نژاد گروهی از افراد است که در طول نسلهای متوالی ویژهگیهای مشترک جسمی یا زیستی خود را حفظ کردهاند. گروههای نژادی عموماً به سه نوع؛ نژاد سفید یا قفقازی، نژاد سیاه یا زنگی و نژاد زرد یا مغولی تقسیم گردیده است هرچند جا دادن بعضی از افراد به یکی از این سه گروه کار نسبتاً دشواری است. و اما گروههای قومی افرادی را دربر میگیرد که اعضای آن ویژهگیهای فرهنگی یکسان دارند، این ویژهگیها عبارتاند از دین، زبان و ملیت. گروههای نژادی ازنظر جسمی باهم شباهت دارند اما گروههای قومی علاوه ازنظر جسمی دارای ویژهگیها فرهنگی یکسان نیز میباشند.
در جوامع امروزی گروههای اقلیت و اکثریت از نگاه نژادی و قومی زندگی دارند، و اکثراً گروههای اقلیت نژادی و قومی از داشتن امکاناتی که اعضای گروه اکثریت از آن برخوردار اند محروم میباشند. گروههای اقلیت جامعه از لحاظ نژاد، دین، ملیت و زبان از گروههای اکثریت متمایز میشوند. موقعیت اقتصادی و شغلی نیز گروهی از اعضای جامعه را بهصورت یک اقلیت درمیآورد.
اعضای گروه مسلط در جامعه احساس میکنند که گروه اقلیت امتیاز اقتصادی و اقتدارشان را تهدید میکند در همین حال اعضای گروه اقلیت احساس این را میداشته باشند که در راه حرکت شان به سمت پیشرفت و تعالی موانعی از طرف گروه اکثریت قرار داده میشود تا نتوانند پایگاه اجتماعیشان را توسعه دهند و سطح زندگیشان بهبود یابد. این دو نوع احساس دو گروه موجب میشود تا برای اشتغال و دیگر امتیازات اقتصادی و اجتماعی با یکدیگر به رقابت بپردازند و مبارزات قومی و نژادی در جامعه شکل بگیرد.
نژادپرستان و قومگرایان اعضای غیرخودی گروههای اجتماعی را ازلحاظ هوش پست خیال کرده و شایستگی مشارکت در فعالیتهای اجتماعی را برای آنها محدود میکنند. نژادپرستان مدعی وجود رابطه میان سطح هوش و نژاد و ارتباط شخصیت با نژاد اند؛ حالان که علوم اجتماعی و حیاتی ثابت کردهاند که میان هوش و نژاد هیچ رابطهی وجود ندارد.
پدیده شوم نژادپرستی سالها قبل بهصورت کلی در جهان از بین رفته و با تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و سرنگونی حاکمیت آپارتاید در افریقای جنوبی این عقیده غیرانسانی دیگر طرفداران کمتر دارد؛ اما بهصورت محدود در بعضی از کشورهای اروپایی و امریکای شمالی و در کشور آلمان نیونازیستها به این عقاید شوم غیرانسانی گاهگاه متوسل میشوند و باعث آزار و اذیت سیاه پوستان و سایر اقلیتهای نژادی میگردند.
اما قوم مداری تا کنون در سراسر جهان از جمله در کشورهای روبه توسعه بهمثابه یک مرض مهلک و خطرناک طرفدارانی دارد و از طرف سردمداران الیگارشی مالی جهانی و نیولیبرالیست ها و حاکمان مزدور در کشورهای روبه توسعه تعقیب و حمایه میگردد. گرایشهای قومی جزیی از بحرانات نظام سرمایهداری در جهان است.
قومگراها با برتر دانستن فرهنگ خود از فرهنگ دیگران خود و قوم خود را بااستعداد بیشتر و خصوصیات بهتر تلقی میکنند و موانع را درراه توسعه و ارتقای فرهنگی سایر گروههای قومی ایجاد مینمایند وسعی بر آن دارند تا از امکانات نفوذ آنها در دولت و رشد اقتصادی آنها جلوگیری به عمل آید.
