قسمت اول
سرمایهداری پدیدهیی تاریخیست که بعد از پیدایش خود در مرحلههای مختلفی با استفاده از مؤلفههای سیاسی، دینی و مذهبی ناهمگون، تسلط خود را بالای جهان پهن نموده است. پالیسیهای مورد نظر خود را مرحله به مرحله در سطح جهانی با مداخلات مستقیم و غیرمستقیم نظامی و کمکهای اقتصادی با استفاده از ارزشهای لیبرال دموکراتیک، با کمک جنبشهای مدنی و سازمانهای استخباراتی تحقق بخشیده است؛ که تحولات بنیادی را در سرنوشت ملیتهای مختلفی کشورهای جهان در عرصههای اقتصادی و سیاسی، به وجود آورده است.
نظام سرمایهداری در قرن هجده و نوزده، آهسته آهسته در اروپا، امریکا، آسیا و افریقا جهان گیر شد. کشورهای بزرگی اقتصادی مانند بریتانیا کبیر، فرانسه، المان و امریکا پی هم به اهرم بزرگ قدرت اقتصادی، جهان تبدیل شدند. بریتانیا که در قرن هجده و نوزده بزرگترین امپراتوری را از غرب تا شرق تشکیل میداد، زیادترین کشورها را زیر سلطه استعماری خود در آسیا افریقا و اروپا و امریکا داشت. بعد از جنگ اول و دوم جهانی، اضلاع متحده امریکا بهمثابه بزرگترین کشور امپریالیستی در جهان تبارز نمود که در محور تمام کشورهای سرمایهداری قرار گرفت. در مقابل این قدرتهای بزرگ سرمایهداری قدرت نیرومند دیگری در جهان بعد از پیروزی انقلاب کبیر اکتوبر در سال ۱۹۱۷ ترسایی تبارز نمود که علیه نظام سرمایهداری مبارزه میکرد و نظام سوسیالیستی را در روسیه تزاری برای نخستین بار بنام دولت اتحاد جماهیر اشتراکیه شوروی تشکیل و پایه گذاری نمود. این دو نظام علیه هم قرار گرفته و به سطح جهانی رقیب همدیگر شده که برای پیروزی اهداف خویش مبارزه مینمودند که این روند بنام" جنگ سرد" مسما وجهان به دو قطب شرق و غرب تبدیل شد. با دو قطبی شدن جهان کشورهای که زیر سلطه استعماری کشورهای سرمایهداری قرار داشتند، با پشتیبانی اتحاد شوروی به مبارزات آزادیخواهانه و رهاییبخش دست یازیدند، و بهزودی این کشورها در آسیا و افریقا و امریکا و اروپا آزادی خود را کسب و مستقل شدند. بازهم رقابت و کشمکش در میان این دو قطب وجود داشت، و هرکدام برای تا مین منافع خود پیمانهای نظامی را زیر نام "وارسا"مربوط کشورهای سوسیالیستی در رأس اتحاد شوروی و پیمانهای" ناتو و سنتو" مربوط کشورهای سرمایهداری و طرفدارانش در رأس امریکا به وجود آمد که هرکدام برای گسترش نفوذ خود به اشکال مختلفی عمل مینمودند. کشورهای امپریالیستی زیادترین نفوذ را در میان کشورهای حوزه خلیج فارس و سایر کشورهای اسلامی که منابع سرشار نفت و گاز دارند، داشت. عدهء این کشورها را هنوز هم مستقیم و غیرمستقیم تحت تسلط مادی و معنوی آنها قرار دارد. دستگاههای استخباراتی امریکا و انگلیس برای تخریب و عدم نفوذ کشورهای سوسیالیستی در رأس اتحاد شوروی در کشورهای اسلامی از عقاید دینی مذهبی مردم استفاده میکردند و آنها را بر ضد جنبشهای انقلابی، دموکرات و مترقی و دولتهای مردمی زیر نام "کمونیست "و ملحد ضد دین" که خواستار جامعه عدالت اجتماعی و نظام سوسیالیستی بودند، تحریک میکردند، حتی دست به سرنگونی آنها با عمال گماشته گان خویش، از طریق انجام کودتاها و تجاوز مستقیم نظامی به بهانههای مختلف اقدام مینمودند. احزاب بنیادگرای اسلامی بنام اخوانالمسلمین، وهابی و سلفیست و بهمرورزمان گروهای تروریستی القاعده، طالب وداعش و غیره در کشورهای عربی، مصر، پاکستان