قسمت اوّل
سال دهم هجری ، در مکه مراسم حج الوداع پیامبری در میان اعراب بود که کار ابلاغ دین را تمام کرده بود به جای اینکه خوشحال باشد اما آثار نگرانی در چهرهاش نمایان بود . در کنار درب کعبه ایستاده و قفل کعبه را با دست راستش گرفته بود نه آنکه به آن تکیه بزند زیرا او شصت و دو سال داشت و انسانی تنومند بود . گویی دوست نداشت کسی وارد خانه شود ، ازدحام جمعیت بسیار بود جدا از مردم مکه ، اکثر مردان و زنان در شهر مدینه ، بادیه نشینان و قبایل اطراف هم آمده بودند . همه از زن و مرد در جامهی سفید احرام بودند مردم از یک رنگی خود خوشحال بودند اما چنین حسی در پیامبرشان نبود . همهی چشمها به پیامبر بود اما چشمان پیامبر دنبال فردی غیر عرب چون سلمان فارسی بود ، نه از آن جهت که تفاوتی بین بندگان خدا قائل باشد زیرا وصف او به رحمت للعالمین ذکر شده است ، هدف تمام رسالتهای ابراهیمی هم برپایی قسط و عدل است – حدید ۲۵ : لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ... همانا ما پيامبرانمان را با معجزات و دلايل آشكار فرستاديم و همراه آنان كتاب (آسمانى) و وسيله سنجش فرو فرستاديم تا مردم به عدالت و دادگرى برخيزند ...-. او سلمان را به نزدیک خود میخواند و سلمان در مقابل او میایستد و به صورت مبارک ایشان در زیر آفتاب سوزان خیره میشود چشمان سلمان نگرانی را درک نمیکند و حتی نمیداند چرا مورد خطاب است ؟ اگر چه سلمان همردیف اهل بیت بود – سلمان منا اهل البیت – اما اهل بیت واقعی او – هارون او - در کنارش بود و یا مرد بلند قد ، یار غار او ... و همه بودند ! اما او گویی فقط با سلمان ' فارسی زبان ' کار داشت .
پیامبر به سلمان نگاه میکند ، هنوز قفل کعبه در لابلای انگشتان دستش دیده میشود ، به سلمان میگوید ای سلمان دوست داری که عاقبت کار امت من ( امت اسلامی محمدی ) را بدانید . شوق در چشمان سلمان نمایان است که در ذهن خویش پیروزی حق و برپایی عدالت را به تصویر کشیده بود اما با کمال ناباوری مبهوت میشود . وقتی پیامبر میگوید اینان – در آیندهی نزدیک - دین را ضایع میکنند و به زنان و کودکان رحم نمیکنند . عالمان آنان با دین در دنیا معامله میکنند ... سلمان بیچاره که تمام تصوراتش از آیندهی روشن مسلمانان به هم میریزد با کمال تعجب سخن پیامبر را قطع میکند و میپرسد مگر چنین چیزی میشود و پیامبر هم به اجبار قسم یاد میکند و میفرماید آری قسم به آنکه جانم در دست اوست چنین خواهد بود . و باز پیامبر ادامه میدهد و از جنایت علمای خائن و سو استفاده از نام دین سخن میگوید باز سلمانِ درمانده میپرسد مگر میشود باز پیامبر بر نام الله جلجلاله سوگند یاد میکند که چنین خواهد شد و همچنان پیامبر با شدت نگرانی از آیندهی هولناک امت اسلامی سخن میگوید که چگونه کشتار میکنند ، چگونه ارزشها را از بین میبرند ، چگونه وحشت ایجاد میکنند و رفتارهای ضد بشری را ترویج میدهند و ... . سلمان چنان آگاهانه و دقیق به موضوع مینگرد و عاقبت و نتیجهی کار را با اندیشهها و تصورات پیش ساختهی خویش مقایسه میکند و کلاً در تضاد میبیند ، شگفت زده میشود و به ناگاه از رسول خدا در مورد امکانش پرسان میکند که آیا ممکن است اینها اتفاق بیافتد ؟ و رسول الله به کسی که جانش در دست اوست قسم میخورد که امکان مییابد . البته سوال سلمان از روی بی باوری یا کدام مشکوکیتی در ذات او نیست بلکه در ذهن او نمیگنجد و او مبهوت وار پرسش میکند که بفهمد آیا امکان پذیر است امتی زیر پرچم و لوای آخرین دین ابراهیمی که ادعای دینی کامل دارد آن چنان پایان غم انگیز و دور از ذهن و خلاف تصور داشته باشد ؟ پیامبر هم چه آگاهانه سلمان را انتخاب کرد . زیرا اگر ابوبکر را مورد خطاب قرار میداد او هیچگاه سخن پیامبر را قطع نمیکرد و تمام نا گفتهها را هم تصدیق میکرد چنانچه شیخ محیالدین ابن عربی در فتوحات مکی در جریان صلح حدیبیه یاد آوری میکند که اکثر صحابه ، پیامبر را با عصبانیت دروغگو خطاب کردند چون با وعدهی زیارت کعبه - بر اساس خواب پیامبر – آمدند اما وارد مکه نشدند در آن هنگام ابوبکر آنها را به آرامش و صبر دعوت میکرد و میگفت هرآنچه پیامبر گفته و میگوید راست است و حقیقت دارد . قرآن از پیامبر دفاع کرد که خوابش رویای صادقه بوده است و انشاءالله وارد مکه می شوید – فتح ۲۷ - لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ ... . صلح حدیبیه را با مکیان انجام داد و در زیر درخت ، بیعت رضوان را از مسلمانان گرفت که نفی جنگ و شمشیر باشد که خداوند هم ضمن بخششیدن تمام آنها مژدهی فتح المبین در سایهی صلح را داد و عاقبت کار هم چنان شد که بدون خونریزی فاتحانه وارد مکه شدند .
سلمان فارسی عرب نبود و از دیار خراسان آمده بود نامش روزبه بود پیامبر او را سلمان خطاب کرد ، قبل از مسلمانی ، مسیحی بود ، به کلیساهای زیادی در شهرهای مختلف در امپراتوری رم سر زده بود در حضور کشیشان و راهبان خاصی حضور یافته بود از طرف دیگر قانون حاکم بر دو امپراتور ایران و رم را دیده بود و سالیانی در میان مسیحیان با آرامش زیسته بود – نمونهی این آرامش بعدها آشکارتر شد وقتی جمعی از مسلمانان از ترس شکنجه و کشتار مشرکین در مکه ، به امر پیامبر به حبشهی مسیحی مهاجرت کردند و پادشاه مسیحیان تصدیق کرد که اسلام و مسیحیت از یک سرچشمه اند و تعهد داد از مسلمانان محافظت کند و یکتا پرستان عرب با حفظ دین خود در آرامش در میان مسیحیان برای هر مدتی که خواستند ، زندگی کردند - اگرچه سلمان فارسی با آرامش زیسته بود ولی بنا به توصیه راهبان مسیحی راهی شبه جزیره عربستان میشود که خود را به رسالت نوظهور برساند . او میدانست که چرا مسیح در ناصریه معجزه نکرد و فرمود " مکان رسالت ، احمق ترین مردمان را دارد " . او آگاهی داشت که یهودیان ، مسیح را نپذیرفتند . و نقطهی رشد مسیحیت که صادقانه به او رسیده بود ایمان آوردن مردمانی دیگر بودند که با یهودیها هیچ سنخیتی نداشتند . اما آیا چنین شانسی برای آخرین رسالت روی خواهد داد ؟
' اگرچه پیامبر به حاکمان سه ملت – متفاوت از اعراب – نامه نوشت و رسالت خود را معرفی کرد اما آنها نپذیرفتند ' . اگر یکی از آنها میپذیرفت ، قطعا خاورمیانهای دیگری داشتیم و دین اسلام چهرهی دیگری داشت و پیامبر هم با نگرانی درب کعبه را قفل نمیکرد و آیندهی اسفناکی برای سلمان بیان نمیکرد .
