كيف تحت حملات سنگين توپخانهای قواي مسلح روسيه نفس میکشد و مسكو كشور كوچك در همسايگي خود را مورد تجاوز قرار داده است؛ اما بهخوبی براي مان قابل درك است كه اين نخستين حمله تجاوز كارانه عليه يك کشور مستقل نيست، در دو دهه اخير ما شاهد رخدادهاي خشن استعمال زور در روابط بینالمللی بوديم، جنگ خونين بالكان و حملات مرگبار غرب بالاي يوگوسلاويا كه تحت پوشش عمليات بشردوستانه و دفاع از ارزشهای غربي انجام يافت و فدراسیون يوگوسلاويا را به جغرافياي متعدد تجزيه نمود، كه به رسمیت شناختن كوزوا در سال (٢٠٠٧) توسط جهان غرب بهمثابه آخرين جغرافيه بازمانده از پيكر يوگوسلاويا، محصول جنگ بالكان با قربانيان ميليوني بود است.
حمله مسلحانه ايالات متحده عليه حاکمیتهای مستقل مانند عراق در سال (٢٠٠٣)، تهاجم مسلحانه ايالات متحده با متحدين عليه افغانستان در اكتوبر (٢٠٠١)، مشاركت قدرتهای متعدد شرقي و غربي در جنگ سوريه، جنگ يمن، سقوط رژيم ليبي در نتيجه يك ائتلاف به رهبري امريكا، مجموع اقدامات مسلحانه غيرمجاز در برابر ديگران بوده كه مشروعيت حقوقي آن در عدم تجویز حقوقي شوراي امنيت ملل متحد و يا عدم تحقق شروط و الزامات حقوقي حق دفاع مشروع در هاله ابهام و ترديد قرار دارد.
راه اندازي جنگ كه قربانیان اصلي غيرنظاميان بوده و در تضاد با اصول عدم تجاوز و قاعده منع بهکارگیری قوه در مناسبات بینالمللی انجام میگردد، از اساس و بنیاد خود ظالمانه، قابل تقبيح و دشمنی با انسانيت است، جنگ به هر نام و تحت هر پوشش، چه دفاع از دموكراسي، استانداردهای حقوق بشري و یا بنام نبرد با مظاهر ناسيوناليزم افراطي و يا کانونهای فاشيستي راه بيافتد، عاملان آن مسؤولیت سنگين تاريخي را بدوش میکشد.
اما در چنين وضعيت معين حقوقي و سیاسی كه موضوع حق حاكميت و تمامیت ارضي یک دولت مطرح است، نظام حقوقي موجود بینالمللی چه پاسخي دارد؟
منشور ملل متحد در مواد (١-٢) خود منع استفاده از زور، احترام به حاكميت غير و حل و فصل مسالمت آميز مخاصمات را در روابط بینالمللی پيش بيني نموده و دولتها را به خاطر پاسداري امنيت جمعي ملزم به رعایت بدون قيد و شرط عنوان داشته و تخطی از مفاد فوق را جنايت بینالمللی توصيف مینماید.
مجازات و تأدیب عنصر تجاوز كه خشنترین جنايت بینالمللی خوانده میشود، بهوضوح در فصل هفتم، ماده (٤١-٤٢) منشور وضاحت دارد، كه استفاده از زور در برابر متجاوز آخرين گزينه در راستاي اعاده نظم از میان رفته بینالمللی بهمثابه ابزار نيرومند در اختيار شوراي امنيت قرار دارد.
طوری که جهانيان شاهد رخدادهاي هولناك ناشي از بهکارگیری اسباب زور و توسل بقوه عمدتاً عليه حاکمیتهای كوچك كم از کم در سه دهه در مناسبات متزلزل جهاني بودهاند، شوراي امنيت ملل متحد قادر نبوده است، تا در برابر عنصر زور و طرف متجاوز به دلايل گوناگون مانندي، حق ويتو، تحكم و سیادت مداوم قدرتهای بزرگ بر دستگاه ملل متحد، در روشنی اصول حقوق بینالمللی در مقابل تجاوز بیستد و بهاستثنای مساعي سياسي و یا حمايت از اعمال تحريم و بایکوت، اقدامات ديگري كه در حوزه صلاحيت دارد، استفاده نمايد.
لذا باورم چون شاگرد حقوق همين است كه با اندوه فروان سياره زيباي كه دران زيست داريم، در خلای حقوقي نه بلكه در بحران حقوق بینالمللی دچاراست.