عنوانی را که در بالا خواندید انتخاب اینجانب نیست، بلکه عنوانِ نوشته‌ی مضمونی است که آقای "ادریس رحمانی" در صفحه‌ی فیسبوک‌شان به اشتراک گذاشته‌اند.

آقای رحمانی که یکی از تحلیل‌گرهای پربیننده و مطرح در فیسبوک است، برد و باخت کشورها را با درنظرداشت پیشینه‌ی تاریخی، قدرت نظامی، حوزه‌ی تمدنی و جغرافیای کشورهای که در در جنگ سوریه اشتراک داشتند به بحث گرفته، برد و باخت این کشورها را از منظر (پرستیژ و حیثیت) سیاسی بررسی کرده که طبعاً چیزی بدی نیست، اما از دید اینجانب، آقای رحمانی در قسمت برنده‌ها و بازنده‌های واقعی اشتباه کرده‌ است؛ چرا؟

بیایید از " بهار عربی" شروع کنیم:

بهار عربی که ظاهراً (!) یک خیزش و حرکت خودجوش مردمی بود، اما در پس ِ پشت آن ماجرا دست‌های نامرئی بازی داشتند که به گونه‌ی آن خیزش را به نفع خود تغییر می‌دادند. در مرکز توجه بازی‌ی به‌اصطلاح " بهار عربی" کشور‌های قرار داشتند که هنوز دست‌های کارتل‌ها و کنسرن‌های تسلیحاتی، نفتی، شیمیایی و نظامی و غیره به آنها نمیرسید و کوتاهی میکرد؛ ورنه چطور ممکن بود که در کشورهای مثل: الجزایر، مراکش، اردن، لبنان، عربستان سعودی، عمان، قطر و بقیه کشورهای خلیج، از وزش باد بهاری خبری نباشد، ولی کشورهایی که همیشه با غرب شاخ‌به‌شاخ بودند، باران و باد و توفانِ تندی برپا شود و همه را نابود کند؟

لیبیا، عراق، یمن و سوریه و شاید هم یکی دو کشور دیگر در جمع کشورهایی زیر فوکس بهار عربی بودند که باید محو می‌شدند.

از بهار عربی بقیه کشورها می‌گذریم اما چرا سوریه؟

اگر "بهار عربی" را در سوریه به عبارت سیاسی تعریف کنیم، هیچ تعریفی معقول و بهتری از [ نبرد و زورآزمایی میان شرکت‌های گاز اسلامی ایران و شرکت گاز قطر] نمیتوان یافت. بهاری عربی در سوریه نه‌تنها میدان نبرد، که میدانِ پخش و سرازیر شدن میلیاردها دلار از بودجه‌ی ایران و بودجه قطر به آدرس‌های نامعلوم و ناپیدا بود.

بهار عربی در سوریه همزمان با تصمیم‌گیری احداث پاپلینِ گاز از ایران و قطر از مسیر خاک سوریه به اروپا بود. در این‌جا بود که دو گروه‌ی متشکل از کشورها مقابل هم قرار گرفتند که تعدادی به نفع کشور ایران و تعدادی دیگر به نفع کشور قطر صف ‌آرائی کردند.

گروه اولی که شامل کشورهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه میشد در تصمیم‌های نخستین‌شان به راه‌ی ترانزیت پاپلین گاز از مسیر کشورهایی عراق، سوریه و ترکیه شده بودند

در این میان ترک‌ها در این تصمیم‌گیری رویاهای بلندی در سر داشتند. اول اینکه به بهانه‌ی امنیت پاپلین دست‌های آزاد‌تری برای سرکوب کردها میداشتند. ثانیاً گازی که از ایران به ترکیه می‌رسید با گاز‌ کم‌کیفیت ترکی مخلوط، یعنی (Turkish Blende) میشد و به بازار عرضه.

اما، بشار اسد نمی‌خواست که مسیر لوله‌ها از طریق ترکیه باشد. دلایلی کافی برای رد این مسئله داشت:

- اینکه طیاره‌های ترکی به کرات به حریم فضایی سوریه پرواز داشتند.

- منازعات آب‌های رود فرات که ترکیه سدها و موانع برای مسیر طبیعی آن ساخته بود.

- تسویه نا حساب شده‌ی شهر "اسکندرون" که مربوط سوریه بود و در تسلط ترک‌ها و... باقی گپ‌ها همه سبب شد که راه ترانزیت از مسیر ترکیه خط‌زده شود.

