجاست که تا بخود آمدند وبدیدند که خون سفید پوست هم مانند سیاه پوست سرخ است ودانستند که میتواند بریزد.
پس از جنگ جهانی دوم که منجر به استقلال و آزادی بیش از صدکشور جهان گردید وزنجیر استعمار در قلمرو بی غروب شان درهم شکست، غربی ها متوجه شدند که پس ازین با زور سرنیزه وقدرت تفنگ نمیتوان با رویا رویی بر کشور ها وملتها غلبه کرد آنگه با تاپه نمایشی دموکراسی وافسانه جنگ با تروریزم وسناریوی مذهب وارد کشور ها شدند که نیروی اجرایی آن در صحنه جنگ با تروریزم تبلور یافته است.
بقول پروفیسیور ارم صیایی در رابطه به افسانه تروریزم همه میدانند که در حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۱ میلادی که منجر به قتل دوالی سه هزار نفر گردید جهان را تغیر داد مگر در کشور های دیگر جهان که روزانه هزار نفر کشته میشود چرا غربی ها تکان نمیخورند؟ آیا خون انسان در یک گوشه جهان به آن سطح ارزش دارد که جهان را تغیر دهد ودر گوشه دیگر جهان حتا قابل یاد آوری نمیباشد؟ این است حقوق بشر غرب در رابطه به مرگ انسانها. او به این مفهوم می افزاید که بروز حوادث در کشورهای قدرتمند و ضعیف از نظر غربیها بسیارمتفاوت است بهطور مثال کشته شدن چند نفر از دفتر فرهنگی فرانسه باعث شد که تمام قدرتهای اروپایی متحدانه فریاد بکشند ورهبران آنها با همبستگی راهپیمایی کنند ولی در آنسوی دنیا در افریقا آسیا ی میانه و افغانستان روزانه صدها نفر ترور وکشته میشوند در باره پرداختی وجود ندارد.
ازین رو ترفند خطر ناکتر از لشکر کشی مستقیم، هجوم فرهنگی وتبلیغاتی برای تقویت پایه های نیو کلونیالیزم وپسا استعماری با استفاده ازوسایل افزاری مانند بهانه سازی بنام جنگ با تروریزم، راه اندازی جنگهای مذهبی وبنام دفاع از دموکراسی؟ توأم با جریان صدور سرمایه، تاسیس وجابجایی استخبارات نظامی، دربند کشیدن کشور ها، تشدید جنگهای نیابتی، راه اندازی کودتا ها، سقوط دادن دولتها ی مردمی ودموکراتیک، ایجاد دولتهای فاسد وغارتگر، ایجاد پیمانهای نظامی وهجومی، تشدید تنشها واختلافات قومی وتعصبات زبانی، منطقوی، جنسیتی، مذهبی، لسانی، آلوده ساختن جوانان به اعتیاد، نابودی فرهنگ و تاریخ وتمدن کشور ها، تقسیم وتجزیه کشور ها، ایجاد مناطق مورد مناقشه، پرابلمهای سرحدی، هجوم به چاهای نفتی تسخیر آبراه های بزرگ جهان، نابودی مدنیتهای مناطق، تحمیل پرورش یافتگان خود بر حکمرانی مردم و تشکیل دولتهای وابسته تحت المایه وگوش بفرمان، غارت منابع طبیعی کشور ها، ایجاد فقر مرض بیکاری وبی ماری مردمان وملتهای تحت ستم وووو از تبعات نیو استعماری در کشور های جهان سوم میباشد که در اثر آن شرایط را برای زندگی انسانها دشوار وحتی نا ممکن ساخته از روی ناگزیری پای به مهاجرت میگذارند.
این مهاجرت اصلاً بصورت تحمیلی برای خالی ساختن یک کشور از اقشا رعالم ودانشمند، روشنفکر ومبارز، میهن پرست، عدالخواه ومترقی وآزادی دوست، تحصیلکرده ومسلکی با راه اندازی جنگها، انفجارات توسط زرخریده گان خود براه انداخته وبجای آنها تربیه یافتگان دست خویش را بخاطر بربادی وغارت کشورها نصب وتحمیل میکنند. اینست دموکراسی بعضی از کشورهای غربی وحقوق بشرو پیامد های استعمار نوین وپسا استعمار در کشورهای جهان سوم که نمونه های بارز آنرا در کشور افغانستان وطن عزیز ما و همچنان در کشورهای مصر، لیبیا، عراق، تونس، سوریه وفلسطین، سومالیا، کانگو، ویتنام لاوس وکمبودیا، ماجرای هانگ کانگ نمونه هایی از دموکراسی غربی است که با یک کله وهزار زبان تبلیغ میشود که نتایج آن فقر مرض بیکاری بیماری، اعتیاد، سقوط اخلاقیات جامعه، بیسوادی، دزدی، فحشا، رشوت غارت گری، کینه، تعصبات، نفاق ملی وبرده سازی ملتها میباشد.
فقط مردم وقتی از چنین مصیبتها رهایی می یابند که با اتحاد وهوشیاری وبیداری عمومی در یک وحدت سراسری ملی وهمبستگی وطنپرستانه وسراسری خود را از چنین رنجهای تاریخی نجات دهند.