(مقدماتی بر تئوری های پسا کرونایی ـ 2)
اصل «تنازع بقا» به مثابهء دینامیزم مسلم و خواه ناخواه در گسترهء حیات به ویژه در ساحهء فرانباتی از بسیار قدیم شناخته شده بود؛ ولی به ناگزیر در نحوهء بیان و تعبیر و تفسیر و درجهء اهمیت آن از زمانی تا زمانی و از مکانی تا مکانی تفاوت هایی پیدا میشد و حتی تضاد و تعارض حادث میگردید.
بنا برین مفهوم "تنازع بقا" را میتوان اساساً یک مفهوم ساینسی دانست که در شرایط آشفته گی و ناپالوده گی ناگزیر اندیشه های بشری؛ امکان ناب شدن و خالص و مشخص شدن نمی یافت.
حتی دانشمندان بیولوژی و بیو ایکولوژی قرون 19 و 20 از جمله کاشف زبر دست بسی از قانونمندی های حیات یعنی چارلز داروین در تبیین کانکریت این واژه دُچار محدودیت هایی شد. مثلاً دینامیزم های فرعی مانند جهش(موتاسیون)، انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی، اثر ارثی و غیره را با مفهوم مرکزی و بنیادی «تنازع بقا» مترادف قرار داد. مخصوصاً چنین ترادف ها در ترجمه ها و تفسیر های آثار گرانبهای او در زبانهای کوچکتر و عقب مانده تر زیاد متبارز گردید.
در مقابل بنیانگذاران فلسفهء مادی قرن 19 که متوجه نارسایی ها و ناتوانی های ترتیب و تبیین واژه گانی داروینی گردیدند؛ تقریباً به تردید آن پرداخته و متقابلاً به نقش «کار» در تکامل انسانی مبالغه کردند.
حال آنکه کار انسانی نیز همان حالت غنا یافته و مغلق شدهء مفهوم «تنازع بقا» است و به همین گونه مفاهیم مبارزهء طبقاتی، انقلاب اجتماعی و سیاست ـ از تئوری تا پراتیک ـ در آخرین تحلیل نه فقط انشعابات غنا یافته از مفهوم بنیادی ی تنازع بقا می باشند بلکه اصلاً و اساساً همان «تنازع بقا» در مراحل مرکبتر و بستر های گسترش یافته تر اند.
در سلسله نظرات و پیشداوری ها و دور انگاری هایی که در حاشیه پاندمی جهانی ویروس کرونا (بیماری کوید 19) طرح و تکثیر گردید؛ طیفی از اندیشمندان این پرسش را هم به میان گذاشتند که آیا کرونا؛ بشر را به «گونه ای گرفتارِ تنازع بقا» مبدل نخواهد کرد؟
این پرسش خیلی پیش تر از این مطرح شده بود که شمار مبتلایان به ویروس کرونا در جهان از مرز چهار میلیون تن عبور کند و حدود 280000 مـرگ ناشی از ابتلا ثبت گردد.
با وصف تلاش های شدید علمی و طبی و تکنولوژیک بی سابقه و کیفیتاً بلند در استقامت پیشگیری از آلوده شدن های بیشتر مردمان به ویروس و نیز کار عظیم در جهت ساخت واکسین ها و دوا های مؤثر و کارا؛ هنوز هیچ دستاورد قاطعی برای کنترول اطمینان بخش پاندمی و تضعیف و تحدید آن موجود نشده است و حتی شناخت لازم و کافی از این آفت؛ محقق نگردیده و دعاوی و "تئوری های توطئه" پیرامون اینکه آیا کرونا ویروس طبیعی است یا ساخته دست بشر؛ در استقامت سلاح های بیولوژیک؛ کماکان ادامه دارد.
در همین حال دانشمندانی از کشف جهش های صد و چندگانه در ژنوم ویروس کرونا خبر میدهند که طی زمان مورد مطالعه در آن به وقوع پیوسته است و درین سلسله دست کم دو یا سه جهش به حدی بزرگ است که کرونا ویروس شیوع یافته در اروپا و امریکا را از کرونا ویروس شایع شده در چین و کشور های آسیایی متفاوت میسازد.