سلمان قبل از عازم شدنش به حجاز ، مردی آزاد بود و آزادانه در امپراتوریهای رم و ایران سفر کرده بود . نصف عمرش را در مسافرت گذرانده بود اما تا به سرزمین عربها وارد میشود ناگهان حقوقش پایمال میگردد ، برده میشود و میفهمد در میان این ملت ، انسانیت در زنجیر است . او امیدوار بود که رسالت جدید میتواند انسانیت زنجیر شده را آزاد کند . آیا تصور سلمان فارسی درست بود ؟ او چطور پارادوکس های مسیح ع با محمد ص را حل کرد ؟
سلمان در مدینه فروخته شد . وقتی آوازهی پیامبر اسلام را شنید در بین اشتیاق و امّاها درگیر بود ، بدبختانه زنجیر بردگی و بندگی او را زمینگیر کرده بود و نمیتوانست پیامبر را ببیند و نشانهها را بسنجد تا به اما و اگرها پایان دهد . چراها از ذهنش دور نمیشد . چرا پیامبر تا سن چهل سالگی بر بتها اعتراضی نداشته است ؟ چرا تابع قانون بردگی بوده است و زید تا ۱۵ سال بردهی او بود ؟ چرا دخترانش – رقیه ، زینب و ام کلثوم – را در سن هفت سالگی ، عروسی داد ؟ باز خوشحال از آن بود که بعد از بعثت در سن چهل سالگی ، رسوم عرب را یکی بعد از دیگری نفی میکند و مهمتر از همه صحبت از یکتا پرستی میکند ... . همهی اینها قریب دو دهه ، ذهن سلمان را به خود مشغول کرده بود. تا زمانی که پیامبر با دعوت دو طایفهی اوس و خزرج به مدینه هجرت میکند ، سلمان فرصتی مییابد تا نشانههای پیامبری را تحقیق کند و بعد جواب سوالات خویش را مییابد و ایمان میآورد . پیامبر اگرچه قدرت داشت که به زور سلمان را آزاد کند اما از راه معامله و رضایت صاحب او ، سلمان برده شده را آزاد میکند و زنجیر بردگی سلمان را باز میکند . _ برخلاف اعراب مسلمان ، من معتقدم این معامله برای آزادي برده ، به معنای قبول نظام بردگی نیست بلکه در ذات خود ، نفی بردگی است . _
سلمان تخصصی در جنگ نداشت برعکس تخصص او در دفاع بود ! بارزترین کار او پیشنهاد خندق به دور مدینه در " جنگ خندق " بود . سلمان به لقمان حکیم شهره پیدا کرد و مورد خطاب پیامبر در میان آن ازدحام بود زیرا ارزش آزادی را میدانست ، در آسایش زندگی کرده بود ، آشنا به قانون امپراتورها بود و باور داشت که کلام الهی ضمانت الهی دارد و ... . اما تنها تصور نکردن واقعیاتی بود که در ذهنش جا نمیگرفت اگرچه او به کلام مسیح در بارهی مردم ناصریه – شهر مسیح - باور داشت و برخورد مکه – شهر پیامبر - را هم دیده بود . از مسیح آموخته بود که رسولان در میان احمقترین مردمان اعلام رسالت میکنند در قرآن هم خوانده بود که : الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۹۷﴾ سوره توبه – اعراب حق کشترین مردمانند که به پوشاندنِ حقیقت ، دورویی و تفرقه انداختن ( مشتاقند ) ؛ حدود الهی را نمیشناسند ... . و همچنان آگاهی داشت که رسول خدا ص اشاره کرده بود که : معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا، و الله لیضربنکم علیه غدا... ای جماعت قریش! شما بر عجم به خاطر اسلام آوردن شمشیر خواهید زد ، اما به خدا سوگند در آینده آنها شما را به اسلام دعوت خواهند کرد ! ( نفس الرحمن، ص ۱۹۹ و ۵۶۲؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۰۸ ) .
سلمان دو دهه بعد از پیامبر زیست اما اگر دو دهه بیشتر از عمر خود میزیست ، میدید که چگونه امام حسین در ماه حرام از جنگِ محرم ، موسی وار شبانه فرار میکند ، از مسلمانان میگریزد ! مسلمانان او را از رسیدن به سرزمین ابراهیم باز داشتند و اورا سر بریدند و اهل بیت او را بنام دفاع از دین سلاخی کردند که چنین سرنوشتی برای موسی و داوودِ فراری پیش نیامد ! - لابد تعقیب کنندگان آنها ، اعراب نبودند ! – اعراب مسلمان به کشتن حسین ع بسنده نکردند و به نام انتقام از او برای رسیدن به حکومت ، او را انتقام گیر معرفی کردند ( قیام مختار سقفی ) – اتهامی که آن حضرت در مقابل مرگ پدر و برادر خود هرگز مرتکب نشد – . حاکمان اسلامی و عالمان شیعی باز فرار حسین را به قیام – برای حکومت – تعبیر میکنند تا مشروعیت به حاکمیت خود دهند .
فقط چند دهه از عمر اسلام نگذشته بود که حجاج بن یوسف در مکه و مدینه کشتار بزرگی راه انداخت و امر کرد که مردانش بر زنان و دختران تجاوز کنند و به قول ابن عربی ، تا چندین سال دختر باکرهای در این دو شهر نبود . در کتاب " بو حنیفه و حیاتهُ " اشاره شده که امام جعفر از بو حنیفه میپرسد که ' بلد الامین ' اشاره شده در قرآن ، چگونه میتواند مکه و مدینه باشد آیا از جنایت حجاج بن یوسف آگاهید ! – حفظ سرزمین امین در همهی مکانهای رسالت ابراهیمی رعایت شد الا در سرزمین حجاز ! -.