و افغانستان و سایر کشورها زیر نامهای مختلفی به وجود آمدند، که از جانب دستگاههای استخباراتی امریکا و انگلیس کمکهای مادی و معنوی میشدند، از جمله مستقیم تحت نظر دستگاهی استخباراتی انگلیس به وجود آمد، وهابیت است؛ که توسط اجنت معلومالحال آنها مستر"همفر" که در دانشگاهی بصره با محمد بن عبدالوهاب مصرف آموزش بود، بعد از شناخت و آشنایی به نظریات افراطی وی نسبت به سایر علمای دینی کوشید، تا آن را برای ظهور دین و مذهبی جدید آماده کند. بالاخره محمد بن عبدالوهاب بعد از مرگ پدرش در سال 1153 خورشیدی آشکارا در جهت تبلیغ عقاید خود پرداخت و با کمکهای مادی و معنوی انگلیس پایههای فرقه وهابیت را در میان بیابانگردهای" نجد" شهرِ واقع مدینه و اردن بنیاد گذاشت تا اینکه بعد از فروپاشی عثمانیها، دین و مذهبشان رسمی و در ریاض بنام عربستان سعودی دولت وهابیت را تشکیل دادند، که تا به امروز بهمثابه مرکز احزاب بنیادگرای اسلامی در جهان به وجود آمده که تمام گروهای تروریستی بنیادگران را با مشوره امریکاییها و انگلیسها رهبری مینماید، تا جلو رشد احزاب مترقی و انقلابی که به خواست کشورهای امپریالیستی نه بوده و بر ضد دولتهای دست نشانده آنها شورش و قیام مینمودند، با دسایس و توطئههای مختلف بگیرند. در جریان جنگ سرد یکی از شیوههای که باعث رشد اقتصاد نظام سرمایهداری شد، با استفاده از عقاید دینی و مذهبی کشورهای جهان سوم که دارای منابع سرشار نفت و گاز و غیره بودند، میباشد. بالخصوص در کشورهای اسلامی که در شرق میانه و شاخ افریقا قرار داشتند، علیه اتحاد شوروی زیر نام جلوگیری و گسترش نظام کمونیستی و جنبشهای مترقی و دموکرات در این کشورها، رهبری و هدایت میشدند.
امریکاییها و انگلیس در جهت تنظیم و تشکل احزاب و گروها تروریستی دینی نسبت به دیگر کشورها پیش قدم بودند. ایالت متحدهء امریکا با استفاده از اسلام سیاسی در جهت پیاده نمودن اهداف امپراتوری خود در شرق میانه شیوههای تسلط خود را یافت و با گسترش نفوذ خود در منطقه و بعد با اشغال نظامی خود در شرق میانه و افغانستان بهترین افزار برای آنها احزاب اسلامی بود، بر علاوه اینکه علیه اتحاد شوروی کاربرد داشت از آن بهمثابه سلاح علیه جنبشهای ناسیونالیستی در جهان استفاده مینمود که ازجمله در مصر علیه جمال عبدالناصر و مصدق در ایران برای از بین بردن و صدمه به شخصیت این افراد، از وجود "اخوانالمسلمین" با کمک مالی به گروهی افراطی مذهبی که مانند اخوانالمسلمین مصر بودند، نقش بزرگی را بازی کردند. بعد ازن امریکا و شرکایش برای گسترش و سرکوبی جنبشهای چپ ناسیونالیستی از اسلامگرایان عربستان سعودی بهره برداری نموده، و از رشد آنها جلوگیری کردهاند. بر علاوه این همه تلاشهای مذبوحانه جنبشهای چپ ناسیونالیستی در دهه شصت در مصر، الجزایر، سوریه، عراق و فلسطین گسترش یافت و امریکا برای مقابله با آنها عربستان را جزو متحد اساسی خود در منطقه کرد، با این هدف بتواند مقاصد خود را در وجود بنیادگرایی وهابی عملی نماید. با عقد پیمان با ملک مسعود و شاهزاده فیصل، اتحادیه اسلامی را از شمال افریقا تا پاکستان و افغانستان تشکیل دادند. با کمک وهابیان و اخوانالمسلمین در سال ۱۹۶۱ وحدت جهان اسلامی و در سال ۱۹۶۹ سازمان کنفرانس اسلامی بنیاد نهادند، که نخستین هسته "جنبش جهانی اسلامی" گردیدند. با مرگ جمال عبدالناصر