در تصویر فوق گادی را می بینید که رهبران جنبش کارگری را در اول ماه می سال 1886 در میدان عمومی شهر شیکاگو ایالات متحده امریکا حمل می نمورده، صدها هزار کارگر بدنبال رهبران خویش روان بودند، اعتصاب مسالمت آمیز بود؛ اما از طرف پولیس گاری که رهبران کارگری را حمل مینمود محاصره گردید. رهبران جنبش کارگری و جمع کثیری از کادر ها و فعالین کارگری را دستگیر و پولیس آنها را به زندان فرستاد.
ماجرای از اول تا چهارم ماه می سال 1886 را از نشریه ای بنام اخبار روز به قرار ذیل نقل مینمایم:
پیروزی کمون پاریس، فرانسه در سال 1871 کل اروپا را لرزاند. شکست کمون پاریس با دادن 30000 هزار کشته طبقه کارگر اروپا را هر چه بیشتر بیدار ساخت.
از سال ۱٨۷۱ شروع می کنیم. در آن سال کمون پاریس، فرانسه و کل اروپا را به لرزه درآورد. کارگران و زحمتکشان پاریس جرئت این را به خود دادند که جامعه را از طریق بدست گیری قدرت سیاسی، در یک جهت تازه و در راستای از میان بردن طبقات، هدایت نمایند.
طبقات حاکمه اروپا موقتا از تضادهای درونیشان دست کشیده، متفقا به جنبش طبقه کارگر حمله بردند. آنها بیرحمانه سنگرهای کموناردها را با توپ درهم کوبیده، کارگران قهرمان پاریس را اسیر کرده بسیاری از آنان را در خیابانها تیرباران کردند تا نظام ستم و استثمار به حیات ننگین خود ادامه دهد. در سال ۱٨۷٨ دولت پروس قوانین شدیدا ضد سوسیالیستی را به تصویب رساند و حزب انقلابی طبقه کارگر را غیر قانونی اعلام کرد. انگلستان حربه ای دیگر را علیه انقلاب کارگری به کار گرفت. در آنجا بخش قابل توجهی از طبقه کارگر با رشوه های حاصله از سودهای مستعمراتی تخدیر و پشتیبان حفظ شرایط موجود شد. بنظر می رسید که شعله های سرخ برخاسته از کمون پاریس خاموش گشته است؛ اما ناگهان غریو تازه جنگ طبقاتی، سکوت را بهم زد: اینبار از یک گوشه دور افتاده و غیر قابل انتظار در آمریکای شمالی، در شیگاگو، در محله ای که "جهان متمدن" تا آن زمان نامش را نشنیده بود. محله "هی مارکت" لبریز بود از کارگران مهاجر آلمانی، هلندی، لهستانی و رومانیائی و دیگران. آگاهی طبقاتی را کارگران آلمانی به آنجا برده بودند.
یکسال پس از کمون پاریس، در زمستان ۱٨۷۲ هزاران نفر بخاطر آتش سوزی بزرگ شیکاگو بی خانمان و گرسنه مانده بودند. هزاران نفر برای گرفتن کمک دست به تظاهرات زدند. در دست بسیاری از آنها پرچمهائی دیده می شد که رویش نوشته شده بود: "یا خون یا نان". در سال ۱٨۷۷ اعتصاب بزرگی از سوی کارگران راه آهن انجام گرفت. بزودی این اعتصاب، کل کارگران راه آهن در سراسر آمریکا را فراگرفت. بسیاری از افراد که در رهبری این اعتصابات قرار داشتند از میان کارگران آلمانی بودند که سابقا با مارکس و انگلس تماس داشتند. آلبرت پارسون یکی از آنان بود که تجربه دو جنبش را داشت: جنبش اروپا و جنبش ضد برده داری در آمریکا. خود او در آمریکا به دنیا آمده بود.
اعتصابات بزرگ سال ۱٨۷۷ سرانجام با سرکوب پلیس از هم پاشید. کمی بعد، جنگ داخلی در آمریکا با پیروزی "جمهوریخواهان "خاتمه یافت. در مدت کوتاهی پس از آن، جنگ با سرخپوستان نیز به اتمام رسید. طولی نکشید که بردگان تازه آزاد شده در شرایط نیمه فئودالی بکار گرفته شدند. بیکاری گسترش یافته بود. مکانیزه شدن ابزار کشاورزی تغییراتی تاریخی در آمریکا ایجاد نمود. کارگرها اینک بجای "رویای آمریکائی" رویاهای کارگری را از زبان سیاست بیان می کردند. در سال ۱٨۷۷ هر دو طبقه (کارگر و کارفرما) می دانستند که جنگی دیگر در کار است. سرمایه دارها از این هراس داشتند که در آمریکا هم نظیر پاریس، کمون برپا شود؛ بنابراین هیئت حاکمه تدارک سرکوب را می دید.