چنگیزخان مغول ، چهرهی خونریز تاریخ بود اما با مشرّف شدن تیمور لنگ به دین اسلام ، گوی سبقت در کشتار را از چنگیز ربود . تیمور لنگ در کتاب خود " منم تیمور جهان گُشا " آورده است که با داشتن مسجد متحرک و قابل حمل ، همیشه نماز را به جماعت میخواند و برای خداوند و به نام قرآن شمشیر میزد . منارهها از کلهی انسانهای مسلمان میساخت چون مذهب او درست تر بود ! با حکم جهاد کشور گشایی میکرد ! و ... حاکمان تشیع و تسنن هم از قافلهی حکم جهاد جا نماندند ، نمونهی بارز آن آل صفویه و نقطهی مقابلش عثمانیها بودند که هر دو در طول تمام زمامداری و حکومت شان در سایهی فتوای جهاد علیه همدیگر ، نمیتوان سالی بدون جنگ و خونریزی را یافت . در یک سال بیشتر از چهار بار مردم را به میدان های جنگ میکشیدند . حاکمان اسلامی مذهب خود را اسلام ناب معرفی میکردند و ممالک اسلامی مجاور را کافر به حساب میآوردند . در جنگهای صد و پنجاه ساله حنفی ها با شافعی ها چنین آمده که از اسیران شافعی مذهب خواستند ایمان بیاورند و شافعیان مشکوک بودند که آیا کلمهی شهادتین شاید همانی نباشد که در اسلام آمده است ! زیرا حدیث ساخته بودند که گویا پیامبر فرموده است ابو حنیفه منیر ( هدایت کننده ) امت من است و شافعی مُضلّ ( گمراه کننده ) امت من است .
امروزه سیاست کشورهای مسلمان جز جنگ و ایجاد وحشت از هیچ قاعدهی دیگری پیروی نمیکند. رهبر انقلاب اسلامی ایران ، بنا به استناد آیات قرآنی ، جنگ را رحمت الهی خواند ! و در مقابل کتاب سلمان رشدی – با نداشتن منطق پاسخگویی - فتوای کشتن و ترور نویسنده را داد . زمامداران اسلامی در ایران موضوع کربلا را به قیام برای حکومت معنا میکنند و تمام سیاست خویش را بر مرگ و نیستی و نابودی دیگران قرار دادهاند و اگر در جنگ هشت ساله با عراق ، در موقعیت ضعف قرار نمی گرفتند هیچگاه راضی به صلح نمیشدند . کشتار مخالفان و مردمِ ناراضی را اجرای فرامین الهی میدانند . در روزهای اخیر پرده از شهرهای زیر زمینی موشکی و ادوات جنگی بر میدارند و به آن افتخار میکنند و مردم در زیر سایهی ظلم آنها هر روز فقیر و فقیرتر میشوند . دقیقا دیکتاتوری آنها هم سان دیکتاتوری کرهی شمالی است فقط با یک تفاوت ؛ دیکتاتور کرهی شمالی چون باور به دین ندارد و خود را نمایندهی خدا نمیخواند ، اقرار کرد که در ادارهی کشور ناتوان بوده است اما در حاکمیت ولایت فقیه در ایران ناتوانی خود را به بیگانگان نسبت داده و گاه آن را گردن خدا انداخته اند . سیاست خارجی آنها با استناد از دین اسلام تدوین شده است که از جنایتکاران جنگی و گروه های تروریستی حمایت میکنند در مقابل کشورهای جنگ زدهی افغانستان ، عراق ، سوریه ، لبنان و یمن سیاست دامن زدن به نا امنی را در پیش گرفتهاند.
عربستان و قطر جدا از ترویج خشونتهای بر گرفته از متون اسلامی در سابق ، بالاترین بودجهی مالی خویش را به ساختار داعش اختصاص دادند و با بهره گرفتن از ایدههای تمدن اسلامی – عثمانی ترکیه ، در آن کشور به آموزش داعش در کنار دیگر گروه های اسلامی سوریه پرداختند .
عربستان با سرمایه گذاری در پروژهی سلاح های هستهای پاکستان و دادن وام های بلاعوض و کمکهای مالی تحت پوشش اعانههای نمادین و مذهبی دارد همچنین تامین مالی مدارس دینی پاکستان توسط عربستان بوده است ساخت مدارس دینی در افغانستان توسط پاکستان در امتداد همان سیاست جنگ افروزی اعراب است . در ابتدای حاکمیت طالبان بر کابل ، عربستان و پاکستان و امارات تنها کشورهایی بودند که حکومت طالبان را به رسمیت شناختند . با نبودن علم و آگاهی در بینش اسلامی و غرق بودن مولوی ها و عالمان دینی در باورهای پوچ و تهی ، و با هدایت جامعه به سوی فتنه گری و جنگ ، پرتگاهی در جهت نابودی مردم و توانمندی های مردم افغانستان ایجاد کردهاند . نمایش صلح از دوحه تا مسکو هیچ نتیجهای به نام صلح ندارد جز اینکه به طالبان در سطح جهانی اعتبار میدهد .
آیا براستی این دین اسلام که امروز اساس دعوتش بر وحشت آفرینی ، کشتار ، انتحار و نابودی هم کیشان خود است ، تابع ابراهیم است ؟ آیا بنا به ادعای قرآن ، واقعا دین ابراهیمی و حنیف است ؟
ابراهیمی که تمام دعاها و خواستههایش صلح و زندگی و برکت است و برای هدایت مردم به خداوند توصیهی فرستادن پیامبر با کتاب را کرده است ! تا در سایهی حکمت و فهم ، با عزت و آرامش زندگی کنند زیرا مسیر جنگ و خونریزی احتیاجی به هدایت ندارد : آیهی ۱۲۹ سوره بقره از زبان ابراهیم علیهالسلام : «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» یعنی پروردگارا، در میان آنان، رسولی از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و تزکیهشان کند، زیرا که تو خود، عزتبخشِ حکیمى . ( قبل از ابراهیم بیان شریعت بصورت توصیهای – میترائی- بوده است چنانچه در قرآن به نحوهی رسالت نوح اشاره شده است : آیه ۱۳ سوره شورا : شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً...)
مسلمان امروزی سنت پیامبر ابراهیمی را بر خشونت و وحشت معنا میکند در حالی که ابراهیم با ملائکِ عذاب مجادله میکرد که برای قوم لوط – که در حق خود ظلم کرده بودند و کسی از دست آنها امنیت نداشت - حق زندگی را محفوظ بدارد و تا آخر تلاش کرد که آنها را از نابودی نجات دهد . " فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ «۷۴هود» پس چون ترس و وحشت از ابراهيم برطرف شد و بشارت (فرزند نيز) براى او آمد، دربارهى قوم لوط با ما به ( جرّو بحث و) مجادله پرداخت ( تا شايد از نابودی آنان جلوگیری كند ).
پس دلیل نگرانی پیامبر در روز حج الوداع و خطاب دادن سلمان برای ابراز انزجار از مسلمانان با کمی دقت ، کاملا مشهود است . شاعر مبارز اقبال لاهوری هم زیبا به آن اشاره می کند :
ز من بر صوفي و ملا سلامي که پيغام خدا گفتند ما را
ولي تأويل شان در حيرت انداخت خدا و جبرئيل و مصطفي را
ادامه دارد...
