میگویند: "ساختن دشوارست و شکستن آسان". کم نیست شمار کسانی که بیکار و بیآزار در کناری نشستهاند و تکان نمیخورند. آنها که توان چندانی برای گفتن و نوشتن در خود نمیبینند، هنرمندانه وانمود میکنند که وقت ندارند؛ ولی همینکه دیگری بنویسد یا بگوید، آنگاه درخواهید یافت که فواره پایانناپذیر وقت، توان، خشم، اندرز و راهنمایی از آستین همین گروه پرخاشگر و پیکارجو فرامیجهد.
در میان آنانی که گروه بزرگی را به واکنش گروهی وامیدارند، نام دکتور محمد حسن شرق نیز میآید. گویی خموشی او مایه خاموشی چندین تن و گفتار او انگیزه گفتار چندین تن است. شگفت اینکه هر بار شلیک نخست چنین میآید: "حسن شرق از خانواده یهود و گماشته کارکشته دستگاه ک.گ.ب است."
گفتوشنودهای دیداری احمدشاه راستا با محمد خالد چرخی (جولای ۲۰۱۵)، برهان غیاثی (جنوری ۲۰۱۶) و دکتور محمد حسن شرق (اگست ۲۰۱۶) از کارهای ماندگار در گستره سیاست و تاریخ به شمار میروند. آماده سازی همچو برنامهها با ابزار ساده دستداشته و پیشکش رایگان آنها به پیشگاه مردم ستودنی است.
آیا واکنش داوران خودخوانده که دکتور شرق را روی سندان و زیر چکش دادگاه رویایی خویش خشمگینانه میکوبند، بدترین نمونه زیرپا کردن آزادی بیان نیست؟ چرا میخواهند نامبرده باید صددرصد مانند منتقدین خویش بیندیشد؟ به دستور و دلخواه منتقدین سخن گوید و در پایان خواهی نخواهی "اعتراف" کند که از پدر پدر یهود و کارمند "ک.گ.ب" بودهاست؟
در روزگاری که بهترین اندرزگویان نارسیده به چهل سالگی - دم از خستگی و نقشه بازنشستگی میزنند، دکتور حسن شرق با پشت سر گذاشتن ۹۲ سال زندگی، حافظه شگفت دارد، منظم میخواند، همه روزه - مگر اینکه مهمان داشته باشد - از ساعت ۹:۳۰ تا ۱۱:۳۰ مینویسد (دستنویسها را به همسایه میدهد تا تایپ شوند)، گزارشهای افغانستان و جهان را پی میگیرد، شامگاهان با خانواده گوشه و کنار کلیفورنیا را گشت میزند، موسیقی میشنود، به هرگونه پرسش دوستان، آشنایان و گزارشگران پاسخ رویارو یا تلفونی میدهد، در نشستهای خودمانی همنشین را میخنداند و میگریاند، و پیوسته سری به رسانههای نوشتاری میزند.
احمدشاه راستا در تازهترین گفتوشنود خیلی ارزشمند با دکتور حسن شرق برگهایی از تاریخ ننوشته افغانستان را از فراموشی باز میدارد. میزبان تلخترین ناپرسیدهها را پیشروی مهمان میگذارد، به فراز و فرود رخدادهای نیم سده زندگی سیاسی وی میپردازد و گفتههای دامنهدارش را با شکیبایی و ویراستاری بایسته، بدون کاست و فزود به شنوندگان و بینندگان میرساند. کوتاهترین نام این کار خدمت در راستای تاریخنگاری است.
پاسخهای دکتور شرق را راست و درست نمییابیم؟ گیریم آری. دو گزینه بیشتر نداریم: (۱) اگر میدانیم راست و درست چیست، باید بهتر و بیشتر از وی به مردم بگوییم تا آگاه شوند. (۲) اگر نمیدانیم، از کجا میدانیم که او ناراست و نادرست میگوید؟ آیا رازهایی را پنهان میکند؟ کم یا زیاد میگوید؟ این که سزاوار دشنام و نفرین نیست. جهان به پایان نرسیدهاست: بیایید رویارویش استوار بایستیم، نهان را آشکار، کم را زیاد و زیاد را کم سازیم تا حق از ناحق سوا گردد. دشواری در چیست؟
برای دیدن/شنیدن این گفتوشنود در پنج بخش، پیشنهاد میکنم نگاهی به برگه احمد شاه راستا بیندازید و بدون تاختن بر حریم شخصیت و خانواده شرق، بازتاب دلخواهی بنویسید تا اندیشههایش نقد و بررسی گردند.
در پایان میخواهم اندک بخشهایی از ویژهنامه "دیدار با شرق در غرب" (نود پرسش از دکتور حسن شرق/ لاسانجلس، چهاردهم تا هفدهم جنوری ۲۰۱۴) را با خواننده گرامی در میان گذارم:
سیاسنگ: سپاس از مهربانی تان و اینکه پذیرفتید سه روز پیهم را به من واگذارید. در آستان ۹۰ سالگی ایستادهاید، آیا میتوانم ۹۰ پرسش از شما داشته باشم؟
دکتور شرق: بیشتر از نود سوال بپرسید، به شرطی که جوابهای شان قبلاً در کتابهایم نیامده باشند.