کارگران نیز بلحاظ سیاسی و هم از حیث نظامی تدارک می دیدند. اجتماعات مخفی بحث و تشکل در سطحی عالیتر برگزار می شد. در آنزمان اتحادیه ها نیمه قانونی بودند و جلسات آنها مخفیانه تشکیل می شد. پلیس در هر فرصتی رهبران را دستگیر می کرد و مورد ضرب و شتم قرار می داد. آن روزها، اعتصاب کردن به معنای وارد جنگ شدن با قدرت حاکم بود. در چنان اوضاعی شهر شیکاگو زادگاه رویارویی سخت شد: مصافی که کارگران در هسته رهبری "اتحادیه مرکزی کارگری" هدایتش می کردند. در سال ۱٨۷۵ این اتحادیه قطعنامه ای را به تصویب رساند. در بخشی از این قطعنامه آمده بود: "ما از طبقه کارگر می خواهیم که فورا خود را مسلح کند. تنها با ابزار قهر می توان در مقابل استثمارگران صف آرائی کرد." این قطعنامه بروی کاغذ نماند. طولی نکشید که دهها واحد میلیشیای کارگری تشکیل شد. وقتی سرمایه داری متوجه ماجرا شد، عناصر مبارز را اخلال گر نامید. فرد سرمایه داری در یکی از روزنامه های پرتیراژ نوشت: "عناصر طبقه تحتانی که اهل مجارستان، آلمان و غیره هستند، جلسات مخفی تشکیل می دهند. آنها گروه های کوچکی سازماندهی کرده اند. آنها خود را سوسیالیست می دانند. در میان این کارگران، هم نیهیلیستهای روس وجود دارند، هم کمونیستهای فرانسوی. رنگ پرچم اینان سرخ است...
بدین ترتیب صفوف جنبش، پس از سرکوب سال ۱٨۷۷ مجددا سربلند کرد و حول ایده قهر گسترش یافت. در عین حال یک مطالبه معین به مرکز مطالبات کارگران تبدیل شده بود و آن خواست روزکار هشت ساعته بود.
در سال ۱٨٨۴ یکی از چند شبکه سراسری اتحادیه ها فراخوان روز مبارزه را اعلام نمود. این سازمان، "فدراسیون صنف سازمان یافته و اتحادیه ای کارگران" نام داشت. این فراخوان با پشتیبانی وسیعی روبرو شد.
جنبش عظیمی براه افتاد. بطور مثال تعداد اعضا سازمان "رسته های کار" در عرض یکسال از ۱۰۰ هزار به ۷۰۰ هزار نفر در تابستان ۱٨٨۶ افزایش یافت.
در سال ۱٨٨۵ اعلامیه زیر در صفوف کارگران آمریکا دست بدست می گشت. این اعلامیه از طبقه کارگر آمریکا می خواست که در اول ماه مه ۱٨٨۶ دست به عمل بزند: "روز شورش است - نه آرامش. روزی که حرف، حرف سخنگویان لاف زن نهادهای اسیر کننده طبقه کارگر نباشد. روزی که طبقه کارگر قوانین خویش را بر پا می دارد و قدرتش را بکار می برد که این قوانین را به اجرا درآورد. قوانینی که تماما خلاف رضایت و موافقت ستمگران و حکمرانان... است. روزی که نیروی عظیم زحمتکشان متحد در برابر قدرتی که امروز بر سرنوشت همه ی ما حکم می راند صف آرائی می کند. روزی که لذت هشت ساعت کار، هشت ساعت استراحت و هشت ساعت برای هر کاری به اختیار خود ما، احساس می شود."
سال ۱٨٨۶ سال "دیوانه واری" بود. اعتصابات همه جا را فرا گرفت. همانطور که مورخان اذعان دارند از دو ماه قبل از اول ماه مه، همگان بارها عبور واگنهای پر از مهمات و مسلسل را بچشم می دیدند. خیلی ها تکرار کمون پاریس را پیش بینی می کردند. در چنین حال و هوائی بود که شیکاگو به اول ماه مه سال ۱٨٨۶ نزدیک می شد.