طاهره خدانظر
قسمت دوم
پیامبری که خاتم النبیین بود به عربی سخن میگفت اگر چه چندین نسل او در میان عرب زیسته بودند اما خداوند او را از نوادگان اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الله معرفی میکند [ملة ابیکم ابراهیم - تو از ملت پدرت ابراهیم هستی] حج ۷۸– ابراهیم پدر اسحاق است که بنی اسرائیلی ها هم، فرزندان او هستند - «امّا تو ای اسرائیل بنده من و ای یعقوب كه تو را برگزیدهام و شماها از فرزندان دوست من ابراهیم [هستی]» اشعیا باب ۴۱ آیه ۸ – قرآن: فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ " پس ما به زنِ [ابراهیم] فرزندی به نام اسحاق و از پشت او یعقوب را بشارت دادیم - هود ۷۱. _ خداوند در این آیات اشاره میکند که به سارا، زن ابراهیم بشارت تولد اسحاق را دادیم، خطاب بشارت، سارا زنِ ابراهیم بود با آنکه ابراهیم هم حضور داشت! خداوند اشاره میکند که او مرد سالاری را نمیپذیرد و بعد ادله و منطق سارا را منشأ بیان امر و قدرت خود قرار میدهد به عبارت دیگر دایرهی اختیار سارا بیشتر از ابراهیمِ پیامبر نشان داده میشود. قالُوا أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ [هود ۷۳] گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجّب مىکنى؟! این رحمت خدا و برکاتش مخصوص خانوادهی شما است؛ چرا که او (خداوند) ستوده و داراى مجد و عظمت است»؛ یعنی به سارا گفته شد مژده برای شما و خانوادهی شماست – دقیقا بیانی در تضاد با فرهنگ سنتی دینی رایج در بین مسلمانان که همیشه مرد مورد خطاب است و به حساب آوردن زن را شرم آور میدانند! – و صفت حمید و مجید را بر استناد مظنون و خطابهی آیه است که ارزش ها نمای خویش را در ارزش دادن به زن آشکار میکند.
در بطن قانون الهی؛ حرکت، درک و احساس زن منشأ حیات است که عشق و دوستی را از خداوند به نهادینه در وجود خویش نهفته کرده است. مسیح ذات خداوند را «محبت» توصیف میکند. وجود " محبت " در وجود زن نه تنها احساس بزرگی را به او نمیدهد بلکه به انسانیت انسان قالب خاصی میبخشد که جز بخشندگی و ترحم در آن یافت نمیشود لذا این صفات مانع گواهی درست اوست ... موضوع نصف ارث برادر در ارثیه مادی است که در وجه ذاتی او میراث حب و دوستی الهی است که درک شرافت با نگرشی خداگونهی محبتی ناقص العقلی را یدک نمیکشد. ارزش، تنها برابری نیست بلکه شناخت وجودی یک انسان است که تعریفش فقط در قالب حق و حقوقش خلاصه نمیشود. هرچند برای زن عدالت اصل است اما او آن را زمینهی شناخت قرار میدهد.
در قاموس دین، ابراهیم (ع) تنها بت ساخته دست انسان را نشکست، بلکه تمام افکار و باورهای مردسالاری و ضد ارزشی را به هم ریخت و او خلیل خدا گشت و استدلال هایش در کلام خدا انعکاس یافت (ابراهیم ۳۵-۳۶) و به تنهایی در مقابل جامعه ی بشری زمان خودش یک ملت و امت شد؛ که حقیقت وجودی انسان را شناخت -حنیف بود -(نحل /۱۲۰).
بر مبنای اسناد موجود در کتب الهی (ادیان ابراهیمی)؛ رسالت خداوند بر فرزندان ابراهیم چون دو رود بزرگ، هدایت انسان ها را در بر گرفت. با در نظر گرفتن مکان ابراهیم (و نوح) در ماوراءالنهر _ عیلام _ که سرزمین مبارک است (مؤمنون ۲۳ / تورات پیدایش)، در شرق کعبه را معبد قرار داد و در غرب آن مسجدالقصی- قدس- را. [دین اسلام شاخهی شرقی آن است و دین یهود و مسیحیت شاخهی غربی آن هستند]. _ ابراهیم بعد از نجات از آتش به فرمان خداوند ابتدا به غرب مهاجرت کرد و به فلسطین وارد شد، سپس با هدایت الهی به شرق سرزمین خود رفت و در جای کنونی کعبه، هاجر و اسماعیل را سکنی داد و خود با سارا بازگشت.
شاخهی غربی دین ابراهیمی – یعنی یهودیت – فلسفهی وجودی نقش و ارزش زن را چنان زیبا ترسیم میکند که اساس حفظ ناجی قوم بنی اسرائیل در بین دستان دو زن باشد، یکی موسی را در سبدی به آب میدهد و دیگری او را از آب میگیرد، هرچند حاکمیت با سربازان مرد خود عزم راسخ در قتل و عام نوزادان بنی اسرائیل داشت. جالب اینکه خداوند به مادر موسی وحی میکند در حالی که او پیامبر نیست اما محبت زن با محبت خداوند هم راستاست ، هر دو محبت در تلاش برای نجاتند و اینجاست که زن ذاتاً خداوند را میشناسد چون خداوند محبت است _ صفت او رحمان و رحیم است و با قرار دادن آسایش به نام سلام به ابراهیم معرفی شده است _ پس به مادر موسی وعده میدهد که فرزندش را به او بر میگرداند. قصص/۷؛ یعنی ناجی قوم و حامل رسالت الهی در درجهی اول متعلق به مادرش است که آن کان محبت است که امکان آماده ساختن و حتی حیات موسی در دستان او قرار داده شد یعنی زن ناقص العقل نیست از طرف دیگر خواهر موسی پیش ماموران نگهبان دربار رفت و گفت مادری را میشناسد که میتواند به بچه شیر دهد. قصص/۱۲ – قرآن آن فعل و حرکت خواهر موسی را حیاتی میخواند که آن نمونهی حقانیت تعهد الهی و تحقق یافتن وعدهی خداوند به مادر موسی بود قصص/۱۳. _ در نظر علمای دین اسلام، عمل خواهر موسی پسندیده نیست زیرا خواهر موسی نامحرم به نگهبانان قصر بود! رفتن او پیش نگهبانان قصر از نظر شریعت آنان حرام است! دو دیدگاه متفاوت و ضدهم قرآن با علمای دین اسلام _.
آیا در شاخهی شرقی دین ابراهیمی همان حساسیت از طرف خدای یگانهی ابراهیم میتوان دید؟
خاتمِ النبیین، فرزند ابراهیم در سال نهم هجری مکه را فتح کرد – شهر در اختیار ایشان بود - که آخرین کارش شکستن بُتها بود اما بُت شکستن اولین کار ابراهیم بود – بدون آنکه شهر را فتح کرده باشد – از دید دیگر، پیامبر اسلام ص مفتخر بود که خانهای را از وجود بُتها پاک کرده است که معمار آن خانه، ابراهیم و اسماعیل بودند. او فقط ابلاغ کننده ای بود با بشارت و انذار. او بشارت داد که اگر زیارت این خانه کردید و هفت بار دویدن زنی چون هاجر را انجام دهید، خداوند از شما تشکر میکند و شاکر [شما] ست: إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ؛ تلاش صفا و مروه از شعائر دین خداست، پس هر کس حجّ خانه کعبه یا عمره به جای آورد باکی بر او نیست که طواف کند، و هر کس به راه خیر و نیکی شتابد، پس براستی خداوند قدردان او و دانا است.(سوره بقره، آیه ۱۵۸).