در سال ۱۹۷۰ و فروکش نیروهای ناسیونالیسم عربی زمینه برای حرکتهای نوین اسلام عقب گرا به حیث تکیه گاه دولتهای وابسته به امپراتوری امریکا مساعد شد. با به کار آمدن انور سادات در مصر و حمایت و پشتیبانی از اسلامگرایان ارتجاعی و کودتای جنرال ضیالحق در پاکستان، و ظهور "حسن الترابی" رهبر "الاخوانالمسلمین "در سودان جهت کسب قدرت، امریکا هم پیمانان و متحدان اصیل خود را پیدا نمود. و سلاحی مؤثری بر ضد اتحاد شوروی و بالخصوص افغانستان و آسیای میانه برای امریکا گردید. امریکا و شرکایی جهانی و منطقویاش بعد از قیام هفت ثور که حکومت سردار داوود سرنگون و قدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال کرد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان برنامههای مترقی و ضد امپریالیستی داشت و متمایل به اردوگاهی صلح و سوسیالیزم بود، یک سلسه تغییرات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به نفع کارگران و دهقانان و همه زحمتکشان به وجود آورد که بر ضد منافع طبقات اشراف فیودال و کمپرادورهای غربی بود. براین اساس تبلیغات وسیع را از طریق رسانههای اطلاعات جمعی خویش بر ضد دولت جوان انقلابی آغاز کردند، دولت و حزب را خلاف عقاید دین مذهب مردم دانسته و مردم را علیه آن تحریک میکرد، از سوی دیگر با تشکیل گروهای اسلامی در خاک پاکستان اقدامهای نظامی را مستقیم بدوش گرفته و اعضای این احزاب را مسلح و تربیه نظامی داده و به افغانستان گسیل، و بنام جهاد و قیام علیه بهاصطلاح کمونیستها مردمان بیگناه و نهادهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تخریب و از بین میبردند؛ ازجمله گلبدین حکمتیار رهبر تندرو و شیطان صفت و کینه جویی حزب اسلامی را تا دندان مسلح و کمکهای بزرگ مالی برایش را دریغ نمیورزید؛ با ایجاد و تشکیل سایر احزاب جهادی کمپاین وسیع کشت مواد مخدره به کمک پاکستان و کشورهای غرب در افغانستان شروع کردید، که از این ناحیه در سال ۱۹۸۰ تنظیمهای جهادی افغانستان نیمی از مصرف هیروئین امریکا را تهیه میکردند و بزرگترین صادرکننده تریاک جهان بودند. همین تنظیمهای جهادی بودند که بعد از قدرت رسیدن در سال ۱۹۹۲ علیه یکدیگر بالای کسب قدرت جنگیدند، که توسط این گروها بالخصوص حزب اسلامی گلبدین ۶۰ هزار از مردم کابل کشته و دو میلیون به کشورهای منطقه و جهان مهاجر شدند و شهر کابل به ویرانه تبدیل و تمام هست و بود دولت جمهوری افغانستان را چور و چپاول و غارت کرده و به پاکستان انتقال و به فروش رسانیدهاند. به هر رو در هر گوشه دنیا که جنبشهای مردمی برای اهداف مردمی به وجود میآمد، توسط این نیروهای خائن ارتجاعی با کمک و پشتیبانی مادی و معنوی امریکا و انگلیس سرکوب میشد. فعالیت نیروهای اسلامی به سرکرده گی محمد علی جناح و موددی با پشتیبانی و تشویق انگلیسها برای انتقام از مردم هند، هند را به دو کشور هندو و مسلمان در سال ۱۹۴۷ تقسیم که پاکستان بهمثابه مهره اساسی انتلجنیت سرویس امریکا به نیروهای ارتجاعی منطقه علیه جنبشهای مترقی در آسیای مرکزی افزود گردید، که تابه امروز بزرگترین حامی تروریست و تأمین منافع امریکا و انگلیس در منطقه بوده و چالشهای بزرگی را بعد از قیام هفت ثور ۱۳۵۷ تا به امروز برای خلق و کشور رنجدیده افغانستان به وجود آورده که باعث تمام نابسامانیها در این منطقه گردیده است.