در شرایط کنونی از قوم گرایی به بهانهی نیروی مقاوم در برابر اعمال نفوذ بیگانه؛ به حیث ابزاری در جهت جلوگیری از دگرگونیهای مثبت نیز استفاده میشود. حالان که جهت اعتلای خرد جمعی یک جامعه انتخاب راه مناسب غرض توسعه فرهنگ ملی و همزمان کسب ارزشهای مثبت جهانی باید وجود داشته باشد.
هرگاه قومی و یا جامعه نظام اجتماعی، ارزشها، باورها و سنتهای خود را بهترین یا دست کم خیلی بهتر از ارزشها و بارورهای دیگران بداند زمینهی ایجاد افراط گرایی و تنفر از نظام و ارزشهای و باورهای دیگران را در میان قوم خود مساعد میسازد.
یکی از آثار تا جایی مثبت قوم مداری شاید این باشد که هرچه قوم مداری قویتر باشد وطن دوستی و ملیت خواهی منطبق بر آن بیشتر خواهد شد؛ اما این اندیشه آثار زیانباری نیز دارد که زیانبارترین اثر قوم مداری ایجاد موانع در برابر نوآوریها و کسب علم و فرهنگ جهانی میباشد. قومگراهایی که همیشه به اندیشه دیگران بدگمان هستند و آنها را نادرست تلقی میکنند از استفاده آن دسته از مسایل جامعه و مردم را محروم میکنند که مسایل داخلی توسط آنها بهآسانی قابل حل میباشد. قوم مداری افراطی به طرد غیرضروری و بیهوده دانش و فنآوریهای دیگران منتهی میشود و از هرگونه مبادلات فرهنگی و غنی سازی فرهنگ خویش جلوگیری میکنند.
از اینکه در اوضاعواحوال کنونی جناحهای حاکم در کشور ما یک دیگر را به قوم گرایی محکوم میکنند جای بحث جدی دارد؛ زیرا شخصیتهای بر سر اقتدار هریک خود به نمایندگی از قوم و تباری معینی به اقتدار رسیدهاند. دیده میشود که روحیهء قوم مداری و دامن زدن به اختلافات قومی بهمنظور رسیدن به اهداف شخصی و منافع گروهی تحت نظر و اداره کشورهای بیرونی در افغانستان به وجود آمده و شخصیتهای قوم گرا قبل از آنکه مدافع حقوق و منافع قوم خویش باشند بیشتر در خدمت اهداف استراتیژیک قدرتهای بزرگ مالی و سیاسی جهان و منطقه میباشند. خوشبختانه اکثریت مطلق این اشخاص در میان قوم و ساحه زندگی خود نیز جای پا نداشته و مورد اعتماد مردم نمیباشند. تاریخ مبارزات سیاسی مردم افغانستان بهویژه جنبش دموکرات و ترقیخواه کشور نمایانگر پیکارهای متعدد مردم ما به خاطر استقلال، شگوفایی میهن و رفاه و خوشبختی مردم، و ایجاد فضای اعتماد و همدلی میان اقشار مختلف جامعه ما میباشد.
قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان در تلاش هستند تا کشورهای روبه توسعه ازجمله کشورهای اسلامی و شرق میانه را به کشورهای کوچک و مناطق محدود قومی تجزیه کنند تا از منابع مادی و ذخایر طبیعی این کشورها بهآسانی استفاده و بهره برداری نمایند. بنا بر آن ضرورت است تا نیروهای دموکرات و ترقیخواه کشور با هوشیاری و صداقت و راستی غرض اعتلا و شگوفایی فرهنگ و اقتصاد کشور در یک صف واحد با گامهای استوار قدم نهاده و با هر نوع عقاید و افکار ناسالم ناسیونالیستی و قوم و تبارگرایی تنگنظرانه با شجاعت مبارزه نمایند.