دل میتپدم به عشق وارمان وطن
جا وید بود نام بزرگان وطن
نام وطن و یاد ابر مردان است
یاد آور تاریخ درخشا ن وطن
نود چهار سال قبل عیار مردی در ولسوالی کوهستان ولایت کاپیسا دیده بجهان گشود که در کودکی نورچشم فامیل ، درجوانی با زوی توانا ی مردمش ودر دوران وظیفه داری خادم وشخصیت توده یی جامعه اش بود.
زنده یاد عطامحمد ممنون جوانمردی بود شجاع ،دلاور ، خوشبرخورد ، مهمان نواز ،سخا وتمند ، کریم الطبع ، وطندوست ، پاکنهاد اجتماعی و خدمتگار مردم .
شاد روان عطامحمد ممنون پس از دوران تحصیل وظایف مختلف دولتی را بعهده داشت ولی کرسی های دولتی هرگز بین او ومردمش فاصله ایجاد نکرده بود بلکه در نزدیکی با مردم و در خدمت جامعه قرار داشت . چنانچه در دوران جوانی سرنوشت خود را با مردم اش یکی ساخته راه مبارزه دادخواهانه را در پیش گرفته بود . راه ورسم مبارزه ی سیاسی را که از بهترین مکتب انساندوستی ومهر وطنپرستی فراگرفته بود به نسل جوان انتقال میداد .
مرحوم عطامحمد ممنون در ولایات پروان ،کاپیسا ، مزار شریف ، کابل ودیگر ولایات مصر وف خدمت بود ودر وزارت مخابرات افغانستان بحیث ریس تفتیش ودیگر بخشهای کلیدی مقامات دولتی ایفای وظیفه نموده است . عطامحمد خان ممنون بمثابه انسان مبارز و مردمی دروازه دفتر ومنزلش بروی مردم باز بود و بصفت انسان خیر اندیش با حضور در حل وفصل قضایای اجتماعی طرف عزت واحترام مردم قرار داشت .
زنده یاد ممنون نزدیک بیک قرن عمر کرد وبشترین عمر پربار خود را در راه خدمت به مردم وقف و بهترین فرزندان تحصیلکرده ، بادانش ، مستعد وشریف بجامعه تقدیم نمود که هرکدام آن راه مردم و خدمت بوالدین شان را بیشتر از همه در صدر وظایف خویش قرار داده اند .
مرحوم عطامحمد ممنون بهترین دوست زحمتکشان و بیچاره گان وطن بود وبدفاع از مصتضعفان دربرابر زور گویان شجاعانه ایستاده گی میکرد و در تمام عمر درکنار مردم حاضرو شخصیتش برای مردمش گرامی بود .
شاد روان ممنون در هر ولایتی که مصروف اجرای وظیفه میبود نظر به محبتی که بمردم داشت باشنده گان هر ولایت فکر میکردند که به مردم آن ولایت نسبت خونی دارد زیراکه موصوف به کلتور وآداب ورسوم وعنعنات پسندیده وسایر ارزشهای ملی ومردمی فهم بالا واحترام ولا داشت .
با آنکه محترم ممنون صاحب اخیراً نظر به شرایط نا امنی و بناچاری خاک وطن را ترک نموده به صفوف هزاران مهاجر هموطن در کشور هالند پیوسته بود ولی مهر وطندوستی ، ارزشها ، مزایا وخاطرات فراموش ناشدنی وطن جنت نشان اش در دل ودماغ اش تازه گی خاصی داشت.
چنانچه حدود دو سال پیش در یکی از روزهای تابستانی ساعت یازده قبل از ظهر زنگ تیلفون بصدا در آمد تا گوشی را برداشتم صدای دوست عزیزم دگروال ولی محمد نظری پسر ارشد زنده یاد ممنون صاحب بگوشم طنین انداخت . پس از احوالپرسی پیام شاد روان ممنون را برایم ارایه داشت که پدرم بخانه ی ما آمده و شما را به چاینکی دعوت کرده است . گفتم در کجا ؟ فرمود که در چانکی پزی کابل بازار کنار سرک اشتایند دم شهر هامبورگ . بنده با شنیدن این پیام بخصوص سه نکته ی آن مرا مات ومبهوت ساخت یکی کلمه ی کابل بازار . دوم موضوع چاینگی وسوم اینکه سفرکردن از کشور هالند به جرمنی هرچند بهدف دیدار خانواده ودوستان باشد اما علاوه بر آن با علاقه ی خاص به رسوم وخاطرات فراموش ناشدنی مزایای زنده گی گذشته در داخل کشور حیرت انگیز بود . ساعت دوبجه ی همانروز به آدرس مذکور خود را رساندم .
باریکی و راه بردن به منزل سوم رستورانت با عبور از پیچ وخم پله ها ی راهزینه ، صعود دود باریک کنارقوغ منقل ، خشبویی غوره ی انگور پاشیده بروی کباب ، بخار پرکیف آشپزخانه وپکه ی دستی خاطرات چاینکی را از زیرگرد وخاکستر فراموشی تازه میکرد .
