بخش اول:
در تاریخ معاصر سیاسی افغانستان وقایع مهمی رخ داده است که پس لرزههای بعضی از آنها تا حال احساس میگردد. يکی از اين حوادث، ملاقات اخير ببرک کارمل با گرباچف در اوایل اپریل 1986 و متعاقباً تدوير پلینوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان، مشهور به پلینوم هژدهم، میباشد. در نتیجه پلینوم مذکور، ببرک کارمل از رهبری حزب کنار زده شد و دکتور نجيب الله جانشین شان گرديد. این دو رخداد از اهميت سیاسی خاصی در آن زمان برخوردار بود که متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده است. برای درک خوبتر آن زمان، لازم میدانم تارکمی به اوضاع و احوال آن دوره پرداخته شود.
گورباچف در مارس 1985 به صفت منشی عمومی حزب کمونیست اتحاد شوروی انتخاب گردید. بدون شک اتحاد شوروی در آن زمان با چالشهای در عرصه اقتصادی و سیاست داخلی و خارجی مواجه بود. گرچه اتحاد جماهیر شوروی در دهه شصت و هفتاد، شاهد پیشرفتهای وسیع در عرصه اقتصادی بود اما به هیچ وجه آمادگی رفتن به دهه نود و قرن بیست یکم را نداشت. شوروی در عرصه تسليحات نظامی و تکنالوژی فضایی پیش رفت شایان داشت، ولی در تولید صنایع سبک با کیفیت عالی و تکنولوژی معلوماتی دچار مشکل بود. دلايل بحران اقتصادی شوروی وقت، موضوع بحث ما نمیباشد؛ اما بهطور اختصار میتوان به مطالب ذیل اشاره نمود:
- مصارف گزاف اتحاد شوروی در خارج کشور یعنی، کمک به کشورهای سوسیالیستی و دموکراتیک، جنبشهای مترقی ضد آمریکا و جنگ افغانستان. باید یادآور شد، پالیسی رسمی اداره ریگان در دهه هشتاد میلادی، طوری بود که بهمنظور بالا بردن هزينه شوروی در جنگ افغانستان، باید این جنگ، طولانی میگردید.
- وسیع و پرهزینه بودن دستگاه دولتی اتحاد شوروی. در آن زمان همه چیز در شوروی دولتی بود. ابتکارات و کسبههای کوچک مانند خیاطی، سلمانی، دکانهای مواد غذایی، رستورانها و غیره همه دولتی بودند. این از یک جانب مدریت را مشکل میساخت، از جانبی دیگر جلو همه ابتکارات مردم را، میگرفت.
- تبدیل شدن حزب کمونیست اتحاد شوروی به یک دستگاه کاملاً بیروکراتیک. حزب عاری از انگیزه و ابتکار گردیده بود و قادر به نوآوری در خود نبود. حزب به یک نهاد بیابتکار در خدمت رهبران کهنسال قرار گرفته بود.
در چنین اوضاع و احوال گورباچف به قدرت میرسد. موصوف بعد ارزیابی شرایط و سفر به نقاط مختلف شوروی، سیاست جدیدش همانا «علنیت» و «بازسازی» را اعلام میدارد و وعده خروج نیروهای شوروی، از افغانستان را میدهد. موصوف، افغانستان را به «زخم خون چکان» تشبیه میکند.
گرچه ریفورمهای اقتصادی و سیاسی روی دست میگیرد، اما این ریفورمها در بسیاری موارد نتایج مطلوب به بار نمیآورد. توازن میان اصلاحات اقتصادی و سیاسی مدنظر گرفته نشد. وحدت نظر روی ریفورم های اعلام شده در حزب کمونیست اتحاد شوروی وجود نداشت. جناحهای راست و محافظهکار در بیروی سیاسی، تلاش میکردند تا حوادث بعدی را به نفع شان رقم زنند. سرانجام، جناح محافظ کار، دست به کودتا علیه گورباچف زد که در انجام، سقوط اتحاد شوروی را در پی داشت. به همان اندازه که گورباچف در غرب محبوبيت حاصل مینمود، به همان پیمانه از شهرت اش در داخل شوروی، کاسته میشد. گورباچف بايد چین و دینگ شاپینگ رهبر چین را الگو قرار میداد که چه گونه در دهه هفتاد، ریفورم های اقتصادی را در چین به راه انداخت و رهبری نمود.
در عرصه سیاست خارجی، اولین عقب گرد گورباچف، در قسمت افغانستان به وقع پیوست.
اما چگونه؟
به تعقیب ملاقات و صحبتهای قبلی، در سپتامبر 1985، گورباچف و بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی، هیأت عالی رتبه حزبی و دولتی جمهوری دموکراتیک افغانستان به ریاست فقيد ببرک کارمل، منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و ريس شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان، برای مشوره و تبادل نظر به مسکو دعوت مینماید. این دیدار که ظاهراً غیررسمی بود، رسانهیی نگردید و تا حال هم تعدادی زیادی از آن اطلاع ندارد، در واقع پیامد مهم برای حزب و کشور داشت.
در این ملاقات، هیأت افغانی متشکل از رفقای ذیل بودند. سلطان علی کشتمند، ريس شورای وزیران، صالح محمد زیری، شهید دوکتور نجیب الله، نظر محمد وزیر دفاع و مرحوم سلیمان لایق.
از جانب اتحاد شوروی بر علاوه گورباچف، اشخاص ذیل شرکت داشتند. گرومیکو ریس شورای عالی اتحاد شوروی، ریشکوف ريس شورای وزیران، شواردنازه وزیر خارجه، چبریکوف ریس کی جی بی، مارشال سکولوف وزیر دفاع و بوریس پانمریوف ریس روابط بینالمللی حزب. ک. ش.
این ملاقات که شاید یکی از طولانیترین ملاقات بین سران دو کشور باشد، با صحبتهای صادقانه و بعضاً جدی، بالاتر از چهار ساعت به درازا کشید. در این دیدار، روی موضوعات مختلف صحبت به عمل آمد، اما مطالب که از لحاظ تاریخی و شرایط موجود مهین ما خالی از دلچسپی نيست. همانطوری که نگارنده متن در چهار سال اقامت ناخواسته مرحوم ببرک کارمل در مسکو از ايشان شنیده و یادداشت نمودهام با امانتداری به قید تحریر درآوردام. میخواهم یکبار دیگر صراحت دهم، هیچ هدفی بهجز اطلاع رسانی به اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) که در دشوارترین لحظات وطن رزمیدند و چهل و پنج هزار تن آنها جانهای شیرین شأن را از دست دادند، هممیهنان گرامی، علاقهمندان تاریخ معاصر کشور و بهخصوص نسل جوان و بالنده کنونی وطن، نمیباشد. اگر ابراز این حقایق سبب رنجش خاطر کدام دوست عزیز گردد، از قبل پوزش میخواهم.