معنای سخنان همین است که این ویروس طی تماس و درگیری با سیستم دفاعی بدن میزبانان مختلف در شرایط محیطی مختلف؛ نه تنها مانند ویروس های عادی تضعیف نمیشود بلکه متناوباً خودش را باز سازی میکند. در نتیجه هم دوا ها و تدابیر درمانی و هم واکسین هاییکه پس از سالها شاید ساخته شوند؛ به علت اینگونه جهش یابی متواتر ویروس؛ مؤثریت خود را از دست میدهند و بایستی دست کم مانند واکسین انفولانزا؛ سالیانه آپدیت و نوسازی گردند.
صدماتی که کرونا تا همینجا بر اقتصاد کشور ها و اقتصاد جهانی وارد نموده هول انگیز است و ادامه شیوع تصاعدی دنیا گیر و ناپیدا سرانجام آن؛ به راستی معلوم نیست که جهان بشری را به کجا میبرد و نوع بشر را به چه گونه جانوری مبدل خواهد نمود. به احتمال نه چندان کم شاید هم به گونه جانوری محدود و مجبور به تنازع بقای جانوری!
بلی ؛ با نظر داشت آنچه از تنازع بقا در مقیاس بشری و از مغشوشیت ها در تبیین مفاهیم مرتبط به آن گفته آمدیم؛ واژه معینه «تنازع بقای جانوری» چنانکه به روال فوق آمد؛ ممکن است به فهم مطالب کمک خوبی نماید. متأسفانه در فرهنگ گذشتهء بشری خیلی از مفاهیم دیگر نیز دارای چنین آشفته گی و اختلاط و تضاد و معارضه میباشد منجمله مفهوم «حیوان» که حتی در کتب ساینسی جدید نیز با همان بی دقتی کاربُرد دارد که در آثار هزار سال پیش دیده میشود.
با قید اینکه این کار بُرد در هزار سال پیش موجه و مدلل بود ولی امروز ناشی از غفلت ترمینولوژیک و عدم وسواس کافی و لازم در جابجایی هرچه دقیق تر و درست تر کلمات و مفاهیم قراردادی است.
ناموس علم و ساینس هیچگونه خود سری و کار و کنش دلبخواه و من من و تو تو را درین عرصه بر نمی تابد.
چنانکه واژهء «حیوان» از لحاظ لغوی به معنی موجود زنده است و از لحاظ بیولوژی ی پالودهء ساینسی عبارت از آن ترکیب ویژه ارگانیگ ماده در واحدی به نام سلول یا حجره است که توسط نظام سوخت و ساز (میتابولیزم) و تنفس مداوماً دارای ارتباط متقابل و گسست ناپذیر با محیط میباشد.
لهذا واژهء حیوان شامل سلول، موجود یک سلولی نباتی، یک سلولی فرانباتی (بی ریشه)، موجود بیش سلولی نباتی، موجود بیش سلولی فرانباتی و موجودات بیشترین سلولی نباتی و فرانباتی الی نهایه به شمول انسانها میباشد. یعنی واژهء حیوان بیانگر نوعی از بافت موجود ماده در زمین یا مادهء "ذیروح" است و نه بیانگر نوع یا طبقه ای از موجودات زنده و "ذیروح"!
بدینجهت تقسیم بندی کلاسیک موجودات زنده به نباتات، حیوانات و انسانها دیگر کهنه شده و با اکتشافات ساینسی در ماهیت مادهء زنده؛ ضدیت دارد.
زبان ها و کلمات و اعداد و اشارات بشر اعم از شرقی و غربی منحیث المجموع در قبال افاده و احتوای جهانشمول مفاهیم ساینسی و مفاهیم فلسفی و اجتماعی بر گرفته از آن و تعمیم داده شده بر اساس آن؛ نه چند مرتبه که چندین هزار مرتبه عاجز و ناتوان است و آنگاه اگر هر کسی به سیاق و دلبخواه خود چیزی را قبول و چیزی را رد کند و هر کسی از یک «واژه»؛ مفهوم و مراد خود را یا اخذ کند یا منظور دارد؛ بشریت مجدداً بر میگردد به گذشته، به آشفته گی، به عدم تفاهم و بد فهمی و غلط فهمی و در نهایت به همان اقیانوس سیاه یک میلیون سالهء جهل بشری.