مکان کعبه قبل از احداث، محل زندگی و خانهی هاجر بوده است در زمانی که ابراهیم ع زنش هاجر با نوزاد شیر خوارهاش در امان خداوند در بیابانی رها میکند و خودش با زن دیگرش سارا به بین النهرین – اورفا – برمی گردد از خداوند طلب رحمت میکند که متن دعای او در قرآن به عربی چنین آمده است: رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ ﴿۳۷﴾ پروردگارا من [يكى از] فرزندانم را در دره اى بى كشت در خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده باشد كه سپاسگزارى كنند – سوره ابراهیم آیه ۳۷ - که خانهی اسماعیل هم امروزه همان مقام اسماعیل است که به کعبه چسبیده است –
تعداد کثیری از مورخين قبر هاجر کنیزه را داخل خانهی خود یعنی کعبه میدانند ۱ و مابقی، محل دفن هاجر را در خانه اسماعیل یعنی در مقام اسماعیل میدانند. امروزه هر دو مکانِ به هم چسبیده محل زیارت میلیون ها زائر است.
اگر زن پست باشد بدین معنی است که حاجیان و زائران بر حول پستی میگردند و هم نمازگزاران رو بسوی پستی دارند و اگر منزلت زن مانند خداوند نگاه شود پس خانهی خداوند معنای دیگری دارد و شرافت انسان از خانهی او بالاتر خواهد بود که خداوند هم شاکر دانا ست.
پس ارزشها چه در شاخهی غربی و چه در شاخهی شرقی، بر محبت زن با سمبلی برای زنده ماندن نوزاد قرار داده شده است. در هر دو آب مایهی نجات است، یکی فرزندش را به آب میدهد و دیگری با فوران آب زیر پای بچه، نجات و زندگیش شکل میگیرد ...
بیشترین تلاش ابراهیم بر روی مردم شرق با مرکزیت کعبه بود، بارها و بارها به مکه سفر میکند و بلاخره خانهی کعبه را میسازد و همیشه از خداوند ابتدا طلب رزق و روزی میکند [هم با آمدن زائران کعبه و هم روزی قرار داده شده در زیر زمین برای نسلهای آنان] و بعد طلب نجات آنها از سنتهای ناروا میکند (بقره ۱۲۵ و ۱۲۶). او خانهای ساخت هم منشأ یکتا پرستی و هم تجارتی برای بی نیاز کردن آن مردم (آل عمران ۹۷). ابراهیم جدا از عرضهی آداب و سنتهای ارزشی از خداوند هم میخواهد به آن سرزمین امنیت بخشد با دوری جستن از خرافات و خرافه پرستی (ابراهیم ۳۵)؛ اما همهی زحمت های ابراهیم اثر بخش نبود و کعبه خود سالیانی مرکز بتها بود آنهم ۳۶۰ بت به تعداد تمام روزهای سال! و چپاول، کشتار، حقکشی و ضعیف کشی از برده داری تا زنده بگوری دختران نوزاد میراث آن مردم شد؛ و با وجود تلاش محمد ص از نسل ابراهیم هم تاثیر چندانی بر مردمان شاخهی شرقی نداشت و امروزه هم از ثروت ارزانی شدهی از ثمرهی کار ابراهیم [کعبه] و دعای ابراهیم را برای رواج باورهای غلط و سنتهای ناپسند و ترویج خشونت و کشتار به کار میبرند. قرآن در سورهی قصص آنها را چنین توصیف میکند: وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ [۵۷] و آنها گفتند: «ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم، ما را از سرزمينمان مىربايند». آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى [از هر شهر و ديارى] به سوى آن آورده مىشود كه رزقى است از جانب ما؟! ولى بيشتر آنان نمىدانند ».
متاسفانه نه تنها ظرافتها و حساسیتها را نشناختند با حقوق انسان و بخصوص زنان بیگانه بودند و تمام باورهای ناروا و سنتهای غلط را ابتدا به نام سنت ابراهیمی رواج میدادند و بعد از آمدن اسلام آن سنتهای زشت و باورهای جاهلیت خویش را به نام سنت اسلام و سنت محمدی رواج دادند چنانچه تاثیرش در شرق نمایان است و داد گاندی را هم در آورد. گاندی نبودن حقوق برای زنان در جامعهی هند را «زخم خدا بر پیکرهی جامعه» میخواند ...
در منشأ هر سه دین ابراهیمی، تعهد خداوند با زنان است، هر سه مادر در فضای ترس و دلهره فرمان خداوند را اجرا میکنند. به مادر موسی وحی میشود! [وحی به زنی که پیامبر نبود اما محبت او هدایتگر او بود]: «ما به مادر موسى وحی کرديم که او را شير ده؛ و هنگامى که بر او ترسيدى، وى را در دريا (ى نيل) بيفکن؛ و نترس و غمگين مباش، که ما او را به تو باز مىگردانيم، و او را از رسولان قرار مىدهيم!» قصص ۷.
باز در شاخهی غربی در تولد مسیح ملائک با مریم صحبت میکند (آل عمران ۴۵ و ۴۶) و ترس و دلهرهی مریم هم هنگام تولد مسیح چنین ذکر شده است: «مریم در مکانی دور، خلوت گزید و چون او را درد زاییدن فرا رسید، زیر شاخ درخت خرمائی رفت و از شدت غم و اندوه با خود گفت: کاش پیش از این مرده بودم و از صفحه دلها نامم فراموش شده بود. در آن حال (روح القدس یا فرزندش عیسی) او را ندا داد: غـمگین مباش که خدا از زیر قدمات چشمه آبی جاری نمود و تنه درخت را حرکت بده تا از آن برایت رطب تازه فرو ریزد، از این رطب تناول کن و از آن چشمه بیاشام و چشم خود (به عیسی) روشن بدار. اگر از جـنس بشر کسی را دیدی (به اشاره) به او بـگو: من برای خدا نـذر روزه سکوت کردهام و با هیچکس (تا پایان روزهام) سخن نمیگویم». (۲۲ تا ۲۶ سوره مریم)
جالب اینکه دیدگاه پیامبر زمان خویش را در مورد انس خداوند با زن را به مصابهی رتبهی اعلا رسانید ۳۷/عمران. زن دوباره پرورنده و سازندهی مسیح و پادشاه یهود وجودیت خود را دوباره مطرح ساخت عمران/۴۵. انگار باورمندان و ایمانداران فراموشکاری حاذقند و یا بر دل آنها قفل است، محمد/۲۴.
و در شاخهی شرقی خداوند هاجر مضطرب و نگران را در پناه خود در بیابانی برهوت با فوران چاه زمزم زیر پای نوزادش را نوید زندگی میبخشد و دویدنهای او برای زنده ماندن اسماعیل را جزو ارکان حج قرار میدهد و خانهی محترم خداوندی جایگاه زندگی هاجر میشود ...