درست یک شب قبل از واقعه اول ماه مه، روزنامه "کارگر" نوشت: "با جسارت به پیش. نبرد آغاز گشته است. ارتش بردگان مزدی بیکارند. سرمایه داری چنگالهایش را پشت برج و باروی نظم پنهان کرده است. کارگران! شعار ما باید چنین باشد: سازش موقوف. ماه مه فرا رسیده است. ۲۰ سال است که سرمایه داران وعده هشت ساعت کار می دهند ولی همیشه این خواست را زیر پا می گذارند."
در مقابل این هشدارها، طبقه حاکم نیز تدارک می دید، آماج اصلی حملات طبقه حاکم، رهبری کارگران بود. صبح اول ماه مه ۱٨٨۶، یکی از روزنامه های شیکاگو چنین گزارش کرد: "هیچ دودی از دودکش کارخانه ها بیرون نمی آید. همه چیز، رنگ یک روز تعطیل بخود گرفته است." روزنامه فیلادلفیا تریبون نوشت: "عناصر کارگر را گوئی رتیل بین المللی نیش زده است. آنها را رقص مرگ فرا گرفته است."
در دیترویت ۱۱۰۰ کارگر به مدت هشت ساعت راهپیمائی کردند. در نیویورک ۲۵۰۰۰ نفر از برادوی به طرف میدان اتحاد راهپیمائی کردند. در عین حال ۴۰ هزار کارگر نیویورکی در حال اعتصاب بودند. در سینسیناتی یک کارگر شروع راهپیمائی را چنین تصویر کرد: "تظاهر کنندگان فقط پرچم سرخ حمل می کردند و تنها سرودی که می خواندند سرود آربایتر (کارگران) و مارسه یز بود. یک هنگ کارگر با ۴۰۰ تفنگ اسپرینگ فیلد در صف اول تظاهر کنندگان قرار داشتند." در لوئی ویل کنتاکی بیش از ۶۰۰۰ کارگر سیاه و سفید از وسط پارک ملی عبور کردند و بدین ترتیب ممنوعیت ورود غیرسفیدان به پارک را عامدانه شکستند. در شیگاگو که دژ شورش بود، دست کم ٣۰ هزار نفر به خیابانها ریختند. تمام قطارها از کار ایستاده بودند، بنادر را تعطیل کرده بودند. خیابان میشیگان پر بود از کارگرها و خانواده هایشان. پلیس هر کجا را که کارگران اجتماع کرده بودند مورد حمله قرار می داد.
نقطه انفجار اول ماه مه در کارگاه مک گورمیک بود. اینجا از اواسط زمستان در اعتصاب بسر می برد، ولی گله های اعتصاب شکنان به رهبری پلیس کماکان در کارخانه بودند. در دوم ماه مه، اسپایز، رهبر کارگران قرار بود دوباره برایشان سخنرانی کند. هنگامیکه حدود ۶۰۰۰ کارگر به سخنرانی او گوش می دادند، چند صد نفر به پیشواز اعتصاب شکنانی که تازه داشتند از سر کار برمیگشتند رفتند تا حسابشان را برسند. روزنامه "کارگر" بتاریخ ۴ ماه مه نوشت: "ناگهان صدای گلوله از نزدیک کارخانه بگوش رسید. حدود ۷۵ قاتل قوی هیکل که توسط یک فرمانده چاق پلیس رهبری می شدند بدان سمت حرکت کردند. سه خودرو پر از وحشی های حامی نظم و قانون نیز آنان را همراهی می کردند. در نبرد میان کارگران مسلح به سنگ علیه پلیس مسلح به سلاح گرم، صف کارگران ناگهان بهم خورد. بمبی پشت سر کارگران منفجر شد. دست کم دو کارگر کشته شدند. بسیاری، از جمله چند کودک، مجروح شدند. روز بعد یعنی سوم ماه مه، گسترش اعتصاب پر معنا بود. در سطح کشور نزدیک به ٣۴۰ هزار کارگر به جنبش پیوسته بودند و ۱۹۰ هزار نفر از آنها در اعتصاب بسر می بردند. در شیکاگو ٨۰ هزار کارگر به خیابانها ریختند. هنگامی که چند صد زن دوزنده به خیابان آمدند تا به تظاهرات بپیوندند، روزنامه شیکاگو تریبون علیه شان زوزه کشید و آنها را "زنان وحشی هلهله کش" نامید.
