به مناسبت یازدهم جدی، پنجاه و هفتمین سال تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان!
«آیا انقلاب واقعاً فرزندان خود را میخورد» و یا اینکه بعضی «فرزندان ناخلف» اند که موریانه وار انقلاب را میخورند؟
بر اساس چشمدید من، در حزب ما تعداد اینگونه عناصر ناخلف کم نبود، ولی طور نمونه ازجمله سه تن غلام مجدد مشهور به سلیمان لایق، بارق شفیعی و قدوس غوربندی را مثال میآورم.
به یاد داریم که این دو شخص در یکی از اولین پلینومهای سرنوشت ساز حزب بعد از تحول هفتم ثور 1357، بسیار نامردانه به اشاره حفیظ الله امین در ضدیت با رفقای سابق خود به نفع جناح دیگر دست بالا نمودند و در نتیجه وحدت نیمبند بین جناحهای خلق و پرچم را که در سال ۱۳۵۶ به مشکل حاصل گردیده بود از هم گسستند. پیامد این خیانت، اخراج کادرهای رهبری جناح پرچم از حزب و توظیف آنها به حیث سفرا در خارج و زندانی ساختن، شکنجه کردن و کشتار بیشتر از دو هزار پرچمدار توسط رژیم خلقی بود و به این ترتیب نخستین ضربه را بر پیکر حزب و انقلاب وارد نمودند.
قدوس غوربندی بعد از گذاشتن بالش بر دهن شادروان تره کی از جانب حفیظ الله امین بازهم به نفع امین دست بالا و یکجا با دیگران از امین به حیث منشی عمومی حزب حمایت نمود.
لایق بعد از تحول ششم جدی باوجود خیانت، با بیشرمی تمام به دست بوسی ببرک کارمل شتافت و با عرض ندامت و پشیمانی، مورد عفو و بخشش آن مرد بزرگ قرار گرفت و دوباره به مقامات حزبی و دولتی راه یافت؛ اما موصوف از گذشته خود پند نگرفت و در زد و بند با عده دیگر به فراکسیون بازی ادامه داده و مستند به نوشتههای موصوف که در این اواخر توسط فرزندش همگانی شده، خلاف همه اصول حزبی و دولتی در خفا مصروف توطئه چینی و تلاش برای ازدیاد صلاحیت و قدرت خویش بود. پیامد دسیسههای نوبتی موصوف وارد کردن ضربه دیگری بر حزب شد.
سلیمان لایق در ظاهر امر اکت وفاداری به مرحوم داکتر نجیب را مینمود، اما در عمل مصروف ادامه دسیسه چینیها بود چنانچه بهمجرد رفتن داکتر صاحب نجیب به دفتر سازمان ملل با وقاحت تمام در تلویزیون گفت که «نجیب دیشب دزدانه میخواست وطن را ترک کند».
غلام مجدد باوجود داشتن گویا «سابقه ضد امریکایی» و «کمونیست ناب» که در مدح انقلاب کبیر اکتوبر قصیده میسرود، در حکومت دست نشانده امریکا منحیث مشاور؟! با حقوق و امتیازات بسیار بلند تقرر حاصل نمود و بعد از مرگ، نعشش با تشریفات خاص نظامی بالای تانکهای امریکای و سازمان نظامی ناتو به گورستان انتقال داده شد و با پول همان منابع فوند بنامش با سرمایه میلیونی ایجاد گردید.
پس سؤال مطرح میگردد که اینقدر تقدیر و نوازش از طرف دشمن ایدیالوژیک سابق در مورد موصوف روی چه اصولی گرفته است؟
آیا این همه قدردانی موصوف به خاطر اعمال ضدانقلابی وی و خدمت به ارتجاع نبوده است؟!
بهجز همین نتیجه گیری جوابی دیگری در مورد وجود ندارد!