گروه دومی - اسرائیل،  قطر، عربستان و امریکا و (بعدا ترکیه) که با رژیم اسد از طریق مذاکره و صلح کنار آمده نمی‌توانستند تصمیم به برکناری رئیس‌جمهور اسد شدند. کشور قطر که بازیگر اصلی این بازی در مقابل ایران بود علاوه بر اینکه همه مصارف ِ(رژیم چنچ) را بدوش گرفت، میخواست تا از این طریق صلاحیت‌های مثل انتخاب رئیس‌جمهور آینده‌ی سوریه و حتی روابطش با جهان بیرون را هم داشته باشد که این موضوع غیر‌مستقیم با مخالفت سعودی‌ها مواجه شد.

سعودی‌ها که پیشروی قطری‌ها در کشورهای اسلامی را نوعی به حاشیه راندن‌شان تلقی کرده بودند از همان آغاز در مسئله سوریه سیاست کژدار و مریز را پیشه کردند، که این در ذات خود اولین سنگ بنای ناکامی بود که مخالفان بشار اسد بالا کشیدند.

مسئله دیگری که گروه دوم را به پیروزی نمی‌رساند، نه‌تنها منازعات درونی ائتلاف سازمان‌های سیاسی مخالف رژیم اسد بود، بلکه مداخلات بیش‌از‌حدی کشورها در درون این سازمان‌ها بود. چنانکه (معاذالخطیب) رهبر ائتلاف این سازمان‌ها و احزاب و گروها چندی بعد از مقامش کناره‌گیری کرد و یگانه دلیلش را "خط قرمزی" دانست که بواسطه کشورهایی خارجی برای آینده سوریه کشیده بودند.

معاذ الخطیب واضح گفت: سوری‌ها خودشان تصمیم گیر برای آینده‌شان هستند. دقیق همین اظهارات معاذ الخطیب بود که اکثری اعضای پارلمان و کابینه‌ی اسد خواستار تقسیم قدرت با مخالفان رژیم شدند که با تآسف...

معاذالخطیب دیگر رهبر نبود. اگر چه "جورج صبرا" معاون او که هم عیسوی بود و هم چپ‌گرا، بهترین گزینه‌ی بعد از معاذالخطیب بود، اما از آنجایی که هر کشور در جابجایی فیگور خود تلاش داشتند، در‌واقعیت امر گروه‌های مخالفان بشار اسد را به فقدان رهبر کاریزماتیک مواجه می‌ساخت ‌که بتواند خلای رهبری شخصیت مستقل همچو معاذالخطیب را پر کند.

گرچه سازمان دموکرات سوریه که در راس و رهبری آن یک کرد بود ( است) ، اما هیچگاه در حد یک اپوزیسیون فراگیر به حساب نمی آمد و بیشتر اوقات مبارزه ‌ایشان در برابر گروه‌های بود که از کشورهای قطر و سعودی تمویل می‌شدند.

بهر حال، مخالفان رژیم اسد تا چند سال در انتظار رهبر نشستند تا آنکه به گونه‌ی معجزه آسا "الجولانی" که هنوز در زندان بود و برای گرفتاری‌اش جایزه‌ی ده میلیون دلاری گذاشته بودند با یک (اعلان تجارتی ده میلیونی) نامش را به گوش‌ها رساندند!

ترکیه بعد از شکست‌اش از گروه اول ( یعنی گروه پاپلین اسلامی ایران ) که کاسه‌ای داغ‌تر از آش شده بود نخست در نقش رئیس لوژستیک گروه دومی عرض اندام کرد و پولی وافری، هم از اتحادیه اروپا و هم از قطر و سعودی بدست آورد. ترکیه تا آنجا پیش رفت که حتی بخش محاربه و سوق و اداره جنگ را هم بدست گرفت. اگر توجه کرده باشید، روزی که سوریه سقوط کرد آقای اردوغان گفت که بشار اسد گپ های ما را نشنید !!

حالا حتماً در ذهن‌تان خطور می‌کند که روسیه در این میان کجاست و چه نقشی داشت!؟

بلی، روسیه هم حضور داشت. حتی داعش را با مصرف و خرج ایران بمباران کرد. داعش را نه بخاطر بشار اسد، که بخاطری گوشمالی قطر بمباران کرد تا فکر و خیال احداث لوله های گاز در سوریه را فراموش کند.

روسیه از جنگ میان ایران و قطر بیشترین منفعت را برد. در طول این مدتی که در سوریه جنگ جریان داشت، این شرکت گازپروم بود که یکه‌تاز بازار انرژی در اروپا بود. تقریباً ۷۰ فیصد انرژی اروپا را روسیه صادر میکرد.