صبح روز ۴ ماه مه پلیس به یک ستون سه هزار نفره از اعتصاب کنندگان حمله کرد. اجتماعات در تمام شهر برپا شد. هنوز عصر نشده بود که میدان "هی مارکت" از ٣ هزار کارگر انباشته شد... سر و کله دسته ای متشکل از ۱٨۰ پلیس تا بدندان مسلح پیدا شد. یک افسر پلیس به کارگران دستور داد که متفرق شوند؛ اما پاسخ شنید که اجتماع کارگران، قانونی و مسالمت آمیز است. در این هنگام ناگهان بمبی در صف پلیس منفجر شد؛ و سپس آنها منطقه را زیر آتش گرفتند. در نتیجه چندین نفر کشته و صدها تن مجروح شدند. در این ماجرا، هفت پلیس نیز کشته شدند.
طبقه حاکمه از این واقعه به عنوان بهانه ای برای انجام تعرضی که از قبل طراحی کرده بود، استفاده کرد.
در "میلواکی" گارد دولتی با کشتاری خونین به تظاهرات پنج ماه مه پاسخ داد. پنج کارگر لهستانی و یک کارگر آلمانی بخاطر نقض حکومت نظامی به خاک افتادند. در شیکاگو، زندانها مملو از هزاران اعتصابی گشت. بسیاری بهنگام بازجوئی مورد شکنجه قرار گرفتند. از روی لیست اعضای اتحادیه ها، پلیس به خانه هایشان حمله برد. چاپخانه کارگران مورد حمله قرار گرفت. همه اعضای چاپخانه روزنامه "کارگر" دستگیر شدند. پلیس هر چه در دست داشت، از مهمات گرفته تا اسلحه، از شمشیر تا چماق، از نشریه تا پرچم سرخ، از دینامیت تا بمب را بعنوان مدرک به نمایش گذاشت. رهبران کارگران در چنگال سرمایه داری اسیر شدند. طبقه حاکمه در همان ماه مه ۱٨٨۶ محاکمات را آغاز کرد. اتهام: قتل پلیس. متهمان: اعضای رهبری آی.دبلیو.پی.آ (اتحادیه انترناسیونال کارگران) به نامهای اوت، اسپایز، مایکل شوآب، ساموئل فیلدن، آلبرت پارسون، آدولف فیشر، جرج انجل، لوئی کنیگ و اسکار نیب. متهمین را با وجود آنکه از گروه های مختلف بودند یکباره با هم محاکمه نمودند. در طول محاکمه هیچ کس نتوانست حتی یک دلیل بیاورد که افراد فوق الذکر در پرتاب بمب شرکت داشته اند. دادستان تمام محکمه را در چند جمله خلاصه کرد: "قانون بر محاکمات حکم میراند. آنارشیسم به محاکمه کشیده شده، این آقایان انتخاب شده و به اینجا آورده شده اند، چرا که رهبر هستند. اینها مثل هزاران نفری که بدنبالشان براه افتادند خطاکارند. آقایان قضات این افراد را محکوم کنید. از محکومیت آنان نمونه بسازید. آنان را دار بزنید و نهادهای ما و اجتماعات ما را نجات دهید."
در سراسر دادگاه، قضات سعی کردند محاکمه را یک محاکمه جنائی جا بزنند. اسپایز در دفاعیه اش از عقاید خویش دفاع کرد و در آخر چنین گفت: "خب، اینها عقاید من است. اگر شما فکر می کنید می توانید این عقاید را که هر روز بیشتر ریشه می دواند درهم شکنید، اگر فکر می کنید که با زندانی کردن ما می توانید به عقاید ما ضربه بزنید، اگر فکر می کنید که مرگ جزای گفتن حقیقت است، پس من با سربلندی و جسارت بهای گزاف آنرا می پردازم! جلادتان را صدا کنید!"
لینک بیست و یکساله اعتراض خود را چنین بیان کرد: "من تکرار می کنم که دشمن نظم موجودم و تکرار می کنم که با تمام قدرت تا زمانیکه نفس در سینه دارم با این نظم نبرد می کنم. من از شما متنفرم! از نظمتان بیزارم، از قوانین شما، از اقتدار مستبدانه شما، متنفرم. مرا بدین خاطر بدار بیاویزید"
دادگاه هفت نفر را محکوم به مرگ کرد؛ اما جنبش بزرگی در دفاع از آنان براه افتاد. جلسات زیادی در سراسر جهان بدفاع از آنان برگزار شد: در فرانسه، هلند، روسیه، ایتالیا، اسپانیا و در تمام ایالات آمریکا...
