نظام سرمایه‌داری از نخستین روزهای پیدایش خود، با جنگ و خونریزی و کشتار نضج یافته و به بلوغت رسیده است. سپس در دوران رشد تکامل خویش نیز با جنگ و خونریزی زیر نام دموکراسی، لیبرالیزم و نیولیبرالیزم برای کسب سود سرمایه بعد از جنگ‌های اول و دوم جهانی جهانگشایی خودرا ادامه داده و به قله‌های رهبری جهان رسید. جهان را یکجا با کشورهای پیروزمند از جنگ میان خود تقسیم و تسلط خویش را چیره ساخت که تا کنون ادامه دارد. بعد از انقلاب فرانسه که انقلاب اجتماعی با شعار دموکراسی، آزادی، برابری و برادری پیروز شد، نظام‌های سرمایه‌داری و دموکراتیک وانقلابی شکل گرفت. پیش ازان درامریکا انقلاب سیاسی ولیبرالیسیتی در 1776 پیروزشده بود که درمحور فردگرایی ونقش فرد به مثابه عامل عمدهء رشد وتکامل بازار ازاد و اداره اقتصاد نسبت به مدیریت دولت اهمیت وجایگاه خاصی خودرا کسب کرده به نیولیبرالیزم وبلاخره به راست گرایان وراسیستهای حزب محافظه کار درزمان دونالد ترامپ گرائید. نظام امپریالیستی امریکا، در رأس اهرم رهبری کننده نظم وسیاستهای جهانی در طول این مدت قرار داشته است؛ اما بعد از انتخاب دونالد ترامپ این نظم برهم خورده به سوی نظام راستگرای راسیزم وقوم پرستی سقوط کرده که چالشهای بزرگی داخلی وخارجی را با شعارهای پوپولیستی بوجود اورده است. تاثیر رهبری نژادپرستانه ترامپ زمینه فعالیت قوم پرستی ازلحاظ رنگ وشکل را تشدید ساخته که درنتیجه حادثه یی خونین و مرگ بارکه باعث قتل جوان سیاه پوست به نام جورج فلورید در شهر مینیاپولیس توسط پولیس سفید پوست رخ داد، میباشد.

 جورج فلوید که 46 سال عمر داشت، روز دوشنبه مورخ 25.04.2020 به اثر شکنجه پولیس سفیدپوست جان باخت. در فیلمی که از صحنه مرگ او وجود دارد، او در حالی که به سختی نفس می‌کشید، به پولیس سفید پوستی که زانویش را روی گردن او گذاشته و فشار می‌دهد، می‌گوید: "نمی‌توانم نفس بکشم"؛ اما پولیس به ان اعتنا نه کرده به عمل خود ادامه میداد.

 به این ارتباط موج اعتراضها به اقدام وحشیانه پولیس آمریکا آغازشد که تابه حال در 40 شهر امریکا اعتراض ضد نژادپرستی صورت گرفته که دامنه ان درشهرهای مهم اروپا ازجمله درلندن وپاریس به اشتراک ده ها هزار نفر به خیابانها امد ه اند، گسترش یافته است. این اعتراضهای مدنی وارام بوسیله پولیس با زورارتش گارد ملی سرکوب کردیده که باعث کشتاروزخمی ودستگیری صد ها تن شده است. احصاییه سازمانهای مدنی نشان میدهد که درظزف سه سال گذشته 690 سیاهپوست، وطی پنج سال گذشته 2385 تن سفید پوستان بوسیله پولیس کشته شده است. نظر به ارقام اخرین سرشماری نفوس درامریکا در جون 2016، سیاهپوستان 12،6 درصد، مکزیکی و امریکای لاتین 17،8 درصد وسفید پوستان 61،3 درصد نفوس امریکا را تشکیل میدهد. نظر به احصائیه فوق بلندترین تلفات را براساس تعداد نفوس را سیاه پوستان متقبل شده ومورد خشونت پولیس قرار گرفته و کشته شده اند. چرا همچو عمل زشد وضد انسانی دریک کشورکه درجهان خودرا بانی واساس گذار دموکراسی وحقوق بشر معرفی مینماید، شکل میگیر د؟

 این عمل پولیس برای اولین بار نیست که مرتکب گناهی جبران ناپذیر ضد انسانی وارزشهای بشری میگردد؛ بلکه در روند تاریخ بار بار درامریکا بوقوع پیوسته است. درطی نیم قرن گذشته ده اعتراض بزرگ علیه تبعیض نژادی که دران صدها تن سیاهپوستان زخمی و به قتل وزندانی شده اند، انجام شده است. چنانکه در سالهای: 1965 م درشهر لاس انجلس، 1967 در نیویارک، 1967 دردیترو،1980 میامی، 1992 لاس انجلس، 2001 سن سنانی، 2014 فرگسون، 2015 بالتیمور، 2016 شارلوت؛ همچنان ترورمارتین لوترکینگ جونیوردر اپریل 1968 رهبر جنبش حقوق مدنی امریکاییها وافریقایی تبار حین سخنرانی زیر نام "من رویایی در سر دارم "درجمعیت 250 هزار نفری به وی تیراندازی و به قتل رسید. این حادثه دلخراش تاریخی به نوع دیگری باقتل جورج فلویدتکرارشد. دراین حادثه ها خونین تاریخی صدها تن ازجوانان سیاهپوست برای کسب احقاق حقوق خود جانهای خویش را ازدست دادند.