امروزه قوانین حقوقی در بلاد اسلامی مایهی شرم است هرچند مدعی آن هستند که منبع و ماخذ آنها قرآن است، در ایران شیعی ارزش مرد بر دیه است و ارزش زن کمتر از بیضه چپ مرد است - ماده ۳۰۰ و ۴۳۵ مجازات اسلامی؛ و دیگر کشورهای اسلامی همچون عربستان، ارزش زن را بر مالکیت در حد حیوانات و دیگر اشیا در قانون اسلامی خویش دارند.
تاثیرپذیری وجودی و لطافت جسمی زنان در برابر سختیهای روزگار در مفهوم آیهی " الرجال قوامون علی النسا " – مردان قایمتر و محکمترند بر زنان - از نظر جسمی – منظور (مقصد) است، از طرفی آیه هشداری است بر مردان به رعایت کردن و ملاحظهی زنان در کارهای شاقه و سختی که بر آنها سنگینی میکند که این توجهای قابل ملاحظه بر رعایت وضعیت زنان است که از آزادی بخشیده شده سخن میگوید همانگونه که در بعضی جوامع غربی تاحدودی شاهد آن آزادی هستیم. این آیه نمایان جوشش حب و جمال الهی است که متجلی است. – هر چند علمای دین «قوامون که معنی آن: محکماند» را به «رجحان یعنی برتری» معنی کردهاند و با مرتبط دادن موضوع مادی ارث و گواهی زن در اسلام، تلاش کردهاند تا زن را در کفالت و بردگی خویش نگه دارند.
علما و آگاهان دین با استناد به مذهب خود، زنان را ناقص العقل معرفی کرده اند و عملاً بازار تجارت سکس و بردگی جنسی آنها را فراهم ساخته اند این مسئله خود امکان فرار مذهب از دیگر مشکلات جامعه را فراهم می کند و پوششی برای ناتوانی مذهب در ارائهی راه حل هاست، رهبران دینی در پندارهای خود تا جایی پیش می روند که بلا و مصیبت و فقر جامعه را به رفتار زن ربط میدهند. انگار نپوشیدن سر زن عامل مصیبت جامعه است و در جای دیگر بی غیرتی و بی ارزشی مرد را هم به همان حجاب و پوشش بر می گردانند. در نقل داستان های دینی نکاتی ساختگی را برجسته میکنند و تلاش میکنند اصل قرار دهند که خود نوعی خیانت به عهدی به نام دین است. مثلاً جامعه ای از اعراب قبل از اسلام ترسیم می کنند که فقط دختران را زنده به گور می کردند. هر چند بخش کوچک و طبقه ی فقیر در جامعه ی آن وقت این کار را می کردند؛ اما به قسمت اصلی آن که جایگاه زنان در جامعه اعراب قبل از اسلام است توجه ندارند که بلندی جایگاه زنی تاجر چون دختر خویلد به پیامبر معنا داد و مایهی منت خداوندی شد، چنانچه قرآن یاد آوری میکند که: 《 [ای پیامبر] آنگاه که شما گمراه بودید و هدایتت کردیم، و فقیر بودید شما را ثروتمند ساختیم》. ضحی ۷ و ۸. معنا دادن خداوند به پیامبر به دلیل وجود زن ثروتمندی چون خدیجه بود که پیامبر زمانی برای او کار می کرد. این ازدواج، منت خداوند است بر بی نیاز کردن پیامبرش توسط همان موجودی که مسلمانان او را ناقص العقل تصور میکنند، آری زن در این آیه نماد شراکت و پشتیبانی خداوند است. ادعای طالبان و مجاهدین و داعش در این اواخر بر زنان در بندشان آن بود که آنها کنیزه اند و هر طور که بخواهند با کنیزه رفتار می کنند چون دیگر آن زنان ارزش انسانی ندارند؛ اما ناچارند در هنگام حج در صفا و مروه هفت بار بدوند تا شعائر حج انجام دهند و دویدن یک زن کنیزه به اسم هاجر را تکرار می کنند. بدین معنی که زن کنیزه رهبر معنوی آنان است!
طاهره خدانظر
منابع و مآخذ:
۱. ابن هشام ج١ ص ۶، ابن سعد ج ۱ ص ۵۲، کلینی ج ۴ ص ۲۱۰ خزعلی ج ۱۳ ص ۳۵۴، ابن طاووس و عسقلانی و ابن حجر و غیره اشاره به دفن هاجر توسط اسماعیل نبی در حجر اسماعیل دارند دور از زیر پای حاجیان و زائران
قسمت سوم
در افغانستان مجاهدين به شمول طالبان، حکومتهای مافیایی ساختهاند و مردم را با دیکتاتوری اداره میکنند قتل، ترور، اختطاف، دادگاه صحرایی و حاکم کردن ترس بر مردم نه تنها عملکرد همیشگی آنهاست بلکه بدان هم افتخار میکنند. مردم افغانستان خود تابع فرهنگی سنتی بر آمده از سنتهای قبایل پیش از اسلام اعراب و مغول هستند که منشأ آن از دوران جاهلیت است. سنگسار زنان معترض، فیصلههای قومی با قربانی کردن دختران خرد سال، شکنجه تا قتل زنان، انتحار، مصالحه با تباه کردن زندگی دختران، قتل زن و عروس و دختر با چاقو و تبر تا بریدن گوش و بینی زنان، قوم گرایی و تبعیض هم برآمده از همان باورهای رایج در این دیار است. پیامبران اولوالعزمی چون ابراهیم و موسی ع فقط برای نجات ملتی آمدند که در بند زورگویان بودند اما پیامبر اسلام ص تلاش کرد که باورهای جاهلیت را از بین ببرد. ملت افغانستان هم در بند زورگویان و هم در بند باورهای جاهلیت است. آیا راه نجاتی وجود دارد؟
نمرود – به استناد تاریخ ادیان - با سیطره بر جهان ادعای خدایی میکرد بتهای سمبلی را ساخت و مردم را به بت پرستی دعوت کرد. ابراهیم ع مبعوث شد و با شکستن بت ها، باور و قدرت نمرود را به چالش کشید که با نجات ابراهیم از آتش، افول قدرت نمرود رقم خورد و چون باورهای نمرود در جامعه تحمیلی بود و رنگ فرهنگی نداشت، سریع فراموش شد که کار ابراهیم ع آسان شد و جامعهی او به فضائل اخلاقی روی آوردند.
فرعونها در مصر هم ادعای خدایی کردند و پیکرههایی سنگی از خود را برای عبادت مردم ساخته بودند و قوم مهاجر بنی اسرائیل را به بندگی گرفته بودند که قرآن بزرگترین ظلم آنها را بر بنی اسرائیل، سربریدن مردان و نگه داشتن زنان برای بردگی جنسی عنوان میکند – همان کار روزانه طالبان و داعش با مردم مُلکی – چنانچه قرآن به آن اشاره میکند: و إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ ۴۹ بقره ـ [خطاب به بنی اسرائیل]: و (به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایى بخشیدیم ; که همواره شما را به بدترین صورت آزار مى دادند: پسران شما را سر مىبریدند، و زنان شما را (براى کنیزى و بردگی جنسی) زنده نگه مى داشتند ... که خداوند موسی را مبعوث کرد که فقط به طرف فرعون برود زیرا او طغیان کرده است (طه ۴۳) و مردم تابع سنتهای فرعون نبودند پس کار موسی ع از ابراهیم ع آسانتر شد که فقط بنی اسرائیل را از مصر خارج کرد. با غرق شدن فرعون، مردم مصر هم آزاد شدند، بعد از زمانی فضائل اخلاقی و ارزشهای انسانی در میان بنی اسرائیل پا گرفت. پیامبر اسلام در این باره فرمود: از آنها به مقامی رسیدند که با خداوند صحبت میکردند بدون آنکه پیامبر هم باشند / صحیح بخاری جزء پنجم، جلد ۲ صفحه ۱۵.