به دنبال این رویداد خونین، فدراسیون کار آمریکا، در کنگرهای که در اواخر سال ۱۸۸۸ در سنلوئیز برگزار نمود، تصمیم گرفت در روز اول ماه مه ۱۸۹۰، به یادبود تظاهرات کارگران در سال ۱۸۸۶ و به یادبود رهبران کارگری آمریکا و همچنین برای تعمیم دادن هشت ساعت کار در روز، به تمام بخشهای کارگری در سراسر آمریکا، تظاهراتی برگزار نماید. توأم بااین تحولات ورویدادها زمینههای تشکیل یک سازمان بینالمللی کارگری نیز فراهم گردید. بر این زمینههاست که سالها پس از انحلال انترناسیونال اول، کنگره بینالمللی سوسیالیستی، به ابتکار انگلس، در سال ۱۸۸۹ برگزار گردید. این کنگره که در صدمین سالگرد سقوط باستیل (در انقلاب کبیر فرانسه) در پاریس گشایش یافت و در آن ۳۹۱ نماینده از ۲۰ کشور حضور یافته بودند، به معنای واقعی، بزرگترین گردهمآئی بینالمللی در جنبش کارگری جهانی بود و به کنگرهی موسس انترناسیونال دوم تبدیل شد. کنگره از اعتصاب پیشنهادی فدراسیون کار آمریکا که قرار بود برای ۸ ساعت کار در روز، در اول ماه مه سال ۱۸۹۰ صورت بگیرد حمایت کرد. مهمترین تصمیم کنگره نیز در همین رابطه و تصویب قطعنامهای بود که بر آن پایه، روز اول ماه مه به عنوان روز جهانی کارگر و روز همبستگی بین المللی کارگران شناخته میشد. دقطعنامه چنین اعلام میکرد که “کنگره تصمیم دارد تظاهرات بینالمللی عظیمی به راه بیاندازد به طوری که در تمام کشورها و در تمام شهرها در یک روز مقرر، تودههای رنجبران از مقامات دولتی تقلیل ساعات کار روزانه را به هشت ساعت و همچنین اجرای سایر قرارهای کنگره پاریس را مطالبه کنند. چون تظاهرات مشابهی از طرف فدراسیون کار آمریکا برای اول ماه مه ۱۸۸۸ به تصویب رسید، این روز برای تظاهرات بین المللی پذیرفته میشود. کارگران کشورهای مختلف باید تظاهرات خود را مطابق با شرایط موجود در کشور خود برگزار کنند.”
پس از پایان کنگره پاریس، عاجلترین وظیفهای که در برابر سازمانهای کارگری و سوسیالیستی متعهد به مصوبات کنگره قرار داشت، تدارک برگزاری هر چه باشکوهتر مراسم اول ماه مه، روز همبستگی بینالمللی کارگران بود. نتیجه این تلاشها آن شد که در اول ماه مه ۱۸۹۰ صدها هزار کارگر در کشورهای مختلف جهان سرمایهداری به خیابانها ریختند و با تظاهرات و راهپیمائیهای عظیم و با شکوه، اتحاد و همبستگی بینالمللی خود را در مبارزه علیه سرمایه به نمایش گذاشتند.
اول ماه مه و تلاش طبقه کارگر برای ابراز وجود در این روز اما از همان آغاز، با واکنش خشونت آمیز و سرکوبگرانه سرمایه داری روبرو گردید. سرمایه داری با توسل به قهر و سرکوب کوشید از برگزاری مراسم اول ماه مه جلوگیری نماید. سالهای بعد از آن نیز، سرمایه داری از مقابله خشونتآمیز با جنبش همبستگی بینالمللی کارگران دست برنداشت و خون دهها و صدها کارگر را بر زمین ریخت؛ اما کارگران نیز در مقیاس جهانی به مبارزه خود، پیگیرانه ادامه دادند و به رغم سرکوب و مخالفت سرمایهداران و دولتها، روز اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگر به ثبت رساندند. به هر رو، از آن تاریخ به بعد است که کارگران در سراسر جهان روز اول ماه مه را به عنوان روز کارگر در شکلهای مختلفی جشن میگیرند، اتحاد، همبستگی، هم سرنوشتی و قدرت خویش را در برابر دنیای ظلم و ستم و استثمار به نمایش میگذارند.
حالا می پردازم به چگونگی برگزاری اول ماه می در افغانستان:
عمدتا جشن اول ماه می مربوط جنبش کارگری میشود. بنابرین من جهت نشر تصاویر تاریخی در مورد پیدایش طبقه کارگر در افغانستان می پردازم.