پاپلین‌های استریم شمالی یک و دو، پاپلین‌ یامال، پاپلین سیوز، پاپلین گرین استریم،  پاپلین ترک استریم و باقی کانال‌های صادراتی همه مثل چاپخانه‌ی سکه ضرب می‌زدند. برای یک لحظه فکر کنید که اگر پاپلین گاز ایران یا قطر بازار انرژی اروپا را تسخیر می‌کرد و با نرخ ناچیز ارزش گاز در بازار جهان را پایین می‌آورد، آیا روسیه همان روسیه‌ی می‌بود که امروز است؟ به یقین که حتی دو ماه هم نمی‌توانست در مقابل اوکراین و هم‌پیمانانش تاب بیاورد. بلاخره جنگ پول کار دارد و دیپلوماسی قوی!

اینکه، بارها گفتم، بازنده‌ای واقعی در مسایل (سود و سرمایه‌گذاری) در قدم نخست اروپا است که در طول این‌جنگها بیش‌از‌حد وابسته به انرژی روسیه شده است.

بازنده دوم - قطر و ایران است که در نقش همان (دو نفر دزد خری دزدید) ایفای وظیفه کردند. شکست پروژه گاز ایران و قطر از طریق سوریه مثل پروژه‌ی ناکام کانسرن‌های نفتی - دلتا یونیون، بریداس و تکزاکو است که از ترکمنستان شروع و از مسیر افغانستان به پاکستان و هندوستان می‌رسید. دقیق پایان کار هر دو کشور، به پیروزی گروه‌های تندرو مذهبی انجامید.

اگر کشورهای ایران و قطر به فرض اینکه ده سال بعد هم موفق به صادرات گاز به خارج شوند، آنوقت زمانی خواهد بود که انرژی فسیلی جایش را به انرژی پاکتری عوض کرده و تولید گاز در حکمِ همان خینه‌ی بعد از عید خواهد بود. ثانیاً اینکه اگر ایران و قطر روزی برای صدور گاز‌شان بازاری پیدا کنند (که بدون شک به کمک امریکا و روسیه پیدا می‌کنند) و تانکرهای‌شان با عبور از کانال سوئز که خیلی زمان‌گیر است و قیمت، آیا تانکرها قطعاً جان سالم به در خواهند برد؟ من که به فقر وبیچارگی حوثی‌ها می‌بینم، چیزی بدی به ذهنم خطور می‌کند.

بازنده سوم - مردم و کشور سوریه است که آینده آن معلوم نیست به کجا میرود.

بازنده چهارم - کشور ترکیه است که پرداختن به این مسئله در اینجا جایش نیست. ولی همین قدر کوتاه:

بستن پاپلین " ترک استریم "  در آینده که هم بازار انرژی ترکیه را تضعیف می‌سازد و هم تنگه‌ی بوسفورس را که تا حال یکی از بنادر طلایی جهان است بی‌ارزش خواهد ساخت آیا خطری برای ترک‌ها نخواهد بود؟

همین لحظه که قیمت یک دلار امریکایی چیزی حدودی چهل لیر ترکی می‌شود

 که تا پیش از کرونا یک دلار سه لیر ارزش داشت، آینده ی لیر ترکیه به کجا خواهد کشید؟

یکبار دیگر به روسیه بپردازیم :

روسیه‌ که پانزده سال پیهم بازار انرژی اروپا و آسیا را در دست داشت، یک‌بار دیگر با فعال‌سازی پاپلین‌های استریم شمالی یک / و دو، و فروش آن به یک شرکت امریکایی ( آوازه است) ، و با فعال‌سازی کشتی‌های یخ‌شکن در قطب شمال با تانکر‌های غول‌پیکری که برای کشورهای اسپانیا،  فرانسه و بلژیک تا سال ۲۰۴۵ گاز انتقال میدهد که هم ارزان تمام می‌شود و هم فاصله زمانی و مکانی کمتر را در بر می‌گیرد، آیا از‌جمله بازندگان است؟

 

در خاتمه فراموش نکنید که ، اینکه همیشه صحبت از پرستیژ و حیثیت کشورهای بزرگ صنعتی به میان می آید، باید به عرض تان برسانم که سرمایه و سرمایه دار و سرمایه‌گذار چیزی بنام حیثیت نمی‌شناسد. آنها بر اقتضای سود و مفادشان عمل می‌کنند!