  به اینصورت نظر به موءلفه های فوق عوامل مختلفی تاریخی را میتوان برشالوده یی تضادهای اجتماعی واقتصادی ذیدخل دانست. کشور امریکا از اغاز توسط مهاجران یا کوچ نشینان اروپایی وامریکایی لاتین، از اقوام مختلف بالخصوص انگلاسکسون، المانیها، هسپانیایها، ایتالیایها هالندیها و غیره اروپایان شکل گرفته که باگرفتن استقلال خود ازانگلیسهابا تصویب اعلامیه استقلال امریکا در 4 جون 1776 م درفیلادلفیا رسمی کشوری مستقل نامیده شد. مشهورترین رهبران امریکا جرج واشنگتن، توماس جفرسون، جان ادمز، بنجامین فرانکلین وجیمز مدیسون بودند. با پیروزی انقلاب امریکا سیزده ایالت امریکایی شمالی از زیر سلطه بریتانیا ازاد شدند وایالت متحده امریکارا تاسیس کردند. برده داری در امریکا از زمان که مستعمره بریتانیا بود اغاز شده است. سیاه پوستان از افریقا به زور به خاطر برده کردن برای شاقه ترین کارها به انجا انتقال وفروخته میشدند که موضوع دامنه کشال دارد! بر شالود یی این امر ملت امریکا براساس نیاکان بومی یا تاریخی آن سرزمین شکل نه گرفته، بلکه بعدازانقلاب انچه انرا به مثابه یک ملت شکل داده "دموکراسی" بوده وتنها ملتی درجهان هستند که از مهاجرین تشکیل یافته اند. به گفته دانکن مونچ استاد دانشگاهی ایالتی اریزونا ایالات متحده امریکا:" ملت بودن ما ن به طور خالص حاصل مهاجرت است. شعار «ملت مهاجران» جزئی از اسطوره های فرهنگی امریکاست که هم چپ اکادمیک «بیدار» وهم ملی گرایان راستگران سرزمین های میانه جا تا جا ازان استفاده میکنند."

 این امر ثابت میکندکه مردم امریکا از نیاکان خویش یک ملت نه بوده، بلکه ازتمام جهان درانجا مهاجرت نموده وسکونت اختیار کرده اند. برعلاوه که برآی آزادی خود باانگلستان جنگید ه اند، بعد از استقلال به گفته دانکن مونچ: اخرین چیزی که می خواستند جشن بگیرند " انگلیسی بودنشان بود." به این رو امریکا قبل از استقلال یک کشور مستعمره انگلیس بوده که توسط انگلو پروتستانها و انگلو لیبرالهای بنیاد نهاده شد که حامی آزاد ی مذهبی وفکری بودند. بعد از دهه یی 1960 م در امریکا تضادهای قومی درمیان دانشگاهیان بوجود امده که انرا به نژاد پرستی پیوند میدهند. در نگر دیگر به اساس تحریری دانکن مونچ:" متخصصن وپژوهش گران فرهنگی انگلوسکسون میخواهند که درکنار سایر اقوام رنگین پوست ا ساسگذاران امریکا را انگلو لیبرالها را بشناسند، نه همه اروپائیان مهاجروسایر اقوام دیگر امریکایی مانند: امریکایهای ایتالیای تبار، امریکایی های ژاپنی تبار، امریکای های ا لمانی تبار و امریکایی مکزیکی تبار". اسناد فوق نشان میدهد برعلاوه روحیه ضدید با اقوام فوق بر اساس نام رنگ پوست وشکل (نژآد)، برتری بنیادگرایی تاریخی دروجود انگلوساکسونها نیز مشاهیده میشود که خود را نسبت به اقوام دیگر پیش قدم معرفی مینمایند. وطوریکه این عمل دردهه 1910 و 1918 درمقابل 46 تا 60 میلیون امریکایی المانی تبار نیز وجود داشته است. چنانکه دانکن مونچ استاد دانشگای امریکا در رابطه به خشونت فرهنگی سرکوبگرانه انگلیسی تباران بومی گرا علیه امریکایهای المانی در دهه یی 1910 انجام گرفته چنین تحریر داشته است:" بین سالهای 1915 و 1920، 27 ایالت اموزشی زبان المانی را غیر قانوی کردندو 17 ایالت قوانینی تصویب کردند که همه یی مکالمات عمومی به زبان المانی را کاری مجرمانه قلمداد می کرد. امریکایها همه یی مطبوعات المانی زبان را ملزم می کرد که ترجمه هایی پُرهزینه ارائه کنند، موضوعی که به تعطیل این مطبوعات انجامید. با حمایت ریس جمهور، تئودر روز ولت ورییس جمهور وقت، وودرور ویلسون، دولت ایالات امریکا با دستور ویژه یی کنگره قهرأ اتحادیه یی ملی المانی امریکایی را منحل کرد (نهادی که بیش از دومیلیون عضو داشت)". در اینصورت از اغاز، سیر تضادهای قومی نه تنها به طرف سیاهپوستان است، بلکه علیه سایر سفید پوستان که دراساسگذاری امریکا سهم داشتند، نیز بوده است. انگلو لیبرالها نظر به خصلت هژمونی گرانه یی طبقاتی خود که ناشی از تضادهای اجتماعی، اقتصادی وسیاسی میباشد، خواستاربرتری نسبت به دیگر سفید پوستان هستند. از سوی دیگر راستگرایان ترامپی برای تحمیل سیادت سود وسرمایه خویش با شعارهای فریب دهنده، اذهان تهی دستان وطبقات زحمتکش بالخصوص طبقه کارگرودموکراتها ی عدالت پسند را علیه جنبشهای طبقاتی، اجتماعی، مدنی وسیاسی که برضد سیاستهای لیبرالیستی و راستگرانه و پوپولیستی ترامپ قراردارند، تغیروتحت تاثیر قرارداده تا بحرانهای اقتصادی واجتماعی را بپوشانند. حوادث اخیر فضای متشنج نه تنها در امریکا بلکه درسراسر جهان را دربرگرفته است. ازجانب دیگر چالشهای ناشی از بلند بردن مالیات وعدم رهبری دقیق وسالم در روند شیوع ویروس کرونا که تابه حال پیش از یکصدهزار تن درامریکا جان سپرده اند که بلند ترین رقم تلفات را درجهان نشان میدهید نیز تاثیر گذار بوده است، به خشم توده افزود شده است. در جریان شیوع ویروس کووید -19 به تعداد 40 میلون تن بیکار شده اند. این امر سبب فقر وگرسنگی میلونها تن درامریکا درمیان تودهای اقشار مردم شده که هر روز فاصله وتضادهای طبقاتی را میان تهی دستان وثروتمندان رشد داده وزیادترکرده است. بحران جزوی مضمون جامعه استثمارکننده سرمایه‌داری است که به یک جرقه کوچک شعله هایش همه گیر میشو د. بناعن این همه چالشهای اقتصادیِ قومی وطبقاتی ودینی با هم یکی شده، باعث تشدید وانزجار وتنفر مردم کردیده است.