سیاسنگ: کتابها یاد شدند، از "کرباس پوشهای برهنهپا" میآغازم. نخستین کرباس پوش برهنهپایی که دیدید، چه کسی بود؟
پاسخ: محمد حسن پنج شش ساله. اگر از دومین، سومین و چندمین بپرسید، همسایهها و همدیارانم در انار دره فراه.
سیاسنگ: در برگه انگلیسی که روی میز کار تان به چشم میخورد، روز تولد شما نزدهم جولای ۱۹۲۵ نوشته شدهاست. آیا بر بنیاد پیشنهاد محمد داوود، نباید بیستوششم سرطان یا هفدهم جولای ۱۹۲۵ میبود؟
پاسخ: باید هفدهم جولای میبود. روزی که پاسپورت و برخی اسناد آمادگی سفر سوی غرب گرفته میشدند، پسرم [میرویس] عدد ۱۷ را قسمی نوشتهبود که بیشتر به ۱۹ شباهت داشت. وقتی اسناد را گرفتم، متوجه اشتباه تایپی شدم؛ اما دیر شده بود. از سوی دیگر چون تفاوت زیاد نبود، به تصحیح آن نپرداختم.
سیاسنگ: آیا میتوانید روزگار کودکی و نوجوانی - پیش از آمدن به کابل - را در سه واژه فشرده سازید؟
پاسخ: نمیتوانم، زیرا از دو کلمه "فقر" و "بیماری" بیشتر نمیشود.
سیاسنگ: چگونه "شرق" شدید؟
پاسخ: به گمانم سال ۱۹۵۰ بود. یک روز دو تن از دوستانم به نامهای آدم درمل و نیک محمد عزیزی به دیدنم آمدند. کتاب "پیام مشرق" علامه اقبال لاهوری را با خود آوردهبودند. پشتی کتاب از حصه وسط کمی پاره شدهبود و مسیر پارگی از حرف "میم" مشرق میگذشت، قسمی که تنها "شرق" خوانده میشد. درین حال، نیک محمد عزیزی قلم را برداشت، روی "پیام" خط زد و بالایش نوشت: "حسن". هر دو خندیدند. آدم درمل به من گفت: "بگیر ... حسن شرق! تخلص نو مبارک!"
سیاسنگ: پیش از "شرق" در کنار نام تان چه میگذاشتید؟
پاسخ: تخلص؟ یادم نیست. حسن غمکش یا حسن حسرت بوده باشم!
سیاسنگ: واژه "شرق" از چندین نگاه ویژه است. آیا واکنشهایی هم دیدهاید؟
پاسخ: تعابیر سیاسی این تخلص از طرف دیگران یا ویژگیهای دیگرش به خداوند معلوم است، اما یک خاطره را به یاد میآورم. حدود سالهای ۱۹۵۹ یا ۱۹۶۰ بود و در جمال مینه [بخشی از کارته چهار کابل] زندگی میکردیم. روبروی خانه ما حویلی شخصیت معزز و تحصیلکرده ترکیه به نام محمد حسن بود. شام یک روز که خانه می آمدم، دیدم بچههای کوچه با زغال بر دیوار ما نوشتهاند "حسن شرق" و بر دیوار حویلی مقابل نوشتهاند: "حسن غرب"! درست یادم نیست که خودم فوراً هر دو نوشته را پاک کردم یا از کس دیگر خواهش کردم هر چه زودتر آنها را از بین ببرند. فردا صبح آن روز سوی کار میرفتم و متوجه شدم که هر دو نوشته زغالی بر روی هر دو دیوار تازه شدهاند. خلاصه این شوخی بچهها با نوشتن "حسن شرق" و "حسن غرب" روی دو دیوار هر روز، هر روز تکرار میشد و پاک کردنش فایده نداشت. قصه را کوتاه بسازم. همسایه روبروی ما از بس به خاطر این قضیه خشمگین و دلتنگ شده بود، آسانترین و یگانه چاره را سنجید و حویلی خود را به فروش انداخت. یکی دو ماه بعد خبر شدم که کسی آن را به نیم قیمت خریده بود.
سیاسنگ: میگویند نیاکان شما یهود بودهاند.
پاسخ: مگر یهود بودن بد است؟ فرض کنیم کسی از اسراییل یا از فلیپین یا بلژیک بیاید و بعد فرزندانش خود را وقف خدمت به افغانستان کنند، در باره این کار چه قسم باید قضاوت کرد؟ اما به جواب سوال باید بگویم که نیاکان نیاکان من هم از انار دره فراه بودند. بستن دهان هر کس ساده نیست و اگر ساده هم باشد، من اهل این کار نیستم.
سیاسنگ: سخن از برچسپها شد، کسانی از عضویت شما در دستگاه "ک.گ.ب" میگویند.
پاسخ: سند هم میآورند یا هوایی میگویند؟ اگر مستند میگویند، انکار من نه تنها فایده نمیکند، بلکه بیهوده هم خواهد بود، اما اگر صرف گفتار باشد، بگذار بگویند و دلخوش باشند. شما هم اگر بخواهید، میتوانید نیم دنیا را به هر نامی که دل تان میشود، متهم سازید! نمیتوانید؟
کانادا/ سی اگست ۲۰۱۶