برمیگردیم به ملاقات:
به تاریخ نهم سپتامبر، این دیدار تاریخی صورت گرفت. در آغاز، بعد از تعارفات معمول، گورباچف حاضرين را خیرمقدم گفته و صحبت را آغاز نمود. طوری که در بالا ذکر شد در یک چنین ملاقات طولانی مسائل زیاد مطرح میگردد، اما دو موضوع محور اساسی صحبتها را تشکیل میداد. نخست، گرباچف گفت که سالها است که جنگ در افغانستان ادامه دارد و تغییرات مثبت واقع نگردیده. چرا پیشرفت وجود ندارد؟ وقت آن فرارسیده روی تغییرات جدی فکر شود.
در مقابل ببرک کارمل، ريس هیأت افغاني، توضیحات ذیل ارائه نمود، از اینکه گفته میشود پیشرفتی صورت ندارد، موافق نمیباشم زیرا نخست باید ديده شود که ما در چه شرایطی مسؤولیت را به عهده گرفتیم. شش سال قبل مادر حالتی مسؤولیت دولت را گرفتیم که رژیم امین از افغانستان يک زندان بزرگ ساخته بود و فضای ترور و وحشت حاکم بود. حاکمیت دولتی محدود شده بود به چند شهر. ما در اکسا، سازمان شکنجه امین چهل هزار ساعت بند دستی کشته شدگان را به دست آوردیم. تعداد پرسونل پولیس به هشت هزار و اردو به تقریباً چهل هزار نفر کاهش یافته بود. حزب ما در حالت اسفناکی قرار داشت. منشی عمومی حزب به قتل رسیده بود و هزاران عضو آن، از هر دو جناح، یا به قتل رسیده بود و یا زندانی بودند.
اولین اقدام ما، رهایی زندانیان سیاسی و دلجویی از مردم بود. امروز، شش سال است که حزب در وحدت بسر میبرد، البته مشکلاتی این جا، آن است که ما همیشه برای حل آنها تلاش میکنیم. امروز تعداد اعضای حزب به یکصد و چهل هزار نفر افزایش یافته است. تعداد قوای مسلح اکنون به چهار صد هزار نفر میرسد. شاهراههای بزرگ و همه شهرها در کنترول دولت میباشد. در عملیات سال روان سهم قوای مسلح افغان هفتاد درصد و سهم شما سی درصد میباشد. در سال آینده این رقم افزایش خواهد یافت.
ما اصول اساسی ج. د. آ. را به تصویب رساندیم و دوباره قانونیت را به جامعه برگشت دادیم. بر اساس پیشنهادات ما مذاکرات میان ما و پاکستان برای حل موضوع اطراف افغانستان که شامل بیرون رفتن قطعات شوروی از افغانستان، نیز میگردد، آغاز شده است. تقریباً چهار سال است که این مذاکرات ادامه دارد. متأسفانه پاکستان صادق نیست. آنها از ما، خواستهای غیر ملی و عملی دارند. آنها از ما میخواهند که خط فرضی دیورند را به رسمیت بشناسیم. ما و هیچ دولت ملی این کار را انجام داده نمیتواند.
در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیشرفتهای بزرگی به وقوع پیوسته است. سازمانهای اجتماعی ایجاد گردیده. در عرصه اقتصادی، رفیق کشتمند، برایتان معلومات بیشتر ارائه خواهد نمود. همه این پیشرفتها بدون حمایه اتحاد شوروی و سایر کشورهای دوست ناممکن میبود که از شما ابراز امتنان مینمایم.
در عرصه مداخلات خارجی در امور افغانستان، مخصوصاً از پاکستان و ایران مشکلات جدی وجود دارد. پاکستان به کمک آمریکا و بعضی کشورهای عربی به تخته خیز افراطیون تبدیل شده است. تا وقتیکه این مداخله ادامه داشته باشد، وضع، تغییر بنیادی، نخواهد کرد. (در شرایط کنونی کشور، هنوز هم همین حقیقت صدق میکند) در این عرصه شما میتوانستید کار زیادتر انجام دهید.
بعداً گرباچف اظهار داشت، مردم شوروی از ما میخواهند که به این جنگ خاتمه دهیم و فرزندانشان، به وطن برگردند. باید روی مکانیزم های کار شود که زمینه خروج سربازان ما را مهیا نماید. البته ما به کمکهای خود به شما ادامه خواهیم داد. منافع ما ایجاب مینماید تا تشنجات، با غرب را کاهش دهیم.
ببرک کارمل در جواب گفتند، قبل از توضیح، پرسشی، از شما، مطرح میگردد و آن اینکه به اهدافی که شما مجبور گردیدید، به افغانستان نیرو بفرستید نائل آمدهاید؟ البته اینجانب در آن زمان نیز هشدارهای لازم را برای شما داده بودم من برای شما گفته بودم که افغانها خوش ندارند عساکر خارجی را در خاک خود داشته باشند. هدف شما در آن زمان دفع مداخلات خارجی، بخصوص از خاک پاکستان در امور داخلی کشور دوست افغانستان بود. بعداً شما در کنگره حزب تان امنیت سرحدات جنوبیتان را اضافه نمودید.