سلطنت امیر شیر علیخان آغاز عصر جدید
(1863-1878) م
امیر بعد از سرکوب مخالفین خویش مدت ده سال با اقتدار سلطنت کرد، درین دوره در ساختمان شهر شیرپور روزانه 6000 کارگر و یکهزار معمار و نجار برای پنج سال مشغول کار بودند. یک فابریکه اسلحه سازی نیز ساخته شده و مطبعه سنگی بکار افتاد.
سلطنت امیر عبدالرحمن خان (1880-1901) م.
نمای بیرون فابریکه حربی یعنی ماشین خانه کابل
امیر فابریکه حربی را که بقوه بخار کار مینمود از اروپا خریداری نمود و توسط متخصصین فرانسوی در کابل منتاژ گردید و بنام ماشین خانه مشهور شد. تولید سالانه آن 104 توپ و 5200 تفنگ بود و 4000 کارگر دایمی در آن مشغول بودند. این فابریکه دارای شعبات گوناگون بود. تولیدات معادن استخراج شده به خارج فرستاده میشد.
سلطنت امیر حبیب الله خان و نهضت دموکراسی
(1901-1919) م
درین دوره فابریکه چرمگری تاسیس یافت و فابریکه پشمینه بافی فعال گردید. چند عراده موتر از کمپنی (دملر) هندوستان خریداری شد و 75 نفر کارگر را جهت آموزش تخنیک، ترمیم، سیت سازی و بادی سازی به هندوستان اعزام نمود.
دوره امان الله خان
(1919-1929) م
در این دوره تجارت و صنایع در راه انکشاف قرار گرفت. شهر کابل با برق تنویر شد. قصر دارالامان، شهر جدید اعمار گردید. تاسیس فابریکات و احداث خط آهن با کمپنی های جرمنی و فرانسوی قرارداد امظا شد. قرار بود که طی ده سال خط آهن از جنوب تا شمال کشور تمدید میشد، ده ها هزار کارگر مشغول کار میشدند. تاسیس فابریکات از جمله فابریکه ذوب آهن شامل پلان کار دولت گردید.
سلطنت نادر شاه
(1929-1932) م
طی سلطنت نادر شاه در مدت چهار سال فقط سرک دره شکاری احداث و شرکت سهامی مربوط عبدالمجید زابلی افتتاح شد.
سلطنت محمد ظاهر شاه
(1933-1973) م
را میتوان به سه مرحله تقسیم نمود.
1- صدارت محمد هاشم خان
(1930-1946) م
درین دوره در سال 1932 بانک ملی تاسیس شد.
این بانک در بخش سکتور خصوصی فعالیت داشت و در اثر سرمایه گزاری این بانک شرکت عمومی برق تاسیس شد وفابریکه های پشمینه بافی قندهار، نساجی جبل السراج و نساجی پلخمری تورید و تکمیل گردید. فابریکه های قند بغلان، جلال آباد، فابریکه گوگرد سازی و شرکت میوه پشتون قندهار و فابریکه حجاری و نجاری کابل تاسیس شد و 20 شرکت و موسسه به فعالیت تجارتی و تولیدی آغاز نمودند.
2- دوران صدارت سردار محمد داود خان
(1946-1964) م
درین دوره وضع اجتماعی و اقتصادی افغانستان نسبت به گذشته ها بهبود یافت. در نتیجه تطبیق پلانهای پنج ساله اول و دوم صدها پروژه و موسسه صنعتی، ساختمانی و ترانسپورتی در کشور تاسیس یافت. به گونۀ مثال میتوان از میدان هوایی بگرام، میدان هوایی بین المللی کابل، سیلوی مرکز، سیلوی پلخمری و فابریکه نساجی گلبهار، احداث شاهراه سالنگها، فابریکه سمنت جبل السراج، فابریکه خانه سازی، فابریکه افزار سازی و بادی سازی کارخانه های جنگلک، ورکشاپ های بزرگ ترمیم موتر در هرات، احداث شاهراه سالنگ و فابریکه برکت سازی، فابریکه چینی سازی شاکر از دستاورد های این دوره بشمار میرود.
3- دهه دموکراسی
(1963-1973) م
آغاز دوباره فعالیتهای خاموش سیاسی در این دوره در سال 1969 قانون اساسی تصویب شد. فعالیتهای سیاسی خاموش از سر گرفته شد و حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال 1343 خورشیدی در شهر کابل تاسیس گردید. این یک حادثه فوق العاده هم در حیات سیاسی مردم افغانستان بشمار میرود.