چنانکه اضلاع متحده امریکا از سال ۱۹۹۱ برای گسترش سلطه بازرگانی و سیاسی و استثمار و استعمار کشورهای افریقا، آسیا و امریکای لاتین که دارای منابع سرشاری طبیعی بودند و با بهانه مختلفی قرار ذیل مداخله نظامی برای سرنگونی دولتهای مردمیشان نموده و حکومتهای دلخواهی خود را به وجود آوردهاند: اعزام مستقیم نیروهای خود به کلمبیا، پانامه و مداخله در انتخابت در این کشور اعزام نیروهای نظامی در سال ۱۹۰۸، به کره و مغرب، تجاوز نیروهای امریکای در سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۱۱ در هندوراس برای حمایت از کودتای به رهبری مانوئل بونیلا بر ضد رئیس منتخب میگل داویا، سرکوب قیام ضد امریکایی در فیلیپین در سال ۱۹۱۱، اشغال کوبا، پانامه و هندوراس در سال ۱۹۱۲، حمله به نیگاراگوا در سال ۱۹۱۲ و ۱۹۳۳ از این به بعد نیکاراگوا به مستعمره برای احتکار مؤسسات امریکای تبدیل شد، بازهم مداخله نظامی و کودتا در سال ۱۹۱۰ علیه حکومت نیکاراگوائه، ورود نیروهای امریکایی در سال ۱۹۱۶ الی ۱۹۲۴ به دومینیکن برای سرکوبی انقلاب این جمهوریت، اشغال هائیتی از سال ۱۹۱۴/۱۹۴۱ ترسایی جنگ با ویتنام در سال ۱۹۶۰، میباشد. امریکا بهمثابه بانی و مدافع دموکراسی در جهان در طول پنج دهه گذشته در کشورهای که در آن دولتهای مترقی و دموکرات و تحول طلب مانند: گواتمالا، گویان جمهوری دومینکین، برزیل، شیلی، اروگوئه، سوریه، اندونزی (تحت رژیم سوکارئو) یونان، ارژانتین، بولیوی، هائیتی یوگوسلاویا، افغانستان، عراق، لیبی، اوکرائین و سایر کشورهای جهان توسط نظامیان امریکایی که توسط دولت امنیت ملی امریکا (سی.آیی. ای) کمک و تأمین مالی میشد سرنگون گشتند.
همچنان سازماندهی کودتا نظامی تحت نظر سی. ایی. ای برای سرنگونی حکومت مترقی و دموکرات چپ چلی که به رهبری سالوادور آلنده به وجود آمده بود، زیر نام نجات دموکراسی صورت گرفت، که با ایجاد دیکتاتوری فاشیستی تحت رهبری ژنرال اگستو پینوشه، هزاران نفر را شکنجه و به جوخههای دار اعدام کرد و هزاران نفر دیگر ناپدید شده و تمام رسانهها و سازمانهای مدنی و اتحادیههای کارگری و احزاب سیاسی و سازمانهای دهقانی سرکوب و از بین رفتند. دوباره تمام فابریکه های امریکایی که بعد از انتخاب آلنده بسته شده بود، فعال کردید، که ازجمله جنرال موتور بود.
. تعداد نیروهای نظامی امریکا در سال ۱۹۳۳ شامل نیم میلیون نفر سرباز در پیش از ۳۹۵ پایگاهی نظامی مستقر بودهاند. صدها تأسیسات خُرد و بزرگ درسی و پنج کشور جهان به شمول ناوگانها متشکل از موشکها هواپیماهای هستهای ـ اتمی ناوشکن و کشتی جاسوس بوده است. دولت امریکا بعد از جنگ دوم جهانی پیش از ۲۰۰ میلیارد دلار کمک نظامی غرض آموزش و تربیه ۲.۵ میلیون نظامی و نیروهای امنیت داخلی در حدود هشتاد کشور جهان برای دفاع از تهاجم خارجی برای حفاظت از الیگارشی حاکم و سرمایه گذاران شرکتهای بزرگ فراملیتی برای خطرات شورشهای داخلی مردم بومی هزینه کرده است. طبق آمار داده شده مرکز اطلاعات دفاعی امریکا در سال ۱۹۹۳ مبلغ ۲۹۱ میلیارد دالر مخارج نظامی داشته است؛ مجموع بودجه نظامی امریکا از مجموع بودجه نظامی پانزده کشور جهان بیشتر است. تنها هزینه ساخت یک ناوگان هواپیمابر میتواند غذای ده سال چندین میلیون از فقیرترین و گرسنهترین اطفال امریکا را تأمین نماید.
طوری که تولد برشت میگوید:" فاتحان و فتح شده گان وجود دارند، در میان فتح شدگان مردم عادی گرسنگی میکشند؛ در میان فاتحان بازهم مردم عادی گرسنگی میکشند".
درمجموع از سال ۱۹۰۱ الی ۲۰۱۵ ترسایی (۶۵) مراتبه الی پشتیبانی از حمله عربستان به یمن در سال ۲۰۱۵ مستقیم در کشورهای فوق مداخله نموده و اهداف خود را تحقق بخشیده است. هزارها تن در این کشورها به شمول رهبرانی مردمی آنها کشته شدهاند. با این حرکتهای وسیع نظامی امپریالیزم امریکا جای امپراتوری سابق بریتانیا و روم را در جهان اختیار کرد. با رویکردهای نوین سیاسی و اقتصادی تأثیر خود را بعد از جنگ اول و بهویژه جنگ دوم جهانی بالای کشورهای مغلوب و غالب بهوسیله کمکهای مالی که ضربات بزرگی اقتصادی را متضرر شده بودند وارد نمود، و در رأس آنها قرار گرفت. این کشور (امریکا) که از عمرش ۲۳۹ سال میگذرد، ۹۳ درصد عمر خود را یعنی ۲۲۲ سال آن را در جنگ و تجاوز در سرتاسر جهان سپری کرده است.
