حل تضاد های آشتی نا پذیر میان طبقات استثمارگرواستثمار شونده با گزینش مبارزه قاطعانه بر ضد انواع ستم در تمام عرصه ها حاصل میشود. چنانچه از یکسو طبقات حاکمه بخاطر حفظ منافع غاصبانه ی خود واز طرفی هم طبقات محروم وستمکش بخاطر نجات شان از یوغ برده گی واستثمار وتامین عدالت با صف آرایی در دوسوی خط، مقابل هم قرار گرفته که به تغیرات وتحولات سیاسی و اساسی می انجامد و آنچیزی که نیروها را در دوطرف جبهه متحد میسازد همانا منافع مشترک طبقاتی شان

 

است که با هم گره خورده است.

 

اما تضاد ها تا آشتی ناپذیری در درون جنبش چپ ودموکراتیک وبخصوص دریک حزب سیاسی چه معنی دارد؟

 

با وجودی که جهانبینی علمی موجودیت تضاد های انتا گونیستی را در درون یک حزب مردمی، زحمتکش وترقیخواه سیاسی نفی میکند اما بگواهی تاریخ افغانستان علی الرغم داشتن میراثهای عظیم فکری، افتخارات تاریخی، قهرمانیها و نمادهای روشنگری، جنبشهای آزادی خواهی، دستاوردهای بزرگ علمی، سنن وارزشهای اجتماعی وگنجینه های فرهنگی که از گذشته های درخشان تاریخ با عظمت این کشوربجا مانده است

 

 اما این کشور با توجه به بحرانهای بزرگ اجتماعی وجنگهای تحمیلی منطقوی و استعماری متاسفانه از کاروان ترقی وتمدن خیلی ها بدور نگهداشه شده است.

 

ازهمین رو حزب سیاسی برخاسته از جوامع عقب نگهداشته ی سنتی قومی وقبیلوی آسیب پذیر ترین سازمانیست که امراض کشت شده توسط گروه های ارتجاعی، استبدادی وعوامل استعماری گاهگاهی توسط افراد معین روشنفکری درحزب انتقال داده میشود واز سویی هم برخی ازافراد روشنفکر اعضای تصادفی وپرتاب شده ی حزبی با واپس بینی بسمت منافع خود شان، حزب را دچار امراض بچه گانه، انحرافات خود محوری، قومگرایی، فراکسیونیزم، اپرتونیزم راست وچپ وصدها ویروس مدهش سیاسی وکشنده میسازد. از همین رو حزب سیاسی همزمان دردو جبهه ی مبارزه ی یعنی مبارزه ی درون حزبی بر ضد امراض انتقال یافته در حزب ودر مبارزه ی بیرون حزبی بر ضد دشمنان ارتجاعی واستبدادی وحامیان استعماری آنها دست وپنجه نرم میکند.

 

واضح است که طبقات حاکم ستمگر با ایجاد رخنه نفاق وتعصب در صفوف زحمتکشان بمنظورتوقف و منحرف ساختن مسیر مبارزه از شکل عمودی بین طبقات بالا وپایین به شکل افقی یعنی مقابل ساختن گروهای زحمتکش برضد یکدیگر، توده ها را بجان هم انداخته به شکست مواجهه سازند. جنگی که هیزم آن عنصر جهل، بیسوادی وفقرسیاسی، عنعنات وسنتهای ناپسند وسایر تعصبات ونفاق میباشد که ارتجاع و آمپریالیزم یه شعله های آتش آن روغن می ریزند.

 

در چنین شرایط پیچیده طبعیست که برخی ازاعضا ی حزب سیاسی آگاهانه ویا نا آگاهانه با انتقال امراض گوناگون به درون حزب سیاسی صدمه ی بزرگ وارد کرده آنرا به کودتا ها انشعابات تجزیه و فروپاشی میکشاند.