شما در صحبت تان از «منافع» تان گفتید! روابط ما تا حال بر دو بنیاد استوار بود، منافع مشترک دو کشور و انترناسیونالیسم. اگر اینطور است، پس، ما افغانها هم حق داریم، منافع خود را مطرح نمایم. در مورد خروج قطعات، ما در گذشته، هم صبحت های داشتیم. ما با عودت سربازان مشکل نداریم و در یک جدول زمانی معين میتوانند بیرون شوند. منافع ما ایجاب مینماید تا شما بالای آمریکا و پاکستان فشار بیاورید تا مداخلات در امور کشور قطع گردد. در مورد خروج نیروها باید، بگویم که شما بر اساس قرارداد دو جانبه، بین رهبری وقت افغانستان و اتحاد شوروی، بر بنیاد توافقنامه پنج دسامبر 1978، به افغانستان نیرو فرستادید. حال بر اساس قرارداد دو جانبه، طی یک جدول زمانی میتوانید از افغانستان بیرون شوید؛ اما کمکهای لوژیستیکی، پرزه جات و مواد سوخت به قوای مسلح افغان ادامه یابد. ما مطمئن هستیم که بهتنهایی قادر به دفاع از وطن و مردم خود میباشیم. خواهشمندیم تا موضوع افغانستان را وارد دادوستدهای تان با غرب و آمریکا نسازید. قابل توجه است که در اسناد، حزب کمونیست شوروی که از طبقه بندی خارج شده و توسط مؤسسات تحقیقاتی غربی خریداری شده مواردی دلچسپ زیادی دیده میشود، منجمله در یک در جلسه مورخ 13 نوامبر، بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی، بعد از پلینوم هژدهم، ضمن ایجاد گروپ کاری برای افغانستان، به ریاست شواردنادزی، گورباچف میگوید که باید به شجاعت گام برداریم و آمریکا را در سیاست در قبال افغانستان داخل نمایم. این درست همان چیزی بود که ببرک کارمل مخالف آن بود. چنانچه، بعداً مشاهده گردید، نتایج مثبت به همراه نداشت.
به هر صورت، دیدار، در فضایی نسبتاً خوب پایان یافت، اما تفاوتهای آشکار در دیدگاهها هويدا گردید که بنیاد تغییرات بعدی را گذاشت. سلیک هریسن روزنامه نگار و نویسنده آمریکایی که چندین بار با گورباچف دیدار داشته و روی قضیه افغانستان صحبت نمودهاند، در کتاب «پشت پرده افغانستان» در صفحات 191، 208 و 246 فصل هشتم و دهم چندین بار از تفاوتهای نظر میان ببرک کارمل و گورباچف در رابطه به حل سیاسی موضوع افغانستان و اصلاحات، یاد آوری نموده است و از ببرک کارمل منحیث «شخصیت ویژه» و دارای عقاید «مخصوص به خود» یادآوری نموده است. ببرک کارمل، کسی بود که نظريات و عقاید خود را با جرأت و صراحت در مقابل همه رهبران شوروی بخصوص گورباچف بیان مینمود.
در جریان نشست و بعد از آن، هیچ عضو هیأت افغانی ملاحظه و دیدگاه متفاوت ارائه نکرد. همه از موضع گیریهای ببرک کارمل حمایت نمودند. حتی مرحوم لایق، ببرک کارمل را در مقابل دیگر اعضای هیأت، با گرمی در آغوش گرفته و بیان داشت که ما به داشتن یک رهبر سياسی ملی مانند شما، در رأس حزب و دولت خود افتخار میکنیم. در سالهای اقامت ناخواسته شأن در مسکو میگفتند که حتماً هدف از تشویق آقای لایق این بود که من در موقف مخالفت با گرباچف باقی بمانم تا خود بتواند به هدف همیشگیاش یعنی کنار زدن من از رهبری حزب برسد.
پایان بخش اول.
ادامه دارد.
بخش دوم:
خوانندگان گرانقدر:
به دلیل اتفاقات اخیر در کشور، نشر این بخش به تعویق افتاد که از این بابت معذرت میخواهم.
در آغاز جاه دارد، یکبار ديگر خاطرنشان سازم که هدف از این نوشته بیان حقایق تاریخی میباشد و هیچگاه درصدد سنگین و سبک کردن حوادث، اشخاص و افراد نمیباشم و اگر دوستی آزردهخاطر میگردد، از قبل طلب پوزش میکنم.
ضمناً، یکبار دیگر خاطرنشان میگردد که بر علاوه چشم دیدهای بنده، حقایق را آنطوری که در جریان چهار سال اقامت اجباری فقید ببرک کارمل در مسکو، از ایشان شنیده و یادداشت نمودهام، صادقانه به خوانندگان محترم، مخصوصاً که ما در آستانه بیستوپنجمین سالگرد وفات شان یعنی اول دسامبر 1996، قرار داريم، ارائه نمایم.
در بخش اول، از جریان ملاقات هیأت های دو کشور، شوروی وقت و افغانستان گفته شد. ملاقات، چون یک تبادل نظر بود، تصمیم و یا اعلامیه در پی نداشت. هیأت شوروی و شخص گورباچف که انتظار چنین برخورد را، از جانب ببرک کارمل نداشتند، بدون اینکه ابراز نمایند، از دیدار راضی نبودند. گورباچف که ببرک کارمل را مانع پلان اش، آن طوری که خودش میخواست میدید، در پی کنار زدن ببرک کارمل از قدرت برآمد. شورویها درصدد تماسهای جداگانه با اعضای بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان شدند تا آنها را، علیه کارمل تشویق نمایند. کار عملی روی برکناری ببرک کارمل از رهبری حزب و دولت، از اواخر 1985 در چندین جهت آغاز گردید. همزمان، یک تعداد مشاورین شوروی که فکر میشد، با سیاست گورباچف در قبال افغانستان موافق نبودند، به شوروی فراخوانده شدند. بر علاوه دیداری بین گرباچف و شهید دوکتور نجيب الله در تاشکند، تنظیم گردید. در این دیدار، نجیب الله آمادگیاش را برای تطبیق طرح گرباچف برای افغانستان ابراز نمود. این دیدار بدون آگاهی ببرک کارمل صورت گرفت، در حالی که ایشان، هنوز منشی عمومی حزب و ريس شورای انقلابی بودند. در واقع، این ملاقات، آغاز کودتای نرم (Soft Coup) بر ضد ببرک کارمل میباشد. کار عملی، با اعضای بیروی سیاسی حزب از جانب شورویها آغاز گردید. سه شخص مهم عبارتاند از فترت احمد تبیوف سفیر وقت شوروی در کابل، وکتور پترویچ سر مشاور کمیته مرکزی حزب و کالیاگین سر مشاور خاد مسئولیت و هماهنگی این مأموریت را به عهده داشتند. اعضای بیروی سیاسی حزب، یکی پی دیگری، آمادگیشان را برای شورویها ابراز نمودند. آخرین فرد سید محمد گلاب زوی بود که کمی به تأخیر انجام داد، زیرا موصوف ببرک کارمل را «پلار» خطاب مینمود. البته تعداد دیگری هم بودند که ایشان را پدر و رهبر میگفتند، اما در روز عمل، منافع شخصی خود را ترجیح دادند. بقول شاعر،
صائب چه اعتبار به اخوان روزگار-
یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت.