منتها آنچه به طریق گذشته آمده بود، توجیه داشت و ناگزیر بود ولی برگشت به گذشته ابلهی است و جنون وخیم؛ مثلاً چیزی مانند «جنون گاوی» که میدانیم بُز راه بی نهایت باریک مقابله با آن کدام است!؟
به دلیل همین ناتوانی و بی استعدادی و بی ظرفیتی و عقب مانده گی علاج ناپذیر هم است که طبق محاسبات منابع علمی بین المللی از جمله یونسکو طی یک قرن آینده حدود 90 فیصد زبانهای موجود دنیا از میان خواهند رفت.
آیا زبانی که ـ از باب مثال ـ برای بیش از 130000 پرنده یا خزنده یا تعداد بیشتر از آن؛ حشره که هم اکنون در پهنهء عالَم شناخته شده و زیر مطالعه است و یا برای میلیارد ها نوع مصنوع بشر؛ حتی یک اسم و اشارهء درست و حسابی و قرار دادی ندارد؛ میتواند سرنوشتی غیر از نابودی داشته باشد؟!
به زبان پرستان متعصب باید گفت: خواب تان خوش؛ آقایان و خانم ها!
زبانهای ناتوان مانند عقاید و باور های خرافی و بی اساس و چه بسا ضد علمی و ضد بشری دیر یا زود عمر خود را به شما خواهند بخشید ولی مواظب باشید که سرنوشت خود را به شما نبخشند!!!
به هر حال؛ تنازع بقا؛ معرف آن دینامیزم ذاتی موجود حیه است که در غیاب آن حتی نمی توان مفهومی از حیات ارائه داد. تنازع بقا در انسان از ایدیولوژی، مذهب، سیاست و در مجموع فرهنگ مقدم است ولی میان اصل تهدابی تنازع بقا و فرهنگ و تمدن در تمامی ابعاد هم نمیتوان و نباید «دیوار چین» کشید!.
انسان توسط دینامیزم تنازع بقا ناگزیر شده است که اجتماع بسازد و در اجتماع زنده گی کند. وانگهی اجتماع داشتن و در اجتماع و با اجتماع زیستن در انسان به علت همان بیماری نوعی و تاریخی وی سست بنیاد تر از سایر جانوران از گونهء زنبور ها و مورچه گان است.
انسان به اجتماع خود خیانت میکند، دروغ میگوید، مصالح اجتماع را فدای منافع فردی، خانواده گی، قبیلوی، قومی، حزبی، طبقاتی، نژادی و ملی میسازد ولی بیچاره مور و ماهی و پروانه و زنبور و سایر موجودات حیه (یا به تعبیر خود پسندانه و بیمارانهء انسان: اراذل مخلوقات!) تا کنون به اینگونه کثافت کاری ها و رذالت های «اشرف مخلوقات» و «موجودی که گویا خدا؛ او را به مانند خود آفریده و عوض خود در زمین نشانده»؛ آلوده نشده است!
اگر به خاطر کم کردن از درد سر های نازنین مان مراحل نسبتاً پنهان رشد جنینی را از نظر بیاندازیم؛ تنازع بقا در موجود زندهء به دنیا آمده از عملیهء تنفس آغاز میگردد.
بنا براین؛ نخست تنازع بقا یا اصلاً زنده گی عبارت است از تلاشِ نیل به گاز پُر ارزشی موسوم به اکسیژن که باید به اندازهء کافی و به گونهء پاک و خالص مرتباً بلع گردد.
اینکه بشر سرگشته و بیمار از اکسیژن «خدا» نساخته و معابد با شکوهی چون معابد رب النوع «خورشید» و یا «آتش» برایش بر نیافراخته؛ فقط دلیل آن کوری چشم؛ بوده است.