ادامه دارد...
قسمت دوم
بعدازجنگ جهانی دوم کشورهای بزرگ اقتصادی اروپا بریتانیا ، فرانسه استراتیژی نیو لیبرالیزم رابرای گسترش توسعه قدرت طلبی اقتصادی وجبران مصارف وضرر جنگ درکشورهای جهان سوم تدوین نمودند. تا ازاین طریق بتوانند ، بالای کشورهای مستعمره که ازخود برای ازادی سیاسی واقتصادی مقاومت نشان میدادند، غیر مستقیم منافع خویش را تامین نمایند. کشورهای جهان سوم نسبت رکود وعقب مانی اقتصادی نمیتوانستند که از سلطه قدرتهای بزرگ اقتصادی بیرون بیایند،مجبور بودند که با آنها از راه های مختلفی ازدر سازش عمل نمایند، اگر این کشورها ازتسلط کشورهای اروپایی بیرون میشدند، به معرض تنبیه اقتصادی وتهدیدنظامی توسط امریکا مواجه میشدند؛ومجبور بودند که با تجارت بازار ازادازطریق فروش اموال صادراتی وانتقال سرمایه های شان برای اینکه نیروی کار ارزان و فراوان داشتند ،معامله نمایند.دراینصورت سیل یی از سرمایه های بزرگی صنعتی به کشورهای جهان سوم سرازیر شد. با مزد ارزان سود بیشتراین کشورها به گدام بزرگی تولیدی کشورهای بزرگ مانند :امریکا ،انگلیس ،فرانسه و المان وغیره تبدیل شدند. طوریکه لینن گفته است:" همچنانکه سرمایداری پیشرفت میکند نه فقط محصولات ، بلکه خود سرمایه، نه تنها محصولات خود، بلکه تمام فرایند تولیدرا صادرمیکند." بنابراین اکثریت شرکتهای غول پیکر امریکایی ، فناوری، کارخانه ها وشبکه های فروش خود کار را به کشورهای که دستمزد پائین نسبت به کارگران امریکایی پرداخته میشد، صادر کرده اند. این اقدام زیر نام " گلوبالیزم" یا جهانی شدن بعداز فروپاشی اتحادشوروی بالخصوص درکشورهای اروپایی شرقی وسایر نقاط جهان در دوران رهبری مارگری تاچر صدراعظم انگلستان وجیمی کارتر رئیس جمهور امریکا اغازومورد تحقق قرارگرفت. با این تئوری جدید بازهم سرمایه های بیشتری از کشورهای امریکا واروپا در کشورهای جهان سوم بالخصوص اروپایی شرقی چین تایوان وغیره سرازیر شد.امریکا که بعداز فروپاشی شوروی به مثابه ابر قدرت جهانی بدون حریف تبدیل شده بود، خواست تا سرحدات امپراتوری خودرا بیشترتوسعه بدهد ویک جا با شرکایی اروپای خویش داخل اقدام تصفیه حساب باکشورهای که درزمان اتحادشوروی درقمارش قرارداشت شود.بعداز حمله به یوگوسلاویا وتجزیه ان به سه کشور ،روی به سوی شرق میانه علیه عراق نمود. امریکا وشرکایی اروپاییش بهانهء مبنی برداشتن سلاحی هستوی وهمچنان توسط دولت بوش (پدر) گفته میشد :" نیروهای امریکایی در خاورمیانه برای دفاع از عربستان درباره حمله قریب الوقوع عراق لازم وضروریست ".(طوریکه امروز علیه روسیه وایران مینمایند) به این منظور امریکایها وطرفدرانش تبلیغ را علیه صدام حسین بنام" قصاب بغداد" یک "مرد دیوانه"،"روانی تغیر شکل داده"و "جانور" اطلاق میشد، شروع نمودند،رئیس جمهور بوش اورا "بدتراز هیتلر "معرفی میکرد.با این تبلیغات میخواست که زمینه یورش را به عراق مساعد واغاز نماید.تا اینکه درسال2003ترسایی به کشور عراق حمله وحکومت صدام حسین راسرنگون وخودش را بعداز مدتی گرفتارو توسط نیروهای نظامی امریکا بعداز محکمه اعدام کردید. ازان زمان به بعد جنگهای خونین قومی ومذهبی درعراق اغازوتشدید یافته که تابه امروز هنوزهم دراتش جنگ مردم عراق با داعش والقاعده
دست وپنجه نرم میکنند ،که تابحال پیش از سه میلیون عراقی به قتل رسیده است ونزدیک به نصف شهرهای عراق ویران ودرحدود یک میلیون مردم ان اواره و مهاجر به کشورهای خارجی شد ه،که این غایله هنوزهم جریان دارد.