پیامبر اسلام در میان مردمی مبعوث شد که – به گواه تاریخ – گوشت مردار، سوسک و سوسمار میخوردند، ادرار شتر مینوشیدند، در مکان نشستن خود، ایستاده قضای حاجت میکردند، جنگهای آنان با سنگ و چوب و به ندرت شمشیر بود، حیوانات اهلی را به جای ذبح از بلندی پرت میکردند و یا آنقدر میزدند تا جان میداد، برای پسر قدرتمند داشتن، مردان قوی را بر بالین زنان خود میآوردند، انسانها را خرید و فروش میکردند، خون ریختن و ظلم کردن از افتخارات آنان بود، زنان را مانند حیوان به حساب میآوردند و به زندگی طبقاتی معتقد بودند. بر اساس سنت هرکس برای بت خود قربانی میداد و... .
پیامبر اسلام نمیتوانست مانند ابراهیم ابتدا بتها را بشکند زیرا باورها و سنتهای مردم، بتها را ساخته بود، امر تحمیلی نمرود یا فرعونی در کار نبود تا رو در روی آنان شود. پس کاری دشوارتر داشت که بتواند باور مردمی وحشی را عوض کند که همواره در تلاش بودند او را نیست و نابود کنند.
پیامبر اسلام ص از ابتدای دعوتش تا سال دوم هجری – قریب پانزده سال - به امر خداوند، رو به سوی بیت المقدس (مسجد الاقصی در اورشلیم) نماز میخواند، در مدینه تا دو سال اول هجرت هم پشت به کعبه و رو به بیت المقدس نماز میخواند! خانه کعبه زمانی توسط ابراهیم خلیل و پسرش اسماعیل برای عبادت موحدان (یکتا پرستان) ساخته شده بود، ابراهیم ع و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و یوسف ع رو بسوی کعبه نماز به پا میداشتند! در زمان رسالت پیامبر ص، اگرچه کعبه به تازگی از گزند ابرهه رهایی یافته بود اما نامی از توحید ابراهیمی بر آن نبود – یکتا پرستانِ مسیحی و یهودی هم رو بسوی کعبهی ابراهیم نداشتند - هر چند پیامبر از فرزندان ابراهیم بود اما پدران و نیاکان او به نام ' عبدِ بتها ' نام گذاری شده بودند عبد إله، عبدالمطلب، عبد منا و... که فرهنگ بت پرستی ریشهی عمیقی در بین قریش و سایر مردم داشت.
گذری کوتاه بر مسجدالقصی؛
بنی اسرائیل به امر خداوند و با رهبری موسای نبی ع بعد از خارج شدن از مصر به فلسطین وارد شدند، بعد از مدتی اورشلیم شهر بزرگ یهودیان شد که پس از کشته شدن طالوت – اولین فرمانروای یهودیان – این شهر بدست اعراب کنعانی میافتد که پس از مدت کوتاهی داوود پیامبر با لشکری از میتانیها – مردمان سرزمین ابراهیم ع - شهر را محاصره و بعد فتح میکند و اورشلیم ابتدا به شهر داوود شهره یافت و حضرت داوود آن را پایتخت دولت خود قرار داد و پسرش سلیمان نبی ع بعد از پدر فرمانروایی یهودیان میشود، بنا به گواهی تاریخ او تمام جهان را فتح میکند که بنا به ادلهی دینی، هیچ بت پرستی در مُلک او نمیماند و همهی ساکنین زمین موحد و یکتا پرست میشوند و کعبه هم از وجود بتها پاک شده بود اما چون به مرکزیت اورشلیم، عدالت و یکتا پرستی در جهان تثبیت شد، به امر خداوند معبد جدید بیت المقدس – یا به تعبیر قرآن " مسجدالقصی " – ساخته شد. علت ساخت این معبد جلای نام خداوند در جهان توسط این شهر بود که عدالت الهی در جهان را رهبری میکرد کە اساس دین برپایی عدل – به تعبیر قرآن قسط و داد – است. با اینکه حضرت سلیمان پیغمبری یهودی بود اما در اوج قدرتش اجباری برای یهودی شدن مردم جهان نکرد بلکه فقط خدای یگانه را به آنان شناساند – بر پایی عدالت اصل کار بود - (همان قولوا لا اله الا الله، تفلحوا بود). دقیقا در ابتدای رسالت اسلام، خداوند لوحی را به پیامبرص نشان داد و امر به او شد که لوح را بخواند – در لوح هفت آیهی سوره حمد بود که – معرفی و شناساندن الله بود، همان کافی بود برای هدایت انسان ها؛ زیرا قرآن آنرا به اُم الکتاب (مادر کتاب) نام برده است. قرآن اشارهی جالبی در سوره رعد به آن دارد یَمْحُوا اللهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ [۳۹] خداوند هرچه را بخواهد (از احکام) محو، و هرچه را بخواهد ثابت نگه مىدارد و «ام الکتاب» [مادر کتاب] نزد اوست. _ متفاوت بودن احکام خداوند در ادیان ابراهیمی برمبنای همین استدلال قرآنی است فقط ذات و اصل دین بر پایهی عدل است " انما الاصل العدل " _
بعد از پانزده سال پشت کردن به کعبه، در سال دوم هجری با رونق برادری و برابری (پیمان اخوت و پناه دادن در مدینه)، پایبندی به ارزشهای اخلاقی و رد سنت و فرهنگ جاهلیت، کعبه قبلهی مسلمانان شد که در فتح مکه هم بتهای آن شکسته شد.
در زمانی که کعبه هنوز قبله نشده بود مسئلهی معراج اتفاق افتاد، خداوند پیامبر را از مسجدالحرام (کعبه) به مسجدالقصی (قدس) برد زیرا کعبه ارزش عروج انسان را نداشت – قبله هم نبود - اما بر عکس تمام یکتا پرستان یهودی و مسیحی رو بسوی قبلهی خود یعنی مسجدالقصی (قدس) را داشتند و آن مکان قبلهی انسانهای یکتا پرست با فضائل اخلاقی بود که انسانیت و احترام به حقوق انسان همچون آیاتی آشکار در میان خود داشتند پس برکت یافته بودند – نمونهی بارز آن حبشهی مسیحی بود که به تعدادی از مسلمانان در زمان پیامبر ص پناه داد – مسجد الاقصی به دلیل آن برکت، ارزش عروج انسان به آسمان را داشت همچنان که قرآن در آیهی نخست سوره اسراء به آن اشاره میکند:
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ۱ –
پاک و منزه است خدایی که در شبی بنده خود (محمّد) را از مسجد حرام (کعبه) به مسجد الاقصی (قدس) یی که پیرامونش را مبارک ساختیم، سیر داد تا آیات خود را به او بنماییم که او (خدا) به حقیقت شنوا و بیناست.