وقتی داخل رستورانت شدم مرد بلند قامتی با سیمای پر درخشش وطنی وتبسم پر از مهر با جوشش محبت آمیز فرمود بچه ی کا کا بیا که امروز دم غنیمت است از وطن بگوییم وطنی بخوریم وطنی کیف کنیم . درآن لحظه گارسون ی وطندار با مسرت وپذیرایی خاصی از ممنون صاحب آمده گفت آقا چی بیاورم ؟ ممنون صاحب با تبسم معنا داری آهسته گفت نان وطنی همراه با کباب وچاینکی ، جوانک دوش کنان سیخهای کباب را بروی غوری سفالین در حالیکه نانهای پنجه کش وطنی رویش را پوشانده بود حاضر کرد که بخارگرمی کباب ، بوی دلاویزکباب پذی چوپان لب دریای کابل را بمشام آدم میرسانید وبدست د یگر ش کوزه چه ی پر از آب همراه با قاب های سفالین را در کنار غوري انگور کلک عروس بروی میز گذاشت . گفتم ازینکه چاینکی میرسد چه حاجت به کباب است؟ گفت رفیق نوش جان کن بیاد کباب عبدلی چهاریکار وچاینکی نور الحق دهن چوک وشیر یخ صوفی کنار سرک کهنه طرف لیسه ی نعمان تا که خاطرات گذشته را تازه کنیم گفتم چرا از کوهستان یاد نکردی گفت همه یکیست خانه ی مشترک ماست ولی همه میدانند که توت کوهستان آنقدر آسان نیست که به هرجا پیدا شود براستی که چنین بود .
جریان صرف غذا با سخنان محبت آمیز ممنون صاحب پرکیف تر شده میرفت تا پس از
آن با شفقت زیاد به گارسون ودست اندر کاران رستورانت که نام کابل را در جاده ی مشهور شهر هامبورگ زنده ساخته اند با اعطای بخششی از جا بر خاسته و میلش به گردش بازار شد و در جریان دید وباز دید از بازار باز هم بیاد قلمهای مشقی ونوک طلایی وطنی افتاد چونکه زنده یاد ممنون صاحب علاوه بر داشتن مهارتهای کاری وظیفوی در بخشهای مختلف دولت یک شخصیت سیاسی فرهنگی واهل قلم بود ازینرو فرزندان خود را مجهز به دانش فرهنگ ونویسنده گی پرورش داده بود .
محترم ممنون صاحب شخصیت اجتماعی مهماندوست بود هر باریکه بدیدن اعضای فامیل واقارب خود بمنزل پسر ارشد خود محترم دگروال نظری وخواهر زاده وعروس فامیلش شریفه هوسی نظری و همچنان بمنزل محترم جنرال سید نیکبین و یا دوستان دیگر در کشور آلمان سفر میداشت بسیاری دوستان هموطن بدور آن جمع شده به سخنانش گوش فرا میدادند زیرا که او تاریخ زنده ی وطن خود بود از دلاوران پروان از کرمخان پهلوان وپهلوان صادق واز روشنفکران ، عثمان خان ،اخلاص ، بابه صاحب توفان ، از شخصیتهای بزرگ بایان مرحوم فروتن ،عبدالستار خان ، محمد عظیم خان از مدیر سید مقیم خان دولانه ، از مرحوم دستگیر خان سنجد دره ، از داکتر عثمان ، مرحوم معنوی وعبدالکریم معقول حکایت میکرد از کوهستان و از عبدالکریم خان کوهستانی اززنده یاد نایب سالاز وزیر عبدالرحیم خان، از مرحوم عبدالوهاب خان صافی ،از سناتور عبدالزاق خان وسناتور عبدالستار خان ومرحوم حاکم عبدالستار خان صدیقی ،ازشاد روان حاجی شیر پاچای ریگروانی ، از عبدالغنی خان ، از کرنیل قادر جان ،اززنده نام میرزا دلاور خان قلعه ی سفید ، از ملک آغا محمد خان خمزر گری ، از زنده نام حاکم محمد علی خان کوهستانی از عطامحمد خان بولاغینی از ملک رستم خان سنجنی از مرحوم مدیر محمد یحی کوهستانی از زنده یاد استاد خلیل اله کوهستانی از استاد مضرابشاه کوهستانی از مولوی محمد غالب وحبیب اله غالب واز ریس میرزا ملا ، از محترم دستگیر پنجشیری از ریس آغه جان شیر خانخیلی از حاجی محمد عمر گدام دار از هزاران مرد کاکه عیار ونامدار ومعزز بخوبی وبا زبان تحسین یاد آوری میکرد .
زنده یاد عطامحمد خان ممنون تاریخ یکصد ساله ی سیاسی ، رویداد های نظامی ورخداد ها وتحولات گوناگون وطن را ثبت حافظه ی خود داشت وهمواره منحیث تاریخ زنده بدیگران انتقال میداد .
روحش شاد یادش گرامی ونامش جاودان باد
با عرض حرمت