حمله نظامی در سال 1986وبمباران طرابلس وبنغازی ومرتبه دوم در2011ترسایی توسط نیروهای نظامی امریکا به لیبی وسرنگونی قذافی که این کشور دریک بی ثباتی سیاسی قرار گرفته وجنگهای قومی وقبیلوی اغازو گسترش یافت وهزاران تن کشته وبی خانمان شدند.هنوزهم ثبات سیاسی کامل دراین کشور بوجود نیامده است . گناهی قذافی این بود که درسال 1969گروهی تبهه کار وزشت ثروتمند واجیران امپریالیستی را سرنگون کردوبا استفاده از سرمایه نفت ونیروی بشری نیازمندی های مردم را براورده میساخت، وبسوی جامعه مساوات طلبانه درحرکت بود. همچنان صنعت نفت لیبی را ملی ساخت . لیبی از سال 1980 و1990 مورد تبلیغ و اتهامات ناروای رسانه های امریکایی وغربی قرارگرفته بود وانرا تروریست وهواپیما ربا می نامیدند ، وانرا تهدید جدی علیه امنیت امریکا قلمداد میکردند. درحالیکه لیبی دارای سه میلیون نفوس داشت و55000هزار تن نیروی ارتش انرا تشکیل میداد. ایا میتوانست همچو یک کشور کوچک تهدیدی برای یک کشور غول پیکر سرمایداری مجهز با قشون منظم پیشرفته جهانی باشد،هروجدان پاک حکم خواهد کرد که از عقل بیگانه هست!
برعلاوه امریکا، علیه دولت بشاراسد نظر به اسناد دستگاه "سی آی.ای" که ازسال 1980 درپی سقوط ان برای یک دولت دست نشانده بود،موضع گیری داشت؛تابالاخره بعداز عراق ولیبی درگیری های نظامی ازسال 2011 بوسیله گروهای مسلح تروریستی بنیادگران اسلامی مانند :"القاعده ، داعش وجبهه النصر" با حمایت کمکهانی نظامی ترکیه ،ناتو وامریکا برضددولت بشار الاسد شروع شد،این هدف تعرضی ، برای تامین منافع شرکتهای فرامیلتی نفتی امریکا واشغال ذخایر نفتی سوریه ، با سرنگونی دولت منتخب مردم سوریه و تسلط کامل دراین کشوربود و میخواستند، نفت وگاز کشورهای قطر، عربستان وامارات متحده عربی را از خاک سوریه و ترکیه به اروپا انتقال، تا توانسته باشند که مایحتیاج اروپایی ها راازدرک نفت وگاز که از کشور روسیه وارد مینمایند، مرفوع سازند .البته تابحال این توطیه خنثی ،افشاومردود شد ه است .دراین جنگ پیش از سه میلیون سوریه مهاجر وپیش از دوصد هزار نفر به قتل رسیده است. ناکفته نباید گذاشت که این همه قتل وقتال که امروز درعراق وسوریه ولیبی صورت گرفته ،همه توسط نیروهای نظامی امریکا وشرکایش همچنان نیروهای کمکی ونیابتی انها داعش والقاعده که توسط خودشان تشکیل یافته است ، صورت گرفته است، که به ظاهر انهارا تروریست جلوه میدهند، تا موجودیت واشغال سرزمینهای شرق میانه توسط نیروهای نظامی انها توجیه پذیر برای جهانیان باشد،که نیروهای شان برای ازبین بردن تروریستها در شرق میانه حضور دارند!.
کشورهای سرمایداری به گفته کارل مارکس:" در محوربحران قرار دارند". بدین منظور همیشه درطول تاریخ برای اینکه بتواند خودرا ازبحران و رکود اقتصادی ویانارضایتهای اجتماعی مردم نجات بدهد، با رویکردها ی مختلفی بر اساس تئوری های توطئه گرانه وبا نظریه های محافظه کارانه ویا تعرضی راستکارانه عمل نموده وچهره بدل مینماید تا توانسته باشند ، نظام سرمایداری را دوباره بر اساس رویکردهای "نئو کلوبالیسم/ استعمارنو"و"نئو امپریالیسم/ گلوبالیزم" خودرا از رکود وبحران نجات داده نظمی جدیدی را بوجود بیاورند.