چون چشم بشر قادر نیست گاز اکسیژن را ببیند لذا نه تنها مستقیماً به عبادت آن بر نخاسته بلکه در اکثریت مطلق زبانهای بشری حتی نامی برای آن موجود نشده است. ولی به گونهء سمبولیک و غیر مستقیم نیمی از عبادات و پرستش های بشری به نحوی از انحا به همین اکسیژن و یا به اصطلاح «شمال دنیا» و «دم» و «نفس» مربوط است. چنانکه در خیلی از ادیان برای هر نفس یک «شکر» یا یک وِرد سپاسگذاری فرض یا واجب می باشد.
اکسیژن واقعاً کیمیای حیات است و به هرگونه شکر و تعریف و تمجیدی می ارزد. مسلماً اگر میشد؛ آکسیجن را تصرف و ذخیره کرد و از دسترس عموم به گونهء رایگان دریغ داشت؛ بشر همان موجودی بود که آنرا انحصار میکرد، به ثروت و ملکیت شخصی و خانواده گی و قومی و قبیلوی ... مبدل میساخت! و ازین طریق آنچه را که به وسیلهء جنگ های کوچک و بزرگ محلی و منطقوی و جهانی اراده داشت و اراده دارد؛ به راحتی میتوانست توسط انحصار و احتکار اکسیژن بر آورده سازد و حصول نماید.
ارزش واقعی اکسیژن به مراتب و مراتب و مراتب بالاتر از طلا و نفت و الماس و اینهمه ارزش نما های بشری است!
بدون طلا و جواهر و الماس و گاو صندوق های پول و انبار ها و ذخایر غلات و نفت و هر ارزش و ارزش نمای دیگر میتوان بود، میتوان زیست، میتوان زنده گی را به سر بُرد ولی بدون اکسیژن اصلاً و ابداً زنده ماندن ممکن و میسر نیست؛ چه رسد به زیبایی و عشوه گری و عشوه فروشی و حکمرانی و مذهب سازی و فلسفه بافی و خدا پرستی و بهشت یابی و ابدی شدن ایده آلی ...!!!
گرچه این خطر هست که: «کم فروشی را یاد بقال بدهیم!» و شبکه های مافیایی، انحصارات جهانخوار و سازمانهای تروریستی دست پرورده و دست آفریدهء آنها را به انحصار و احتکار و آلوده سازی و یا فراچیدن آکسیژن از فضای کرهء زمین تحریک و تشویق نمائیم (که مخصوصاً با تکنولوژی های سریعاً در حال رشد و گسترش امروزی امکانات آن رو به فزونی است)؛ معهذا هر گونه امساک طرح و توجه به هر دلیل و بهانه ای به حقایق چنین تلخ و سنگین؛ بیماری نوعی و تاریخی بشر را مزمن تر و مداوم تر میگرداند و کماکان بدون تشخیص و تداوی و لا اقل بدون کنترول پذیری میگذارد.
وانگهی در جهان امروز فقط آن افراد، اقوام و قبایلی که در قرون وسطی و ماقبل آن زنده گی میکنند یعنی جسماً درین دوران موجود اند ولی روحاً ده ها قرن آنسو تر؛ در گذشته های سپری شده تحجر کرده اند؛ دیگر همه گان اکسیژن و سایر مواهب واقعی حیات و طبیعت را می شناسند!
راستی آکسیژن چیست و چرا اینهمه در تنازع بقا و زیستن ارج و اهمیت دارد؟
اکسیژن یکی از عناصر اولیهء طبیعت است که به شکل اتوم ها و مالیکیول های آزاد در هوایی که سطح زمین را احاطه کرده به فیصدی بلندی وجود دارد و بر علاوه تقریباً سوم حصهء آب طبیعی در سراسر دنیا و اعماق زمین را به شکل مرکب با هایدروجن و دیگر عناصر تشکیل میدهد.
بنابر این دلیل اساسی که پس از غیر مرئی بودن؛ سبب شده تا این جوهر بی بدیل حیات و عنصر زنده گی بخش و زنده گی ساز در مالکیت و تصرف و انحصار و احتکار بشر بیمار در نیاید؛ فراوان بودن آن در طبیعت است.
پایا و دانا و توانا باشید!