از میان اعضای اصلی بیروی سیاسی حزب، یگانه شخصی که با این پلان شورویها مخالفت نمود، زنده یاد داکتر آناهیتا راتب زاد بود. ایشان حتی حاضر به ملاقات با هیأت شوروی و مشاورین نگردید؛ اما وضع در کمیته مرکزی حزب و در میان کدرها و صفوف، کاملاً طور ديگر بود که بعداً توضیح خواهد گردید.
در سالهای اقامت اجباری در مسکو، مرحوم کارمل بیان میداشتند که هیچگونه قهر و کینه مقابل اعضای بیروی سیاسی در دل ندارد، مسؤولیت فردی است. آنها خودشان در برابر مردم، حزب و تاریخ جواب گو میباشند؛ اما از موضع گیری دو تن ایشان کماکان ناراحت بود، اولی محترم سلطان علی کشتمند و دومی نور احمد نور، زیرا آنها را دوست و همرزم دیرین خود میپنداشت و به همین دلیل، برای یکی حکومت و برای دیگری تشکیلات حزب را سپرده بودند. ولی ببرک کارمل بههیچوجه انسان کینه توز نبود و توانایی عفو و گذشت بزرگ را دارا بود. در فبروری 1991، زمانی که محترم کشتمند مورد سوء قصد قرار گرفت، بهمجرد اطلاع، ببرک کارمل به شفاخانه جهت عیادت شان شتافت. به همین ترتیب، محترم نور احمد نور، بعد از اینکه ببرک کارمل در اواخر 1995، جهت تداوی از افغانستان به مسکو آمدند، از ایشان همیشه، احوال گیری میکردند و به اثر مشوره محترم کارمل، با نگارنده متن تماس منظم داشتند. در دسامبر 1996، بعد از وفات فقید ببرک کارمل، اینجانب جهت مشورت و تنظیم بهتر مراسم فاتح در اروپا، از سی نفر رفقا، به منزل ما، دعوت نمودم. محترم نور، باوجودی که اسناد سفر نداشت، آمادگیشان را برای شرکت در نشست ابراز کردند. من از محترم نور الحق علومی که همچنان در هالند زندگی میکرد، خواهش نمودم تا ایشان را با خود بیاورد. در جریان صحبتها، محترم نور احمد نور، ضمن یادآوری از دوستی و رفاقت طولانی و دیرینهشان با ببرک کارمل، تدویر و اشتراک خودش در پلینوم هژدهم را اشتباه دانست. در کشور ما، با تأسف، کمتر سیاسیون از خود انتقاد میکند. در حالی که همه انسان هستیم و انسانها از خطا مبرا نیست.
برگردیم به اصل مطلب:
بیروی سیاسی همراه با شورویها سعی میکردند تا همه تلاشها، جهت تعویض رهبری را به وضع صحی ببرک کارمل ارتباط بدهند. این موضوع از بنیاد نادرست بود، زیرا همه میدانند که ببرک کارمل، بعد از این تاریخ، دوازده سال حیات داشتند. متأسفانه، این بهانه در اتحاد شوروی و سایر کشورهای تک حزبی و تک محور، یک امر عادی بود و میباشد.
در ماه اپریل 1986، دو رخداد مهم یعنی، تجلیل از هفت ثور و برگزاری جرگه قبایل آزاد در پلان کار دولت قرار داشت. این جرگه از لحاظ تاریخی خیلی مهم بود، زیرا چنین جرگه یی، اولین بار در کابل، دایر میگردید. ببرک کارمل این جرگه را جز برنامهاش برای ستر سرحدات و جلب حمایه قبایل سلحشور آن طرف خط فرضی دیورند، برای جلوگیری از ورود باندهای مسلح، به کشور، میدانست و به خاطر امنیت افغانستان، به آن اهمیت بالا قايل بود.
در اواخر ماه مارچ 1986، گورباچف با تفاهم با بیروی سیاسی د. خ. ا، از ببرک کارمل جهت معاینات صحی، استراحت و ملاقات دو به دو، به مسکو دعوت به عمل آورد. بدین ترتیب، بیروی سیاسی میخواست تا در غياب ببرک کارمل، اقدامات شان را برای برکناری ایشان شدت بخشند و از اشتراک مرحوم کارمل در دو رویداد که قبلاً ذکر گردید، جلوگیری نمایند.
بعد از مواصلت ببرک کارمل به مسکو، ایشان به شفاخانه مچورینسکی داخل بستر گردیدند. این کلینیک مجهز چند طبقهیی، در آن زمان مخصوص بیروی سیاسی حزب ک. م. اتحاد شوروی بود و بعضاً رهبران کشورهای دوست هم در آن تداوی میگردیدند. بهمجرد ورود ببرک کارمل در کلینیک، معاینات آغاز گردید و داکتران تلاش داشتند وضع صحی شان را وخیم نشان دهند. بعد از تکمیل معاینات، چندین نوع دوا و استراحت کامل را تجویز نمودند. همه روزه، تیم از داکتران، از ایشان عیادت میکردند. از آنجائی که، ببرک کارمل سالهای قبل هم در این کلینیک اقامت داشتند، با دکتران آن کلینیک آشنا بودند. به گفته ایشان، روزی، یکی از آن دکتران بهتنهایی داخل اتاق گردیده و با انگلیسی شکسته برایم گفت «من دوست شما و افغانستان هستم، صحت تان خوب است، برایتان مشوره میدهم دواهای را که هميشه گرفتهاید، بگیرید متباقی را ضرورت ندارید، نگیرد»؛ و از اتاق خارج شد. بعد از آن روز عمق توطئه را کاملاً درک نمودند و گفته آن داکتر صادق را عملی کردند. هدف این بود تا در ختم شفاخانه و استراحت در وقت ملاقات دو به دو با گرباچف مرحوم کارمل ازلحاظ جسمی و روحی در وضع خوب نباشد.