درین تصویر رفقا ببرک کارمل، داکتر اناهیتا راتب زاد، سلطان علی کشتمند و استاد میر اکبر خیبر در پیشاپیش تظاهر کننده گان جشن اول ماه می قرار دارند دیده میشوند.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان در دوره اپوزیسیونی خویش دو هزار میتنگ و مظاهره را در سراسر کشور سازماندهی کرد. طی این مبارزات خیابانی توده های سر کوفته را تکان داد و بیدار نمود و به آنها شعور سیاسی داد.
در 6 شماره جریده خلق و 96 شماره جریده پرچم راه های مبارزه علیه فقر و گرسنگی و سیاه روزی را به زحمتکشان نشان داد. در همن راستا برای روشنفکران، طبقه کارگر جوان، دهقانان و سایر زحمتکشان نیز راه و طرق رسیدن بقدرت سیاسی را نشان داد.
سالهای 1347 و 1348 خورشیدی در افغانستان اوج جنبش اعتصابی بشمار میرود. در آخر تابستان سال 1347 خورشیدی کارگران تفحصات و نفت گاز شبرغان و مزار شریف 300 کیلومتر را پای پیاده راه پیمایی کردند. کارگران نساجی گلبهار نیز در سال 1347 مدت 41 روز اعتصاب کردند.
اعتصابات سراسری در موسسات صنعتی، ساختمانی و ترانسپورتی صورت گرفت. به این وسیله طبقه کارگر جوان افغانستان موجودیت خود را در جامعه ابراز کرد. در سال 1347 کارگران کارخانجات جنگلک میتنگی را بخاطر تجلیل از روز اول ماه می تشکیل دادند و کارگران فابریکه حجاری و نجاری شهر کابل به این اعتصاب پیوست اما پولیس به این اعتصاب یورش برد و آنرا وحشیانه سرکوب نمود.
کارگران در تمام موسسات روز اول ماه می را به اشکال گوناگون تجلیل میکردند؛ اما حزب دموکراتیک خلق افغانستان هر سال اول ماه می را با تدویر میتنگ های با شکوه با اشتراک هزاران نفر تجلیل می نمود.
نمونۀ از تظاهرکنندگان پرچمی با شعار ها و پرچمها و پلاکارد های معروف دهه شصت.
در آستانه قیام مسلحانه 1357 خورشیدی شمار کارگران به 200 هزار تن می رسید.
کنگره اتحادیه های صنفی افغانستان بتاریخ 7 حوت 1359 در شهر کابل دایر گردید. این رویداد بسیار با اهمیت در جنبش کارگری افغانستان بشمار میرود.
مطابق فیصله های کنگره اتحادیه های صنفی افغانستان شورای مرکزی آن ایجاد شد. شورای مرکزی اتحادیه های صنفی افغانستان واحد های های دومی خود را ایجاد نمود.
شورای اتحادیه های صنفی شهر کابل تاسیس شد. در پلنوم هفتم شورای شهر کابل اتحادیه های صنفی محمود کارگر بحیث ریس آن شورا برگزیده شد.
در سالهای 1360-1361 و 1362 خورشیدی کادر ها و فعالین اتحادیه های صنفی شهر کابل وظایف بالاتر از توان را انجام دادند، طی این سالها در تمام موسسات تولیدی، ادارات دولتی، موسسات خصوصی، مکاتب و اصناف شهر کابل سازمانهای اولیه اتحادیوی ایجاد گردید و پرداخت حق العضویت داوطالبانه رایج گردید، کادر های اتحادیوی شهر کابل بمنظور رشد صفوف اتحادیه و تحکیم تشکیلات اتحادیه صنفی شهر کابل کوشیدند.
نمونۀ از کار و فعالیت کادر های اتحادیوی شهر کابل را میتوان در معاونیت ساختمانی وزارت دفاع ملی افغانستان بیان نمود:
جریان جلسه گزارش دهی سازمانهای اتحادیوی معاونیت ساختمانی وزارت دفاع ملی محمود کارگر در حال سخنرانی و حسن سپاهی معاون شورای مرکزی اتحادیه های صنفی افغانستان نیز در این جلسه شرکت داشتند.
طی این سالها در تمام موسسات تولیدی، ساختمانی و ترانسپورتی مسابقات کار رایج شد. کارگران تطبیق اضافه پلان را در این موسسات نامبرده بدوش گرفتند.