امپریالیسم نظمی است که نخبه گان مالی وثروتمندان با قدرت وزورکارـــ نیروی کار، منابع طبعی وبازار جوامع خارج را زیر تسلط خود می اورند. و نتیجه ان ثروتمند ،ثروتمندتر وفقیر،فقیرتر میشوند. نظام امپریالیستی با روشهای زور وخشونت امیز برای جلوگیری ازرشد نظام های که اقتصادضعیف دارند ،و درمقابلش مقاومت میکند وگوش بفرمان نمی باشند ،با مداخله نیروهای نظامی ویا تحریم های اقتصادی سرزنش کرده، تاتحت فرمان شان قرارگیرد. از سوی دیگرامپریالیزم جهانی برای جهانی شدن سرمایه وجهانگیر شدن ثروت شان درکل جهان از هرنوع عملکرداستثمارجویانه وتشدید تضادهای اجتماعی استفاده کرده وبه انباشت سرمایه ورقابتهای مالی خویش می افزایند .بدین منظوربا شعار های ملی گرانه وپوپولیستی برای احراز قدرت درجهت رفع رکود اقتصادی ونا رضایتی مردم که ناشی از عملکرد نخبه گان سیاسی در جهت جهانی کردن سرمایه باشیوهای نظامی زیرنام دموکراسی وگلوبالیزم بارشدهزینه های نظامی بر اساس توسعه پایگاهای نظامی فقر وبیکاری افزایش ودامنگیر شده است ، عمل میکنند ؛تا دوباره خودرا ابر قدرت ساخته ومردم رااز بیکاری نجات ونرخ ان تنزیل یابد. این عمل را ما درگزنیش رییس جمهوری امریکا ، رونالد ترامپ شاهد هستیم ؛وی با شعارهای نژادپرستانه وراستگرانه وضد مهاجرت که خواست اکثریت بود به پیروزی رسید. پیروزی وی ناشی از تحقق سیاستهای نیولیبرالیستی سلفش اوباما که با شعار گلوبالیزم به زور توپ وتفنگ، بمب ،هواپیمای بمب افگن وراکتهای قاره پیما با هزینه های بزرگ نظامی ازدست رنج زحمتکشان امریکا؛بالای مردم امریکا وجهان تحمیل شده بود،میباشد. علت اساسی ان صدور سرمایه های شرکتهای صنعتی امریکا به کشورهای اروپایی شرقی، چین وتایوان وسایر کشورهای جهان سوم که دستمزد پائین دارد،میباشد که باعث افزایش نرخ بیکاران وفقردر امریکا شده است.
طوریکه فاشیزم بعداز جنگ اول جهانی ناشی از وضع برامد ه پس از جنگ که باعث فقر وگرسنگی وبیکاری در کشورهای جهان از جمله در ایتالیا والمان که برای بدهی های جنگ مجبور به پرداخت غرایم بودند ،بالخصوص جوانان وقشر متوسط شد؛ این وضع سبب تقویه روحیه شعارهای ملی گرانه ونژادپرستانه توسط موسولینی و هیتلرکردید. موسولینی بااستفاده از دسته های جنگجویی بیکار وخسته ازجنگ علیه حاکمان وقت، گروهی بزرگی بنام «فاشی دی کومباتیمانتیک» درایتالیا تشکیل داد که سپس به حزب "فاشیستها" تبدیل وقدرت را بدست گرفتند.