و اما در کابل، اقامت طولانی ببرک کارمل، سؤالات، شک و تردیدهای فراوانی را در جامعه و حزب ایجاد نموده بود. این ناآرامیها زمانی به اوج خود رسید که در روز سالگرد هفتم ثور، در جریان مارش شهریان کابل، به دستور آقای ظهور رزمجو، مشی کمیته حزبی شهر کابل، در حمل فوتو ها و شعارهای که اسم ببرک کارمل در آن بود، ممانعت به عمل آمد که با واکنش شدید مارش کنندگان مواجه گردید، حتی شخص رزمجو با بانوان به در درگیری لفظی داخل گردید. مارش کنندگان هدایت کمیته حزبی کابل را نادیده گرفته و همه شعارها را حمل نمودند.
این خبر بهزودی در سازمانهای حزبی کابل، ولایات، قوای مسلح و کندک های قومی پخش گردید که در همه جاها، با مخالفت و اعتراض شدید روبرو گردید. در میان قوتهای مردمی که اعتراض کردند، محترم سید منصور نادری، عصمت مسلم، قوماندان قومی در قندهار و جهانگیر خان قوماندان قومی در لوی ولسوالی شینوار نیز شامل بودند.
در این میان داستان جهانگیر خان، طوری که خودش برای نگارنده این متن، در تابستان 1990 در کابل، حکایت کردند، دلچسپ میباشد. ایشان گفتند که بعد از اینکه با این تعویض مخالفت کردند، چند روز بعدتر برای یک ملاقات با یک هیأت شوروی به جلال آباد دعوت شدم. دیدار صورت گرفت، ریس آن هیأت پرسید که چرا مخالفت دارم، برایشان گفتم که آقای کارمل انسان نیک و عادل است و این نوع برخورد درست نمیباشد. حرفهای مرا یادداشت نمودند. موصوف بیخبر از این بود که ریس هیأت شوروی شخص کرچکوف مسئول بخش خارجی KGB که بعدها ریس آن اداره گردید و یکی از طراحان پلینوم هژدهم، بود. چند روز بعد جهانگیر خان به کابل فراخوانده شد و دیدار تند و پر تشنج با سلیمان لایق وزیر اقوام و قبایل وقت داشت. به تعقیب آن، توطئهیی از جانب وزارت اقوام و قبایل و ریاست دوازدهم امنيت دولتی علیهشان صورت گرفت که تعدادی از افراد مربوط به ایشان در دریای کنر غرق گردید و خودش را هم در کابل زندانی نمودند. به قول جهانگیر خان، بعد از مدتی در زندان، سارنوال مربوط هيچ سندی برای اقامه دعوا، پیدا نتوانست. در اثر مساعی رفقای صادق و توجه محترم عبدالرحیم هاتف معاون اول ریاست جمهوری از حبس رها شدم. بعداً از جانب ریس جمهور نجیب الله، به حیث سناتور انتصابی تقرر یافتم.
در این دیدار، تعدادی دوستان و رفقا منجمله محترم قاسم آسمايی نیز حضور داشتند که بعداً دگر جنرال افضل لودین امر زون شرق کشور هم با ما، برای صرف نان شب یکجا گردید. با تأسف مدتها بعد، جهانگیر خان، توسط اعمال ISI ترور گردید. روحش شاد.
برگرديم به عکسالعمل اعضای کمیته مرکزی حزب د. خ. ا در رابطه به پلینوم هژدهم:
اکثریت اعضای کمیته مرکزی حزب، مربوط به جناح پرچم مخالف چنین تغیری بود، چنانچه آنها طی یک نامه عنوانی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی، اعتراض شأن را آشکار نمودند؛ اما وضع در جناح خلق طوری دیگری بود. یک تعدادشان، باوجودی که در ظاهر با تغیر مخالف بودند، اما از مخالف علنی اجتناب ورزیدند. تعدادشان هم از اینکه، این بار در جناح پرچم مشکلات پیش آمده، خرسند بودند و عده دیگر هم این تغیر را شانسی برای خودشان میدانستند تا بهزودی، یک نفر از میان جناح خلق، فرد نخست کشور و حزب گردد؛ زیرا در موجودیت ببرک کارمل به خاطر نقش تاریخیاش در ایجاد حزب، شانسی نداشتند.
حوادث و تغییرات بعدی، بخصوص کودتای نظامی شهنواز تنی این فرضیه را ثابت ساخت. پلینوم هژدهم، این راهم به وضاحت نشان داد که باوجودی که حزب، تقریباً شش سال در وحدت زیست نمود، اما متأسفانه، سرانجام خلقی، خلقی و پرچمی، پرچمی باقی ماند.
اما تقریباً 30 نفر از اعضای اصلی و علل بدل کمیته مرکزی حزب د. خ. ا در پای نامه فوق امضا نمودند. شاید، تعدادی زیادی از دوستان و رفقا باشند که از موجودیت چنین نامه، در جریان نباشند، اما ارسال این نامه کاملاً واقعیت دارد که متأسفانه، به دلایلی در کتابها و نوشتهها انعکاس نیافته است. سازمان دهندگان این نامه، به دلايل سیاسی، از رفقای نظامی که عضویت کمیته مرکزی را داشتند، نخواستند که در نامه امضا نمایند.
برخی از رفقای امضا کننده قرار ذیلاند:
_مرحوم عبدالمجید سربلند، معاون صدراعظم.
_محترم سرور منگل، معاون صدراعظم.
مرحوم نظامالدین تهذیب، قاضیالقضات.
_محترم داکتر عبدالغفار لکنوال، وزير زراعت.
_محترم داکتر خدايداد بشرمل، امر زون شرق.
_مرحوم فدا محمد ده نشین.
_مرحوم امتیاز حسن
_محترم ستار پردلی، ريس اتحادیه صنفی.
_محترم انجنیر احمد شاه سرخابی وزیر آبیاری و منابع آب.
_مرحوم محمد عزیز مجید زاده.
_مرحوم شفیق الله تودهیی.
_محترم انجنیر نعمت الله، امر زون مرکز.
_محترم واسع کارگر ریس اتحادیههای صنفی شهر کابل.
پایان بخش دوم،
ادامه دارد.
نوامبر 2021.
بخش سوم و آخر:
خوانندگان ارجمند،
در بخش دوم در باره نقش بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تدوير پلینوم هژدهم کمیته مرکزی حزب و مخالفت صفوف، کدرها و یک تعداد اعضای کمیته مرکزی روشنی انداخته شد. بر علاوه از دو رویداد مهم در پروگرام کاری دولت، يکی تجلیل سالگرد هفت ثور و برگزاری جلسه قبایل آزاد تذکر رفت. در مورد هفتم ثور در بخش دوم توضیح صورت گرفت. در این جا میخواهم، نکاتی در رابطه به جرگه قبایل آزاد بیان نمایم.