طی سالهای 1360-1361 و 1362 خورشیدی در تمام موسسات تولیدی، ادارات دولتی دفاع خودی ایجاد گردید. اولین دفاع خودی به همت کارگران فابریکه خانه سازی ایجاد شد که روح افزا کارگر شامل این دفاع خودی بود.
این تصویر رفیق روح افزا کارگر فابریکه خانه سازی است که بحیث قهرمان کار جمهوری افغانستان ارتقا نمود. این کارگر زن پیشتاز تاسیس شبکه دفاع خودی در کشور بود
رفیق ذکیه کارگر زن و از مطبعه دولتی است که فعالانه در دفاع خودی موسسه خویش سهم فعال داشت.
در راستای این فعالیتها از رفقای همکار خویش:
شکریه سپهر بارک مدیر اسناد و ارتباط، انجنیر محمد امین آشنا مدیر تبلیغ و ترویج، انجنیر محمد امین مدیر اقتصاد و تولید، شریف سرمست زاده مدیر مالی و اداریانجنیر محب علی نادری مدیر تشکیلات.
محب علی نادری دارای کرکتر آرام و شخص صبور است. او پرکار و کار ها را بدقت انجام میدادو سازماندهی برگزاری جشن اول ماه می هر سال بدوش او بود.
سید قاسم آغا میر شعبه اصناف و پیشه وران شهر کابل.
(سید قاسم آغا از بنیان گذاران اولین هسته اتحادیوی دریوران و کلینران افغانستان در سال 1344 خورشیدی میباشد.) اظهار سپاس و قدردانی مینمایم.
به همکاری رفقا و همکاران نامبرده کوشش هایی مبذول گردید تا جنبش کارگری در شهر کابل مشتعل اندیش شود و آیندۀ خود را خود رقم بزنند.
متاسفانه به این آرزو نرسیدم. گرد باد های حوادث آن روزگار مرا با خود برد و از کاریکه از ایام جوانی به آن علاقه داشتم دور ساخت.
بعد از قیام مسلحانه 7 ثور 1357 خورشیدی بگونه علنی هر سال از روز جهانی کارگر اتحادیه های صنفی افغانستان تجلیل به عمل می آورد و آنروز را جشن میگرفت و این روز را فرصتی برای مطالبات کارگران میدانست.
درین تصویر برگزاری جشن اول ماه می در سال 1363 در شهر کابل دیده میشود.
کنگره دوم اتحادیه های صنفی افغانستان در ربع اول 1369 خورشیدی در شهر کابل دایر گردید. نام اتحادیه های صنفی افغانستان را بنام اتحادیه ملی کارکنان (امکا) تعدیل نمود اما سالانه از اول ماه می تجلیل بعمل می آورد و آنروز را جشن با شکوه میگرفت.
در بهار سال 1381 خورشیدی بعد از یک دهه رکود کنفرانس اضظراری (امکا) به شرکت 300 نماینده در شهر کابل دایر شد. دوباره واژه اول ماه می روز جهانی کارگر در افغانستان کار برد پیدا کرد. تجلیل از این روز فرصتی برای مطالبات کارگری شمرده میشود. مطابق فیصله های کنفرانس دارایی ها و ملکیتهای اتحادیه های کارگری افغانستان اعاده گردید.
سومین کنگره اتحادیه ملی کارکنان افغانستان (امکا) بتایخ 13 حوت 1381 مطابق 3 مارچ 2009 با شرکت 190 نماینده در شهر کابل دایر شد. کنگره مسولین اتحادیه را موظف ساخت تا همه ساله اول می روز جهانی کارگر را با شکوه تجلیل نمایند.
اما جنبش کارگری افغانستان به تکانه فکری نیاز دارد.
در فرجام
رفقای کارگر!
برویم تا تاوان رنج های مان را مصادره نماییم.
سپیده باز دمید، اول ماه می است.
18.04.2019
منابع:
1- میر غلام محمد غبار. افغانستان در مسیر تاریخ
2- سلطان علی کشتمند صدراعظم پیشین افغانستان – کتاب یادداشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی. صفحات 94، 231، 97، 807، 820، 817
3- غلام دستگیر پنجشیری – کتاب ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان. صفحات 104، فصل چهارم صفحات 9، 10، 11، 12
4- سایت اتحادیه آزاد کارگران ایران
5- احمد ضیا صدیقی سپهر – مقاله ظهور کارگران صنعتی در افغانستان
6- عبدالوکیل کوچی – مقاله شالودۀ جنبش کارگری افغانستان