 

بگونه ی مثال تجارب حیرت انگیز زمان تاسیس حزب د خ ا در ماه جدی ۱۳۴۳ خورشیدی بنا به موجودیت تفاوتهای فکری و سلیقوی ودید گاه های گوناگون حل ناشده دربرخی از اعضای کانگره بیانگر آ نست که پیش از ساختن حزب، کنگره ی حزب دایر گردید. هرچند بنام کنگره ی موسس، ولی تا وقتیکه قبل از آن حزب وجود خارجی نداشته باشد کدام کنگره میتواند دایر گردد؟ در حالیکه هنوز به تمرکزسلیقه ها، همآهنگی دیدگاه ها، جوشش فکری وباورها وسایر تفاهمات عقیده تی واندیشه یی، زمان زیاد لازم بود ولی بآنهم کنگره ی حزب تدویر یافت که در آن هرکس از دید گاه خود بسطح برداشت جهانبینی وشناخت ازجامعه پافشاری میکرد. چنانچه در تعین خط مشی عمومی وجاری حزب واهداف تاکتیکی واستراتیژیک آن از همان ابتدا دونظرمتفاوت وجود داشت.

 

بقول دستگیر پنجشیری شرکت کننده در کنگره ی حزب با ارایه ی چنین مفهوم که در نظریه ی اول نورمحمد تره کی دموکراسی خلقی را مطرح نمود و نظریه ی دوم ببرک کارمل با تحلیل مشخص از اوضاع مشخص و شرایط عینی وذهنی جامعه مطابق به ارزشها ی اصولی واساسی جهانبینی علمی، دموکراسی ملی وجبهه ی ملی را در مرام حزب پیشکش نموده بود که پس از ساعتها جر وبحث نظر دوم مورد تایید وتصویب قرار گرفت.

 

زمانی هم پس از تاسیس ح د خ ا در اثر پافشاری ر وانشاد نور محمد تره کی حفیظ اله امین عضویت حزب را حاصل نمود که با رشد برق آسا در سطوح بالایی حزبی و با غصب قدرت دولتی توسط امین وباند تبهکارش جمع چندین عوامل دیگر، شش بار انشعاب وسه بار کودتای دولتی بر ح د خ ا ودولت ج د ا تحمیل گردید. چنانچه در سالهای اول ودوم یعنی در زمان تمرکز قدرت بدست حفیظ اله امین وباند تبهکارش بگونه ی خصومت آمیز در ضدیت وآشتی ناپذیری نیمی از اعضای حزب با بیرحمانه ترین حملات وحدت شکنانه برضد نیمی از بخش دیگر اعضای حزب تیغ کشید. حزبیکه از میان زحمتکشان برخاسته بود در اثر ماجراجویی امین وباند تبهکارش زحمتکشان را نشانه گرفت یعنی امین بنام دولت خلقی مقابل خلق قرار گرفت وبهانه ی بزرگی را بدست ارتجاع منطقه، رژیم خونخوار پاکستان و دشمنان آشتی ناپذیر افغانستان داد تا اینکه پای نظامیان اتحاد شوروی را نیز به افغانستان کشانید. قابل یاد آوریست که حزب در اثر غفلت در شناخت وشتابزده گی درپذیرش اشخاص مریض وسادیست خطای بزرگی را مرتکب شده است که هزینه ی آنرا حزب ومردم افغانستان می پردازند.

 

هرچند با تحول ششم جدی سال ۱۳۵۸ حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت ج د ا با عبورازبحرانهای سیاسی وتضاد های آشتی ناپذیر وارد تحول نوین سیاسی گردید.