همانطوری در بخش دوم گفته شد، تدوير جرگه قبایل آزاد و تقویه قوای سرحدی، یکی از برنامههای مهم مرحوم ببرک کارمل برای تأمین امنیت، ستر سرحدات کشور و جلوگیری از ورود باندهای مسلح از پاکستان به خاک افغانستان بود. در این رابطه حتی، مرحوم کارمل باری در پرتو قوانین بینالمللی موضوع «تعقیب داغ» (Hot Pursuit), یعنی تعقیب گروههای تروریستی تا منبع اصلیشان را مطرح نموده بود. بقول محترم کارمل، یگانه رهبر اتحاد شوروی که از منطقه شناخت درست داشت و خواهان فشار جدی روی پاکستان بود، یوری اندروپوف بود، اما عمر برایش یاری نکرد و دیر در قدرت باقی نماند.
متأسفانه، سازمان دهندگان جرگه، وزارت اقوام و قبایل و بیروی سیاسی، طوری که قبلاً بیان گردید، از اشتراک شان در جرگه جلوگیری کردند.
جرگه در فضای تدویر یافت که دیگر آن توقعات و انتظارات کم رنگ شده بود.
در کار جرگه نمایندگان اقوام هفت ايجنسي آزاد شرکت داشتند. اینجانب، همه روزه، با جمع از همکاران روزنامه (کابل نیو تایمز) جهت تهیه گزارش و مصاحبه به محل جرگه در پولی تخنیک کابل میرفتیم. سؤال اکثر اشتراک کنندگان این بود، «ببرک کارمل چيرى دى؟» «ولى نه راضى؟». متأسفانه، ما هم جوابی برایشان نداشتیم. وزارت اقوام و قبائل همان بهانههای «صحت» و «استراحت» را برایشان بازگو مینمودند که کمتر مورد قناعت شان واقع میگردید. با تأسف که بیروی سیاسی و مرحوم سلیمان لایق وزیر آن وزارت تصاميم نادرست شان را بالای اشتراک کنندگان جرگه تحمیل میکردند که باعث نارضایتی آنها گردیده بود. بهطور نمونه وزارت اقوام و قبایل، اجمل خټک را که سالها، در تبعید در کابل زندگی میکرد، به حیث ریس، بالای جرگه تحمیل نمود. این کار با واکنش اعضای جرگه مواجه گردید. حتی یک تعداد نمایندگان تهدید به ترک جرگه نمودند. آنها اجمل خټک را مربوط به قبایل آزاد نمیدانستند، علاقهمند بودند تا یک نفر، از میان خودشان، در رأس جرگه قرار گیرد. در نتیجه، جرگه، نتایج مطلوبی را در پی نداشت.
اما در مسکو، همه توجه به ملاقات دو به دو و قریبالوقوع ببرک کارمل با گرباچف معطوف گردیده بود. سرانجام، این ملاقات در اواخر اپریل 1986، صورت گرفت. در ملاقات که به آخرین ملاقات شان مبدل گردید، تنها پولیکوف، مسئول بخش افغانستان در شعبه روابط بینالملل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی که همزمان مسئولیت ترجمه و نوشتن پروتوکول را داشت، حضور داشت.
ملاقات با تشریفات معمول آغاز گردید. بعداً گرباچف ابراز داشت که «رفیق کارمل طوری که دیده میشود، تفاوت نظر زیادی میان نظریات من و شما در مورد حل مشکلات اطراف افغانستان وجود دارد». در جواب مرحوم کارمل برایشان گفت که طوری که در نشست قبلی، در حضور داشت، رفقا ابراز داشتم، برای ما افغانها، قطع مداخلات خارجی، بخصوص از پاکستان، از الویت خاص برخوردار میباشد. آنچه مربوط به خروج قطعات میگردد، از آنجایی که قطعات بر اساس تفاهم دوجانبه، بر بنیاد توافقنامه دسامبر 1978 به افغانستان، برای دفع مداخلات خارجی آمده است، باید بر اساس تفاهم دوجانبه، طی یک جدول زمانی، دوباره به کشورشان برگردند. اگر شما این موضوع را جز داد و ستدهای جهانیتان بسازید، به نفع صلح و امنیت در افغانستان تمام نمیشود. من شخصاً با آن مخالف هستم. گورباچف در جواب گفت که اما بیروی سیاسی شما با طرح ما موافق است. (این انسان را به یاد داستان دسته تبر و درخت میاندازد) این تفاوت نظرات، کار مشترک ما و شمارا مشکل میسازد. بعداً افزود که رفیق کارمل شما باری برایم گفته بودید که در آینده در نظر دارید مسئولیت را به شخص جوانتر، احتمالاً رفیق نجیب بسپارید. ببرک کارمل در جواب گفت که بلی این را گفتهام، اما بعد از آماده سازی شرایط لازم. زمانی که، رفیق کشتمند را به صفت، ريس شورای وزیران، در نظر داشتم، عدهیی، در رهبری حزب، مخصوصاً رفقای خلقی با این امر مخالف بودند که بهتدریج به قناعت شان پرداختم.
در شرایط موجود، ما، در حزب سابقه داران زیاد داریم. ایشان خود را نسبت به رفیق نجیب مستحقتر میدانند. باید کار اقناعی زیادی در زمینه، صورت بگیرد. فعلاً، رفیق نجیب تجربه کافی، کار دولتی را حاصل نموده است. لازم است تا مدتی کار حزبی در دارالانشأی حزب انجام دهد. به این منظور به صفت منشی دارالانشأ ارتقا یافته است.
بر علاوه قابل یادآوری میدانم که اینجانب، هیچگاه علاقه نداشتم در رأس قدرت، قرار داشته باشم. رهبری سابق اتحاد شوروی این موضوع را بهخوبی میدانست. حتی، من برایشان در رابطه به ارسال قطعات نظامی به افغانستان نیز، هوشدار داده بودم که افغانها، هیچگاه، خوش ندارند، قوای خارجی را در کشور خود ببیند؛ اما بعد از قتل فجیع رفیق ترهکی به دست حفیظ الله امین، همه ما در موقعیت دشواری قرار گرفتیم. حتی در همان زمان هم لطفاً به پروتوکولهای ملاقاتها مراجعه کنید، پیشنهاد کردم تا یک نفر بیطرف، مثلاً نور احمد اعتمادی، در رأس دولت قرار گیرد که متأسفانه، امین او را نیز به قتل رسانید.