وضع درکشور المان هم نسبت پرداخت غرامات جنگی بعدازختم جنگ اول جهانی به فرانسه وانگلیس وایتالیا وهمچنان پرداخت قروضش به امریکا،باعث پائین امدن ارز ش پولی المان میشد که یک دالر ویا پوند به ملیارد ها مارک رسیده بودوسبب بی ثباتی وبحران بزرگی سیاسی واقتصادی شده بود. المان مجبور بود که مقدار6 ملیاردو600میلیون لیره استرلینک غرامات جنگی را به اقساط سالیانه به متفقین می پرداخت . از جانب دیگرخلع سلاح ارتش المان مطابق قرارداد" ورسای" و ازدست رفتن سرزمینها ی قبلی حدودی امپراتوری المان ،همچنان بحران مالی 1933 که فقر وبیکاری را درقبال داشت، بالای اتوریته ومحبوبیت حزب سوسیال دموکرات اثری منفی گذاشته وپایه هایش درمیان توده ها ضعیف وناتوان کردید . شکست المان درجنگ وپرداخت جریمه جنگی وازبین رفتن ارتش المان، یک نوع نفرت وانزجاررا درمیان مردم وبالخصوص قشر جوان علیه کشورهای خارجی وهمچنان
سرمایدارن خارجی،بوجود اورده بود.این چالشها اقتصادی و اجتماعی باعث بوجود امدن احزاب ملی سوسیالیستی درالمان کردید.رویه ضد یهودی وخارجی درمردم قصدی صورت میگرفت واز هیچ نوع تحقیروتوهین علیه انها دریغ نمی شد. هویت حکومتهای پارلمانی و دموکراسی در کشورهای اروپای ضعیف وازبین می رفت، یک نوع روحیه ضد دموکراسی در یک عده کشورهای اروپایی بوجود می آمد و نازیستها به قدرت میرسیدندوحکومتهای فاشیستی جای دموکراسی وپارلمان را میگرفتند، این همه عوامل دست به دست هم داده و نظام فاشیستی هیتلر را بوجود اورد. فاشیستها ازجمله ناراضی ها و ضد انقلاب سال 1918 المان که درجریان جنگ بوقوع پیوست بودند. فاشیزم علیه تمام جنبشها ی مترقی ، دموکرات ،لیبرال ،سوسیالیست وکمونیست درجهان بود ؛روحیه ضد ازاد منشی ودارای خصوصیات ارتجاعی بودند. فاشیزم نظر به پیچیدگی شرایط براساس روحیه تمایلات مردمی به قدرت رسیدندو چون قشر عظیم توده ها از وضع زندگی ناراض وفقیر ناتوان شده بودند. درمقابل نازیها وعده های چرب نرم را به مردم میدادندوعمال سوسیال دموکراتها را محکوم میساختند.
طوریکه سیر جریان عروج فاشیزم دراروپا نشان میدهد، جریانات ناسیونالیستی ونژاد پرستی ناشی از عمل کردنا درست ودقیق نخبه گان اقتصادی و سیاسی ،بر شالودهءرهبری نا سالم اقتصادی واهداف جنگجویانه ،که بر ضد منافع زحمتکشان که اکثریت جامعه را تشکیل میداد بوجود،امده است. چنانکه انتخابات دونالد ترامپ به حیث چهل و پنجمین رئیس جمهور امریکا، این حقیقت رابه اثبات می رساند.
نظام سرمایداری تا اینکه براسا س تیوری علمی مترقی در رویکرد وعملکرد خود به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان (قشرمتوسط امروزی)که به شیوه های مختلف استثمار میشوند،تغییر بنیادی را انجام نه دهد، همیشه دراین بحرانها غرق خواهدبود.نظام سرمایداری باید اصولی وقانونی نظر به شرایط وجبر تاریخ تغییر نماید. موتور محرکه این روند: رشد فناوری ،ماشینیزه شدن تولید ، شکل گیری نیروهای اجتماعی به صفت نیروی مولده که دارای منافع مشترک طبقاتی دارند و توجه همه به ضر ورت حفظ محیط زیست. این مولفه ها باهم یکجا باعث تغییر نظام کهنه به نوخواهند شد. نظام سرمایداری به هرنوع که بخواهد مخالفت وانزجار مردم راعلیه رویکردها واهداف خود سرکوب واز بین ببرند، موافق نه شده وباچالشهای نوینی مواجه خواهند شد به گفته مارکس :"ختم هر بحران سرمایداری اغاز بحران دیگری هست".تا اینکه درجهان تضادهای اجتماعی ،اقتصادی وطبقاتی وجوداشته باشد ، حل منافشات منطقوی ورقابتهای صدور سرمایه وغضب ثروتهای طبعی مردم توسط الیگارشیهای مالی شرکتهای فراملیتی برای تقسیم جهان وکسب سود سرمایه ادامه دارد وجهان همیشه درخطر فقروگرسنگی وجنگهای فرسایشی ومدهش قرارخواهد داشت.
طوریکه "مایکل پارتنی" فعال چپ امریکا گفته است:"ماهیت سرمایداری وعلت وجودی ان برای ایجاد دموکراسی، یا کمک به مردم زحمت کش ، یا حفظ محیط زیست، یا ساختن خانه برای بی خانمان ها نیست. هدف سرمایداری تبدیل طبیعت به کالا وکالا به سرمایه است، تابا سرمایه گذاری وانباشت، وهربخشی ازجهان را برای تحقق تصور خویش تبدیل کند".
المان ۲۲/۲/۲۰۱۷
ماخذ:
امپریالیسم 101،ا ثری: مایکل پارتنی ، استاد دانشگاه وفعال سیاسی چپ در امریکا، برگردان، امادورنویدی
بازی شیطانی از نشرات حزب توده ایران