 

وبا زعامت ورهبریت خرد مندانه ی زنده یاد ببرک کارمل راه نجات واصولی خود را در پیش گرفت که با غمشریکی والتیام بخشیدن به زخمهای خونین مردم وآرامش نسبی و ایجاد دولت وسیع البنیاد با مشارکت مردم به دستآوردهای بزرگ وحیاتی در تمام عرصه های اقتصادی سیاسی فرهنگی واجتماعی و نوسازی کشور وبیداری مردم نایل گردید ولی تا آنوقت عوامل نفوذی دشمنان افغانستان و امراض مدهش وخطرناک دردرون حزب ودولت به نیروی بالقوه وبالفعل مبدل گردیده بود. برغم اینکه حزب ودولت با ظاهر آرام در سنگر مشترک برضد دشمنان مشترک قرار داشت ولی درعین حال با ادامه ی خرابکاری بقایای باند تبهکارامین وعوامل خطرناک دیگر پرابلمهای بزرگی بر سر راه حزب ودولت ایحاد گردید که فرصتهای حل بموقع آنرا جنگ از ما گرفته بود. چنانچه در وجود حزب، احزاب کوچک که آنرا فراکسیون وگروپ مینامیدند ودر درون دولت نمونه هایی خود محورانه ی قدرت وگرایشهای معین ایجاد شده بود که بنام وطنداربازی یاد میشد و بسیاری از اعضای حزب از وجود آنها آگاهی کامل داشتند و دارند که افشای نامهای آن عده از گروه ها وگروپ ها با توجه به روند وحدت لزومی نخواهد داشت.

 

 درین رابطه هشدار مشهور زنده یاد ببرک کارمل بیاد می آید که میفرمود «کسانیکه نهال کوچکی را در زیر سایه درختی تنو مند می نشانند بثمر نخواهد رسید وکسانیکه در یک زمان پا بدو کشتی میگذارند بسیار خطرناک است وبه هیچ جای رسیده نخواهند توانست» اما میراث شوم منحرفین حزب وباند تبهکارحفیظ الله امین چنان بیک نیروی درون حزبی ودولتی مبدل گردیده بود که برای آنها اعضای حزب بادشمنان حزب تفاوت چندانی نداشت.

 

بنا بر آن حزب ودولت در شرایط خطرناک جنگ نتوانست بطور شاید وباید جلو همه امراض واشتباهات را بموقع وبشکل اساسی وبنیادی بگیرد که در برخی موارد تا به سطح اختلافات وتضاد های آشتی نا پذیر رشد نمود ه بود که در اثر آن کودتا های پی درپی به نسبت خود خواهی های جاه طلبانه عده ی ازشخصیتهای حزبی بکمک مستقیم

 

 آی اس آی و استخبارات نظامی قدرتهای خارجی بر حزب ودولت تحمیل گردید.

 

وشرایطی را بوجود آورد که علی الرغم قهرمانیها وموفقیتهای بدست آمده ی حزبی ودولتی تحت رهبری ح د خ ا درجبهات جنگ دفاعی وجبهات کار ونوسازی جامعه، آهسته آهسته توان مقاومت خود را از دست میداد تا آنکه به فروپاشی ح د خ ا ودولت ج د ا وبربادی مملکت منجرگردید که بموجب آن دشمنان افغانستان وطن را درپرتگاه نیستی کشانیدند.

 

حالا بنظر میرسد که در مقابل جنبش چپ ودموکراتیک وگروه های ترقیخواه صلحدوست و همه رفقای با افتخار ح د خ ا وسایر روشنفکران وطنپرست کشور، بخصوص کسانیکه درفضای نسبتا آرام خارج از کشور بسر می برند یک سوال مهم تاریخی قرار دارد که آیا نمیتوان رویداد های یاد شده ی گذشته چون مشت نمونه ی از خروار آنرا منحیث تجارب تلخ تا ریخ درنظر گرفت؟

 

اگر پاسخ بلی باشد پس چرا نیروهای پاشان شده ی مترقی وجزایر از هم پاشیده ی ح د خ ا بخصوص در فضای آرام خارج از کشور در طول سی سال گذشته نمیتوانند زخمهای فروپاشی سیاسی را التیام بخشیده نگذارند روند اختلافات سیاسی که نزدیک به ایستگاه بنبست رسیده به تضاد های آشتی ناپذیری مبدل گردد.