اکثریت همین بیروی سیاسی فعلی ما و رفقای شما پافشاری داشتند که مردم و قوای مسلح به یک صدای شناخته شده ضرورت دارند.
اینجانب، هیچگاهی برای ماندن در قدرت علاقه و اصرار ندارم، اما مشکل من، با طرح شما، برای ختم جنگ در کشورم است. شاید شما بتوانید، رضایت آمریکا و غرب را به دست بیاورید، اما به هیچ وجه جنگ و مداخلات خارجی، مخصوصاً از پاکستان، در امور افغانستان، پایان نخواهد یافت. آرزومندم، رفیق نجیب را در این راه قربان نسازید.
فضایی ملاقات دلگیر و متشنج بود. گورباچف که از حرفهای ببرک کارمل ناراحت به نظر میرسید، چهره جدی به خود گرفته بود. مرحوم کارمل، احساس کرد که دیگر بین او گورباچف همه چیز خاتمه یافته و حرفی برای گفتن باقی نمانده، در حالی که خیلی ناراحت بود سگرت اش را بیرون آورد و روشن نمود، رو بهطرف پلیکوف کرد و گفت که به آقای جنرال سکرتر بگوید که با این سیاستهای ماجراجویانه تان نه تنها صلح و ثبات در افغانستان نمیآيد، بلکه شما، موجودیت اتحاد شوروی را نیز به مخاطره میاندازید. به این ترتیب هردو از جا بلند شدند و با خداحافظی سرد، از هم جدا شدند.
البته قابل یادآوری میدانم که این اولین بار نبود که ببرک کارمل با سیاستها و روشهای نادرست، جانب شوروی مخالفت میورزید. طوری که در نوشتههای قبلی یادآور شدهام نظامیان بالا رتبه شوروی هم با ببرک کارمل میانه خوب نداشتن، زیرا مرحوم کارمل آنها را مکلف نموده بود تا از عملیات خودسرانه جلوگیری نموده و همه عملیات نظامی باید، با رهبری وزارت دفاع افغانستان، هم آهنگ گردد. جریان مصاحبه جنرال ورینوکوف با هفته نامه «اگنیوک» و عکسالعمل ببرک کارمل را در نوشتههای قبلی انعکاس دادهام، لازم به تکرار نیست. البته تعدادی از جنرالان و مارشالهای شوروی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی دست به خودکشی زدند.
در کنار موارد متعدد دیگر، یک مورد مهم را یادآوری میدارم. آن اینکه، در پی دستگیری تصادفی مجید کلکانی رهبر «ساما» در مکروریان کابل، ببرک کارمل رفقا، دوکتور نجیب الله و محمود بریالي را موظف نمود تا با موصوف مذاکره نموده، خواستهها اش را بشنوند و در صورت امکان به همکاری با نظام تشویق گردد. چند دور هم دیدار صورت گرفت؛ اما روزهای بعدتر، مجید کلکانی بهطور مرموز، از بین برده شد. ببرک کارمل، اعتراض شدید به شورویها انجام داد و در نتیجه تعدادی از مشاورین تعویض گردید.
برگردیم به اصل مطلب:
همزمان، در کابل و شهرهای دیگر، در میان رفقای ملکی و نظامی ناآرامیها، در رابطه به پلینوم قریبالوقوع رو به افزایش بود. عده کثیری هم دست به تظاهرات زدند. در يکی از اين تظاهرات برای اولین بار شعارهای علیه بیروی سیاسی حزب داده شد. در مؤسسات کارگری هم صدای اعتراضات بلند بود. قابل ذکر است که نه بیروی سیاسی و نه شورویها عکسالعمل به این وسعت را، انتظار داشتند. حتی سفارت شوروی در کابل، در آستانه پلینوم هژدهم، به همه مشاورین ملکیشان که عمدتاً، در مکروریان بودوباش داشتند، توصیه کرده بودند که از گشت و گذر غیرضروری خودداری نمایند و شبها برای استراحت به سفارت بیایند. بیروی سیاسی ستاد مشترک، به رهبری محترم ظهور رزمجو، جهت مدیریت وضع، ایجاد نمود. تعدادی از رفقا زندانی شدن، اما اعتراضات، همچنان ادامه داشت.
محرومین، قادر خان و گلآقا خان معاونین هیأت رئيسه شورای انقلابی که خودشان هم با این تغیر مخالف بودند، تیلفونی، در مسکو با ببرک کارمل، تماس گرفتند و از ایشان تقاضا نمودند تا هرچه زودتر به کابل برگردند. آنها گفته بودند که هیچ کس، مانع برگشت شان شده نمیتواند، در غیر آن، خطر جدی رویارویی، وجود دارد، زیرا در آن صورت وضع از کنترول خارج میگردد.
بدین ترتیب، چند روز بعد ببرک کارمل به کابل مواصلت نمود. در روز برگشت، هزاران نفر از شهریان کابل و اعضای حزب اعم از کادرها و فعالین، در مسیر جاده میدان هوایی کابل و ارگ از ایشان، با گرمی استقبال نمودند. تعداد زیادی هم داخل ارگ گردیدند. عساکر مستقر در ارگ هم با معترضین یکجا گردیدند و شعارهای در حمایت از ببرک کارمل سر دادند.
در میدان هوایی، بر علاوه جنرال قادر خان و جنرال گلآقا، زنده یادان، داکتر آناهیتا راتب زاد، مجید سربلند، محمود بریالی و محترم سرور منگل، از ببرک کارمل استقبال نمودند وایشان را تا ارگ همراهی نمودند. از بیروی سیاسی، کسی حضور نیافته بود.
بعداً در ارگ، جنرال قادر خان به ببرک کارمل گفت که در صورتی که شما خواسته باشید، اکثریت حزب و قوای مسلح با شما است، بیروی سیاسی هیچ کاری کرده نمیتواند. ببرک کارمل در جواب همان جمله مشهور اش را بیان داشت؛ «اگر تا دیروز دشمنان، ما را از بین میبردند، حال دوستان برای از بین بردن ما، کمر بسته اند.»