آنجا که آیه اشاره میکند که آیات خود را به او (پیامبر) نشان دهیم؛ آن آیات عبارت بود از رهایی ملتهای گوناگون از دست سنتهای ناروا و جاهلانه و وحدت آنها بر یکتاپرستی بود که سبب آسایش و رشد آن ملتها شده بود که خداوند به آن آیات فخر میکند.
اگرچه در قرآن به بزرگی و کرامت سرزمین وحی (مکه و مدینه) اشاره کرده است و خداوند به بلد الامین- سرزمین امن – سوگند یاد کرده است اما اعراب بارها حرمت آن سرزمین را شکستند.
همان توصیف قرآنی نمایان گشت که الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ/ توبه ۹۷.
یعنی: براستی اعراب، در کفر و نفاق (حق کشی) شدیدترند و مگر اینکه حدود خدا را که بر پیامبرش نازل کرده نمیدانند – رعایت نمیکنند - و خداوند دانا و حکیم است.
در تمام تاریخ اعراب جنگ و کشتار، تجاوز و هتک حرمت بوده است؛ به دو رویداد بعد از واقعه کربلا اشاره میکنم. در سال ۶۳ هجری قمری - یعنی دو سال بعد از واقعه کربلا - لشکر شام به فرماندهی مسلم بن عقبه به مدینه یورش برد که به واقعه حَرّه مشهور است در آن واقعه کشتار هولناک مردم در مدینه و همچنین قتل و عام صحابههای پیامبر روی داد، لشکریان نزدیک چند هفته به نوامیس مردم و پیامبر ص تعرض کردند و نُه سال بعد یعنی در سال ۷۲ هجری قمری جنایات هولناکتری توسط حجاج بن یوسف در مکه روی داد که کعبه را سوزاندند و بعد از کشتار بزرگی به نوامیس مردم تجاوز کردند به قول مورخين اسلامی تا ۱۵ سال بعد از آن واقعهها در مدینه و مکه هم دختری باکره نبود!
اگر چه پیامبر ص بارها از زیر پا گذاشتن حدود الهی و غریب شدن دین اسلام اشاره کرده است از جمله حدیث معروف: " بدأ الإسلام غريباً وسيعود كما بدأ غريباً، فطوبى للغُرَبا " ۱ - دین اسلام در ابتدا غریب بود و به زودی به همان صورت اول (غریب) خواهد شد پس خوش بحال غریبان –
جامی، نورالدین عبدالرحمن در کتاب الفوائد الضیائیة جلد ۲ صفحه ۲۲۸ میگوید: " سین " حرف استقبالی است که زمان مضارع مثبت را به آیندهی نزدیک اختصاص میدهد. پس " سین " در سیعود به معنای ' بزودی بر میگردد ' است. بر این استناد بعد از نیم سده دین اسلام غریب شد
پیامبر به دقت آن موضوع را ترسیم کرد وقتی فرمود: " ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه " یعنی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. در حالی که جدا از اکثر صحابه امام علی و امام حسن هم در چنین مقام توصیفی بودند اما نکته اینجاست چرا پیامبر ص مشخصاً نام امام حسین ع را میآورد؟ [زمان حرکت او را نقطهی خاموشی کعبه و غروب دین اسلام را ذکر میکند.]
زمانی انسان نیاز به چراغ دارد که در تاریکی باشد و زمانی یک کشتی میتواند نجات دهنده باشد که در آن منطقه یک سونامی در حال وقوع باشد. پس دقیقا زمان حرکت امام حسین ع، خاموشی اسلام در سرزمین حجاز بود و روش حرکت امام حسین (فرارش) نجات برای مؤمنی غریب است که در بلد الامین نمیتواند بماند.
در سال ۶۱ هجری قمری در زمان ادای حج، امام حسین حج را رها کرد – ارکان حج را انجام نداد – به زبان دیگر به کعبه پشت کرد! و نشان داد که برکت از کعبه برچیده شده است یعنی مسلمانان به دوران جاهلیت برگشته اند. در روز تاسوعا از لشکریان یزید میخواهد که به او اجازه دهند تا از بلاد اعراب خارج شود. [وصیت امام حسین ع نفی کذابانی است که سالها بعد از مرگش در قتل او اسراف کردند و گفتند عاشورا قیام بود!- استدلال بر اسراء ۳۳ -].
چراغ هدایت و کشتی نجات در تعبیر پیامبر ص به معنای گریختن از اسلام عربی بود زیرا مسلمانان به سنتهای جاهلیت برگشته بودند و نام اسلام را سپر خود کرده بودند. زمانی پیامبر آماده میشد در مسجد ضرار را که چند مسلمان ساخته بودند اقامه نماز بکند، خداوند امر به تخریب آن مسجد را داد، فقط به این دلیل که در آینده ایجاد تبعیض و تفرقه میکند. اما ما روزانه در افغانستان شاهد ترویج تبعیضها و تفرقهها تا امر به کشتارها توسط علما در مساجد هستیم!
از سخنگوی طالبان پرسان شد که بر کدام دلیل دینی، مردم ملکی افغانستان را قتل و عام میکنید؟ در جواب گفت با فتوای یک هزارو پانصد عالم دینی این کشتارها جهاد است! جالب اینکه اکثر مجاهدین افغانستان به استناد بر فتوای علمای خود در کشتار مردم در افغانستان تا مرز نسل کشی مردم مُلکی پیش رفتهاند و بر کشتار خود میبالند، حکم خدا میخوانند و آن جنایات جنگی را جزو افتخارات خود میدانند. انتحاریها، سنتهای ناروا، توحش، تبعیضها، زن ستیزی و تجاوزها محصول بینشی اسلام عربی آنان است. اعراب امروزه برای خود زنان کنیزه به نام خدمتکار از کشورهای اسلامی میخرند! و با درآمدهای ناشی از زیارت حج، القاعده، طالبان و داعش را پرورش میدهند [کعبه منبع درآمد برای تروریستها میشود]. کابل و دیگر شهرها هم در انتظار انفجاری مرگ بارتر از انفجار مکتب دختران امروز و دیروز دانشگاههاست.
زمانی افغانستان از سیطرهی حاکمیت مافیایی دینی و فرهنگ نهادینه شدهی مذهبی نجات پیدا میکند که به تعبیر پیامبر ص به کشتی نجات بنشیند و اسلام عربی را نپذیرد.
طاهره خدانظر
منابع و مأخذ :
۱. حدیث: بدأ الإسلام غريباً وسيعود كما بدأ غريباً ...
صحيح مسلم حدیث ۱۴۵، صحيح بخاری در الفتن حدیث ۳۹۸۶، شرح امام نووی برای صحيح مسلم ج ۲ ص ۳۵۲ و ۳۵۴، القرطبی در المفهم ج ۱ ص ۳۶۳، ابن تیمیه در مجموع الفتاوی ۱۸/۲۹۶ و الفتاوی الجنه الدائمه ۲/۱۷۰، صحیح الترغیب حدیث ۳۱۷۲، مدارج السالکین ۳/۱۹۹