 جامعه امریکا امروز درمرحله بزرگ تکامل تاریخی قرارگرفته که ضرورت به تغیر کیفی وبنیادی دارد تا این همه چالشها را ازمیان ببرد. وظیفه زحمتکشان خردمندان وسازمانهای مدنی امریکا است که این مسیر تاریخی را یکجا با سایر زحمتکشان وطبقه کارگر جهان با اتحاد وهمبستگی خویش رهبری انرا به دست بگیرند. نجات زحمتکشان امریکا نجات بشریت از تحت ظلم واستبدادفاشیستی ترامپ ونظام امپریالیستی استثمارگرانه امریکا میباشد. این امری ساده نیست بلکه انسجام جهانی ضرورت داردتا زیر شعار جهانی که اتحاد همه زحمتکشان را تداعی نماید، امکان پذیرشود. یا اینکه به معنای کانتی حکومتی باید درراس مدیریت جهانی درامریکا شکل بگیردکه:" حقوق و آزادی‌های شهروندان را تضمین بکند". حکومت امریکا که با عمال پوپولیستی دردفاع از متخلفین دموکراسی است حکومتی است، کم رنگ شده از ارزشهای مدنی و به گمراه‌ی رفته وخلاف موءلفه های حقوق بشر قرار دارد، زیرا رهبران و شهروندان یک نظام دموکراتیک به دموکراسی ارج میگذارد. دموکراسی از زمان یونان باستان نام سنتی نظامی بوده است که اجازه نمی‌داده یک دیکتاتور یا جبار به قدرت برسد. نه باید گذاشت حکومت اکثریت به آسانی دروجود انسانهای جبارومستبد به بدترین نوع دیکتاتوری تبدیل شود و حقوق اقلیت را یکسره از میان بردارد. به گفته دانشمندلیبرال فرانسوی الکسی دوتوکویل " دموکراسی استبداد اکثریت رابوجود میاورد." چنانچه امروز درامریکا عمال زشت ترامپ به مثابه یک جبار واستبداد تاریخی است.

 به گفته مارکس " کاری که با خیانت اغاز گردد ناگزیر با بی ابروی به پایان برسد."

 رستمی 6.6.20 کشورالمان

 

ماخذ: امریکا ملت مهاجرنیست وهرگز چنینی نه بوده است! نوشته، دانکن مونچ دانشگده ی اندیشه ورهبری مدنی واقتصادی در دانشگاه ایالتی اریزونا ف برگردان: پویا موحد.

 اخبار بی بی سی و اطلاعاتهای انترنیتی