از رفقا تقاضا دارم تا به جریانات با خون سردی و پختگی سیاسی برخورد نمایند. من نمیخواهم که رفقا در مقابل هم شمشیر بکشند. این یک توطئه است، آنها (شورویها) این کار را میخواهند. منافع وطن ما ایجاب نمینماید، باید هوشیار بود. از رفقا میخواهم در جلسه بروند، مراقب اوضاع باشند و در جبهات دفاع از وطن و مردم، نیرومند باقی بمانند.
به این ترتیب پلینوم هژدهم در فضای پر از تشنج، ناباوری و ابهام نسبت به آینده، دایر گردید و وقایعی بعدی را تا سقوط حاکمیت، حزب در اپريل 1992، رقم زد.
اما متأسفانه، بیروی سیاسی باهم متحد باقی نماند و درگیر اختلاف گردیدند.
تعدادی از آنها در سالهای بعدی، یا به نام سفیر و غیره برکنار شدند، یا در کودتای (تنی)، دستگیر و زندانی شدند، ویکی از سابقه داران هم کاملاً از حزب استعفا نمود و گوشه عزلت گزید. با تأسف دو نفر از اعضای بیروی سیاسی، هر یک، مرحوم سلیمان لایق و محترم سلطان علی کشتمند، با نشر مقالات جداگانه در روزنامههای کابل، در مورد نفوس و ترکیب ملیتها در کشور، در واقع آغازگر تشنجات ملیتی و زبانی گردیدند و اصل «تساوی حقوق ملیتهای باهم برادر و برابر» را که تحت زحمات ببرک کارمل تعقیب میگردید، عملاً کنار گذاشتند. باید علاوه نمود که در بعد داخلی، لغزیدن اکثریت اعضای هیأت اجرائیه حزب وطن، به خطوط قومی زبانی و سمتی، یک از عوامل سقوط حاکمیت حزب گردید. برعکس، صفوف و کادرهای حزب با از خودگذری، صداقت و با دادن دهها هزار نفر قربانی، از منافع وطن دفاع نمودند. شهید دوکتور نجیب الله باوجودی که یک سخنور و مدیر توانا بود، اما نتوانست، بعد از کنگره دوم و تغیر در برنامه و نام حزب، اکثریت اعضای دو صد هزار نفری حزب را، به دور مرام جدیدش بسیج نموده و از آينده به آنها اطمینان دهد.
با تأسف، در سالهای بعد از فروپاشی، گرچه با سعی و تلاش یک عده رفقا، حلقات و جزایر از بدنه حزب دیروز، به وجود آمدند، اما هیچگاهی نتوانستند باهم وحدت نمایند و حزب واحد و سراسری را اساس گزاری نمایند. مسئولان این احزاب، باوجودی که، داد از تشکل مجدد «خانواده سیاسی» دیروز میزنند، در عمل با حمایه گروپهای انتخاباتی غنی و عبدالله و پذیرفتن مقامات دولتی، جز جمهوری فاسد و دست نشانده آمریکا گردیدند. به این ترتیب، جای یک حزب ترقی خواه و عدالت پسند، در کشور کماکان، خالی باقی ماند.
در این جا دارد یک بار دیگر خاطر نشان سازم که همه مطالب، در این سه بخش و نوشتههای دیگر، در بر گیرنده چشم دیدها و حقایقی اند که در جریان اقامت ناخواسته چهار ساله (1987-1991) فقید ببرک کارمل در مسکو یادداشت شده است، و هدف صرفاً، رسانیدن حقایق به مردم عزیز ما، اعضای حزب، پژوهشگران جوان و حقیقت جو و همه نخبگانی که فضا و پیش داوریهای جنگ سرد را کنار گذاشتهاند، میباشد و هيچ غرضی در میان نیست. امیدوارم باعث رنجش خاطر شخصی نشده باشم.
در اخير، میخواهم از همه دوستان و سرورانی که در صفحات مجازی کمنت های دادهاند، ابراز سپاس و قدردانی نمایم. از اينکه، اینجانب در شبکه جهانی فیسبوک نیستم، نتوانستم شخصاً برایشان جواب دهم، اما مطمئناً به کمک دوستان، همه کمنت ها را مطالعه نمودهام و از کلمات محبت آمیزشان ابراز سپاس فراوان میدارم.
در بعضی کمنت ها، دوستان نوشتهاند که این تاریخ است، گویا، درد امروز را دوا نیست. به جواب این دوستان، میخواهم یاد آوری نمايم که بدون دانستن تاریخ، مخصوصاً تاریخ سیاسی معاصر کشور، نمیتوان وقایع را ریشه یابی نمود و تکرار اشتباهات گذشته را جلوگیری نمود؛ اما ما تصمیم نداریم در تاریخ باقی بمانيم.
در وضعیت کنونی وطن، بیش از هر وقت دیگر ضرورت تفاهم، تعقل، همدیگر پذیری و هم گرایی احساس میگردد. نیروهای مترقی، به دلایل که در فوق ذکر رفت متفرق و پراگنده میباشند. نیاز زمان است تا همه نیروهای مترقی و وطن دوست تحت چتر واحد به خاطر منافع علیای وطن و اهداف دادخواهانه باهم نزدیک گردند. شرایط موجود در کشور، از ما میطلبد تا کلیه نیروهای ملی اعم از زنان و مردان و روحانیون پاک نهاد، بدون در نظر داشت گذشته، باهم همکاری نمایند و با کاربرد شیوههای دمکراتیک و مدنی به خاطر عدالت و عدالت اجتماعی، حقوق و آزادیهای مدنی، تساوی حقوق زنان و مردان، مردم سالاری واقعی و بر ضد فرهنگ زدایی، بالای حاکمان موجود در کابل، فشار آورده شود. لازم به تذکر میدانم که جنگ، چهل سال گذشته در کشور، نشان داد که جنگ و خونریزی راه حل نمیباشد. کسانی که جنگ مسلحانه ادامه میدهند، بايد بدانند که ادامه جنگ، نه تنها باعث رنج و بدبختی مزید مردم میگردد، بلکه زمینه سوریه سازی کشور، جنگهای نیابتی و تشدید مداخلات کشورهای خارجی، بخصوص همسایگان آزمند ما را، هموار میسازد. وقت آن است تا با هوشیاری و راه اندازی مبارزات دادخواهانه و کاملاً مدنی، از میان این همه «دیوهای مست» گذشت. پایان.
با عرض حرمت،
میر عصمت الله سادات،
فبروری 2022، جرمنی