 

درحالیکه اخیراً برغم کوششهای خستگی ناپذیر عده یی از رفقای وحدتخواه وترقیخواهان دلسوز وطن با فراخوان امید بخش راه تشکل دوباره ی ح د خ ا وتحکیم صفوف جنبش ترقی خواهی وهمسویی در یک جبهه ی سرآسری ملی دادخواهانه را در پیش گرفته و بدستا وردهای نسبی ومعین نایل گردیده اند. ولی پروسه متاسفانه بکندی وبه پای مورچگان به پیش میرود بالعکس تصور میشود که جنگهای نسبی قلمی، تبلیغاتی ورسانشی در میان اعضای جنبش چپ ودموکراتیک آینده ی پروسه را بیشتر ازین هم تضعیف خواهد کرد.

 

 در حالیکه عزم اراده وکوششهای دلسوزانه برای نجات وطن و همدیگر پذیری با تکیه بر وجوهات مشترک وجود دارد. بنا بر آن اگر بهدف خدمت بمردم و در راستای تعهدات مسُولانه خود به توده های کشور، رفیق جانبرابر روزهای دشوار خود را نتوانیم با خود داشته باشیم، پس چگونه میتوان دعوی خدمت بمردم افغانستان را نمود؟

 

بنا بر آن در چنین اوضاع پیچیده وحساس که دشمنان افغانستان هست وبود کشوریعنی استقلال وتمامیت ارضی وحاکمیت ملی کشور را در خطر نابودی روبرو ساخته اند، اوضاع جاری مستلزم مبارزه ی جمعی و کار تشدیدی بخاطر وحدت ودوباره سازی ح د خ ا وتشکل تمام ترقیخواهان وطندوست دریک خط مقدس میهنی جبهه ی واحد دموکراتیک وجنبش دادخواهانه میباشد که بر بنیاد آن با بکار گیری فرصتهای باقیمانده و مبارزه ی متحدانه در سنگر واحد نجات وطن وبا عزم قوی بر تمام مشکلات وتفاوتهای سلیقوی، دیدگاه های متفاوت فکری واختلاف نظریات غلبه خواهیم نمود به اینترتیب همه با هم بسوی یک طرح بزرگ میهنی وملی با عزم قوی وآهنین با برداشتن گامهای متحد ومشترک راه را بسوی اهداف نجات وطن وصلح به پیش خواهیم برد ونباید گذاشت تا دید گاهای متفاوت، تفاوتهای فکری، نظریات مختلف و اختلافات معین حل ناشده ی سیاسی گذشته به تضاد های آشتی ناپذیر مبدل گردد.

 

 اگر دیروز حزب ویا جنبش روشنفکری در مراحل اول قدرت دچار اشتباهات ویا بعضاً مرتکب خطاهای نا بخشودنی گردیده بود دلایل و ابعاد گوناگون آن و نبود تجارب چهل ساله جنگ و چالشهای سیاسی نظامی فوقاً واضح گردید.

 

 ولی حالا بر پاییه ی تجارب غنا مند سیاسی ومطالعات جنبشهای فکری، سیاسی وروشنفکری میتوان میکانیزمی را بوجود آورد که بر بنیاد آن تمام داد خواهان ترقیخواه وطندوست کشور متحد ومتشکل گردیده با انتخاب مسیر مشترک بخاطر نجات وطن حزب سیاسی وجنبش ترقی خواهی را از بحران دیدگاه ها وعقایدحل ناشده ی نظریات مختلف واختلافهای سیاسی وتضادهای کینه توزانه نجات داده به این ترتیب انواع موانع را از سر راه وحدت ویکپارچگی حزب بدور ساخته رسالت تاریخی ودین مادر وطنی ادا گردد.

 

با عرض حرمت